iran-emrooz.net | Thu, 09.10.2008, 21:10
چرا اعراب به عراق میروند؟
دکتر حسن هاشمیان
روزهای گذشته شاهد سفرهای مسوؤلین کشورهای عربی به عراق و بازگشائی سفارتخانههای آنها در بغداد بودیم. در این سفرها نوعی شتاب نیز دیده میشود که با ورود وزیر خارجه مصر آغاز و با دیدار ولیعهد امارت ابوظبی از بغداد به پایان رسید. قبل از این هم کشورهای بحرین، الجزائر، اردن و لبنان هیئتهائی به عراق فرستاده بودند و به زودی عربستان سعودی سفارت خود را در بغداد بازگشائی خواهد کرد. چنین شتابی در گشایش سفارتخانههای عربی این پرسش را برمیانگیزد که چرا این رویکرد حاصل شده و برای چی در این وقت از تاریخ اخیر رویدادهای عراق بروز میکند؟
بدون شک تحلیل اعراب درباره انتخابات ریاست جمهوری امریکا این است که باراک اوباما قطعا در ابتدای سال ۲۰۰۹ در کاخ سفید خواهد بود و نوری مالکی نخست وزیر فعلی عراق مردی است که میتوان با آن همکاری نزدیک داشت. اما جزئیات قضیه بسیار فراتر از عنوان آن است و تحولات به شکل جدیدی در شرف وقوع است. در این جزئیات ممکن است برای اوباما براساس آنچه که امروز از ظواهر امر پیدا است نه فقط ماندن سربازان امریکائی در عراق اهمیت خود را از دست میدهد، بلکه حتی امضای موافقتنامه امنیتی به آن شکلی که دولت فعلی امریکا میخواهد، از اهمیت چندانی برخوردار نیست و تنها کاستن از هزینههای مالی و انسانی پروژه عراق برای نامزد دموکراتها مهم است. همچنین برای اوباما خروج از عراق دو هدف استراتژیک او را تضمین میکند. نخست بازگشت قوی امریکا به سیاست بینالمللی و دوم رویاروئی قدرتمند با ایران. دو هدفی که به شدت از سوی کشورهای مهم جهان عرب حمایت میشود و به آن بعنوان «اصلاح سیاست غلط سالهای اخیر امریکا در منطقه» نگاه میشود.
بنابراین کاملا واضح است که برداشت جهان عرب از سیاست رئیس جمهور جدید امریکا این است که حتی پیش از آنچه که انتظار میرود، نیروهای امریکائی را از عراق خارج خواهد کرد و برای پر کردن خلاء حاصل از خروج این نیروها، باید سراسیمه به عراق بروند. علاوه بر این اوضاع داخلی عراق، امروزه بیش از هر زمان دیگر، از زمان سقوط صدام حسین تاکنون، مهیای ورود اعراب به این کشور شده است. جبهه سنّی با تمام طیفهای رنگارنگ خود از صحوات گرفته تا احزاب سیاسی ، مرجعیت خود را در جهان عرب میبیند. کُردها به خصوص شاخه طالبانی اگرچه روابط خود را با ایران همچنان محفوظ نگه میدارند اما در سالهای اخیر گشایش بینظیری به ویژه در زمینه اقتصادی به سوی کشورهای عربی پیدا کردند. میلیونها دلار سرمایه از کشورهای عربی منطقه به شهرهای کردنشین عراق سرازیر شده و توجه خاصی از سوی این کشورها به این مناطق ابراز شده است.
اما مهمترین متغیر تشویق کننده اعراب برای ورود به صحنه عراق، وضعیت سیاسی حال حاضر شیعیان این کشور است. نوری مالکی اگرچه نیم نگاهی به ایران دارد اما به کشورهای عربی قول داده است که مرد آنها باشد. از سوی دیگر ائتلاف قدرتمند شیعیان که در دوره گذشته انتخابات، نزدیک به نیمی از کرسیهای پارلمان را تصاحب کرد دیگر عملا وجود ندارد و در انتخابات آینده شوراهای استانی و سپس پارلمانی به شکل یک مجموعه واحد وارد میدان نخواهد شد. آیتالله سیستانی نیز اگرچه نمایندگان وی در اطراف و اکناف عراق مطرح میکنند که او مایل است یک بار دیگر ائتلاف گذشته را بازسازی کند اما تاکنون از شخص وی ، کسی چنین سخنی را نشنیده است.
از همه مهمتر بارزترین شکاف در خیمه شیعیان، در درگیری میان نیروهای عبدالعزیز حکیم و حزب الدعوه نوری مالکی بروز کرده است. اختلاف میان این متحدان سابق از آنجا آغاز گشت که نیروهای مجلس اعلا ، نوری مالکی را متهم کردند که دست به تشکیل «شوراهای اسناد» (اسناد به معنی همیاری) در میان عشایر شیعه جنوب نموده و با هزینه دولت آنها را به عناصر حزبی خود مبدل کرده است. مالکی این اتهام را رد میکند و پاسخ داده که شوراهای اسناد بخشی از حکومت عراق هستند و نه حزب وی. اما این پاسخها نتوانسته از رویاروئی گروه عبدالعزیز حکیم با نخست وزیر جلوگیری کند و اقداماتی که از سوی آنها نشان داده میشود حکایت از عمیقتر شدن اختلافات دارد. ضمن اینکه این دو نیروی مهم شیعیان عراق در برخی مناطق به نزاعهای مسلحانه روی آوردند و از نظر اقدامات سیاسی به رقابت سایه به سایه دست زدند. از یک سو نوری مالکی برای جذب عشایر شیعه جنوب نخستین کنگره عشایر شیعه را تشکیل داد و در مقابل عمار حکیم به سوی زادگاه صدام حسین شتافت تا با عشایر تکریت بر سر ابواب جمعی خود در مناطق شمالی عراق و پیروان تکریتیها در مناطق جنوب معاملهای انجام دهد.
علاوه بر چنین نزاعی در مهمترین بنیادهای احزاب شیعه، نباید فراموش کرد که حزب الدعوه از یک سو با دیگر تشکلهای شیعه چون «صدریها» و «حزب فضیلت» اختلاف دارد و مجلس اعلا از سوی دیگر خصم این گروهها به حساب میآید. این واقعیت شیعیان امروز عراق را به اینجا میکشاند که هرکدام به شکل جداگانه در انتخابات آینده، لیست انتخاباتی ارائه کنند و این میتواند به نوبه خودش شانس موفقیت آنها را کاهش دهد.
برداشت کشورهای عربی از وضعیت شیعیان این است که نوری مالکی چه بماند و چه برود در هر دو حالت به نفع آنهاست. زیرا در سایه چنین اوضاعی و با در نظر گرفتن ناتوانی گروههای شیعه در پاسخ به خواستههای رأی دهندگان خود بعد از یک دوره سه ساله، تعداد شیعیان طرفدار جهان عرب به مراتب بیش از شیعیان هوادار مجلس اعلا و امثال آن که دائما متهم میشوند سیاستهای نزدیک به ایران دارند، در حال فزونی است. این فراوانیها وجود سفارتخانههای کشورهای عربی در عراق را ضروری کرده است.
یک تحلیل دیگر جهان عرب این است که با آمدن اوباما در امریکا شانسی برای پیروزی احمدی نژاد در ایران وجود ندارد و بنابراین با گزینههای چنین تغییری وارد عراق میشوند. یکی از گزینهها این است که امکان تفاهم منطقهای بر سر عراق بدون سیاستهای احمدینژاد که در جهان عرب به تندروی توصیف میشود، وجود دارد.