iran-emrooz.net | Thu, 10.07.2008, 22:50
با امریکا ستیزی نمیتوان پیشرفت کرد
محمد برزنجه (جورآباد)
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در ۶۰- ۷۰ سال گذشته نمیتوان کشوری را یافت که با درگیر شدن با امریکا و ضدیت با آن توانسته باشد مسیر ترقی وپیشرفت را طی کرده باشد. البته این به این معنی نیست که هر کشوری هم که دوست و طرفدار امریکا بوده است به بطور اتوماتیک توسعه پیدا کرده است؛ بلکه این قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی امریکاست که میتواند باعث نابودی یا پیشرفت کشورهای دیگر شود. هنگامیکه کشوری در مقابل امریکا قرار میگیرد، این قدرت به عنوان وزنه ای سنگین برای نابودی به حرکت در میآید و در مقابل نیز همین بازار بزرگ و فرصت اقتصادی در امریکا است که باعث پیشرفت خیلی از کشورهای جهان بوده است. این هنر سیاستمداران دیگر کشورهای جهان است که میان این دو یکی را انتخاب کنند.
در این شکی نیست که امریکا به عنوان قویترین کشور سرمایهداری به دنبال آن است که بیشترین بهره اقتصادی را برای خود تامین کند، اما امروز چه کسی میتواند این را انکار کند که پیشرفتهای کشورها مانند: کره، تایوان، سنگاپورو هنگ کنگ معروف به "ببرهای اسیا" و یا "اژدهای" چین را بدون سرمایههای امریکایی ممکن دانست. اگر شکست امریکا از ویتنام در دههای هفتاد مظهر پیروزی همه نیروهایی بود که خود را ضد امپریالیست مینامیدند، امروز رقابت برای جذب سرمایههای امریکایی در ویتنام بیشترین مشغله فکری همان رهیران کمونیستی است که با امریکا میجنگیدند. اخیراً دولت ویتنام برنامه استراتژی خود را تا سال ۲۰۲۰ اعلام کرده که براساس آن کشور باید وارد پروسه صنعتی بشود و موانع اصلی شامل: تغییرات قوانین بازار، مشکلات مالکیت و محدویتهای منابع سرمایه را از میان بردارد. کشوری که بیشترین خسارات جانی ومالی را از امریکا نسیب شده بود و بعد از جنگ تمام زیرساختها و منابع مالی، زمینهای کشاورزی، واحد کوچک صنعتی آن از بین رفته بود و جزء کشورهایی که ازپایین ترین سطح درآمد ناخالص ملی برخورد بود، امروز با رشد اقتصادی ۷.۵ درصدی خود-بدون پول نفت - بدنبال پیشرفت و ترقی کشور است. ویتنام برای این کار سیاست خارجی جدیدی را طراحی کرده است که با دوری از سیاستهای تشنج افزایی گذشته وارد تعامل و همکاری با تمام کشورهایی شده است که زمانی انها را دشمن خود قلمداد میکرد. ضرورت این امر بازنگری از گذشته و دیدن پیشرفت در کشورهای همسایه و تلاش برای ساختن ویتنامی جدید بود. شهامت سیاستمداران این کشور برای رابطه با امریکا بعد از آن همه کشتار و ویرانی میباید درس عبرتی برای همه رهبران سیاسی حکومت و اپوزیسیون ایرانی ضد امریکا باشد که در معادلات سیاسی جهانی، دشمنیها همیشه ماندگار نیست. اگر چنین بود امروز هیچ کشوری در جهان امکان همکاری با همدیگر نداشتند. البته سیاستهای غلط امریکا در طول تاریخ هیچگاه قابل دفاع نیست و فراموش نمیشود ودر اینجا هدف توجیه انها نیست، بلکه تلاش برای این است که با دید دیگری به این موضوع نگریست و دراین شرایط نمیتوان چشمها را بست و با شعارهای کهنه سیاست خارجی یک کشور به پیش برد.
در شرایطی که مردم ایران تجارب خوب و بدی در ۵۰ سال گذشته در رابطه با امریکا داشته اند و در مدت ۳۰ گذشته سیاست خارجی حکومت ایران براساس امریکا ستیزی و تنش افزایی استوار بوده ،اما تغییرات جهانی بعد از جنگ سرد، گذر زمان و رشد و آگاهی نسبی جامعه ایران از مناسبات بینالمللی، نیاز به یک بازنگری در مناسبات با امریکا در میان تمامی نیروهایی که به شکلی مخالف امریکا بودند، احساس میشود. نکته مهم این است که این بازنگری نباید یک بعدی و براساس گفتمانهای "سرمایه داری ملی" دوران مصدق و کفتمانهای "ضد امپریالیستی" جریانات چپ قدیمی و یا ضدیت نیروهای مذهبی با عنوان "استکبارجهانی" باشد؛ بلکه باید بر اساس "منافع ملی"، گفتمانهای "جهانی شدن" و بر بنیان "رئال پلتیک" استوار باشد. در غیراین صورت وارد همان مداری خواهیم شد که سالهاست بخش وسیعی ازسرمایههای انسانی، اقتصادی و حتی منابع فکری ما را به هدر داده است. در شرایطی که کشورهایی مانند چین وهند با کنار نهادن سیاست ضد امریکایی خود وارد رقابت شدیدی با کشورهای غربی شده اند، کشور ایران هنوزدر تنش با امریکا بسر میبرد. گاهی این تنشها تا حد یک اصطکاک خطرناک به پیش میرود که میتواند ضربات جبران ناپذیری به مردم و کشور وارد کند. البته در این رابطه این فقط حکومت نیست که به بن بست رسیده است، بلکه نیروهای ملی، چپ وسکولاری هم هستند که هنوز نتوانسته اند پاسخی روشن و امروزی برای این مسئله پیدا کنند. در شرایطی که نظر سنجیهای مختلفی که در چند سال گذشته در کشورهای خاورمیانه حاکی ازگسترش امریکا ستیزی در بیشتر کشورهای این منطقه بوده است، مردم ایران که سالها با شعار "مرگ بر امریکا" زندگی کرده اند امروز کمترین ضدیتها را با امریکا نشان میدهند. ظاهراً مردم ایران توانسته اند کینههای خود را نسبت به امریکا به فراموش بسپارند، اما حکومت و بخش زیادی از اپوزیسیون هنوزنتوانسته اند گذشته را به تاریخ بسپارد. حل مشکل امریکا با ایران در این شرایط نه تنها میتواند مانع جنگ جدیدی در منطقه شود، بلکه تغییر در استراتژی سیاست خارجی بویژه در رابطه با امریکا میتواند وسیله ای برای پیشرفت و ترقی کشور ایران باشد.
نکته مهتر این است که کشورهایی که قبلاً سابقه دشمنی با امریکا را داشتهاند، هنگامیکه که رابطه مجدد با امریکا برقرار میکنند، شانس بیشتری برای پیشرفت و ترقی دارند تا کشورهایی که همیشه دوست امریکا بوده اند. شاید این امر به خاطر احتیاطهایی باشد که هر دو طرف انجام میدهند و یا نشان دادن حسن نیت نسبت به همدیگر باشد. دراین میان همان تجربه ویتنام، چین و هند نمونههای مشخصی هستند که بعد از ارتباط با امریکا و پی گیری یک برنامه بازسازی و توسعه از امکانات اقتصادی امریکا برای پیشرفت کشور خود بهره جستهاند. البته این کشورها قبل از هر چیز در سیاست خارجی و داخلی خود تجدید نظر کرده و با دوری از سیاستهای گذشته، دشمنیها را تبدیل به دوستی کردهاند؛ در غیر اینصورت ارتباط صرف وداشتن سفارتخانه در کشورهای همدیگر به تنهایی کافی نیست. تجربه کشور شوروی و چین در گذشته دو نمونه خوبی هستند که نشان میدهد که دو نوع رابطه دو نوع بازده دارد. رابطه امریکا و شوروی باعث فشار اقتصادی بیشتر به شوروی شد و رابطه چین باعث پیشرفت اقتصادی آن کشورشد. وجود رابطه به تنهایی کافی نیست، فکری که در پشت این رابطه و مهارتهای سیاسی و چگونگی بهره برداری از این رابطههاست که موفقیت یا شکست یک سیاست را تعیین میکند.
در شرایطی که مردم ایران و امریکا بیش از هر زمانی به هم نزدیکتر هستند، این مشکل فکری نیروهای حکومتی و بخشی از اپوزیسیون است که راه حلی برای این مسئله ندارد. اگر آلمان، ژاپن، چین، ویتنام و... توانستهاند دشمنی با امریکا را کنار بگذارند و آن را تبدیل به فرصت برای کسب قدرت و پیشرفت کنند، چرا ما نتوانیم؟