iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2008, 7:57
احمدینژاد یا خاتمی؟
محسن حیدریان
چنانکه چند روز پیش آقای خامنهای به روشنی اعلام کرد، تداوم یک دوره چهار ساله دیگر دولت احمدی نژاد، در بالاترین حلقههای تصمیم سازان جمهوری اسلامی ایران طراحی و سناریو سازی شده است. شانس موفقیت این سناریو هم به دلیل ساختار حقوقی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران و هم به دلیل مهارت حرفهای و انسجام درونی مدیران آن که با چنگ و دندان از منافع گروهی خود دفاع میکنند، بسیار جدی است. اما در این سو ـ از هواداران هاشمی رفسنجانی گرفته تا اپوزیسیون خارج از کشورـ هنوز تحرکی به چشم نمیآید. اگر این وضع از نظر ذهنی و عملی تغییر نکند، سرنوشت ۵ سال آینده ایران همچنان با حرکت در لبه پرتگاهی هولناك رقم خواهد خورد.
در سناریوی اقتدارگرایان نه فقط هدف بلکه چگونگی، مراحل زمانی، بازیگران، وسایل و مسیر اجرای هدف با مهارتی حرفهای و زمینی تدوین شده است. خطر واقعی این سناریو وجود یک قدرت كاملا بسته با پیوندهای درون گروهی نیرومند با پشتیبانی رهبری است که قانون و بازیگران را تعیین و تفسیر میکند. یک برگ برنده دیگر اقتدار گرایان آمادگی برای مانورهای تاکتیکی، کنار کشیدن به موقع دیگر رقبای جناح راست مانند علی لاریجانی، ولایتی، محمدباقر قالیباف و محسن رضایی به سود نامزد واحد، احمدی نژاد است. یکی از کارسازترین برگهای برنده احمدی نژاد استفاده از شکاف منافع روسیه و امریکا در جهان و خاورمیانه و نیز آمادگی برای سازش با غرب بر سر سیاست هستهای است. آنها به خوبی میدانند که رای دهندگان گاهی به رعب و وحشت نیاز دارند و گاهی به "ناجی بزرگ".
افزون بر اینها کارایی «حزب پادگانی» حدود پنج و نیم میلیون نفری در غیاب یك اپوزیسیون نیرومند آزادیخواه و نبود یك جنبش گسترده اجتماعی، و نیز استفاده ماهرانه از دو ابزار کلیدی نفت و رادیو تلویزیون دولتی، زمینههای دیگری است که میتواند آرا لازم را برای حفظ الیگارشی موجود بر منابع سیاسی و اقتصادی ایران بسود احمدی نژاد فراهم کند.
علاوه بر همه اینها فراموش نباید کرد که جان سختی و نیرومندی اقتدارگرایان، تنها به سیستم بسته قدرت سیاسی و ساختار حقوقی نظام سیاسی مربوط نیست، بلكه محافظهکاری ریشهدار ایرانی که با یک سرخوردگی سیاسی عمومی گره خورده است، در پایینترین لایههای اجتماعی ایران دارای ریشههای بسیار عمیقتری است و علیرغم رشد چشمگیر شهرنشینی و افكار عمومی مدرن، به آسانی میتواند حافظ اصلی کارکرد استبدادی قدرت سیاسی خودکامه در نهاد سیاسی باشد. بنابراین در صورت نبود یک رقیب نیرومند و شناخته شده در برابر احمدینژاد، پیروزی او هرگز دور از دسترس نیست. بویٍژه اینکه حفظ و استمرار قدرت دولت احمدی نژاد از دیدگاه رهبری و اصول گرایان، به معنای تجدید مشروعیت ولایت فقیه هم است. این اولویتی است که بر تمام اختلاف درونی در صفوف اصولگرایان سایه میاندازد. دور از ذهن نیست که همه اینها با چند رفرم اجتماعی و اقتصادی پر سرو صدا اما بیحاصل در ماههای آینده تکمیل شود.
روی دیگر واقعیت كنونی پهنه سیاست ایران این واقعیت تاسف بار است كه هر نامزد دیگری به جز محمد خاتمی ـ بعنوان نمونه عبدالله نوری ـ صاف و ساده یا از سوی شورای نگهبان حذف میشود و یا توان رقابت جدی با احمدینژاد را نخواهد داشت. زیرا در انتخابات ریاست جمهوری دهم دیگر سخن تنها بر سر نظارت استصوابی و دیگر دستکاریهای رایج انتخاباتی نیست. این بار، همه دادهها بروشنی نشان میدهد که قداره بندان بنیادگرا به رهبری سید علی خامنهای آشکارا به توطئه سازمان یافتهای برای حفظ و استمرار دولت احمدی نژاد و تجدید مشروعیت رهبری روی آوردهاند.
درست برخلاف طرح فکرشده و زمینی اصول گرایان، در میان اصلاح طلبان و آزادیخواهان کشورـ اگر از شعارها و خیالپردازیهای رایج صرفنظر کنیم ـ نه تنها درک روشنی از آرایش سیاسی قوای کشور به چشم نمیخورد بلکه هنوز از یک برنامه عملی، یک نامزد واحد و نقشه راه مشخص، خبری نیست. هنوز سایه رویای سوق دادن مردم به روشهای خشن وقهرآمیز، وبه انتظارتحولات سریع وناگهانی و امام زمانی نشستن، بر طرحهای عملی و واقع بینانه سنگینی میکند. برخی از اصلاح طلبان خارج از کشور نیز راههایی نظیر"راهبرد محاصره مدنی" را پیش میکشند که حتی در دمکراسیهای جا افتاده با جوامع مدنی نیرومند نیز هرگز به عنوان استراتژی سیاسی مطرح نبوده بلکه نقش کنترل قدرت در چارچوب قانون را، آن هم بطور محدود ایفا میکند. از سوی دیگر معلوم نیست آن جنبشهای اجتماعی که کسانی نظیر آقایان حجاریان و عبدی در برابر پرسش انتخابات ریاست جمهوری دهم میگذارند، در کدام فضای سیاسی، با کدام ابزار، احزاب، مطبوعات، کی و چگونه ظهور خواهد کرد؟ همین پرسشهای بیپاسخ را در باره "برگزاری انتخابات آزاد" میتوان پیش کشید.
بنابراین پرسش مرکزی ایران کنونی و چهار سال آینده، انتخاب میان احمدینژاد یا خاتمی است. این یک انتخاب میان بد و بدتر نیست. بلکه یک انتخاب استراتژیک آگاهانه بر سر تداوم سیطره بنیادگرایی اسلامی یا تغییر وضع حاکم در راستای آزادی و جمهور مردم، از راه تحول آرام و هوشمندانه برای پیوستن ایران به جهان مدرن است. این یک انتخاب اساسی میان باز کردن فضای سیاسی و راه تنفس برای پیکارگران حقوق بشر و حقوق زنان و زحمتکشان از یکسو ـ با بستن فضای سیاسی و نهادی کردن یک حکومت امنیتی ـ نظامی از سوی دیگر است. خاتمی تنها نامزدی است که شانس بر هم زدن سناریو اقتدار گرایان، ایجاد شکاف میان اصولگرایان و کسب محبوبیت ملی و گشودن دریچه تازهای به روی آزادیخواهان ایران را دارد.
آنچه که از "فرصت سوزی" خاتمی شاهد میآورند، ریشه در این واقعیت داشت و دارد که حتی تمامی نیروهای دمکرات، مدرن و سکولار ایرانی بطور متحد نیز در موقعیت فرادستی نسبت به رقبا بسر نمیبردند. موقعیتی که امروز نسبت به دوران هشت ساله خاتمی، از هر نظر به مراتب ضعیفتر، بیرمقتر و فرودستتر شده است. شاید ما به دلیل از خود بیزاری و یا از خود شیفتگی، از خود فرار میکنیم. شاید از چشم باز کردن بر ضعفهای تاریخی و فرهنگی خود میهراسیم. شاید بار رسالت خود را بر دوش خاتمی میگذاریم. اما مسلم آنست که خاتمی امروز با همه ضعفها و قوتهایش درست مانند خاتمی سابق، میانگین واقعی زندهترین نیروهای ایران از هر گرایش و قشر و طبقه بود و هست.
با این وجود حمایت از خاتمی در شرایط مشخص و سرنوشت ساز كنونی نه به معنای چشم فروبستن بر کاستیهای كارنامه سیاسی هشت ساله او بلکه به معنای كنار گذاردن خیال پردازی سیاسی و ایجاد فضای تنفس برای میلیونها ایرانی آزادیخواه است. اما پیروزی خاتمی بر احمدی نژاد بدون تدوین یک گفتمان ملی و برنامه عملی سیاسی و بسیج همه نیروهای ممکن و زنده ایران عملی نیست. برای پیروزی سرنوشت ساز محمد خاتمی در چالش واقعی انتخابات ریاست جمهوری دهم میباید از هم اکنون به تدارک آگاهانه و فعال پرداخت. بستهای مبتنی برمولفههای به هم پیوسته پیشنهادی زیر میتواند پایه حرکت همه مخالفان احمدینژاد ـ از هواداران آقای رفسنجانی تا اپوزیسیون خارج از کشور قرار گیرد:
۱ ـ تامین آزادیها، دموکراسی و حقوق بشر، آزادى مطبوعات و احیای دوباره طرح لایحهى مطبوعات كه دولت خاتمى در آغاز مجلس ششم داد و متأسفانه مسكوت ماند، بر محور شعار "ایران براى ایرانیان".
۲ ـ بازنگری ، اصلاح و تغییرات در قانون اساسی در راستای تقویت حاکمیت مردم. این برنامه باید از ضروریترین حداقلها آغاز شود.
۳ ـ حمایت از خواستهای طبقات محروم و حقوق بگیران.
۴ ـ سیاست خارجی مبتنی بر صلح و تنشزدائی در منطقه و جهان و برقراری مناسبات عادی با همه کشورها، به ویژه با ایالات متحذه آمریکا.
نظر کاربران:
آقای حیدریان خسته نباشید. شما به درستی نوشتید "اصلاح و تغییرات در قانون اساسی در راستای تقویت حاکمیت مردم" ولی آقای خاتمی گفتند، تغییر قانون اساسی یعنی خیانت به انقلاب و یا اسلام... شما تحقق این برنامه حد اقل را از خاتمی انتظار نداشته باشید. کاندید جمهوری خواهان بهتر است یک زن با افکار سکولار باشد. در مورد انرژی اتمی خود دولت خاتمی پنهان کاری می کرد (پنهان کاری سیستم؟) و در واقع بی اعتمادی جهان از دولت ایران قبلن هم بود و احمدی نژاد با دلقک بازی ها ش فلفلش را زیاد کرد.
شاد باشید.
ایرج رشتی