iran-emrooz.net | Wed, 31.10.2007, 9:55
او کیست و به کدام سو میرود؟
محسن حیدریان
حالا که به گذشته خوب نگاه میکنم میبینم که او سالها پیش به آدمی تبدیل شد که الان است. اما دو سال پیش وقتی بی نام و نشان مثل رعد و برقی از دل آسمان صاف بر زمین فرود آمد، بسیاری تصور میکردند که به همین سرعت هم ناپدید میشود. کسانی که به هوش، مهارت حرفهای و روحیه انرژیک او کم بها میدادند، هنوز باید منتظر کارتهای بازی نشده تازه از مردی باشند که تنها در نیمه راه طی شده، عکس و تفصیلاتش در صفحه نخست رسانههای مشهور و معتبر دنیا، رکورد همه ایرانیان صاحب نام ایران یک سده اخیر در همه پهنهها را شکسته است. اما ساده لوحان تصور میکردند که کارهای این مرد مثل بیماری سل در مراحل اوليه است که درمان آن دشوار نیست. اما کمتر کسی فکر میکرد که کار به مراحل پيشرفتهای برسد که ديگر بيماری قابل درمان نيست. البته ساده لوحان مقصر نیستند. زیرا رویاهای بلند پروازانه، انگیزههای این مرد و بازیگری ماهرانه او شبیه کوه یخی است که تنها نوک آن به چشم میآید.
اما واقعیت این است که او حادترين دوران پیاده کردن پروژهاش یعنی کسب قدرت را با مهارتی حرفهای آغاز کرد و تا توانست چهرهای عدالتگرا و چپ از خود نشان داد. بر این واقعیت آگاهی عمیقی داشت که چنين چهرهای برای کسب قدرت در ایران حیاتی است. مهارت او فقط در این نبود که منافع خود را در زير پوست منافع عمومی دنبال کند. رفتار تودهوار، حرکات بدنی، پوشش و نوع تماسگیریاش با بخشهای گستردهای از مردم به ویژه توده تهی دستان شهر و روستا و نیز شناخت درست او از منابع قدرت در ایران یعنی رهبری وارگانهای نظامی، راهش را برای تسخیر پیروزمندانه قدرت هموار کرد. این تنها گام اول او در تحقق رویای سالهای جوانی اش بود.
در آن سالهای جوانی با کسب موفقیت در کنکور دانشگاه پیش از انقلاب، اعتماد بنفس تازهای نسبت به هوش و زیرکی خود یافته بود. قدرت و شهرت به دو انگیزه پایدار نا خود آگاهش تبدیل شده بود. انقلاب و جنگ او را به فضایی کشاند که همه هوش و انگیزههای ناخود آگاه خود را به کار گیرد و با چنگ و دندان راه خود را به پیش باز کند. انقلاب و جنگ، همه استعدادهای پنهان او را پیش کشید و طوفان به بادبان میل سرکش او به قدرت و شهرت وزاند. او رفتار و کلام توده وار را که از دوران کودکی در محلههای تهیدست شرق تهران از آن خود کرده بود، با کلام اسلامی و روحیه انقلابی و روحیه پرتحرک و مبارزه جویانه درونیاش درمیآمیخت و از اینراه به سرعت توجه و تحسین اطرافیان و زمامداران را به خود جلب میکرد. مهندس جوان و جویای نام و نشان از این توجه و تحسین به اوج لذت و عمل گرایی میرسید.
دومین گام مهم او پس از کسب قدرت یکدست کردن همه حیطههای کلیدی قدرت در همه سطوح ممکن بود. او توانست با سوار كردن منافع دولت بر حاكميت گام بزرگی بسوی توليتاريسم و تولید یک قدرت كاملا بسته با پيوندهای درون گروهی نیرومند بردارد. اوست که با پشتیبانی رهبر، قانون را تعيين و تفسير میکند و نه قانون او را.
سومین گام مهم او استفاده ماهرانه از سه ابزار کلیدی نفت، رادیو تلویزیون دولتی و جغرافیای سیاسی ایران بود. اما در این کار او آماده بود هرگاه که لازم شد خوف انگيز جلوه کند. گاهی "سوپرمن" شود. زمانی همچون يک هنرپيشه تاتر به تماشاچيان خود بيانديشد.اما میدانست که تماشاگران گاهی به رعب و وحشت نياز دارند و گاهی به "ناجی بزرگ".
او زیر پای لاریجانی را خالی کرد تا همان پروژه او را بنام خود و با پشتیبانی رهبرو تغییراتی تاکتیکی پیش برد. کاری که استمرار قدرت او و رهبر در گرو آنست و زمینهساز حالت روانی نگرانی وخوف از جنگ در افکارعمومی است.
او باسوءاستفاده از احساسات ایران دوستانه ملت ، حمایت مردمی اولیهاش را حفظ کرده است. اما با این تفاوت که همه رقبا و تهديدهای احتمالی قدرت از جمله زمامداران قبلی را کم و بیش از سر راه برداشته است. استفاده از غرور ملی و دامن زدن به روحیه نوستالژیک و هویتخواه تودهوار از کارسازترین برگهای برنده مردی است که تخصص روانشناسیاش را در کوره دوران جنگ ایران و عراق کسب کرد.
اینک زمان اجرای گام چهارم فرارسیده است. سناریو نه جنگ نه صلح . اما در زمانی که لازم است و مهمتر از همه زیر نگین کنترل خود و رهبر. این درست همان گامی اساسی در تکیمل رویای جوانی او در کسب قدرت و شهرت نا محدود و مهمتر از آن راز و علت اصلی همسویی کامل آن با اهداف رهبر در استمرار توتالیتاریسم دینی است. بدست گرفتن کنترل بزرگترین مناقشه تاریخی ایران در صحنه جهانی و ثبت آن به نام خود و رهبر. اما تفاوت مهم راه پس از لاریجانی، استفاده از شکاف منافع روسیه و امریکا در جهانی است که بتدریج به دوران جنگ سرد باز میگردد.
مساله اصلی این گام حفظ و استمرار قدرت و تجدید مشروعیت رهبری در افکار عمومی است. سناریویی که امریکاییها آتش بیار معرکه آنند و نقش عملی شان زمینه سازی اجرای آن است.
این مرد با حمایت رهبر به سویی مینگرد که هرگونه امید به برگزاری یک انتخابات نسبتا آزاد، را پنبه کند و حاکمیت نظامی ـ امنیتی را مشروعیت میدهد. بی آن که کار به درگیری نظامی بینجامد. روند طولانی و دردناکی که برای حفظ سيطره رهبر و الیگارشی موجود بر منابع سياسی و اقتصادی ايران مطلوب ترین است.
زندگی این مرد و راهی که در پیش دارد پرخطر است و هرگام اشتباه آميز میتواند برای قدرت وی جبران ناپذير تمام شود. همه زندگی این مرد وقف بازی قدرت و شهرت شده است. وظيفه او و رهبر برای مصون داشتن اريکه قدرت از تير زهرآگين دشمنان و مخالفان، خاموش کردن و از سر راه برداشتن بيرحمانه همه رقبا و تمام تهديدهای احتمالی قدرت است. در مکتب او و حامی اش، قدرت گرفتنی است و نه دادنی.
اما تنها مشکل این مرد و رهبر در کج فهمی این نکته است که دامنه اثر بخشی کاربرد قدرت و همه شگردهای ممکن برای حفظ و استمرار قدرت، محدودتر از آن است که تصور شود. قدرتمندترين زمامداران و تشنه ترين قدرت جويان نيز امکان هدايت کامل جامعه و تسلط بلامنازع بر شهروندان در زمین کنونی ایران و جهان پرشتاب امروز را ندارند.