iran-emrooz.net | Wed, 03.09.2008, 10:56
شورای ملی صلح و سخنی با آقای سحرخیز
دکتر حسين باقرزاده
سهشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۷ – 2 سپتامبر 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
همزمان با نغمههای شوم جنگ كه این روزها از داخل و خارج كشور به گوش میرسد، خوشبختانه «شورای ملی صلح» نیز به طور رسمی فعالیت خود را آغاز كرده وبا انتخاب اعضای هیأتهای اجرایی و بازرسی، وارد مرحله عملی كار خود شده است. تشكیل این شورا كه با شركت طیف بزرگی از فعالان سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری در آبان ماه سال قبل شروع شد در طول 9 ماه گذشته به كندی ولی با استحكام پیش رفته و نقطه امیدی برای طرفداران جنبش صلح ایجاد كرده است. خطر جنگ متأسفانه همچنان و جود دارد و در ماههای اخیر تشدید شده است. كمتر روزی است كه گزارشی در باره آمادگیهای آمریكا و اسراییل برای حمله به ایران منتشر نشود و یا مقامات ایران به صورت تحریكآمیز به تهدید «دفاعی» زبانی یا عملی متقابل دست نزنند. در این شرایط، ضرورت جنبش صلح و سازماندهی برای آن بیش از هر زمان احساس میشود و از این رو ابتكار تشكیل این شورا باید مورد استقبال همه نیروهای صلحدوست و مخالف جنگ قرار گیرد.
در ماههای آخر حكومت بوش و با چشمانداز پیروزی آقای اوباما در انتخابات آینده آمریكا، خطر جنگ در یك محدوده زمانی نسبتا كوتاه متراكم شده است. به عبارت دیگر، اگر بتوان برای خطر جنگ در محور خط زمان ضریبی تعیین كرد، این ضریب در طول چهار ماه آینده بالا میرود و پس از پایان حكومت بوش در ماه ژانویه (با فرض این كه اوباما در ماه نوامبر انتخاب شده باشد) ممكن است رو به كاهش بگذارد. بسیاری از گزارشهایی كه از «حمله قریبالوقوع» آمریكا و یا اسراییل به ایران سخن میگویند بر فرض پیروزی آقای اوباما استوار شدهاند و حاكی از آنند كه حتا در صورت تحقق این فرض، خطر حمله بلافاصله دفع نخواهد شد و بلكه ضریب خطر حمله در دو ماه پس از آن (از هنگام انتخابات در 4 نوامبر تا احراز مقام ریاست جمهوری در ماه ژانویه) همچنان بالا خواهد ماند. از این رو اهمیت مبارزه برای صلح در طول چند ماه آینده بیش از هر زمان دیگر احساس میشود و این امر ایجاب میكند كه طرفداران جنبش صلح بر تلاش خود بیش از همیشه بیفزایند و سعی كنند صدای مستقل صلحطلبانه خود را هرچه رساتر بلند نمایند.
البته نباید دچار این توهم شد كه جنبش نوپای صلح در ایران در این مقطع زمانی كوتاه بتواند نقشی مؤثر در روند تحولات ایجاد كند و از تصادم مرگباری كه در چشمانداز قرار گرفته است مانع شود. منادیان جنگ و آتشافروزان آن از همه امكانات و قدرت برخوردارند و مخالفان جنگ در ایران حتا نمیتوانند فارغ از خطر سركوب و تهدید دور هم جمع شوند و مخالفت خود را با جنگ ابراز كنند. ولی همان طور كه عیسی سحرخیز، یكی از اعضای اصلی هیئت اجرایی شورای ملی صلح، ابراز داشته است.(۱) این شورا اگر حتا نتواند بر تحولات دیپلماتیك و نظامی جاری تأثیر بگذارد دست كم میتواند به گسترش فرهنگ «صلح و آشتی» و نفی «خشم و خشونت و خونریزی» كمك كند، و البته اگر شورا در این كار موفق شود، این امر در جامعهای كه تحت سلطه فرهنگ خشونت و مرگ قرار گرفته و زیر بمباران تبلیغات جنگطلبانه حاكم است دستآورد كمی نخواهد بود.
از این رو، به جنبش صلح بایستی به عنوان یك حركت ملی فرهنگساز و درازمدت نگریست، جنبشی كه صلح را نه فقط به صورت برونی و بلكه به صورت درونی نیز هدف خود قرار دهد. به این ترتیب است كه صلح با دموكراسی و حقوق بشر پیوند میخورد و تحقق یكی بدون دیگری امكان ناپذیر میشود. اكنون كیست كه نداند كه زمینه اصلی خطر جنگ در ایران، فقدان دموكراسی و آزادیهای مدنی و حقوق بشر است؟ و به واقع، اگر در ایران شفافیت دموكراتیك در سیاستهای هستهای و خارجی ایران وجود داشت، اكنون ما با چیزی به نام خطر جنگ روبرو بودیم؟ و آیا اگر آزادی بیان در ایران وجود داشت، حكومت میتوانست با تبلیغات یكجانبه و نادرست افكار عمومی را به راحتی فریب دهد و از احساسات ملیگرایانه و استقلالطلبانه مردم به نفع سیاستهای ماجراجویانه و جنگطلبانه خود بهرهبرداری كند؟ جنبش صلح اگر با خواست دموكراسی و حقوق بشر پیوند نخورد به سادگی میتواند از سوی یك طرف منازعه (در این جا، حكومت ایران) مورد بهرهبرداری قرار گیرد - امری كه عملا خطر جنگ را نه كمتر و بلكه بیشتر خواهد كرد.
خوشبختانه پایهگذاران شورای ملی صلح از آغاز به این حقیقت وقوف داشتند و كمیته موقت صلح در همان بیانیه آبان ماه سال قبل بر پیوند صلح و حقوق بشر تأكید كرده و همچنین یادآور شده بود كه «بدیهی است تامین حقوق مدنی مردم ایران، شرط اساسی برای داشتن ایرانی آزاد، آباد و مستقل خواهد بود». علاوه بر این، كمیته مشخصا بر لزوم اعمال فشار بر هر دو طرف منازعه تأكید كرده و اظهار داشته بود كه «چنین شورایی می تواند هر گونه عمل تهدید کنندهی صلح از جانب نیروهای خارجی را محکوم نموده و از جمهوری اسلامی بخواهد که با پذیرش قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد وعمل به تعهدات ومیثاق های بین المللی زمینهی تهدید صلح را از میان بردارد». كمیته موقت صلح با اتخاذ این مواضع از یك سو نشان داد كه ضرورتهای یك جنبش مستقل صلح را به خوبی درك كرده است و از سوی دیگر توانست حمایت نیروهای دموكرات صلحطلب را به سرعت به دست بیاورد.
نگارنده این سطور یكی از كسانی بود كه بلافاصله به دعوت كمیته موقت صلح پاسخ مثبت داد و همان هنگام در مقالهای (۲) تحت عنوان «از تشكیل "شورای ملی صلح" حمایت كنیم!» از جمله نوشت «باید با پاسخ مثبت به پیشنهاد كمیته موقت صلح به تشكیل "شورای ملی صلح" یاری رساند تا شاید بتوان پیش از آن كه دیر شده باشد با سازماندهی جنبش صلح و حقوق بشر در سطح ملی از وقوع جنگ خانمانسوزی كه صدای شیپورهای آن هر روز بلند و بلندتر میشود جلوگیری به عمل آورد. راه استقرار دموكراسی و حقوق بشر در ایران از مسیر صلح میگذرد». در همان نوشته با اشاره به دعوت عام خانم عبادی «از همه ایرانیها چه در خارج و چه در داخل كشور» برای تشكیل شورای ملی صلح، اضافه شده بود كه این شورا «زمینه بسیار مناسبی برای ایجاد یك جنبش ملی صلح و همبستگی همه نیروهای ضد جنگ كه در عین حال خواهان استقرار دموكراسی و رعایت حقوق بشر در ایران هستند فراهم میكند. این شورا همچنین بالقوه میتواند مرزهای درون و برون كشوری را در هم بشكند و یك جنبش واقعا ملی برای صلح و دموكراسی و حقوق بشر در ایران را پایه بریزد.»
البته هفت ماه بعد كه اولین جلسه «مؤسسان شورای ملی صلح» در تهران برگزار شد، در متن سندی كه هدفها و مأموریتها و فعالیتهای این شورا را بیان میكرد نوعی عقبنشینی از مواضع یادشده پیشین كمیته موقت دیده میشد كه نگرانكننده بود. نگارنده این سطور طی مقالهای (۳) تحت عنوان «شورای ملی صلح: گامی به جلو؟» در همان هنگام به نقد این امر پرداخت و موارد خاص آن را با ذكر نمونه بیان داشت. این نقد ظاهرا به مذاق آقای سحرخیز خوش نیامده بود، و ایشان را واداشت كه در نوشتهای (۴) در سایت روز آنلاین، از جمله مرا به «نهادستیزی» متهم كند. آقای سحرخیز در مقدمه نوشته خود، مرا (بدون ذكر نام) از زمره «افرادی مشخص یا تماشاچیانی شناخته شده» نام میبرد كه «ذره بین به دست می گیرند تا ... با بزرگ جلوه دادن نقاط ضعف فعالیت های گروهی یا درشتنمایی كاستی های احتمالی ... فكر و ایده ی ذهنی و كار نكرده ی خود را "بهترین" ارزیابی و سعی و تلاش دیگران را اگر نگویند "بدترین"، اما دارای هزار عیب و نقطه ضعف معرفی كنند». با این مقدمهچینی، آقای سحرخیز سخن خود را آغاز میكند تا لابد بتواند به جای نقد آن چه كه من نوشتهام با اتهام و تخریب پاسخ دهد.
آقای سحرخیز سپس با اشاره به مقاله این حقیر (همچنان بدون نام) مرا جزو كسانی میشمارد كه «جایگاه خود را به حد برخی از قضات جمهوری اسلامی تنزل دادند و چنین احكام سنگینی [؟] علیه [شورای ملی صلح] صادر كردند». البته آقای سحرخیز دقیقا توضیح نمیدهد كه من چه حكمی به شیوه قضات جمهوری اسلامی صادر كردهام، و فقط با نقل كلمات یا عباراتی از این جا و آنجا به خواننده چنین القا میكند كه من بدون دلیل و مأخذ با شورای ملی صلح درافتادهام و «اصالت این كار را زیر سؤال» بردهام. نكته مهمتر این كه آقای سحرخیز در عین این كه با نقل عنوان نوشته من و عباراتی كوتاه از این جا و آنجا مشخص میكند كه روی سخنش عمدتا با من است، به دلایل ناروشن از ذكر نام من یا ارجاع خواننده به اصل نوشته من اجتناب میكند. خودداری از ذكر نام یك نویسنده در عین حمله به او سنتی است كه برخی از «بزرگان» اعمال میكنند و ناشناخته نیست، ولی آیا عدم ارجاع خواننده به اصل مقاله مورد انتقاد (اتهام در این جا) به این هدف صورت نمیگیرد كه خواننده حرف منتقد (اتهام زننده) را به راحتی بپذیرد و بدون مراجعه به اصل مقاله مورد نظر، نویسنده آن را محكوم بشناسد؟
آقای سحرخیز كسی را به نهادستیزی متهم میكند كه خود سابقهای نه چندان كم در نهادسازی دارد. علاوه بر این، ایشان حتما میداند كه نگارنده یكی از اولین كسانی بوده است كه رسما از تشكیل كمیته صلح و شورای ملی صلح پیشنهادی آن استقبال كرده و دیگران را نیز به حمایت از آن فراخوانده است. در این صورت آیا میتوان مرا نهادستیز به معنای عام یا خاص آن خواند و متهم كرد كه به قصد معارضه با این شورا قلم به دست گرفتهام؟ و راستی چه میشد اگر آقای سحر خیز به جای این برخورد تخریبی نشان میداد كه من كجا در نقد خود از مواضع اعلام شده مؤسسان شورای ملی صلح در دو ماه پیش در مقایسه با بیانیه اولیه و كوتاه كمیته صلح هفت ماه پیشتر آن به خطا رفتهام و ظرافتكاریهایی را ندیدهام؟
در هر صورت، و صرف نظر از برخورد تخریبی آقای سحرخیز به نوشته انتقادی اینجانب، من از عضویت ایشان در هیأت اجرایی شورای ملی صلح استقبال میكنم. آقای سحرخیز از معدود كسانی است كه پس از جدایی از حاكمیت جمهوری اسلامی معمولا در نوشتارهای خود از ارزشهای دموكراتیك و آزادیهای مدنی دفاع كرده است. اكنون نیز در مقام عضویت در هیأت اجرایی شورای ملی صلح وقوف خود را به به اهمیت پیوند مسئله صلح با حقوق بشر نشان داده و در مقاله1 اخیر خود بر آن تأكید كرده است. این امر نشان میدهد كه آقای سحرخیز علارغم برخورد نادوستانه خود با نوشته انتقادی من، بسیاری از موارد نقد مرا عملا پذیرفته و تأكید بر آنها را لازم شمرده است - و این برای من كافی است. آن چه كه میتوانم اضافه كنم آن است كه آقای سحرخیز در مقاله تند خود علیه من، مرا از «دوستان» شمرده است. من این تعبیر را با حسن نیت به معنای واقعی آن تلقی میكنم و با اشاره به تك بیتی كه ایشان از حافظ نقل كردهاند (ولی به اشتباه به سعدی نسبت دادهاند)، انتظار دارم كه ایشان با «دوستان» مروت به خرج دهند و انتقاد صمیمانه آنان را با اتهام «نهادستیزی» پایمال نكنند.
-----------