iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2008, 17:49
“انتخابات و تناقضا ت دوران گذار؟”
محمود نکوروح
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
انتخابات این دوره بعد از سی سال که از انقلاب میگذرد ویژگیهای خاص خود را داشته و با تناقضاتی همراه است. اگر روزی انقلابیون جوان با یک ایدئولوژی شعارهایی رادیکال میدادند که در جامعه ما مفهوم نبود، امروز بدون آن ایدئولوژیها این شعارها چون عدالت و برابری تکرار و عامل هیجان و برای جذب رای بوده، در صورتیکه برای کسی تعهدی هم ایجاد نمیکند و بعد فراموش شده.
این شعارها همه "چپ" است، ولی در عمل هر کس "راست" بوده و در جستجوی منافع. که معروفست انتخاباتی است حتی در مورد "آزادی" که میبینیم سانسور و استبداد ادامه دارد.
اینجا طبقاتی بر آمدهاند که دقیقا دنبال منافع بوده. در حالیکه در سخن بشدت مسلمان ولی بدنبال پول، که یکی از عوامل تورم همینها بوده. بهمچنین در سیاست و مدیریت جامعه که بیاعتمادی واغتشاشات را دامن میزند. اگر بحث اسلامی نبود میشد قبول کرد که معمول است، ولی برای مستظهرین بدین و تقوا مشکلساز است.
روزگاری صحبت از "سوسیالیسم" کفر بود که مبلغ آن مارکسیستها بودند ولی هرجا فقر بود "سوسیالیسم و سوسیالیست" بوده است (۱)، همانطور که سخن از "جمهوری" گناه نابخشودنی بود، البته از سوی روحانیت، که رضا شاه میخواست جمهوری بیاورد، و مراجع تقلید مخالفت نمودند، و قرار شد "شاه" شود، و در مجلس موسسان که روحانیون به سلطنت او رای موافق دادند، مدرس در آن جلسه بهنگام رای غایب بود. او واسطه روحانیت با رضا شاه بود، ولی مصدق گفت که " در زنگبار هم کسی چنین چیزی ندیده است که یک نفر هم شاه باشد هم نخست وزیر وهم فرمانده کل قوا "(۲) که بعدا هزینهاش را پرداخت، تا آن زمان روحانیت نگاهش به قدرت به عنوان مصلحت و "حفظ بیضه اسلام" بهر قیمت معطوف بود، ولی با تجربه رضاشاه که این پیوند را گسست، کینه تاریخی بدلش ماند و در انتظار فرصت نشست، تا اینکه روشنفکرانی بخاطر مطالبات مدرن علیه قدرت سر بر آوردند و کم کم در اثر کودتایی سرکوب گردیدند. و با روحانیت همدرد و در سیاست، هم عقیده و همدست شدند که انقلاب اسلامی و "جمهوری اسلامی" حاصل آن بود. و گرنه در اسلام جمهوری نداشتهایم، حتی فراتر از آن در برنامهها رادیکال شدند.
پیوند دانشگاه و حوزه از اینجا شروع شد دو نهادی که در عمل تناقضی عریان داشتند، که یکی قرنها بعنوان تکفیر وارتداد وتخصص بسته بود، که دیگری با آزادی وروشنگری تحقق مییافت، حتی وقتی وارد دین هم شد دین و برداشتهای دینی را "دموکراتیزه" کرد، که بسیاری همان زمان هم بر نتافتند.
اگر قرنها عدالت و آزادی در کلام بود، اینها آزادی وعدالت را "تئوریزه" کرده، و در جستجوی مدلهایی برآمدند، اگر قبلا بحث "پرولتاریا " بود که ما نداشتیم، این بار سخن از "مستضعفین" شد که اکثریت جامعه را دربر میگرفت. حتی آزادی بیان، آزادی احزاب، و...همه جزو هدفهای انقلاب شده بود. و مستضعفینی که بیشتر در حوزه فرهنگ بودند.
با انقلاب، کم کم روشنفکران به کمک رادیکالیسم کور توسط جوانان تحریکپذیر و تحریک شده، به حاشیه رانده گردیدند "گروگانگیری"، مستضعفین حاکم بادر آمدهای نفتی استکبار یافته، در عمل متوجه " خلافت" اسلامی گردیدند، ولی از اسلام هم صدها تفسیروجوددارد. که امروز ما با تعدد مراکز تصمیم گیری روبروییم،که علیه هم وحتی منافع ملی عمل نموده. بااینحال همه را یا با" زر".یا با "زور" ساکت کردند. کاری که در تمام تاریخ ماشده است در مورد عدالت واخلاق هم همین طور" نظر وعمل " جدا گردید. بدین خاطر گرفتار بحران معنویت شدهایم. که " اخلاقی عمل کردن درد سر دار شده است"(۳) (نقل به مضمون) در حالیکه دنیا بخاطر دلزدگی از عملکرد سیاستمدران چپ و راست در جستجوی نوعی "معنویت" است که شاید جامعه "انصاف مدار"(۴) گردد. تا "اومانیسم" از یاد رفته در برابر سودباوری جان تازه گرفته، و زندگی با حقوق بشر " زیست اخلاقی" (Bieuethique) یافته،. تاکینهها و قهر اجتماعی از سیاستمداران را به نسبتی ترمیم کند که برای ما بر عکس شده است که هدف از جمهوری اسلامی نوعی قانون و نظم اخلاقی و ارگانیک بود.
روحانیت ما یکپارچه نبوده، و حتی کسانی در ادواری همراه با جنبشهای اجتماعی و مقاومتهای مردم ایران بودهاند. ولی از ورود در قدرت پرهیز کردهاند. (آیات زنجانی) قبل از انقلاب هم برنامه همین بود.
ما روزی همه این خرابیها را از استعمار خارجی میدانستیم که مصدق گفت "انگلستان سعی میکرد پست ترینها، کثیفترینها، رذلترینها و... را در این مملکت حاکم کند؟ "(۵) امری که توسط کندی هم بعد از کودتای ننگین بیست وهشت مرداد، دهسال بعد تکرار کرد که ما "در دنیا کثیفترین و رذلترینها را حاکم کرده و نفرت خریدهایم" (۶) و ایران یکی از اقمار آمریکا در دنیا بود. نفرتی که حاصلش انقلاب اسلامی، و حکومت روحانیون و....بود که روحانیون حاکم هم چقدر رعایت کردند؟!! پس باید "قدرت " را تحلیل میکردیم.
آیا در ایران همیشه قدرت با "لومپنیسم" و فساد در هم تنیده است، حتی در حکومت دینی.
از نظر تاریخی روحانیت سیاسی همیشه گروهی از مریدانشان متعصبین و لوطیها و لومپنها بودهاند. در تهران شعبان بیمخ، احمد عشقی، امیرموبور که در کودتای ننگین بیست وهشت مرداد مشهور شدند از مریدان آیت اله کاشانی بودند. آیت اله بهبهانی در سه راه سیروس عدهای از همین لاتها را مثل "مهدی قصاب " داشت که در تمام حرکتهای ضدملی منجمله "نهم اسفند" شرکت داشتند.
البته انقلاب اسلامی از همه اینها مستثنی بود، بجای آنها بیشتر روشنفکران مذهبی و حتی مارکسیست از زور درماندگی با جنبش همراه بود. هدف "جمهوری اسلامی" بود تناقضی که لاینحل ماند.
شاید میشد حلاش کرد و از ابتدا مشخصاتش را در قراردادی معین نمود ولی در قراردا د "قانون اساسی" هم این تناقض از ابتدا خودرا نشان میداد که سیاست نشناسان با همه ادعاها بعنوان روشنفکر بیسیاستی کردند و در تنظیم این قرار داد و در مجلس خبرگان اول فرصت از دست دادند، که همه از بیم کودتایی و.... دیدهها فروبستند، و یا میخواستند سوار مرکب "قدرت" توسط روحانیون شوند، هم آنها که از فرنگ آمده بودند وهم آنها که در داخل فعال بودند، که اولا "اسب سواری بلد نبودند" که اسب را از ابتدا با "خود بزرگ بینی" رماندند، ثانیا خیال میکردند میدان برای اینها تنهاست، که از ابتدا هر گروه "انحصارگری" پیشه نمود، در حالیکه روحانیت از اول بزرگترین رقیب بود، زیرا که آنروز "جامعه" را داشت.
در هر صورت کم کم "جمهوری" از یادرفته، که جمهوری ویژگیهای خودرا داشته که از اهم آن انتخابات آزاد و دموکراسی و....است و متعلق به جامعه مدنی، که مهندس بازرگان تلاش کرد پسوند "دموکراتیک" را بدان اضافه کند ولی موفق نشد،. از ابتدا هم کسی بدان پایبند نبود. در نتیجه اولین قانون قانون "قصاص" شد که از روحانیت هم هر کس بر آن "ردیه" نوشت به حاشیه رانده شد (آیت اله گلزاده غفوری)
در هر صورت روزی روحانیون مخالف رای زنان بودند، ولی در انقلاب طرفدار شرکت زنان در انتخاباتها شدند، زنان در انقلاب به بعد یکی از نیروهای طرفدار انقلاب گردیدند، ولی بعد از سالها که همه کم کم گرفتار بیمهری با قوانین عصر حجر شدند... اکثریتی از بانوان مخالف شده، که نتیجه آگاهی به حقوق و انحراف انقلاب از شعارها بود. روندی که در مورد همه اقشار مردم ایران تکرار شد.
ابتدای انقلاب عنوان "لیبرال" چماق بود هنوز هم برای بعضی هست. ولی امروز آنها که اول انقلاب شعار "مرگ بر لیبرال" میدادند و در نمازه جمعهها تا توانستند استکبار، ثروت اندوزی و لیبرالیسم را کوبیدند، امروز پولدار شده و به کمک استادانی طرفدار "اقتصاد آزاد و لیبرال" شدهاند. اینها از سیاست وقدرت به ثروت رسیده، غلیرغم آنکه در دنیا از اقتصاد و ثروت به سیاست و قدرت میرسند.
امروز طبقات جدیدی با شکافهای گسترده فقیر و غنی هم داریم و قشر جدیدی با در آمدهای رانتی که تضادها را دامن میزنند.
در نتیجه بعد از سی سال نظریه پردازان لیبرال در پیوند با گروههایی از آقازادهها و انفلابیها که به کارهای اقتصادی پرداخته، تا "سلطان قند و شکر و..." شده مشهود است، برجهای سر به فلک کشیده ساخته، شرکتهای بزرگ تاسیس کرده، در معاملات اسلحه ونفت و... همه جا حاضرند حتی به عنوان "کمیسیونر". رقمها بیشتر بالای میلیارد، ارزی حتی در اروپا و آمریکا هم نمایندگیهایی دارند. و حالا نیاز به تئوری و تئوری سازان و توجیه فسادهاشان که کم سر وکله استادان "لیبرال" پیدا شده است.
برنامههای حکومت از ابتدا تحت الشعاع فشارها و منافع همینها بود و هنوزهم هست. در ابتدای انقلاب دکتر سامی وکیل مجلس اول بود از سوی جاما در مجلس از رجایی نخست وزیر که نماینده طیف رادیکال بود پرسید "برنامه شما چیست؟ و...." در جواب مرحوم رجایی با عصبانیت جواب داد "برنامه من؟ قرآن است" و...
اینک در حوزه قدرت طبقهای که مرکب از آقازادهها، فداییان اسلام سابق، که همه به بهانه اسلام بر کرسی قدرت سیاسی و اقتصادی تکیه زدهاند هنوز در اقتصاد حاکمند، و بعد هم حکومتی از بدنه، با اتکا به خرافات در واکنش بدان طبقه با عوامفریبیهایی که هر دو فسادشان "اظهر من الشمس" است. والبته طاهرا "عدالت خواه" که بخاطر طبقاتی زیر خط فقر هنوز خریدار دارد.
در چنین شرایطی که ارزشهای اخلاقی ازدست رفته، خدای یکی "ثروت" بهر قیمت، و خدای یکی "قدرت" بهر صورت، که با بند وبستها در حال افزایش است، این دوجریان که اینک یکی در نقش پوزیسیون حاکم و یکی در نقش اوپوزیسیون و مخالف عمل میکنند، بدیگران اجازه ورود به این نقشها نداده، تا درقدرتند نقششان برای جامعه تراژیک و وقتی بر قدرتاند عملکرد و شعارهاشان "کمدی" است. البته جامعه در برابر سنت و واپسگرایی بیتفاوت نبوده، روزی در کشور ما گروههایی با "الهیات رهاییبخش" الهیات تنزیهی، و برنامه اقتصادی "سوسیالیسم" به مبارزه با این روند پرداختند.
امروز هم در برابر "الهیات تشبیهی وانسان وارگی خدا" (۷) که حاکم شده، و حاصلش استبداد دینی گردیده است، حضور دارند، هدف الهیات تنزیهی دولت مدرن، انسان باوری و... بود. که ما در تاریخ و فرهنگمان با همه ادعاها هرگز نداشتیم.
با اینحال روند حوادث با در آمدهای نفتی کلان بسود عدهای که حاکمند ادامه دارد، تا جاییکه از درون مجموعه خودیها گرفتار تناقضات و تصادها شده که با بحرانها و بحران سازیها هیچکس توان پیش بینی ندارد.
بعداز سی سال حکومت اسلامی، شکاف فقیر و غنی مساله روزشده، با الهیات تنزیهی میشد به انسان خود باور، خودبنیاد، حکومت مدرن عرفی رسید، امری که خلاف نظر سنت گرایان بوده و هنوزهم هست که در الهیات تنزیهی "دولت از دین" جدا میشد، ما بدولت مدرن و پاسخگو و... میرسیدیم، میتوانستیم از نظام سلسله مراتبی قدرت رها شده و بگسلیم چه در نگاه سنت گرایان همه چیز ببهانه اسلام و جهان بینی توحیدی، در یک نظام سلسله مراتبی که راس آن خلیفه و ولی است به آسمان وصل میشد، اجازه هیچ حرکت تازهای نمیدهد، دراین هرم انسان خلیفت اله جایی ندارد، میتواند مقلد باشد. که هنوز صغیر بوده و نیاز به قیم دارد. بویژه که امروز این نظام زر و زور و باور مردم، و آدمهایی شیفته "قدرت وثروت" دارد همانگونه که نظام قبلی بطریقی دیگر داشت ازینرو انتخابات اگر سالم باشد فرصتی است که میشود شاید راهی جست.
با اینهمه امروز تحول از درون جامعه آغاز گردیده، و روشنفکران و مدعیان ناآگاه و رمانتیک را به ریشهها و تیشههای ویرانگر رسانده. یک صد سال نسلهای متعددی در انتظار یک انقلاب بودند، عدهای مارکسیست شدند، عدهای همه چیز را از مذهب میخواستند، انسان خداگونه، خدا گونگی انسان، ایدآلهایی که بر باد رفت، دیدهها بازشد، انسان خداگونه چون بقدرت رسید شیطان شد، چه بسیار عرفا درقدرت طاغوت گردیدند. بعد معلوم شد این شعارها "انسان خداگونه و..." از کلیسای قرون وسطا بوده است، و... مارکسیستها هم با فروپاشی شوروی و... بخود آمده. بخشی از انفعال جامعه ایران امروز حاصل این "شوکهای" تاریخی است، که در روشنفکری انقلابی که حالا پا به سن گذارده است تجزیه تحلیل مینماید، تا جاییکه در مراسم سالگرد طالقانی مجتهد شبستری با نگاهی چدید وهرموتیکی به "دین" از سوی صاحبنظران مدعی و بعضی "سوررالیست" دعوت شده بود، تا با آنچه در یافته روشنگری نماید. که مشکل را "الهیات تشبیهی" معرفی کرد، سپس عمیقتر رفت که گفت در این نگاه مفهوم "خدا تقلیل یافته " و "خدا معناست" ومعنابخش، بدینگونه که "اگر یکتاپرستی دچار آفت انسانوار انگارانه، درباره خدا شود، زمینه مساعدی را برای ستم فراهم میکند"... "خدا اگر انسانوار انگارانه شود بجای آنکه برای انسان معنا ده شود ظرف میشود" امریکه در تاریخ ما پیوسته در یک کمال اخلاقی بخاطر" نظم ارگانیک " در جامعه درحال گذار تجویز و القا شده بود، ولی این امربعداز انقلاب بتدریج با " امربمعروف توبه فرمایانی که خود توبه کمتر میکنند" نتیجه معکوس داده است، چه "انسان امروز بیک تفکر اسقلالی رسیده ومزاحم نمیپذیرد" ازینرو بی اعتماد و تنها شده ودر جاهایی اززور تنهایی" شام غریبان گرفته است. (۸) زیرا که دردوران مدرن "اتمیزه" گردیده وبا این شکستها در خود فرورفته است "پوچی ونیهیلیسم" حاصل آن است.
در نتیجه آنچه ریشه بحرانهای جهانی، و داخلی است گریز از این "مزاحمت ساختکی" توسط بنیاد گرایان یا متعصبین یا بهره برداران سیاسی است که به بحران معنویت انجامیده و.. بویژه در "کشورهایی که ادعای مذهبی دارند" (دریدا - فیلسوف) حتی دردنیای مدرن فراتر رفته با "بحران هرمنوتیک روبروییم" (ویسمن فیلسوف آلمانی) که از فلسفه کهن، ایده و ایدالیسم گذشتهایم.
ولی تناقض جامعه وساختارها، ودینامیسم حاصله از تناقض ایندو بارشد اطلاعات وتکوین جامعه مدنی هیچ قدرتی را راحت نمیگذارد. که راه حل پلورالیسم است، و با رشد ارتباطات گریزی از آن نیست.
ازینرو در کشور ما در عین استبداد معلوم نیست چه کسی حاکم است "بحران در ساختار قدرت" و ادامه جنگ سنتیها و به اصطلاح مدرنها در همان حوزه که این - بحران - قدرت پیش بینی را از همه سلب کرده است.
انسان امروز بیشتر نظرش به "عین و واقعیت پیچیده" معطوف وعلم و راه حل متوجه گردیده تا جاییکه از خود غافل شده است (الیناسیون). بنظر من انسان نه خدا بوده که در فرهنگ وحدت وجودی ما بود، و نه خداگونه، که ما با بسیار مدعیانی در تاریخ و فرهنگ روبروییم که در عمل بسیار ضد آن عمل کردند، چه فرعون یک پدیده تاریخی است که بویژه در کشورهای شرقی هر از چند گاهی ظهور مینماید.
و جالبتر آنکه دولت حاکم معلم "اخلاق!!" برگزیده که مبارک است، معلم اخلاق روحانی و نماینده مجلس هشتم از طرف آقای مصباح و موسسه ایشان یک دهه به آمریکا رفته و حالا باز گشته، در آمریکا روانشناسی و فلسفه آموخته و... آیا علم دارد ایدئولوژی را اداره میکند؟ یا در کشور ما علم در خدمت سیاست و قدرت بطرز بسیار ابتدایی قرار گرفته است؟! که بیشتر بحران زاست وگرنه راه حل، بهره گیری از تجارب دیگران که علم غیر از این نیست. حتی کانت فیلسوف اخلاق گرا که به استعلای انسان نظر داشته و... امروز طرفدرارانش در حوزه اندیشه به "نئوکانتیسم" که مبتنی بر تجربه است متوجه گردیده.
تجربه میتواند در مورد مسایل اقتصادی و اجتماعی راه حلهایی برای عبور از بن بستها باشد که بدون عوامفریبی امروز مدلهای فروان "سوسیال دمکراسی" دارد، که برنامه وعمل و البته با مدلهای موفق است. در برابر تز "لیبرالها" که بر اقتصاد بازار اصرار میورزند که "سوسیالیسم اخلاقی کردن سرمایه داری است" (دکتر مصطفی رحیمی) و دموکراسی و آزادی هم که یکی از وعدههای فبل از انقلاب بود اگر عمل شود درهمین قالب میگنجد. بویژه که آقای خاتمی اعلام میکند "دفاع از آزادی مردم عین عدالت است، همچنانکه همواره بر عدالت اقتصادی تاکید کردهایم" که سوسیال دموکراسی اگر نیک بنگریم غیر از این نیست، بعلاوه "باید اصلاح طلبان از حالت تدافعی بیرون آمده و حالت تهاجمی بخود بگیرند" البته کاش زودتر گفته و عمل میشد، ولی هرگز دیر نیست.
فارغ از اینها آیا "مدرنیته" دارد خودرا نا آگاهانه تحمیل میکند؟ یا با نوع "بدلیاش"؟!! که بخشهایی از جامعه که به در آمدهای رانتی وصل است یا آنها که به قدرت فرهنگی متصلند، بر نمیتابند، قدرتی که به بهانه دین و فرهنگ ما را از رفتن باز داشته که هنوز در حوزه سیاست عقب ماندهایم در حالیکه دین یعنی "اخلاق" و اخلاق یعنی "مسئولیت" که امروز از هر دو خبری نیست، اگرچه برای یک طبقه هنوز در کلام و شعار و سیاست بکار میآید. ولی جامعه با همه مشکلات راه خود میرود چه بسیار خانوادهها که با وضع معیشتی بد فرزندشان را به دانشگاه فرستاده، درعین حال که بعد از تحصیل میدانند اول بیکاری اوست. که بقول خودشان "پارتی ندارند" با اینحال آینده متعلق بهمینهاست که با همه سختیها در حال آموختناند.
با چنین شرایطی وارد انتخابات دهم ریاست جمهوری میشویم که پیش بینی آن زود، و با تردید کاندیداها روبروست، کاندیداهایی که در هر صورت نوعی راست وچپ را از نظر اقتصادی نشان میدهد درعین حال که گاهی افرادی تظاهر به اخلاق ودین میکنند. برای توضیح بیشتر وارد حوزه اجتماعی شده. که هر حرکتی متاثر از جریانات درون جامعه آست.
با افزایش نیروهای محروم اجتماعی، نقش فرودستان در انتخاباتها بر جسته تر شده وشعارها وگفتکوها تحت فشارهای اجتماعی بر محور "اقتصاد" میگردد، در عین حال با افزایش تورم و بیبرنامگی بازهم با شعارهای "یارانه نقدی و..." که هنوز هیچ ماخذ علمی ندارد، خطر ادامه شرایط فعلی، و اغتشاش در سیاست و اقتصاد ادامه دارد. سعی میشود جامعه را دو قطبی کرده، از یکسو روشنفکران در جستجوی فضای باز و ناامید و منفعل، و از یکسو طبقات محروم متوجه شعارها که تعهدی ایجاد نکرده بلکه برتورم میافزاید. در نتیجه آمار تحریمیها به بهانههای مختلف افزایش یافته که معلومست بسود کیست؟
ادامه وضع موجود، اگرچه گروهی با تجزیه و تحلیلهایی به کاندیداتوری "آقای نوری" که از ابتدا میدانند قبول نمیشود، و بعد یک جنبش اجتماعی، که از این جامعه با این آیههای یاس که مدتهاست در گوشش کردهاند فعلا توقعی بیجاست، و گروههایی با توجه به آقای خاتمی عقیده دارند "نقد را ول کنیم ونسیه را بچسبیم؟!" ولی چنانکه گفتهاند "سیلی نقد بهتر از حلوای نسیه است". البته اگرآقای خاتمی قبول کند و بعد هم اگر اجازه دهند که هنوز معلوم نیست. مگر آنکه بسیج عمومی چون دوم خرداد انجام شود که نیاز به برنامه مشخص وعدالت طلبانه دارد که ما از شعار وکلام و...گذشتهایم. درضمن آقای نوری هم هنوز صحبتی نکرده. بنظر من تردید آقایان از شناخت شرایط وساختارقدرت است. و هنوز امیدی که (۱– توان مدیریتی در شرایط کنونی که همه چیز بهم ریخته است ۲- تناقضات قدرت اگر تابحال "مکتب و تخصص" بود امروز رقابتهای مالی هم بدان افزوده شده،) به حل آرام مساله و یا اصلاحات وجود ندارد مگر فشارهای اجتماعی همه را به اصلاحات ناگزیر نماید.
از سویی با نوعی "رادیکالیسم سیاسی" که از بدنه قدرت و... و از موضع ظاهرا چپ با "توزیع منابع" همچون گذشته وعده میدهد، روبروییم که خیال دارد انتخابات را با عدم حصور نیروهای اصلاح طلب، ملی مذهبی و دانشگاهیان و روشنفکران و..... ببرد.
اوپوزیسیون راست "مدرن" با اقتصاددانان لیبرال به توجیه "اقتصاد بازار" برای عبور از انسدادها پرداخته، امری که قبلا با چاپ اسکناس بیرویه، بر آمدن طبقه جدید و رانتی، و شکلگیری باندهای مافیایی را با فضای بسته مدتها تسهیل نمود، حاصلش دولت کنونی با شعارهایی به سود طبقات محروم که هنوز هم دنبال شعارند و حالا در انتظار کمکهای نقدی، به علاوه شعارهایی که از اول انقلاب کلیشهای و مکرر است. در صورتیکه در لیبرالیسم "چاپ اسکناس"، دخالت دولت و نقض غرض بود. و این امرعدهای را به ثروتهای کلان رساند و شکافهای طبقاتی را افزود.
معلوم نشد چرا این استادان لیبرال در آن زمان در فضای بسته ساکت بودند. در صورتیکه لیبرالیسم از ابتدا در برابر حاکمیت کلیسا در حوزه اندیشه، حقوق و سیاست سر بر آورده و بر آزادیها پای فشرد. و بعد از رشد و توسعه شهرنشینی کم کم به "دموکراسی، جامعه مدنی، بخش خصوصی"، "انباشت سرمایه و اختلافات فاحش طبقاتی " منجر شد. البته در تکنیک "انقلاب صنعتی اول و دوم و سوم و نظام کارگر و سرمایه دار" که به نظرات مارکس و بعدها به سوسیال دموکراسی سر انجام یافت، چه "جامعه مدنی بدون توجه به بخش فرودست جامعه همیشه در معرض خطر است"(از روزنامه لوموند - اکتبر ۱۹۹۸). این روند در قرن هجده و نوزده با شورشها و انقلابهای فرهنگی و فیزیکی روبرو شده بود. میشود اینها را بیشتر در صدا و سیما با مدعیان "اقتصاد بازار" اگر حسن نیت باشد به بحث آزاد گذارد.
در هرصورت چپ و راست جمهوری اسلامی متاسفانه مثل همه چیز ما "استثنایی" و شعارها با عملش جداست. البته قهر از صندوقها هم به سود جامعه امروزی ما نیست و بعد از سی سال باید بخود بیاییم. وحدت اصلاح طلبان هم هنوز بین اما واگر است، در صورتیکه با شرایط اقتصادی امروز نباید از طرح "برنامه شفاف عدالت محور" غافل بود که آزادی نوعی "حق" در رابطه با عدالت و اخلاق بوده. که همه اینها میتواند نتیجه نوعی "اخلاق اجتماعی" باشد که بر باورها متکی است. منتهاعدالت در مفهوم نیست بلکه نیاز به مدل دارد که در دنیا تجربه شده، امروز "عدالت اجتماعی" بنام "سوسیال دموکراسی" در بسیاری کشورهای اروپایی در حال اجراست البته عدهای معتقدند که "سوسیال دموکراسی تابو نشود" ولی وقتی ما مرتبا با عنوان "لیبرالیسم" برای توجیه غارت روبروییم، و آزادی را تنها با شروع آزادی اقتصادی میسر میدانند؟!! در برابر این توجیه فکری غارت، و برای حل مساله عدالت که قرنها ما را بخود مشغول داشته جز طرح "سوسیال دموکراسی" برای طبقه تحصیلکرده راه حلی علمی مانده است؟ اگر هست پیشنهاد نمایند.
کشور ما مدت یک قرن از عنوان "عدالت اجتماعی" فراتر نرفته، تا آنکه دولت کنونی با شعار "نفت سر سفره" حاکم شده، بعد هم انکار این شعار. ولی مرتبا دم از دین و اخلاق میزند تا به خرافات کشیده شده. در واقع "سوسیالیسم" اخلاقی کردن سرمایه داری است (دکتر مصطفی رحیمی) و در شرایط اجتماعی ما "سوسیال دموکراسی" نوعی "کیمیاگری است که قطب لیبرال، قطب دمکرات، و قطب سوسیال را بهم پیوند میزند"(مارسل گوشه). درحالیکه این امر در ایران ناشناخته نیست که از انقلاب مشروطه بسیاری بدان نظر داشتند که شفاف و علمی است وروی آن کار شده حتی روزی "حزب سوسیال دموکراسی" هم داشتهایم که رسولزاده تاسیس کرد اگرچه زود بود – یا "فکر دموکراسی اجتماعی - آدمیت – که ناپخته بوده ولی به مبانی و علل آنهم در یک دوره پرداخته گردید که گفته شد "سوسیالیسم و دموکراسی دو جلوه از یک حقیقت حکومت مردم برمردم است" (محمد نخشب از خداپرستان سوسیالیست). یعنی چنان نیست که روشنفکران در سابقه تاریخی خود در جستجوی راه و برنامه نبودهاند. که در نهایت "سوسیالیسم یعنی برنامه اقتصادی" (خلیل ملکی از نیروی سوم) حالا بهر نامی ولی در هر صورت یک برنامه اقتصادی که به "عدالت توزیعی" معطوف بوده، ولی مرتبا بتاخیر افتاده، تا شکاف فقیر و غنی بیشتر شده، وحالا بخاطر بی اعتمادی به شعارها "وجه نقد " و پول نفت مطرح گردیده، و ابهام برای همه، حتی طراحان و دولت دولت کنونی با وضعیت فعلی و نگرانیهای مختلف برای آنانکه دستی در سیاست دارند...
در انگلستان دوبار اقتصاد از ورطه ورشکستگی نجات یافت یکبار بعد از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) که حزب کارگر در انتخابات پیروز شد، که شاهد ورود دولت "حامی" طبقات محروم شدیم (Etat Providence) که همه چی در جنگ از دست رفته بود، و دولت لیبرال با بحرانهای اقتصادی روبرو بود؛ ملت انگلیس بعد از جنگ به چرچیل برنده جنگ رای نداد به برنامه حزب کارگر رای داد، و یکبار بعد از دولت تاچر، حزب کارگر، تونی بلر با نوعی "سوسیال دموکراسی مدرن" که هم بخش خصوصی بر جاماند، وهم طبقات فرودست جامعه به رفاه و شکوفایی اقتصادی دست یافت. یعنی با اقتصاد مخلوط، منتها سرمایه داری رانتی نبود بلکه تولیدی و بعد تجاری. که جایگاه اجتماعی و کارهردو مشخص بود.
در شرایط فعلی ما نیاز به یک دولت "آشتی ملی" بخاطر طبقات مختلف داریم که شاید ایدالیستی است. ولی کار ما باید امروز با توجه به طبقات جدید اجتماعی، تکنوکراسی، شهرنشینان شمال و حاشیه نشینان جنوب، روشنفکران و دانشگاهیان و آنها که با این تورم "زیر خط فقر چهارده میلیون نفر" قرار گرفتهاند بوده مهم منافع ملی ومصالح جمعی است.
وحدت حول یک برنامه بویژه در میان روشنفکران که تعادل اجتماعی در شرایط کنونی نیاز جامعه است تا شکاف فقیر وغنی به نسبتی پر شود، ما نیاز به اصلاحات ریشهای داریم. هم در سیاست و اقتصاد و هم در قوانین. وگرنه باز به بهانه عدالت با حکومت "آنچنانی" که قبل از همه بجنگ تخصص و مدیریت میرود، روبرو خواهیم شد.
در این میان نظریه پردازان "لیبرال" در کشور نفتی، با اقتصاد بی در و پیکر رانتی مرتبا نسخه پیچیده که راه حل "اقتصا د بازار" است در صورتیکه از ابتدای انقلاب اقتصاد بازار به بهانه انقلاب در انحصار باندهای باقیمانده از "بازار سنتی" قبل از انقلاب، مجری بوده است و نیاز به نسخه پیچی ندارد، همانها که بخشی از تورم، فساد اقتصادی، حاصل رابطه اینان با عوامل قدرت بوده است، میلیاردرهای امروز که هنوز هم انحصار واردات و صادرات در دست اینان است. تضاد اینها با مدیران دولتی است که هردو در ایجاد وضعیت امروز نقش داشتهاند. تضادی که در پشت سیاستهاست. امروز دیگر دعوای ایدئولوژیک نیست دعوای منافع است. همینها که تلاش دارند که نرخ دلار بر جا بماند، وگرنه در تمام دنیا بعداز جنگ نرخ دلار به حال اول بازگشته. منتها بودجه به دلار نفتی متصل شده و تورم ریشهاش اینجاست، اگر عدهای هم ورشکست میشوند باندهایی هستند که پولهای کلان به جیب زدهاند. در شرایطی که همه جا دلار درحال سقوط بود دلار در کشور ما بازهم بالا میرفت.
در جهانی که لیبرالیسم از آزادی سیاسی و فلسفی کم کم به آزادی اقتصادی و تجارت اسلحه، جنگهای منطقهای، باندهای دلال و... رسیده است. بحرانهای حاصله در نظامات سرمایه داری، حاصل فضای بی در و پیکر اقتصادی بوده که درقطب "لیبرالیسم و سرمایه داری" امروز به ورشکستگی انجامیده، سرنوشت دلار دنیارا به بحران اقتصادی کشانده است.در نهایت دخالت دولت در اقتصاد به "ملی کردنها" روی آورده است. تا جاییکه چون دوران ۱۹۲۹ سالهای رکود به اقتصاد "کینزی" و دخالت دولت روی آوردهاند، برای توضیح بیشتر ((این بانکها را یک روز دولت به کمک سرمایه داریای که به فساد کشیده شده بود تاسیس کرده بود، و بعد از مدتی به بخش خصوصی واگذار نموده. امروز این فساد با وامهای بیحساب و کتاب تکرار گردیده ، دولت سهام اینها را بخاطر ورشکستگی خریده یعنی اجبارا. "جورج بوش: با دویست میبیارد دلار به نجات بانکهای خصوصی پرداخت")) پس مساله دخالت دولت نیست که گاهی وظیفه اوست.
منتها ما دولت به معنای خاص نداشته، حکومت بر همان ساختار هرمی داریم. اگرچه نهادهایی علی الظاهر مثل دولت، مجلس، و....داریم ولی با دولت کنونی معلوم شد همه بیاختیارند. باید انتخاباتی باشد که دولت و ملت به نسبتی در این فضای پرتنش متولد و با هم کنار بیایند. که این رابطه مبتنی بر "حقوق بشر ومدیریت علمی" است. در کشوری چون ما که تولید صفر است "اقتصاد بازار" چاره درد نیست." وگرنه بازهم رای اکثریت جامعه که هنوز از حداقلها محرومند از دست خواهد رفت.
برای مشکل فرودستان قبل از همه باید برنامه داشت که روزی رایشان را "دهه بیست" با "دو تومان" و یا یک نهار میخریدند، و امروز با رقمهایی بالاتر و وعدههای کاذب. آقای خاتمی وزارت رفاه را برای همین کار ایجاد کرد ولی چنانکه باید و شاید فعال نشد. در ضمن صدا وسیما در دست مخالفین ایشان بود.
مشکل دانشگاهها، بیمارستانها، اشتغال، بهداشت و درمان همه نیاز به دخالت دولت مسئول و برنامهدار در اقتصاد نفتی دارد. تا دانشگاههای ما که یا "میخواهند چون مکتبخانههای قدیم شود یا دکان پول در آوردن" بتواند بمعنی واقعی دانشگاه بوده و استاد و دانشجو احساس امنیت کند. چون بسیاری کشورهای توسعه یافته، و یا حتی نفتی برای داشجو مجانی باشد. نمیشود از دانشجو انتظار داشت به این شرایط امروز واکنش نشان ندهد. که بیشترین آن در "قهر اانتخاباتی" خودرا نشان میدهد.
افکار عمومی امروز اکثرا تحت تاثیر روشنفکران است. باید برای اینها جایی در ساختار قدرت فرهنگی، سیاسی و.... تعبیه کرد تا انفعال اجتماعی از میان برود. شورای انقلاب فرهنگی ازابتدای انقلاب دولتی بود و هنوزهم هست سرانجامش فرهنگ امروز ماست. درحالیکه فرهنگ در آزادی رشد مینماید. ازابتدا هم قرار نبود به بهانه "عبور از بحران" سیاست و اقتصاد و... در انحصار یک گروه باشد.
دانشگاههای ما امروز برای فعال شدن نیاز به امید، آزادی و رهایی از فشارها داشته تا شادابی یافته، و برای همه باید درهایش باز باشد، تا به کنش اجتماعی، فرهنگی، وسیاسی کشیده شده، ودر انتخاباتها شرکت کند. دانشگاه و دانش بدون آزادی دانشگاه و دانشجو میسر نیست، مکتبخانه است که گرد یک محور چرخیده و هر چه استاد گفت باید بدون چون و چرا بپذیرد، یعنی فکر نکند. که نقض غرض است، بشود چون "حوزهای بزرگتراز قم".
انفعال جامعه روشنفکری به سود هیچکس نیست، در دنیایی که تلاش میشود نسل جوان امیدوار شده تا به توسعه برسند، میبینیم در میان نسل جوان نه آرمانی، نه امیدی، ازینرو شعار "حال غنیمت است" به مشکلات افزوده که با زور هم چاره ساز نیست، به این نسل باید حیات مجدد داد، روشهای گذشته نتیجهاش منفی بوده، بعلاوه "فرهگ تنفر و انفعال، نگاهی به اعتیاد، و حوادث در روزنامهها... بکنید. اینها میتواند از هم اکنون همانگونه که آقای خاتمی گفت "در جهت گیریها مشخص شود" بعلاوه که "ایران متعلق بهمه ایرانیان است"(۹).
روشنفکران هم باید دست از تلاش و کوشش نکشیده که "آینده متعلق بدانان است"، و هنوز بخش زیادی از مردم در امور سیاسی و اجتماعی بدانان نگریسته. امروز با شرایط اجتماعی و فرهنگی ما نیاز به فلسفه بافی نداشته، سوسیالیسم یعنی "برنامه اقتصادی"(۱۰) معطوف به عدالت و برابری، دموکراسی هم "یک متدولوژی و روش است" از انتخابات آزاد تا دولتهای نمایندگی، به معنای واقعی (۱۱). اگر چه عدهای سعی میکنند که برایری را در برابر آزادی و آزادی اختصاصی و بخش خصوصی قرار دهند و مانع دموکراسی (۱۲). در حالیکه "آزادی مطلق از آزادی شهروندان نشات میگیرد و آزادی بدون برابری فرصتها به شکل حمایت از امتیازات در خواهد آمد، و یکی از هدفهای مهم و شاید مهمترین هدف تعمیم دموکراسی، روشن کردن و توان بخشیدن به فراگرد تصمیم گیری و مفهوم دادن به آن میباشد، این برهان در نهایت منتهی به تصمیم گیری مشترک و خودگردانی میشود" نقل از رجال بزرگ سوسیال دمکرات اروپا (۱۳).
توضیحات فوق برای طبقه روشنفکر و نخبگان بیشتر فرهیخته که احساس مسئولیت کرده بود، که در برابر تبلیغات استادان لیبرال و مورد حمایت در نشریاتی که نظراتشان مرتبا منتشر میشود، بیکار ننشسته و روشنگری کنند، بویژه که اقتصاد ما تک محصولی و نفتی و متعلق به همه است، اقتصاد نفتی از ابتدای انقلاب برای خودیها و بازار و آقازادهها با رانتهای کلان همراه بود و در هر تبدیلی از "دلار بریال" میلیاردها تومان به جیب یک طبقه میرفت (۱۴)، که طبقه جدید بعد از انقلاب شد، همانها که اختلافات طبقاتی را دامن زدند تا راست مرتجع به بهانه "عدالت" حاکم شد ولی بر بیعدالتیها افزود، در چنین فضایی کم کم "کالا وارگی انسان، مصرف زدگی جامعه، و از دست رفتن اخلاق اجتماعی و واضحتر "انحطاط " افزونتر شده، بعد از سی سال از انقلابی که هدف نهاییاش "اخلاق وعدالت وآزادی" بود. اصلاحات نیاز زمانه ماست، ولی بیش از همه در"سیاست و حقوق و اقتصاد" که هر سه در اختیار یک گروه که بیشتر امروز ناشناخته است، که البته توسط دولتی که اعتماد عمومی را داشته باشد. نه گروههایی که از مدرک قلابی تا رشوه و فساد جزو پروندهشان است.... در ضمن با تجربه دو انتخابات قبلی حفاطت و نظارت از صندوقها باید توسط "مردم و احزاب سیاسی" باشد وگرنه دربر همان پاشنه خواهد چرخید که تا بحال چرخیده است...
--------------------
پا نوشتها
۱- نقل از کتاب" سوسیالسمها " از رنه سدی – ترجمه هوشنگ نهاوندی
۲- نقل از سخنرانیهای دکترمصدق – کی استوان
۳- نقل از سخنرانی دکتر ملکیان در منزل عبداله نوری
۴- از "از جان راولز" بیش از این به کتاب " بحران ایدئولوژی محمود نکوروح رجوع کنید.
۵ – از کتاب نطقهای دکتر مصدق – کی استوان
۶ – از کتاب سیمای شجاعان ۱۹۷۰ – از ژان کندی
۷- از سخنرانی محتهد شبستری در حسینیه ارشاد "سالگرد طالقانی" ۱۳۸۷
۸ - درراه پیمایی در پاریس بهنگام حضور پاپ درشب با شمع ۱۱ سپتامبر که شام غریبان مارا درمحرم تداعی میکرد.
۹- از سخنرانی آقای خاتمی در خوزستان در ۲۴ شهریور نقل از کارگزاران
۱۰- از شادروان خلیل ملکی که درسالهای ۳۸ - ۳۹ وقتی از کنگره سوسیالیستها باز گشت گفت "سوسیالیسم یعنی برنامه اقتصادی" ونه بیشتر که تا بحال از آن بعنوان ضد مذهب چون جمهوری وحشت داشتند
۱۱ - از مارسل گوشه در مرکز پژوهشهای علوم اجتماعی – پاریس
۱۲ - دکتر " غنی نژاد " اسناد دانشگاه
۱۳- از کتاب پیوند باازادی " از رهبران سوسیال دموکرات اروپا، ویلی برانت، اولاف پالمه، برونوکرایسکی " ترجمه از عبدالرضا هوشنگ مهدوی