iran-emrooz.net | Fri, 27.05.2005, 20:24
جمهوریخواهان و مشروطهطلبان
علیرضا کرمانی
(دبير تحريريه ماهنامهی "نامه")
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
جمعه ٦ خرداد ١٣٨٤
شرایط پیش از انتخابات دوره نهم، اگر هیچ چشم انداز روشنی را برای تحول کوتاه مدت در عرصه قدرت ترسیم نکند، دست کم این خصوصیت را داراست که داشتهها و نداشتههای ما را به عنوان "ملت"، به رخ میکشد. باز اگر چه وزن واقعی نیروها نیز مشخص نمیشود، ولی کمیها و کاستیهای همه ما رخ مینمایاند. من از ته دل بر این باورم که مردم ایران اگر چه تودار و پنهان کارند و دست خود را به آسانی و تا دم آخر در هر کاری رو نمیکنند- تجربه فشارهای سدهها و هزارهها، این رندی و رازداری را به آنان آموخته است - اما همین مردم، به دقت همه چیز را سبک و سنگین میکنند و بیوزنی و سبکی را نمیپسندند.
این، یک یادآوری است به خودم و به دیگرانی که این سخن را میپذیرند؛ که همه نقل و سخنهای امروز ما در معرض داوری مردم است و بیگمان در آینده ایران ، نه پای فشاران بر ترمز و نه تندرانان به سوی پرتگاه، هیچ یک آن چنان پایگاه و جایگاهی که خود خیال میکنند، نخواهند داشت.
این روزها، در میان تحولخواهان، دو گفتمان برجسته به چشم میآید؛ آن چه آقای حجاریان و دوستان بر آن باورند که ما هنوز در پارادایم مشروطه به سر میبریم و دیگری؛ گفتمان جمهوریخواهی که هدف را خارج از ساخت قدرت و در عرصه عمومی دنبال میکند. اینک این خطر وجود دارد که به دلیل شرایط ظاهرا سخت پیش رو، این دو نیرو خود را روبروی یکدیگر بدانند؛ چرا که یکی معتقد به شرکت در انتخابات بوده است و دیگری شرکت نکردن را مناسب حال این مرحله میداند. اما به گمان من؛ نه زمین کار و زمینه ی پیش رو چنان سخت است که حول مجبور باشند به جای کار مفید به یکدیگر شاخ بزنند و نه این که تا این جای کار واقعا مواضع آنها رو در روی یکدیگر است. بیمناسبت نیست اگر باور خود را مرور کنم:
الف) آن چه واضح است این که مردم ایران خواهان تحول در وضع موجود هستند؛ درهمه عرصهها اما با تحمل کم ترین هزینه، زیرا در گذشته نزدیک یک انقلاب و هشت سال جنگ را از سر گذرانده اند.
ب) پدیده دوم خرداد، ظهور و بروز همین تحولخواهی غیرخشن بود، نه ابتکار یک جریان از درون قدرت و این پدیده آن چنان قوی و قاطع ظاهر شد که برگزیدگان در دوم خرداد بارها اعتراف کردند که غافلگیر شدهاند و انتظار و آمادگی به دوش کشیدن بار امانتی چنین سنگین را نداشته اند.
پ) انتخابات دوم شوراها و مجلس هفتم نشان داد که مردم از این گونه عمل نمایندگی توسط برگزیدهها راضی نیستند.
پرسش اساسی اینک این است که در شرایطی که مردم نمیتوانند نظرشان را در همه پرسیها ابراز کنند و هیچ نیرویی نیز ثابت نکرده است که همه خواستههای مردم را نمایندگی میکند و برای هموارتر کردن ادامه راه چه باید کرد؟
واقعیت این است که در میان تحولخوهان مسالمتجو، دو نیرو به موازات یکدیگر حرکت میکنند؛ مشروطه طلبان که سعید حجاریان و یاران او باشند و من، عنوان اصلاح طلبان حکومتی را برای آنان نمیپسندم و همان مشروطهطلب را برازندهتر میدانم و دیگر نیرو که جمهوریخواهان باشند؛ نخبگانی که تغییر را در عرصه عمومی جست وجو میکنند. پرسش دیگر این که آیا هر یک از این دو نیرو چنان که مینمایانند، خو به تنهایی میتوانند تحول ایجاد کنند.
آن چه در این میان مهم مینماید این است که هر دو دسته بپذیرند که لازمه حضور و بقای آنان در صحنه، نفی یا حذف آن دیگری نیست؛ بلکه به باور من حرکت هر یک از آنها بی حضور دیگری، یک اشتباه استراتزیک است که نتایج غمباری از جمله حذف هر دو را از صحنه با ظهور لمپنیسمی اتوکشیده رقم خواهد زد.
اما با حرکت آنها در کنار هم و با حفظ روشهایشان، جنبش تحولخواهی از درون میتواند به بار نشیند. بدترین حالت ممکن نیز در شرایط کنونی آن است که این نیروها تحول را فرع بر از میدان به در کردن دیگری بدانند و برای پیروزی در مسابقه یارکشی، به برادرکشی در سخن و شعار روی آورند؛ امری که در نهایت هر دو را خسته و ناتوان یا یکی را موقتاً تبدیل به رستم و وادار به سهراب کشی میکند، در حالی که شاه گشتاسب همچنان شاهی خواهد کرد و هر تحولی به تاخیر خواهد افتاد.
به نظر من این فشار روانی از دوش نامزد مشروطه طلبان باید برداشته شود و آنان بی ترس و واهمه از انگ و برچسب یا بایکوت، بتوانند به راه خود که شرکت در انتخابات است ادامه دهند. البته باید برنامه روشنی، هم برای وضعیت پیروزی احتمالی و هم برای شرایط پس از انتخابات در صورت پیروز نشدن ارایه کنند. طرح عناوین آرزوهایی که دارند، برنامه نام نمیگیرد؛ بلکه باید بتوانند توضیح دهند که در هر یک از دو شرایط، چگونه؟
از سوی دیگر؛ مشروطه طلبان خوب است به این نکته نیز بیندیشند که در صورتی که احتمال تحریم قوی نبود و گروهی با جدیت آن را دنبال نمیکردند، چه دلیلی برای عقب نشینی قدرت وجود داشت؟ یکی از قوی ترین دلایل تایید صلاحیت نامزد آنان پس از عدم احاز صلاحیت، این است که ساخت قدرت در وضعیت نه چندان مناسب داخلی و خارجی، از این هراس داشت که جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب و ملی-مذهبیها نیز به جمع امضا کنندگان بیانیه عدم شرکت بپیوندندو جبهه متحد اپوزیسیون تشکیل شود و تحول در همین مرحله قطعی شود. البته این تایید صلاحیت زیرکانه هم بود؛ تا جمهوری خواهان و مشروطه طلبان یا رستم و اسفندیار را رو در رو قرار دهد و به دست خود آنان، هر دو را از بین ببرد.
نکته مهمی که لازم میدانم توجه نیروها را بدان جلب کنم، این است که در شرایط امروز ایران، وجود جریانهای مشروطهطلب و جمهوری خواه هر دو لازم است و این دو باید به عنوان مکمل یکدیگر و مانند دو بال یک پرنده عمل کنند و گر نه یا اصولا تحولی درونی روی نخواهد داد و محافظه کاران چند صباحی دیگر را نیز با تکیه بر چندین میلیاد دلار ثروت نفتی ملت به انحصار ثروت و قدرت خواهند گذراند یا اگر هم تحولی روی دهد، سر رشته آن در خارج خواهد بود و توسط کسانی که سرمایه و برنامه و آدم را برای پیشبرد منویاتشان از همان خارج خواهند آورد و البته که برخی از چپاول گران محافظه کار امروزی یا اعقابشان، با فکل و کراوات عنوان سرمایه دار را یدک خواهند کشید و خدمت خواهند کرد اما همچنان نه به ملت.
در شرایط فعلی، آنچه به گمان من اهمیت فوری دارد؛ برنامه ریزی برای خروج هدفدار از وضع فعلی است، به گونه ای که هم جمهوری خواهان و هم مشروطه طلبان، هر دو بتوانند با حفظ مواضع و شعارهایشان در صحنه بمانند. در شرایط کنونی؛ پی گیری شعار جمهوری خواهی که خواست اصلی و واقعی مردم است، کانون قدرت را به وی مشروطه طلبان میراند و این بد نیست اگر مشروطه طلبان نیز نه چونان گذشته و با فرصت سوزی که در هر مرحله با شناختن قدر فرصتها حرکت را گامی به جلو ببرند. بی همکاری هر دو نیرو، نه مشروطه طلبان خواهند توانست حتی در صورت پیروزی مقطعی گامی فراتر از تدارکچی بودن بردارند و نه جمهوری خواهان واقعی فرصت خواهند یافت که با فراغ بال در سطح عرصه عمومی حرکت و به ساخته شدن وجه "ملت" و در نهایت "دولت" بر آمده از دل آن کمکی بکنند.
زمان، زمان خودخواهیهای بچهگانه نیست. باور کنیم که در صورت شکست جنبش تحولخواهی در درون؛ نوعی جمهوریت بسته بندی شده و آماده مصرف از بیرون وارد میشود و در گرد وخاک آن هنگامه، نه مشروطه معنا پیدا میکند و نه جمهوریتی که مردم با تمرین رفتار مدنی آن را به دست آورده باشند. در جمهوریت وارداتی؛ نخبگان به پادو تبدیل میشوند و مردم همچنان هاج و واج نظارهگر خواهند ماند. تنها راه به گمان من این است؛ با هم پرواز کنیم.