iran-emrooz.net | Wed, 28.11.2007, 9:37
صلح در تقابل با دموكراسی؟
دکتر حسين باقرزاده
سه شنبه 6 آذر 1386 – 28 نوامبر 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در مباحث مربوط به صلح و جلوگیری از خطر جنگ این سؤال مطرح میشود كه از طریق چه راهكاری میتوان به این هدف رسید. برای پاسخ به این سؤال باید دید كه خطر جنگ از كجا ناشی میشود و تصمیم چه قدرت یا قدرتهایی تعیین كننده جنگ و صلح است، و سپس به دنبال راهكارهایی برای تأثیرگذاری بر قدرت(های) تعیین كننده جنگ و صلح گشت. علاوه بر این مهم است كه هزینه این كار بررسی شود: جنگ هزینه سنگینی بر مردم و جامعه و كشور تحمیل میكند، ولی جلوگیری از آن نیز بیهزینه نیست. تناسب هزینه جنگ با هزینه صلح یكی از علل افتراق نظر و موضع نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی ایران در مورد جنگ است.
از نكته مربوط به منبع خطر جنگ شروع میكنیم. خطر جنگ عمدتا از دو پدیده ناشی شده است. یكی از مواضع خصمانه جمهوری اسلامی از یك سو و آمریكا و اسراییل از سوی دیگر، و دیگری از بدگمانیهای جامعه جهانی (به هیئت سازمان ملل) نسبت به برنامه اتمی ایران. مورد اول از سالها پیش وجود داشته و متناسب با تحولات منطقه و نقش رژیم ایران در مناقشات محلی منطقه خاورمیانه شدت و ضعف داشته است. مورد دوم نسبتا جدیدتر است و علاوه بر تشدید پدیده اول، پای كشورهای دیگری در اروپا و خاورمیانه را نیز به میان كشیده است. تركیب این دو پدیده، و سرسختی جمهوری اسلامی در برابر قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، خطر جنگ و حمله نظامی غرب به ایران را اكنون از هر زمان دیگری شدیدتر كرده است.
در واقع میتوان گفت كه اگر مسئله دوم در میان نبود، خطر جنگ چندان جدی نمیشد. جمهوری اسلامی از آغاز پیدایش خود با آمریكا و اسراییل به صورت مستقیم یا نامستقیم از طریق عوامل خود در كشورهای منطقه درگیری داشته است. این درگیریها گرچه در مقاطعی به رویارویی مستقیم نزدیك میشد، ولی هیچگاه به درگیری نظامی منجر نگردید و حالت «نه صلح و نه جنگ» برای دو دهه ادامه داشت. با روی كار آمدن نومحافظهكاران در حكومت فعلی آمریكا، خطر حمله نظامی جدیتر شد، ولی با تجربه عراق و افغانستان، بعدا این نیروها نفوذ خود در سیاست خارجی آمریكا را تا حد زیادی از دست دادند و خطر یادشده كاهش یافت. همزمان با كاهش خطر از این ناحیه، بحران ناشی از سیاست اتمی ایران تشدید شد و این امر با روی كار آمدن آقای احمدینژاد و مواضع افراطی او علیه اسراییل به سرعت خطر جنگ را بالا برد.
بحران جدید در حدی نیست كه مانند حالت پیشین مخاصمه بین جمهوری اسلامی و آمریكا و اسراییل قابل كنترل باشد. در آن مورد، طرفین به یك دیگر ضربه میزدند بدون این كه موجودیت یكدیگر را در معرض تهدید قرار دهند. اكنون برای دو طرف مسئله مرگ و زندگی در میان است. رژیم ایران بر آن است كه غرب قصد براندازی و تغییر آن را دارد. غرب نیز معتقد است كه رژیم ایران در پی سلاح اتمی است و موجودیت اسراییل را تهدید میكند. نه غرب (به خصوص آمریكا) حاضر است تضمین امنیتی به رژیم ایران بدهد (كه رژیم ایران در پی آن است) و نه جمهوری اسلامی حاضر است با تعلیق غنیسازی اتمی (كه شورای امنیت سازمان ملل از آن خواسته است) فعلیت یافتن تهدید بالقوه خود علیه اسراییل را نفی كند. در این حالت، كه طرفین موجودیت یكدیگر را تهدید میكنند راهی برای ادامه حالت «نه صلح و نه جنگ» باقی نمیماند. بدون «عقبنشینی» یكی از دو طرف، درگیری نظامی را باید حتمی تلقی كرد.
ولی این «عقبنشینی» چگونه عملی است. در یك طرف مخاصمه، عمدتا كشورهای غربی و اسراییل قرار دارند (ولی محدود به اینها نیست). قانع كردن تمامی این كشورها كه گزینه نظامی را به كناری بگذارند (یعنی كه خود را برای تحمل جمهوری اسلامی مجهز به سلاح هستهای آماده كنند و آن را به عنوان یك واقعیت اجتنابناپذیر بپذیرند) تقریبا از محالات است. مخالفتها و تظاهرات چند میلیونی علیه جنگ عراق نتوانست دو كشور آمریكا و بریتانیا را از این كار باز دارد. اكنون با توجه به اظهارات تحریكآمیز احمدینژاد، تحركات و تحریكات رژیم ایران در كشورهای منطقه، و آمادگی بیشتر افكار عمومی غرب در دفاع از موجودیت اسراییل در برابر تهدیدهای جمهوری اسلامی، چگونه میتوان انتظار داشت كه تك تك كشورهایی كه در برابر ایران صف كشیدهاند و به خصوص آمریكا و اسراییل خطر اتمی شدن این رژیم را بپذیرند؟
در واقع، در این شرایط تنها یك قدرت است كه میتواند با اقدام خود خطر جنگ را بر طرف كند، و این قدرت نه آمریكا و نه اسراییل و نه هیچ قدرت دیگر غربی، و بلكه رژیم ایران است. رژیم ایران میتواند خطر جنگ را یا از طریق اعتمادسازی برطرف كند (كه با توجه به مواضع سیاسی و ایدئولوژیك آن و كارنامه فعالیتهای پنهانی اتمیاش در شرایط فعلی ناممكن است) و یا با پذیرش قطعنامه سازمان ملل و قطع غنیسازی. كلید جنگ و صلح در دست جمهوری اسلامی است. كشورهای صف كشیده در سوی دیگر، تنها بخشی از یك كلید را در دست دارند. تلاش ما صلحجویان ایرانی برای اعمال فشار بر تك تك آنهایی كه بخشی از یك كلید را در دست دارند (و راه نفوذ چندانی هم بر روی آنان نداریم) به جایی راه نمیبرد. ما اگر بتوانیم باید تلاش خود را بر رژیمی متمركز كنیم كه تمام یك كلید را در دست دارد، و به نام ما ممكن است آن را به سوی جنگ بچرخاند.
اكنون باید دید كه این كار چه هزینههایی را به همراه دارد. یك راه رفع خطر جنگ، كه بهترین و مطمئنترین و دیرپاترین آن نی هست، اعتمادسازی در برابر جامعه جهانی است، ولی این امر تنها با دموكراتیزه كردن نظام حاكم بر كشور عملی خواهد بود. این كار اگر شدنیباشد به خودی خود هزینهای بر مردم تحمیل نمیكند (و بلكه سود زیادی هم به همراه دارد) ولی برای نظام حاكم بسیار سنگین است، و از این رو طبیعتا حاكمیت به شدت در برابر آن مقاومت خواهد كرد. بخش عمده هزینههای این مقاومت،اما، بر مردم ایران تحمیل خواهد شد. یعنی كه این راهكار گرچه بهترین است و نتیجه آن سودآور و پایدار خواهد بود، ولی هزینه سنگینی در مرحله اجرا دارد. علاوه برا ین، با توجه به توازن قوا بین حاكمیت و نیروهای دموكراسیخواه ایران، به لحاظ زمانی نیز تحقق چنین امری در چشمانداز نزدیك وجود ندارد و به سختی خواهد توانست خطری را برطرف كند كه عاجل به نظر میرسد.
راه دیگر، وادار كردن رژیم جمهوری اسلامی به پذیرش قطعنامههای سازمان ملل است. با این كار خطر عاجل جنگ از سر ایران برداشته میشود و رابطه رژیم ایران با غرب حد اكثر به حالت «نه جنگ و نه صلح» گذشته باز میگردد. این راه در مرحله اجرا هزینهای به مراتب كمتر از بدیل پیشین به همراه دارد (حاكمیت موجودیت خود را با پذیرش آن در خطر نمیبیند)، ولی هزینههای بعدی آن برای مردم ایران كم نخواهد بود. آقای فرهاد جعفری بخشی از این هزینهها را در نوشته اخیر خود (۱) بر شمرده است: ادامه حیات جمهوری اسلامی تضعیف شده و تضمین گرفته از غرب، با بهرهگیری از سكوت غرب در باره سیاستهای حقوق بشریاش (همانند لیبی و كره شمالی) و دست بازترش در ادامه سیاستهای ضد دموكراتیكش، و عقب افتادن پروژه دموكراسی در ایران، برطرف نشدن خطر جنگ به طور كامل، و احتمال بروز بحرانهای جدید، و بازگشتن به شرایط فعلی، و تجدید مشكل...
به روشنی، اگر قرار بر انتخاب بین این دو گزینه باشد، همان گونه كه آقای جعفری میگوید باید راه حل اول را انتخاب كرد. ولی چند ملاحظه در این جا وجود دارد. یكی این كه همان طور كه در بالا آمد احتمال موفقیت راه حل اول با توجه به آرایش نیروها (حاكمیت ایدئولوژیك سركوبكننده، اپوزیسیون پراكنده) در آینده نزدیك بسیار ضعیف است و به احتمال زیاد نتواند در پیشگیری به موقع از جنگ مؤثر باشد. دوم این كه مقایسه جمهوری اسلامی كنار آمده با غرب با لیبی و كره شمالی واقعبینانه نیست. در هیچیك از این دو كشور، جامعه مدنی فعالی بمانند ایران و جنبشهای كارگری، دانشجویی، زنان و اقوام، و مانند آنها، یا سنت مبارزات سیاسی و انقلابی به مانند سدسال اخیر ایران، وجود ندارد. از این رو، نگرانی از این كه با كنار آمدن جمهوری اسلامی با غرب، مبارزات سیاسی و حقوق بشری مردم ایران از حمایتهای جهانی فعلی خود محروم شود پایه چندانی ندارد. و سوم این كه ما نباید مجبور به انتخاب یكی از این دو گزینه باشیم.
شعار «صلح و دموكراسی» یا «صلح و حقوق بشر» كه از سوی نیروهای دموكرات مخالف جنگ برگزیده شده و مورد توجه «كمیته موقت صلح» نیز قرار گرفته است دقیقا به همین نكات عنایت دارد. این شعار میگوید كه اولا مخالفت ما با حمله خارجی نباید به صورت مستقیم یا نامستقیم به معنای تأیید مواضع رژیم ایران تلقی شود و از طرف آن مورد بهرهبرداری سیاسی قرار گیرد (و در نتیجه عملا به ادامه بحران و خطر جنگ كمك كند)، و ثانیا ما صلح پایدار و مورد اعتماد را در وجود ایرانی دموكرات و آزاد و با رعایت حقوق بشر میدانیم. به این ترتیب، از این دید، صلح و دموكراسی یا صلح و حقوق بشر لازم و ملزوم یكدیگرند و تأمین یكی بدون دیگری عملی نیست. به عبارت دیگر، نه با ادامه استبداد در جامعه ما، صلح برقرار خواهد شد و نه جنگ میتواند دموكراسی یا حقوق بشر را برای مردم ایران به ارمغان آورد.
تنها آن نوع از مبارزات ضد جنگ كه دموكراسی و حقوق بشر را نیز جزو لاینفك آن بشمارد میتواند امیدی برای برقراری یك صلح پایدار در ایران ایجاد كند. «شورای ملی صلح» پیشنهادی كمیته موقت صلح نیز ظاهرا چنین برنامه و شعاری را اتخاذ خواهد كرد. در قالب چنین حركتی، البته كه در مرحله اول باید برای پذیرش قطعنامههای سازمان ملل بر حاكمیت ایران فشار آورد. این خواست بدان منظور صورت خواهد گرفت تا بهانههای حقوقی و خطر عاجل جنگ برطرف شود. همزمان با آن باید بر استقرار دموكراسی به عنوان راهكاری برای تأمین یك صلح پایدار پافشاری كرد و تا تأمین آن به مبارزه ادامه داد. نه باید اجازه داد كه پذیرش قطعنامههای سازمان ملل به معنای پایان كار جنبش صلح تلقی گردد، و نه میتوان به امید استقرار دموكراسی در ایران تلاش برای صلح را به كناری نهاد. ما اجباری به انتخاب بین گزینههای صلح یا دموكراسی نداریم. ما حق داریم و باید كه همزمان برای صلح و دموكراسی مبارزه كنیم و آنها را لازم و ملزوم یكدیگر بدانیم.
--------------------
۱. نوشته آقای جعفری را در http://news.gooya.com/politics/archives/2007/11/065362.phpببینید. نظرات و استدلالهای دیگری نیز در نوشته آقای جعفری آمده كه برخی از آنها مورد نقد این نگارنده است و در این جا به آنها پرداخته نشده است