iran-emrooz.net | Wed, 25.06.2008, 8:46
آمادگی روانی برای حمله نظامی به ایران
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ۴ تير ۱۳۸۷ – 24 ژوئن 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
خبرهایی كه این روزها از ایران میرسد به شدت تلخ و مأیوسكننده است. در شرایطی كه مردم بیش از هر زمان دیگر پس از جنگ در زیر فشار و مضیقه مالی هستند و سایه مخوف شبح جنگ روز به روز بیشتر بر سر كشور و مردم ما گسترده میشود، دامنه سركوب نیز مرتبا گسترش مییابد. از یك سو، مأموران حكومتی تحت اسم بیمسمّای امنیت اجتماعی به سنت سالانه تابستانی خود به جان مردم و به خصوص زنان و جوانان در كوچه و خیابان میافتند و از سوی دیگر با محكومیتهای قضایی سنگین، فعالان مدنی و حقوق بشری را به بند میكشند. ماشین اعدام را روغن زدهاند كه بیش از هر زمان دیگر در چندین سال اخیر آدم بكشند و در این آدمكشی از قربانی كردن كودكان بزهكار هم اندیشهای به خود راه نمیدهند. خبرها همه تلخ است و مأیوس كننده. و این یأس و سرخوردگی را میتوان همه جا دید: از مردمی كه همه روزه برای تهیه مایحتاج و انجام كار اداری خود مجبورند سگدوی كنند و سنگینی بار گرانی و سلطه حكومتیان بر زندگی خصوصی و عمومی را بر دوش خود احساس میكنند، تا نخبگان پیرامونی حكومت و از جمله در گفتگوی دو تن از متشخصان جنبش اصلاحطلبی: عباس عبدی و سعید حجاریان. (۱)
كمتر روزی است كه خبری از شدت یافتن خطر حمله نظامی به ایران منتشر نشود. تمرینات نظامی اسراییل كه به قصد حمله به هدفهایی به فاصله تلاویو تا تهران انجام شده از آخرین آمادگیها برای چنین حملهای خبر میدهد. همزمان با آن، اتحادیه اروپا تحریمهای جدیدی را علیه ایران به مرحله اجرا درآورد و با این كار نشان داد كه به واكنش مثبت جمهوری اسلامی به بسته جدید مشوقها امیدوار نیست و به انتظار پاسخ آن نمینشیند. این اقدام جمهوری اسلامی را به انزوای سیاسی بیشتری میكشاند و به لحاظ روانی زمینه را برای حمله نظامی به ایران آمادهتر میكند. گزارش اشپیگل در مورد تأسیسات سری سوریه كه در سپتامبر گذشته با بمباران هواپیمایان اسراییلی نابود شد، مبنی بر این كه این محل در واقع انبار ذخیره مواد اتمی ایران بوده است، مظنونیت در باره هدفهای فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی را تقویت كرده است. اكنون «نپذیرفتنی بودن ایران اتمی» ندایی نیست كه فقظ از واشنگتن و اسراییل به گوش برسد. رهبران اروپا نیز یكی پس از دیگری در روزها و هفتههای اخیر این ندا را سر دادهاند. افكار عمومی جهان غرب به تدریج برای حمله نظامی به ایران آماده میشود.
گزارش اشپیگل در مورد تأسیسات منهدمشده سوریه از اهمیت زیادی برخوردار است. قبلا گفته میشد كه این تأسیسات مخفی فعالیتهای هستهای سوریه بوده كه به كمك ایران و كره شمالی راهاندازی شده بود. ولی اگر چنین بود،این تأسیسات برای سوریه اهمیت استراتژیك بسیار مهمی داشته و این سؤال باقی میماند كه چرا سوریه در برابر این عمل خصمانه با خونسردی رفتار كرده و واكنش زیادی به لحاظ دیپلماتیك یا سیاسی از خود نشان نداده است. و از آن مهمتر، چگونه درست چند ماه پس از این تعرض نظامی از سوی اسراییل، سوریه به گفتگوهای صلح با اسراییل پرداخته است. ولی گزارش اشپیگل پاسخ به این سؤالها را ساده میكند. یعنی اگر تآسیسات یادشده نه متعلق به سوریه و با كمك ایران و بلكه متعلق به جمهوری اسلامی ولی در خاك سوریه بوده، صدمه زیادی از حمله اسراییل به سوریه وارد نشده، و در واقع حمله اسراییل علیه ایران بوده است. با این فرض، خونسردی سوریه به راحتی میتواند قابل فهم باشد. علاوه بر این، كشف رابطه سوریه با ایران در فعالیت هستهای دقیقا میتواند یكی از انگیزههایی باشد كه سوریه را به فاصله گیری از جمهوری اسلامی و آغاز گفتگوهای صلح آن با اسراییل وادار كرده باشد.
به هر حال، تحولات سیاسی هم در منطقه خاورمیانه و هم در سطح جهانی، جمهوری اسلامی را روز به روز به انزوای سیاسی بیشتری میكشاند و تشدید تدریجی تحریمهای سیاسی و اقتصادی (علاوه بر سوء مدیریت حكومت) زندگی را به نحو بیسابقهای برای مردم سخت كرده است. ممنوعیت مسافرت فقط متوجه سران نظامی و فعالیتهای هستهای ایران نیست و بلكه برای مردم عادی نیز گرفتن ویزا به كشورهای غربی مرتبا سختتر میشود. بسیاری از نخبگان سیاسی در درون و حاشیه حاكمیت نیز جز اظهار یأس و سرخوردگی چیزی ندارند كه عرضه كنند. آقایان عبدی و حجاریان در نهایت به این جا میرسند كه كاری نمیتوان كرد و فقط باید ناظر اوضاع بود تا ببینیم وضع چه میشود. جامعه ایران با آگاهی از فساد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی كه تار و پود حاكمیت را گرفته است به سرعت به سوی سیاست قضا و قدری پیش میرود: وضع این است و كاریش نمیتوان كرد؛ از هیچ كس كاری بر نمیآید؛ راه حلینیست ... و نتیجه این دید سیاسی نیز روشن است: باید در انتظار نشست تا دستی از غیب برون آید و كاری بكند. به عبارت دیگر، جامعه ایران نیز از نظر روانی برای حمله خارجی آماده میشود.
در این فضای بسته و مأیوسكننده سیاسی، تنها نقطه كورسویی كه وجود دارد، جنبش نحیف جامعه مدنی است كه در قالب فعالیتهای زنان، دانشجویی، كارگران، حقوق بشری، فرهنگی و قومی و زبانی و مانند آنها تجلی میكند؛ جنبشی كه زیر ضربات شدید و بیرحمانه پلیس و قاضی و عوامل دیگر حاكمیت قرار گرفته است ولی همچنان حركت میكند و قربانی میدهد. و هرچه كه این جنبش در برابر سركوب حاكمیت مقاومت میكند، ضرباتی كه بر سر آن وارد میشود شدیدتر میشود. اگر تا چند ماه پیش فعالان جنبش زنان را به حبسهای كوتاه مدت یا تعلیقی محكوم میكردند اكنون هانا عبدی دانشجوی 21 ساله كرد به دلیل شركت در پیكار برابرطلبی زنان به پنج سال زندان آن هم در تبعید محكوم میشود، و اگر تعرفه زندان فعالان حقوق بشری تا به حال، آن چنان كه مثلا در مورد عمادالدین باقی به كار رفته، زیر پنج سال بوده است (كه خود بسیار بیرحمانه و سنگین است)، اكنون محمد صادق كبودوند به دلیل تأسیس و اداره سازمان حقوق بشر كردستان به ۱۱ سال زندان محكوم شده است. زندانهای طولانی از این قبیل در سطح جهانی معمولا در انتظار جنایتكاران خطرناك یا حرفهای است. در ایران جمهوری اسلامی كسانی را كه برای صلح و عدالت مبارزه میكنند و ندای حق سر میدهند چنین پاداش میدهند.
این محكومیتهای سنگین البته فقط یك هدف را دنبال میكند، و آن بازداشتن بقیه مردم از ادامه راه آنان است. دانشجوی ۲۱ ساله باید پنج سال از نهترین سالهای عمر خود را در زندان بگذراند تا همجنسان دیگر او كه زیر نظام زنستیز جمهوری اسلامی ستم مضاعف زن بودن را تحمل میكنند از طرح و دنبال كردن حقوق خود دست بردارند. كبودوند به ۱۰ سال زندان محكم میشود تا دیگرانی مانند او به اندیشه حقوق بشر و دفاع از آن برنخیزند. و راستی در شرایط سخت زندگی در ایران، چه تعداد كسان دیگر میتوانند با شركت در مبارزات حقطلبانه و حقوق بشری خطر زندانهای طولانی از این طریق را به خود بخرند؟ در واقع، شرایط سیاسی ایران به سالهای دهه اول انقلاب نزدیك میشود. اكنون البته اوضاع داخلی و جهانی به حكومت اجازه نمیدهد كه همانند دهه شست با حربه اعدام وسیع سیاسی سركوب خود را سازمان دهد، و لذا به نزدیكترین بدیل آن متوسل میشود كه از جهاتی كارآتر نیز هست: زندانهای درازمدت.
به این ترتیب، حكومت سعی دارد در این فضای سرد، عصبانی و مأیوسكننده كه مردم را از هر نظر زیر فشار گذاشته است، آن بخش كوچك از جامعه را نیز كه میخواهد نور امید و حركت را زنده نگهدارد و در این محیط انباشته از فساد و خشونت و ستم و خرافات حكومتی ندایی از انسانیت و عدالت را عرضه كند، به مهمیز بكشاند و مستأصل كند. گویی كه حكومت میخواهد همگان به یأس و دلسردی كشانده شوند و احساس كنند كه كاری نمیتوان كرد. بنشینند و در انتظار بمانند. به عالم غیب چشم بدوزند و امام زمانی فكر كنند. یعنی همه در انتظار آن بنشینند كه دستی از غیب برون آید و كاری بكند. یعنی كه جامعه ایران از نظر روانی بیش از هر زمان دیگر برای حمله خارجی آماده شود.
--------------