iran-emrooz.net | Wed, 21.05.2008, 21:06
نفت و مشروطه: دو مولود ناهمساز تاریخ مدرنیزاسیون ایران
بابک جاودانخرد
درخرداد ماه ۱۲۸۷ خورشیدی (مه ۱۹۰۸ میلادی)، در حالیکه استبداد صغیر محمد علیشاهی در اوج بود و آزادیخواهان، بویژه در تبریز قهرمان به مبارزه مسلحانه برخاسته بودند، در مسجد سلیمان گرم و دوردست، نخستین چاه نفت فوران کرد و این مادهی استراتژیک، سیاه، و "آتش افروز" را وارد حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران و سپس منطقه ساخت. و این خود یک طنز تلخ و درعین حال جالب تاریخ (و اقتصاد سیاسی) است که دو پدیدهی سیاسی-اجتماعی و اقتصادی مهم (مشروطه و نفت) به فاصلهی یکسال از هم، در دههی آغازین قرن بیستم پای به عرصهی هستی ایران نهادند و یکی (نفت) در تداوم نقش آفرینی تاریخی خود عملا بازدارنده دیگری (پیشرفت انقلاب و سمتگیری تاریخی آن) و سوخترسان به ماشین استبداد و ارتجاع شد – و کماکان نیز هست.
بزودی ۱۰۰مین سالگرد کشف نفت درایران را خواهیم داشت، چنانکه دو سال پیش ۱۰۰ سالگی امضای فرمان مشروطه و گشایش نخستین پارلمان دمکراتیک در ایران را جشن گرفتیم (یا در سوگ آن نشستیم؟). اما چرا نفت که این چنین چهرهی زمین و زمان را دگرگون ساخته و موجب تغییر کیفی و کمی زندگی انسان ایرانی و انیرانی در کلیت آن شده است، نه تنها کمکی به استقرار عدالت، حاکمیت ملی، و حکومت قانون- شعارها و هدفهای انقلاب مشروطه در ایران نکرد بلکه موجب ناهنجاریهای اقتصادی و به حاشیه رانده شدن تولید صنعتی و کشاورزی کشور نیز شد؟
تا پیش ازملی شدن نفت به پایمردی زنده یاد مصدق، نفت نقش چندانی دراقتصاد ایران نداشت و آنچه از بابت آن نصیب (دولت) ایران میشد، جز یک بهره مالکانهی اندک، چند سنت هر بشکه، و مقادیری رشوه به خواستاران متنفذش، نبود. مصدق چون به آزادی، استقلال، رفاه مردم و حکومت قانون باور داشت، براین گمان بود که نفت پس از ملی شدن در خدمت رفاه و پیشرفت مردم عمدتا تهیدست ایران قرار خواهد گرفت (چنانکه در جلسهی فوق العاده شورای امنیت چند بار بر آن تاکید کرد)، نه گنج بادآوردهای در خدمت دولتهای خودکامه وسرکوبگر.
شاید مصدق (به خطا) "نقش خود در آیینه میدید" و گمان میبرد از آن پس ترکیب نفت و مشروطه در ایران رفاه و دمکراسی به ارمغان میآورد و کشور را در شاهراه توسعه و آزادی به پیش خواهد راند. مصدق دمکرات و معتقد به استقلال وآزادی، شاید ساده اندیشانه، فکر میکرد که پس از وی، دولت دمکراسی همچنان برقرار خواهد ماند و نفت، افزون بر نقش مالی آن به عنوان یک سرمایه ملی، در خدمت توسعهی اقتصادی و اجتماعی، به مانند یک مادهی روانکننده، ماشین دمکراسی ایران را روان و به حرکت آن شتاب خواهد بخشید.
اما این رویای وی و بسیاری از ایرانیان به واقعیت نپیوست و نفت عملا به عنوان سوخت ماشین سرکوب، استبداد و رانت سیاسی- اقتصادی، درخدمت فربه سازی دولت، افزایش فاصلهی طبقاتی و گسترش شکاف ملت- دولت، توسعهی سرطانی شهرها و تهی و متروک شدن روستاها و لذا تضعیف اقتصاد کشاورزی، گسترش بی رویه دیوانسالاری دولتی و اقتصاد دلالی و... بدتراز همه، آلودگی انبوه محیط زیست قرارگرفت. چرا که نفت و صنعت نفت ایران نه "ملی" که "دولتی" (آن هم دولت کودتایی) شده بود، دولتی که نه برخاسته از رای ملت که برفراز ملت بود وعمل میکرد - و هنوزهم با لباسی دیگر و با سبعیتی بیشتر میکند.
مسئلهی نفت و کنترل دولت برآن به مثابه یک رانت، از بسیاری جهات مانند مسئلهی آب و آبیاری در دوران باستان و سدههای میانه بوده است. برخی تاریخنگاران و پژوهندگان خارجی و داخلی (مارکس، انگلس، ویتفوگل، مورگان، خنجی، ماهرویان و دیگران)، کم آبی در آسیا و ایران و نقش مهم دولت مقتدر و مستبد مرکزی در تاسیس شبکههای عظیم آبیاری و ساماندهی توزیع آب در میان کشاورزان امپراتوری طی سدهها را ازعوامل مهم شکل گیری و تداوم استبداد دانستهاند. دولتهای مستبد ایرانی و شرقی با بخدمت گرفتن یک دیوان سالاری گسترده و سراسری، کار ساماندهی توزیع آب، زه کشی، حفظ و لایروبی سدها و قناتها، و استخدام کارگزاران و ماموران برای اخذ مالیات و نظارت برحسن انجام کارها، عملا کنترل حیات اقتصادی کشور و امپراتوری را که عمدتا مبتنی بر تولید کشاورزی بود، بدست داشتند. در نتیجه، مادامی که دولتهای متمرکز و مقتدر پا برجا بودند و کنترل امور را به دست داشتند، اقتصاد بسامان بود و مردم در رفاه و آسایش (نسبی) میزیستند. از سوی دیگر، کنترل بر آب و "حقابه " و انحصار رانتی آن ابزار کنترل و سرکوب نیز محسوب میشد و دولتها با توسل به این ابزار حیاتی، هر زمان لازم میدیدند، مخالفان را مجازات میکردند. چنین به نظر میرسد که از آنجا که ارزش زمین کشاورزی بدون آب ناچیز و آب هم در کنترل دولت بود، مالکیت خصوصی در ایران از جمله به این دلیل مجال رشد نیافت.
کنترل دولتی منابع نفت در ۵۰ سال گذشته نیز حکم کنترل آب توسط دولت در دوران باستان و سدههای میانه را پیدا کرده و مالکیت دولتی (و نه ملی) بر آن، تکاپوی دمکراتیک ملت را دشوار و آن را وابستهی مستقیم و غیرمستقیم دولتها ساخته، و به نظر میرسد مادامی که راهی برای کنترل دمکراتیک نفت و صنعت نفت یا سازوکاری برای رانت زدایی از آن اندیشیده نشود، کنترل دولت بر نفت، صرفنظر از نوع حکومت، همچنان در خدمت ادامهی خودکامگی سیاسی در ایران خواهد بود. این شرایط البته ویژهی ایران نیست و اصولا در بیشتر کشورهای صادرکننده نفت، رژیمهای خودکامه یا شبه خودکامه حکومت میکنند. در نتیجه دولتهای دمکراتیک که با رای آزادانهی مردم شکل میگیرند و برای گذران امور به مالیات رای دهندگان وابستهاند در این کشورها زمینه ظهور پیدا نمیکنند، چرا که درآمد نفت دولت را از مالیات مردم بی نیاز میکند و با تغییر رابطهی قدرت و ثروت اجازه به شکل گیری و رشد بورژوازی ملی را که متولی عمدهی دمکراسی است، نمیدهد. سرکردگان این دولتها و کارگزارانشان افزون برخودکامگی، عمدتا به دلیل همین درآمدهای باد آورده به فساد نیز آلوده اند، و همین فساد است که همزاد استبداد و درعین حال "چشم اسفندیار" آن محسوب میشود. اما حکایت همچنان باقی است، زیرا خودکامگی و فساد وستم هر چند ازعوامل مهم برافتادن یک رژیم خودکامه و مستبد هستند، درصورت برکنده نشدن ریشهی آنها به نوبهی خود استبداد و فساد را بازتولید میکنند. چنانکه برافتادن رژیم خودکامه و نفتی پهلوی در ایران، راه به یک رژیم دمکراتیک نبرد و حکومتی بهمراتب مستبدتر، فاسدتر و ستمگرتر برجای آن نشست. بیگمان، درآمد ظاهرا بیپایان نفت حکم آب و کود برای تقویت ریشه درخت کهنسال استبداد در ایران را داشته و درصورت عدم چاره اندیشی، همچنان خواهد داشت.
از سوی دیگر با کشف نفت در ایران و سپس دیگر مناطق درون و حاشیهی خلیج فارس، نگاه قدرتهای بزرگ وقت، بویژه بریتانیا، به کشور ما استراتژیک و آزمندانهتر شد و ایران که پیشتر به عنوان یک "دولت پوشالی"، نیروی حائلی بین امپراتوری توسعه طلب روسیه و هندِ بریتانیا شناخته میشد و ازاین منظر اهمیت داشت، موقعیتی جدید و فرا-استراتژیک یافت. اما اهمیت ایران نفتی به همین جا ختم نشد. یک دهه پس از کشف نفت و در گرماگرم جنگ جهانی اول، همسایهی قدرتمند و متجاوز شمالی ما خود دچار توفان ویرانگر انقلاب بلشویکی شد، و این انقلاب که ابتدا گمان میرفت بنا بر شعارها و هدفهای اولیهاش، نعمتی برای ایران باشد و خاطرهی تجاوزگری و ستمکاری رژیم پیشین تزاری را از اذهان ایرانیان بزداید (چنانکه درابتدا نیز چنین کرد و نخستین پیامد انقلاب بلشویکی روسیه لغو پیمان سری ۱۹۰۷ بریتانیا و روسیه بود که ایران را به دو منطقه زیر نفوذ شمالی و جنوبی و یک منطقهی بیطرف مرکزی تقسیم میکرد)، با فرونشستن غبار جنگهای داخلی روسیه، رویکرد رژیم جدید بلشویکی به اصل "سوسیالیسم در یک کشور" و جبههگیری و هماوردی ایدئولوژیکی و استراتژیکی متعاقب آن با غرب سرمایهداری به رهبری آنگلوساکسونها، ایران ِ همسایه دوباره و این بار در منگنهی ایدئولوژی شمال و نفت جنوب قرارگرفت.
ازآن پس ترکیب نفت و همسایگی (دیوار به دیوار) با دژ "سوسیالیسم" که داعیهی جهانگیری داشت، آرمانهای دمکراتیک انقلاب مشروطه را به حاشیه راند. و هرچند در دهه ۱۳۲۰(۱۹۴۰) در اثر جنگ جهانی دوم فرصت تجدید حیات برای آن فراهم شد، اما هیولای دو سر نفت و ایدئولوژی از چنان وزن و اهمیت استراتژیکی یی برخوردار بود که ایران و مردم آن را به رغم همهی فداکاریها و خون دلها در چنبرهی اسارتبار خود نگاه داشت. نقطهی اوج این درآمیزی نفت و ایدئولوژی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدیدار شد که طی آن دمکراسی و حاکمیت ملی قربانی الزامات نفتی- آنتی کمونیستی جنگ سرد شد. نقش نفت از آن تاریخ به بعد در سیاست داخلی و خارجی ایران برجستهتر شد و رفته رفته اقتصاد ملی را در چنبرهی کامل خود گرفت، بطوریکه حتا انقلاب بزرگ ۱۳۵۷ که نظام خودکامه سلطنتی را برانداخت، با نقش آفرینی نفت و یک ایدئولوژی دیگر (اسلام سیاسی) و سایرعوامل خارجی و داخلی استحاله و به راهی کاملا متفاوت کشانده شد.
اکنون سه دهه پس از انقلاب، در حالیکه جامعهی ایران (و جهان) به کلی دگرگون شده و چراغ جنگ سرد در عرصههای منطقهای و جهانی خاموش شده است، نقش نفت در اقتصاد ایران از هر زمان برجستهتر، دولت نفتی فربه تر، توان مالی آن افزون تر و سرکوبگری آن شدید ترشده است، و طرفه آن که در غیبت ایدئولوژی سوسیالیسم روسی، اسلام بنیادگرا تا اندازهی زیادی جای آن را- البته در کشورهای مسلمان- پرکرده است. نقش متناقض نفت در پیشرفت و رفاه مادی از یک سو، و تحکیم استبداد، گسترش فساد و افزایش فاصلهی طبقاتی از سوی دیگر، بر پیچیدگی و سردرگمی اوضاع افزوده و دود سیاه ناشی از آتشافروزیهای آن فضای مبارزات آزادیخواهانه و عدالتطلبانهی مردم ایران را تیره وتار کرده است.
شاید اگر مته حفاری جورج رینولدز درآن سحرگاه پنجم خرداد ۱۲۸۷ خورشیدی در مسجد سلیمان، به این مادهی استراتژیک سیاه و" آتش افروز" نمیرسید واو و پشتیبانان مالیاش از خیرنفت ایران میگذشتند و "بساط شعبده"ی خودرا جای دیگری میگستردند، یک سال بعد که انقلابیون مشروطهخواه تهران را گرفتند و مجلس مشروطه را بازگشودند، ایران به رغم فقر وعقبماندگی ساختاری، با گامهای آهسته ولی پیوسته، در راه هدفهای انقلاب مشروطه پیش میرفت و ما با همان پویههای سنتی و درونزای جامعهی خود و بهرهگیری از دانش و اندیشهی مدرن غربی، بی مزاحمت چندان "آلبیون و سام" و همزیستی مسالمت آمیزو دمکراتیک با "خاله خرسه"، اکنون پس از یکصد سال دستاوردهای انقلاب مشروطه را کمابیش نهادینه کرده بودیم و به هر روی روزگاری خوش تر از حال میداشتیم – چنانکه هند ِ فقیر و تازه از بندرسته، بینفت و انرژی، اما با نیروی زایندهی دمکراسی و خردورزی و رواداری که گاندی و نهرو را (معمارانی که خشت اول راست بنهادند) زاد و پرورد، امروز پس از۶۰ سال به جایگاه ممتازو قابل احترام کنونی رسیده است. وایضا با درجاتی کمتر، ترکیه.
در پایان و در این ۱۰۰ مین سال کشف نفت این پرسش همچنان باقی است که، براستی و بنا به معیار طلایی هزینه- فایده نفت دستاوردی برای ایران و مردم آن داشته است؟
بابک جاودانخرد