iran-emrooz.net | Wed, 22.10.2008, 6:15
تب انتخابات - در ایران
دکتر حسين باقرزاده
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷ – 21 اكتبر 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
تب انتخابات نه فقط آمریكا كه ظاهرا ایران را نیز فرا گرفته است. در بحبوحه انتخابات پرشور آمریكا كه وقایع خبری دنیا را تحت الشعاع خود قرار داده است، در ایران نیز بحث انتخابات بالا گرفته و كمتر روز و هفتهای میگذرد كه دهها خبر و نظر در این باره منتشر نشود. این همه بحث و گفتگو در باره حادثهای كه ظاهرا تأثیر چندانی در روند وقایع در ایران ندارد، و برای برگزیدن مقامی كه به گفته یكی از اشغالكنندگان معروف آن در حد یك «تداركچی» بشمار میرود، بسیار شگفتآور به نظر میرسد. علاوه بر این، هنوز هشت ماه دیگر تا هنگام این رأیگیری در ایران وقت باقی است. ولی در جامعهای كه تقریبا همه راههای كنشگری مدنی و سیاسی بسته است و تنها در حول و حوش رأیگیریهایی از این قبیل فضای سیاسی ایران كمی باز میشود و در رقابت جناحهای داخلی حاكمیت با یكدیگر جایی برای پاسخطلبی دیگران پیدا میشود، طبیعی است كه این فرصتها باید هیجان ایجاد كند. مضافا این كه در فضای سیاسی بدون تحزب ایران، نیروهای فعال در انتخابات باید صفبندیهای سیال خود را مشخص كنند و جای خالی حزب را با این صفبندیها كه معمولا در قالب عناوین جدیدی صورت میگیرد پر كنند - و این كار وقت میگیرد.
هماكنون دهها گروهبندی سیاسی در جناحهای مختلف حكومتی و حاشیه حكومت به چشم میخورد. برخی از این دستهبندیها حول افراد و شخصیتها شكل گرفته است كه نمونههای بارز آن را میتوان در دستههای متعدد «اصولگرا» كه حول افرادی مانند لاریجانی، قالیباف، رضایی و احمدینژاد متشكل شدهاند سراغ داد. برخی دیگر ظاهر حزبی دارند، ولی در واقع از همین نوع پیشینند، كه از جمله میتوان از «حزب» اعتماد ملی آقای كروبی نام برد. گروههای دیگری هستند كه ظاهرا یك تشكل سیاسیاند، ولی عملا هر كدام چیزی بیشتر از یك «كلوب» بشمار نمیآیند. سه گروه عمده جناح اصلاحطلب یعنی مشاركت، مجاهدین انقلاب اسلامی و كارگزاران را باید از این مقوله شمرد. بسیاری از این گروهها مرز مشخصی با یكدیگر ندارند، افرادی میتوانند همزمان در دو گروه یا بیشتر عضو باشند و یا بسته به موقعیت از این گروه به آن گروه جابجا شوند.
در جامعهای با این خصوصیات، كنشگران سیاسی چارهای ندارند جز این كه در هر دوره از انتخابات به شكلگیری صفوف خود بپردازند تا بتوانند به عمل مشترك دست بزنند. از جمله، تعیین نامزدهای انتخاباتی كه كمترین شانسی برای موفقیت داشته باشند در گرو اتحاد عمل مشترك گروههای نزدیك به هم است. بسیاری از اصلاحطلبان یكی از دلایل شكست خویش در رأیگیری سال ۱۳۸۴ را تعدد نامزدهای انتخاباتی خود میدانند. در هر صورت، توافق بر سر نامزدهای مشترك در فضای سیاسی بدون تحزب كار سادهای نیست و این امر میتواند یك دلیل عمده جنب و جوشهای زیاد انتخاباتی در این فاصله نسبتا زیاد از رأیگیری سال آینده باشد. بحث وگفتگوهای فراوانی كه این روزها حول نامزدی آقای خاتمی یا عبدالله نوری در گرفته است از همین تلاش حكایت میكند، و این واقعیت كه افراد دیگری از طیف اصلاحطلب از هماكنون آمادگی خود را برای نامزدی اعلام كردهاند (مشخصتر از همه، آقای كروبی) تنها بر مشكل كار این نیروها افزوده است.
نیروهای اصلاحطلب میدانند تنها در صورتی كه بتوانند بر سر یك نامزد واحد ائتلاف كنند ممكن است شانسی برای موفقیت داشته باشند. ولی این نامزد كه میتواند باشد كه هم از صافی شورای نگهبان بگذرد و هم بتواند اعتماد عمومی را به خود جلب كند؟ بسیاری بر این باورند كه نوری از این صافی نمیتواند بگذرد و از این رو آنان بیش از هر كس دیگری به خاتمی امید بستهاند. از دید آنان خاتمی تنها كسی است كه بتواند به اعتبار شخصی و سیاسی خود از صافی شورای نگهبان بگذرد. ولی در این كه خاتمی بتواند اعتماد عمومی را جلب كند تا یك بار دیگر به او رأی بدهند تردیدهای جدی وجود دارد. آخر او كسی است كه در همین فاصله نزدیك دو دوره رییس جمهور بوده و بسیاری از ملیونها نفر كسانی را كه امیدوارانه به او رأی داده بودند از خود ناامید كرده است. او نیز كسی است كه كار رییس جمهور را در حد یك تداركچی در جمهوری اسلامی تعریف كرده، و چندین بار از خط قرمزهایی كه خود تعیین كرده بود (مانند لوایح دوقلو) عقبنشینی كرد.
تردیدهای یادشده این روزها بیش از هر كس دیگری از زبان خود آقای خاتمی مطرح میشود. او كه در برابر خواست خیل هوادارانش به شیوه همیشگی خود با لیت و لعل پاسخ میدهد غالبا پای این گونه مشكلات را پیش میكشد. البته آقای خاتمی نه به تصریح و نه به تلویح از خود انتقاد نكرده است و هیچ نشانهای نیز از این كه اگر بار دیگر به مقام ریاست جمهوری برسد در نحوه عمل خود چه تغییری خواهد داد از خویش نشان نمیدهد. استفاده از عامل «ترس» در انتخابات نیز برد محدودی دارد. یعنی صرف این كه مردم از دست احمدینژاد خسته شدهاند و یا این واقعیت كه با ادامه سیاستهای احمدینژاد خطر حمله خارجی وجود دارد برای كشاندن مردم به صندوقهای رأی و گرفتن رأی آنان به نفع خاتمی كافی نیست. اصلاحطلبان از حربه ترس در دور دوم رأیگیری پیشین به نفع رفسنجانی در برابر احمدینژاد كمك گرفتند، ولی سودی نبردند. اكنون نیز خاتمی باید خود جاذبه كافی برای كسب رأی مردم داشته باشد، و این امر جز با قانع كردن مردم به این كه او از حقوق و منافع آنان دفاع خواهد كرد عملی نخواهد بود. و هر كس كه یكی دو بار توانسته باشد اعتماد مردم را به خود جلب كند، ولی به آرمان و منافع آنان «خیانت» كرده باشد به خوبی میداند كه چنین جادهای بسیار سربالا است.
در هر صورت، اگر خاتمی بتواند بر تردیدهای خود فائق آید و نامزد ریاستجمهوری شود به حمایت زیادی برای موفقیت در رأیگیری نیاز خواهد داشت. نامزدی افرادی مانند كروبی بخشی از رأیدهندگان طبیعی خاتمی را از او خواهد گرفت. به این دلیل، و همچنین با توجه به این كه كارنامه دو دوره حكومت آقای خاتمی بخش بزرگی از رأیدهندگان پیشین او را از خود رانده است، اصلاحطلبان هوادار خاتمی باید كه در جستجوی متحدان جدیدی برآیند - متحدانی كه بتوانند این رأیدهندگان را بار دیگر به حمایت از خاتمی جذب كنند. طبیعی است كه این متحدان را نمیتوان در بین نیروهای وابسته به حاكمیت یا حاشیه آن پیدا كرد، و بلكه برای یافتن آنان باید به میان نیروهای «ناخودی» نقب زد. در بین طیف وسیع نیروهای ناخودی قشرهای بزرگی وجود دارند كه خواهان تحولات ساختاری هستند و در عین حال می خواهند به صورت مسالمتآمیز و از راههای دموكراتیك به آن دست پیدا كنند. اكنون دیده میشود كه بخشی از اصلاحطلبانی كه خواهان تغییرات اساسی هستند و نمیخواهند تجربه ناموفق سالهای ۱۳۷۶ تا ۸۴ را تكرار كنند در بین این دسته از نیروهای ناخودی به دنبال متحدان جدیدی برای خود میگردند.
در ادبیات اصلاحطلبان از این نیروها تحت عنوان «تحولخواهان» یا هواداران «اصلاحات بنیادین» میشود. برخی مانند آقای سحرخیز از اصطلاح اول استفاده میكنند، ولی تعریف آن تا كنون برای نویسنده این سطور روشن نبود. اخیرا آقای رشید اسماعیلی در نوشتهای از خود از اصطلاح دوم سخن گفته و خوشبختانه تعریفی از آن را نیز ارائه كرده است(۱). تعریفی كه آقای اسماعیلی ارائه میدهد با خواست و آرمان آن دسته از نیروهای اجتماعی كه خواهان استقرار یك نظام دموكراتیك و مبتنی بر حقوق بشر هسـتند و از راههای دموكراتیك و مسالمتآمیز تحقق آن را میطلبند بسیار نزدیك است. آقای اسماعیلی كه خود دو بار برای انتخاب موفق خاتمی و یك بار برای انتخاب ناموفق معین تلاش كرده است تا آنجا پیش میرود كه هواداران «اصلاحات بنیادین» را اصلاحطلب واقعی میشناسد و عملا از دیگرانی كه این گونه «اصلاحات» را دنبال نمیكنند میخواهد كه خود را اصلاحطلب ننامند. افرادی مانند سحرخیز و اسماعیلی ظاهرا به دنبال صفبندی جدیدی هستند كه اصلاحطلبان «واقعی» را با «تحولخواهان» به هم پیوند دهد و عملا جبهه دموكراسی و حقوق بشر را تشكیل دهد.
بدون مقدمه باید از تلاش این دوستان در این جهت استقبال كرد و آن را مبارك شمرد. شكستن مرزهای خودی و ناخودی و تكیه بر ارزشهای دموكراتیك و حقوق بشری به عنوان فصل مشترك فعالیت نیروهای آزادیخواه سنگ اول بنای دموكراتیك جامعه ایران فردا است. بنا بر این، و صرف نظر از هدفی كه این دوستان در آستانه انتخابات دنبال میكنند، باید به این برخورد ارج گذاشت. در عین حال باید این سؤال را پیش كشید كه چگونه این دوستان میاندیشند میتوان با این جبههبندی به استقبال انتخابات سال آینده رفت؟ مسئله تأمین تحول یا «اصلاحات بنیادین» از طریق انتخابات در جمهوری اسلامی یك پدیده در خود متناقض است: كسی را كه خواهان «اصلاحات بنیادین» باشد در این انتخابات راهی نیست، و آن كه راه پیدا میكند نمیتواند این «اصلاحات» را دنبال كند. این حكم هنجاری نیست و مستقیما از ساختار حقوقی (و حقیقی) نظام ناشی میشود، و در مورد هر كسی به شمول آقای خاتمی نیز صدق میكند. آیا دوستانی كه میاندیشند با انتخاب خاتمی میتوان به «اصلاحات» در ایران ادامه داد بررسی كردهاند كه خود آقای خاتمی تا چه حد، فیالمثل، به «اهداف یك جنبش اصلاحي اصيل» به تعریف آقای اسماعیلی معتقد و پایبند است؟