iran-emrooz.net | Wed, 18.06.2008, 7:45
كنترل مستقیم خامنهای بر مذاكرات اتمی ایران
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۷ – 17 ژوئن 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سفر هیئت عالیرتبه نمایندگان كشورهای ۱+۵ به سرپرستی خاویار سولانا به ایران سریعتر از آنچه تصور میشد به پایان رسید و از دید بسیاری از ناظران سیاسی شكستخورده تلقی شد. هیئت نتوانست با آقای احمدینژاد یا آقای لاریجانی كه اكنون در مقام ریاست مجلس شورای ملی هموزن احمدینژاد تلقی میشود دیدار كند. مقامات ایران البته هنوز پاسخی به بسته جدید مشوقهای پیشنهادی گروه ۱+۵ ندادهاند، ولی از فحوای مقالات روزنامههایی كه سخنگوی نارسمی ولی فقیه و رییس جمهور تلقی میشوند چنین برمیآید كه نباید انتظار تحول فوقآلعادهای داشت. شاید همین ارزیابی بود كه گوردون براون نخستوزیر انگلیس را بر آن داشت كه در مصاحبه مطبوعاتی مشترك با جورج بوش در لندن از اقدامات جدید اتحادیه اروپا علیه ایران سخن گوید و آن را به تحریمهای جدید تهدید كند. نتیجه هر چه كه باشد، سفر هیئت یادشده به ایران را باید آخرین تلاش كشورهای اروپایی و آمریكا در این سطح برای ادامه گفتگو با جمهوری اسلامی دانست. تا آن جا كه به غرب برمیگردد، اكنون توپ در میدان ایران افتاده است و اگر جمهوری اسلامی به این آخرین مشوقها پاسخ مثبت ندهد و غنیسازی اتمی را قطع نكند تصویب یك دوره تحریمهای اقتصادی تا آخر ماه ژوئیه قطعی به نظر میرسد.
البته در گذشته نیز مواردی بوده كه گفتگوهای بین جمهوری اسلامی و غرب ظاهرا به نقطه بنبست رسیده و ادامه آن نامحتمل به نظر آمده است. ولی در هر مورد تغییراتی در رهبری كشورهای غربی یا ایران رخ داده و خوشبینیهایی ایجاد شده است. دور جدید مذاكرات نیز پس از رأیگیری اسفند و فروردین گذشته برای مجلس شورای اسلامی مطرح شد. نتیجه این رأیگیری كه موقعیت آقای احمدینژاد را در حكومت تضعیف كرد از دید بسیاری از ناظران غربی به عنوان فرصتی برای یك تلاش جدید دیپلماتیك تلقیشد. این نظریه به خصوص پس از این كه آقای لاریجانی به ریاست مجلس رسید تقویت شد. در تجربه غرب، آقای لاریجانی موقعی كه به عنوان مذاكرهكننده ارشد جمهوری اسلامی در مورد فعالیتهای اتمی ایران به پایتختهای اروپایی سفر میكرد طرف گفتگوی معقولتری به حساب میآمد و عزل او از این مقام تا حدی غرب را نگران كرده بود. اكنون كه آقای لاریجانی به عنوان رییس مجلس، در مقام یكی از مقتدرترین چهار شخصیت جمهوری اسلامی (رهبر به اضافه رییسان سه قوه) درآمده است احساس غرب این بود كه نقطه امید جدیدی در مورد مذاكرات با ایران گشوده شده است.
از این رو، عدم دیدار هیئت با لاریجانی بیش از عدم دیدار با احمدینژاد با معنا بوده است. در واقع اگر آقای لاریجانی میخواست كه قدرت از دست رفته خود را بازیابد و در صحنه بینالمللی و به خصوص در مورد فعالیتهای هستهای ایران نقشی ایفا كند حضور این هیئت بهترین فرصت را برای او ایجاد كرده بود. رییس مجلس نمیتواند مانند یك سفیر سیار در كشورهای خارجی بچرخد، و بلكه در مناسبات بینالمللی معمولا از طریق مهمانداری هیئتهای بازدیدكننده از ایران نفوذ میگذارد. از این جهت به عدم دیدار آقای لاریجانی با هیئت اعزامی باید اهمیت بیشتری داد و دلایل آن را جستجو كرد. این مسئله با توجه به آشناییهای شخصی لاریجانی با سولانا كه در طی دیدارهای متعدد در طول مدت كار خود در مقام مذاكرهكننده هستهای ایران ایجاد شده بود اهمیت دوچندان پیدا میكند.
از سوی دیگر به نظر میرسد كه آقایان لاریجانی و احمدینژاد به دلایل مختلف از این دیدار سر باز زدهاند. موقعیت آقای احمدینژاد را با توجه به مواضع تند او علیه غرب و اسراییل میتوان تشخیص داد و روزنامههای هوادار او نیز با تفسیرهاییكه این روزها علیه دیدار هیئت اعزامی نوشتهاند تا حدی دلایل این عدم دیدار را توضیح دادهاند. ولی در مورد آقای لاریجانی هیچ یك از این دو صدق نمیكند. او نه مواضع تند و افراطی علیه غرب و اسراییل گرفته است و نه در گذشته رفتار خود را از سرمقالههای روزنامههای یادشده اقتباس كرده است. ولی علیرغم این تفاوتها، در این مورد باید عامل مشتركی آن دو را به اتخاذ سیاست واحد واداشته باشد - سیاستی كه احیانا لاریجانی را علیرغم میل شخصی خود وادار به همگامی با احمدینژاد كرده باشد. و این عامل چیزی جز اراده مقامی بالاتر از آن دو نمیتواند باشد. یعنی شواهد حاكی از آن است كه آقایان لاریجانی و احمدینژاد به دستور مستقیم آقای خامنهای از دیدار با هیئت اعزامی كشورهای ۱+۵ سر باز زدهاند.
این احتمال اگر درست باشد (كه جز آن، توضیح دیگری برای رفتار همآهنگ رییسان دو قوه مجریه و مقننه نمیتوان یافت)، باید نتیجه گرفت كه مقامات ایران و به خصوص شخص آقای خامنهای به حساسیت شرایط و رابطه ایران با عرب و شورای امنیت سازمان ملل پیبردهاند و آقای خامنهای میخواهد شخصا كنترل این سیاست را به دست گیرد. علاوه بر این، آقای خامنهای به دنبال آن است كه از پاسخ سریع به پیشنهادهای كشورهای ۱+۵ اجتناب كند و حد اكثر وقت را برای جمهوری اسلامی ایران بخرد. در واقع میتوان گفت كه رهبر جمهوری اسلامی تا آنجا نگران قدمهای بعدی در این حركت بوده كه نتوانسته به رهبران دو قوه مجریه و مقننه اعتماد كند كه آن چه را كه او میخواهد به هیئت بازدیدكننده بگویند. یعنی اگر دیداری از سوی هر یك از این دو تن با هیئت صورت میگرفت ممكن بود چیزی در گفتگوها از طرف آنان به تلویح یا تصریح عرضه شود (مثبت یا منفی از زاویه دید هریك از آب دو) و هیئت اعزامی آن را به عنوان موضع جمهوری اسلامی تلقی كند. جمهوری اسلامی نمیبایست كوچكترین اظهار نظری از سوی عالیترین مقامات خود در گفتگو با این هیئت مطرح میكرد، تا راه برای هر گونه موضعگیری از طرف ولیفقیه در چند هفته آینده باز مانده باشد.
این كنترل شدید از بالا بیانگر این است كه از دید رهبران جمهوری اسلامی و شخص آقای خامنهای روابط ایران با غرب به مرحله حساسی رسیده است. مقامات غربی نیز چنان سخن میگویند كه دوران گفتگو رو به پایان است و اگر جمهوری اسلامی در این مرحله نیز از اجرای قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در مورد قطع غنی سازی سرباز زند دیگر پس از این تنها با زبان تحریم (اگر نه حمله نظامی) میتوان با این رژیم سخن گفت. اظهارات گوردون براون در مصاحبه مطبوعاتی دوشنبه خود مبنی بر توقیف داراییهایی بانك ملی و تحریمهای اقتصادی در مورد گاز و نفت از سوی اتحادیه اروپا حتا پیش از آن كه هیئت اعزامی به تهران گزارشی رسمی از سفر خود بدهد نشاندهنده تعجیل در اعمال فشارهای جدید علیه حكومت ایران بود. در همین مصاحبه، آقای بوش یك بار دیگر با تأكید از گزینه نظامی یاد كرد تا پیام نامبهمی را به مخاطبان خود در تهران برساند: فرصتهای مذاكره رو به اتمام است و رژیم ایران باید راه خود را بین همكاری با غرب یا برخورد نظامی اتخاذ كند.
البته هیچ كس از خطر قریبالوقوع جنگ از سوی غرب علیه ایران سخنی نمیگوید. در اروپا؛ علارغم تهدیداتی كه از سوی كشورهایی مانند فرانسه علیه ایران مطرح شده است، اشتهایی برای درگیری با ایران وجود ندارد. آقای بوش هم در شش ماه آخر حكومت خود فرصت چندانی برای اتخاذ یك سیاست منسجم علیه ایران را ندارد و باید در هر اقدام نظامی علیه ایران موافقت ضمنی جانشینان احتمالی آینده خود (مك كین و اوباما) را به دست آورد تا بتواند سیاست خود را بدون مخالفت شدید كنگره یا مردم آمریكا پیش ببرد. چنین توافقی به سختی قابل حصول است. از سوی دیگر، در شرایط بحران اقتصادی كه اكنون غرب را در بر گرفته است برای غرب، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی، بسیار سخت است كه بتواند افزایش شدید بیشتر بهای نفت در بازار جهانی در اثر حمله نظامی را تحمل كند. از این رو، احتمال حمله غرب، به رأسه، علیه ایران در آینده نزدیك بعید به نظر میرسد. ولی عامل دیگری در صحنه وجود دارد كه تحت پارامترهای كاملا متفاوتی عمل میكند و ممكن است با اقدام خود غرب را در برابر عمل انجامشدهای قرار دهد و غرب چارهای جز راه آمدن با آن را نداشته باشد. این عامل اسراییل است.
اسراییل بیش از هر كشور دیگری در برابر جمهوری اسلامی احساس خطر میكند، و اظهارات ضد اسراییلی احمدینژاد مرتبا این احساس را شدیدتر كرده است. مقامات اسراییلی در ماههای اخیر بر فشار خود به كشورهای غربی افزودهاند و خطر اتمیشدن ایران را قریبالوقوع میدانند. آنان ادامه مذاكرات را بیهوده میخوانند و حتا علنا از لزوم حمله نظامی به ایران سخن میگویند. اسراییل دارای آن چنان قدرت نظامی (از جمله قدرت اتمی) هست كه بتواند به ایران ضربه بزند و میداند كه در اقدام به این كار از حمایت ضمنی (و نه علنی) بسیاری از كشورهای غربی و به خصوص آمریكا نیز برخوردار خواهد بود. مقامات اسراییل مانعی از نظر سیاسی در داخل كشور خود در این مورد ندارند (افكار عمومی اسراییل به اندازه كافی از حملات خصمانه آقای احمدینژاد تحریك شده است) و با حمایتهای تلویحی یا صریح كه از غرب میگیرند نگران واكنش افكار عمومی در سطح جهانی نیستند. علاوه بر این، آنان مصاف خود با جمهوری اسلامی را مسئله مرگ و زندگی بر میشمارند، چیزی كه در مورد هیچ یك از كشورهای دیگر صادق نیست.
اكنون باید دید خطر حمله نظامی از سوی اسراییل علیه ایران در چه ظرف زمانی وجود دارد. میتوان گفت كه سه عامل در این مسئله مؤثر است. یكی ارزیابی مقامات اسراییلی از این كه ایران كی به مرحلهای از فنآوری هستهای میرسد كه قادر به تولید سلاح اتمی باشد. دوم این كه اسراییل توانسته باشد تا حدی خطر واكنشهای مسلحانه ایران علیه خود را كاهش دهد. و بالاخره سوم شرایط جهانی و به خصوص آمریكا كی برای چنین كاری مناسبتر است. در مورد اولی، اسراییلیها مدتی است كه این مرحله را قریبالوقوع میدانند و ارزیابیهای دیگری را كه از سوی كشورهای غربی ارائه میشود نمیپذییرند. در مورد دوم، اسراییل سخت سرگرم كنار آمدن با متحدان جمهوری اسلامی در مرزهای خود و به خصوص سوریه و حماس است تا خطر واكنش ایران از طریق این نیروها علیه خود را كاهش دهد. و سوم، با توجه به احتمال روی كار آمدن اوباما در آمریكا در ژانویه آینده، اسراییلیان میدانند كه اگر به دنبال حمایت قاطع آمریكا از یك حمله نظامی علیه ایران هستند، این هدف تا موقعی كه جورج بوش در كاخ سفید هست راحتتر تأمین خواهد شد (در عین آن كه اوباما نیز حمایت بدون قید و شرط خود از اسراییل علیه ایران را ابراز كرده است و نمیتواند چنین حملهای را قاطعانه محكوم كند).
از این رو، علارغم شرایط سیاسی و اقتصادی حاكم بر غرب و به خصوص آمریكا، نمیتوان احتمال حمله نظامی علیه ایران را به این دلایل در آینده نزدیك منتفی دانست. تحریمهای غرب علیه ایران به تدریج شدیدتر میشود و علارغم افزایش هنگفت درآمد نفت (و یا شاید به دلیل آن نیز) بحرانهای اقتصادی ایران وخیمتر شده است. خطر حمله نظامی نیز همچنان باقی است. بنیانهای سیاسی رژیم نیز با رأیگیریهای اخیر رو به تحلیل رفته و افشاگریهای و درگیریهای جدید درون حاكمیت به اعتبار آن صدمه زیادی زده است. غرب هم ظاهرا آخرین تلاش خود برای گفتگو را انجام داده است. و از همه مهمتر، به نظر میآید كه عالیترین مقام حكومتی یعنی آقای خامنهای نیز از این نظر حساس شده است و تلاش دارد كه كنترل مستقیم اداره كشور را به دست گیرد. این كنترل، از جمله تصمیمگیری در مورد پاسخگویی به پیشنهادهای اخیر كشورهای ۱+۵ را در بر میگیرد. جمهوری اسلامی به غرب گفته است كه منتظر پاسخ ما بمانید. این پاسخ هر چه كه باشد در آینده روابط كشور ما با جهان غرب و مسئله حمله نظامی به ایران تعیین كننده خواهد بود.