iran-emrooz.net | Wed, 10.10.2007, 21:58
ایران جنگ نمیخواهد
کانون سبزهای ایران
نگارش: امیر مومبینی
مطابق برخی اطلاعات «سری» درز داده شده، پنتاگون حدود ۱۴۰۰ هدف عمده برای بمباران در ایران مشخص کرده است. از آنجا که نقشهی اصلی جنگخواهان در دولت آقای بوش ویرانکردن و به قهقرا بردن ایران است، میتوان حدس زد که برخی از این هدفهای عمده کدام هستند. ۱۰ هدف احتمالی عمدهی زیر را میتوان در رأس آن ۱۴۰۰ هدف ادعایی مشخص کرد:
- تأسیسات هستهای در مرکز و جنوب ایران.
- کارخانههای بزرگ تولید فلز و ماشین، مانند ذوب آهن و نورد و تراکتورسازی و ماشینسازیهای کشور.
- فرودگاه مهرآباد و تمام فرودگاههای مهم کشور.
- تأسیسات و خطوط عمدهی راه آهن.
- بندرگاهها و تأسیسات بندری .
- پالایشگاهها و تأسیسات بهرهبرداری و تلمبهخانهها و اسکلههای نفت.
- پلهای بزرگ و راههای عمده و شبکهی حمل و نقل.
- مراکز رادیو و تلویزیون.
- مراکز تجمع و فرماندهی ارتش و سپاه و انتظامات.
- مراکز مهم دولتی و اداری.
- و مهمتر از همه، کوخهای مردم بیچاره. مردمی که نه غذای کافی در سفره دارند و نه مسکن مناسبی دارند و نه از بهداشت و درمانی برخوردار هستند. مردمی که از صبح تا شام میدوند و جان میکنند و از یک کار به کار سیاه دیگری میپردازند تا شاید نانی در سفرهی خانوادهی خود بگذارند. مردمی که از شدت رنج زندگی از جان خود سیر شدهاند. مردمی که نه اطمینانی به زندگی خود دارند و نه امیدی به آینده دارند.
همانطور که در جنگ عراق دیده شد، مجموع هدفها چنان انتخاب خواهند شد که حاصل عمدهی کار و کوشش مردم ایران در دو رژیم و عمده سرمایهی صرف شده در بخشهای تولیدی و صنعتی کاملاً نابود گردد. هدف این است که تمام درآمد نفت و تمام تلاش مردم ایران در پی چنین جنگ کثیفی تا دههای متمادی تنها صرف جبران ویارانیها و رسیدن مجدد به نقطهی صفر شود.
چنانچه جنگ مورد نظر دولت آقای بوش طبق نقشه و تمیز پیش برود و تنها به حملهی برقآسا به همان هدفهای اعلام شده محدود شود میتوان شمار اولین گروه قربانیان جنگ را نیز پیشبینی کرد. با کمترین برآورد میتوان گفت، با حساب حداقل ۱۰ کشته برای هر هدف، شمار کارگران و کارمندان و کارشناسان و دانشمندان قربانی در مرحلهی نخست تهاجم به ۱۴۰۰۰ نفر میرسد. بر این تعداد باید شمار بسیار زیاد افراد نیروهای نظامی را علاوه کرد.
جنگ دولت آقای بوش با ایران هرگز نمیتواند جنگی برای دموکراسی و حقوق بشر باشد. چنین جنگی خود خشنترین اقدام علیه دموکراسی و حقوق بشر است. جنگ با ایران نمیتواند جنگی برای از بین بردن بنیادگرایی دینی و تروریسم باشد. همانطور که جنگ عراق نشان داد، چنین جنگی خود شدیدترین اقدام ممکنهی تروریستی است و حاصل آن گسترش تروریسم و بنیادگرایی است. تهاجم به ایران، که به طور عمده تهاجمی هوایی و ویرانکننده خواهد بود، منجر به افزایش حضور نیروهای نظامی و انتظامی در جامعه و ایجاد یک شرایط فوقالعاده خواهد شد که به سود افزایش سرکوبها تمام میشود. هیچ آزادیخواه عاقلی نمیتواند برای آزادی به جنگ دل ببندد.
جنگ با ایران، به عکس تصور دولت آقای بوش و دولت اسرائیل و شیوخ بدبخت شوندهی ساحل خلیج فارس، یک جنگ شیک شش روزه نخواهد بود. وقتی که این جنگ مشتعل شد، وقتی که تأسیسات کوبیده شدند، وقتی موشکها و هواپیماها ارضاء شدند، وقتی جنگ بیسنگر مقاومت تودهای و به شدت ناموسی ایرانیان علیه تجاوز شروع شد، تا تمامی بهشتهای عربی خلیج فارس و تمامی جزایر امن سیاسی در خاور نزدیک و میانه در ویرانیها سهم نگیرند ادامه خواهد یافت. جنگ ایران به جنگی چنان کثیف منتهی خواهد شد که در آن بیارزشترین چیز همانا جان آدمی است.
به عکس تصور مغزهای متفکر خواهان جنگ، جنگ با ایران یک جنگ موفق از برای نفت و بهسازی موقعیت استراتژیک در برابر روسیه و چین نخواهد بود. جنگ با ایران جنگ انفجار نفت در سراسر خاورمیانه و سرکشیدن آتش و دود تا آن سوی آسمان خواهد بود. استراتژهای جنگخواه دولت آقای بوش نمیخواهند متوجه شوند که در خاورمیانه چیزی بس نیرومندتر از بمب وجود دارد و آن نفرت است. نفرتی که از یک سو بنیادگرایان اسلامی و از سوی دیگر جنگافروزان آمریکایی مدام بر شدت آن میافزایند. این نفرت محدود به بنیادگرایان اسلامی نیست. این نفرت همهی کسانی را در بر میگیرد که از انسانهای دیگر انتظار کمک و همدردی دارند اما به جای آن متحمل جنگ و ویرانی میشوند. تمام اپوزیسیون آزادیخواه مخالف درآمیزی دین و دولت در ایران، تمام اپوزیسیون خواهان دوستی و همکاری ایران با آمریکا و غرب، تمام اپوزیسیونی که تمدن غرب را محترم میدارد و ترویج میکند، از آمریکا و اروپا مصراً میخواهد به تمدن بشری رحم کنند، به خرد بشری احترام بگذارند، حقوق بشر را رعایت کنند و فکر جنگ با ایران و دیگر کشورهای جهان را کنار بگذارند. اگر جنگ با ایران درگیرد جنگی بزرگ در سراسر خاورمیانه درمیگیرد. این جنگ به نا امنی و ویرانی هرچه بیشتر خاورماینه منجر خواهد شد. اما ویرانی تنها نسیب خاورمیانه نخواهد شد. منافع آمریکا در سراسر خاورمیانه و خاور تهدید خواهد شد. قطعاً زیانهای اقتصادی آمریکا خیلی کمتر از زیانهای ایران نخواهد بود. تمام بشریت از این جنگ آسیب خواهد دید، هم آسیب اقتصادی و هم آسیب انسانی.
استقرار ولایتفقیه و دیکتاتوری دینی در ایران طی سالهای پس از انقلاب نتیجهای عکس خواستهی دولت جمهوری اسلامی پدیدآورده است. با هرگونه آمارگیری میتوان آشکارا ثابت کرد که اکثریت عظیم مردم ایران خواهان دوستی و همکاری با آمریکا و غرب، خواهان گسترش شیوهی زندگی غربی در ایران، خواهان حل مسألهی اسرائیل و رعایت متقابل حقوق اعراب و یهودیان هستند. مردم ایران پیشرفت و رفاه و صلح و آزادی میخواهند. مردم ایران جزیی از بشریت متمدن و با فرهنگ هستند و با مردم اروپا و آمریکا خواستهای مشترکی دارند. ایرانیان بیش از هر ملت دیگری در خاورمیانه و نزدیک پذیرای دوستی و همکاری با غرب هستند و نسبت به اسرائیل و یهودیان کینهای ندارند. تاریخ ایران سرشار از یاری برادرانه به مردم ستمدیدهی یهودی است. هیچ جامعهی اسلامی دیگری در جهان مثل ایران از آن دگردینان یهودی و مسیحی نبوده است. ادبیات و هنر ایران سرشار از نفرت نسبت به نژادپرستی و بیزاری نسبت به اعمال قومکشی علیه یهودیان است. تنها و تنها یک تبهکاری کثیف تاریخی میتواند جنگی را به ایران تحمیل کند که حاصل آن تبدیل این مهر به نفرت است. چنین جنگی ما ایرانیان را قربانی بنیادگرایان خواهد کرد.
حاصل تحریم اقتصادی و جنگ انهدام بخش بزرگی از امکانات اشتغال مردم ایران خواهد بود. تحریم و محاصرهی اقتصادی قیمتهای مسکن و خوراک و پوشاک و بهداشت را به طور سرسام آوری افزایش میدهد، طوری که مردم مجبور میشوند به یک زندگی مبتنی بر جیرهبندی شدید متکی شوند. بیکاری و گرانی و کمبود طوری خواهد شد که مردم شرایط کنونی را نسبت به آن دوره طلایی قلمداد خواهند کرد. جنگ بیش از همه مردم عادی را نابود و فقیر و بدبخت خواهد کرد. جنگ اتحاد مردم ایران را به خطر خواهد انداخت. جنگ میتواند منجر به اجرای نقشههای کهنهی امپریالیستی برای تجزیه کشور ما و تهدید مناطق نفتی جنوب بشود. این جنگ مثل هر جنگ مدرن دیگری ویرانکنندهی محیطزیست است و قبل از هر چیز جنگی علیه زندگی است.
- آیا حکومت ایران چنین جنگی را هم برکت میداند؟
- آیا حکومت ایران میخواهد تمام ایران را قربانی بلندپروازیهای خود کند؟
- آیا حکومت ایران نمیتواند با سازمان ملل بر سر یک وقفه به خاطر صلح به توافق برسد؟
- چرا یک کشور و میلیونها مردم آن باید دست بسته به مسلخ کشیده شوند؟
- چرا مردم ایران حق ندارند با رأی خود در این باره تصمیم بگیرند؟
- احمدی نژاد کیست که در این شرایط مرگبار از زبان مردم ایران سخن میگوید؟
- چرا باید حرفهای غیرمسئولانه، احساسات شخصی و جنگ قدرت سران جمهوری اسلامی سرنوشت هفتاد میلیون ایرانی را به خطر بیفکند؟
- آن دسته از نیروهای جمهوری اسلامی که خواهان اصلاحات و مخالف جنگ هستند در این لحظات خطیر چه کاری برای صلح میکنند؟
آیا حکومت ایران فکر میکند که بر بستر این بحران منافع خود را تأمین میکند؟ چنین فکری بس بیپایه است. در وضعیت جنگ جدید وحدت کشور و اتحاد مردم آن ممکن است در هم بشکند. در جریان چنین جنگی برای درگیر کردن مرم ایران در یک جنگ تروریستی داخلی تلاش خواهد شد. در جریان چنین جنگی امکان مشارکت برخی کشورهای منطقه در جنگ به زیان ایران وجود دارد و این شرایط را برای کل منطقه بسیار فلاکتبار میکند. هر انسان عاقل و مسئولی میتواند دریابد که توقف برنامهی هستهای به قیمت جلوگیری از جنگ و ویرانی کشور یک قیمت ارزان و مناسب است. دولت آقای بوش، همانگونه که ما بارها اعلام کردهایم، در پی تأمین شرایطی صلح نیست. دولت ایالات متحده آمریکا مقصر اصلی در مجموع جنگهای اخیر منطقهی خاورمیانه است و مطمئن باشید که برای رسیدن به لحظهی مناسب جهت آغاز جنگ با ایران نیز دقیقه شماری میکند. سیاستمداران حاکم بر ایران اگر فکر میکنند که بدون توافق با سازمان ملل متحد شانس خنثی کردن خطر جنگ را دارند در اشتباه هستند. حتی اگر دولت ایران تمام شرایط ارائه شده از سوی سازمان ملل متحد را بپذیرد باز آمریکا تلاش خواهد کرد که بهانههای جدیدی پیدا کند. در این شرایط، مستقل از نظر مردم نسبت کم و کیف برنامهی هستهای، تنها دقت عمل و انعطاف و سرعت عمل سیاسی میتواند ایران را نجات دهد. تنها راه موجود پذیرش کامل حکمیت سازمان ملل متحد و تن دادن صادقانه به پیشنهادهای مطرح شده از سوی آن است. اگر حکومت ایران ابتکار عمل کامل را به سازمان ملل متحد ندهد دولت آقای بوش ابتکار عمل کامل را به دست خواهد گرفت.
ابتکار عمل را به سازمان ملل متحد بدهید. در این شرایط خطیر از لجبازی و تحریک و تهدید دست بردارید. ایران فرصت زیادی ندارد. به حرف هیچ کس گوش نمیکنید دست کم به سیاست رهبر خودتان خمینی تمکین کنید و به خاطر جلوگیری از نابودی کشور جام صلح را، حتی اگر فکر میکنید که زهر است بنوشید. با کدام زبان باید از شما خواست که به حرف مردم رنجدیده هم گوش کنید. رهبر شما خمینی حاضر شد در برابر صدام جام زهر را بنوشد اما مانع ویرانی بیشتر کشور در جنگ بشود. چگونه است که شما در برابر بوش نمیتوانید چنین کاری بکنید؟ مگر نه این که همین رهبران کنونی جمهوری اسلامی خمینی را به نوشیدن آن جام قانع کردند؟ حالا چرا اینها خود در برابر خطری هزار بار بیشتر از خطر ارتش صدام حاضر به هیچ انعطاف جدی نیستند؟
آقایان! شما مردم ایران را گروگان گرفتهاید. شما مردم ایران را سپر بلای خود کردهاید. شما به حساب جان مردم ایران گردنکشی میکنید. شما باید این روضهخوانیهای عوامفریبانهی سیاسی را پایان دهید. مردم از شما میخواهند که در این شرایط خطرناک دست از آشوبگری و تحریک بردارید. اگر شما نمیتوانید از جام سرشار از شهد صلح بشردوستانه را بنوشید باید طبق الگوی رهبر خودتان جام زهر جلوگیری از این جنگ شوم را سربکشید.
آقایان! جنگ سبب نخواهد شد که مردم ایران پشت سر شما صف بکشند و به شما ایمان بیاورند. جنگ و ضعیت زندگی مردم را از آن چه هست به شدت بدتر خواهد کرد و همین سبب اوجگیری بیش از پیش نفرت نسبت به شما خواهد شد. مردم هیچ کسی جز شما را مسئول بدبختیهای خود نمیدانند. مردم ایران در برابر تجاوز مقاومت خواهند کرد اما این مقاومت را به سود شما انجام نخواهند داد. گسترش مقاومت در برابر تجاوز به گسترش مقاومت در برابر شما منجر خواهد شد. حاصل پافشاری شما بر دیکتاتوری و ستیزهجویی و خشونت، حاصل چپاول ثروتهای ملی توسط شما و افزایش مداوم فقر مردم، بدون هرگونه تردیدی یک انقلاب عظیم علیه شما خواهد بود. وقتی شما مردم را به خاطر منافع خودتان قربانی کنید مردم هم به خاطر منافع خودشان برای دادن قربانی آماده خواهند شد. این حکم ثابت شدهی تاریخ است. حکومتی که مردم را بیراه کند از بیراهه مورد حملهی مردم قرار خواهد گرفت. بهتر است که شما حرفها را بشنوید.
کانون سبزهای ایران
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
۱۸ مهرماه ۱۳۸۶
نظر کاربران:
امیر مومبینی گرامی!
با سپاس از نوشته به جا و مسوولانه شما. به نظر من برای برانگیختن هوشیاری و احساس مسوولیت ملت ایران و همه ایرانیان ساکن در هرجای جهان این نوع نوشتهها و ارزیابیها بسیار مفید و ضروریاند. پیشبینیهای واقعگرایانه در باره ابعاد فاجعه احتمالی تجاوز و بمباران کشورمان کاری است که یا صورت نمی گیرد ویا بسیار نادر است. حسن بزرگ نوشته شما این است که تک تک ایرانیان به شمول سران و مسوولان حاکمیت ایران، به طور جدی به اندیشیدن در باره عواقب شوم فاجعهی احتمالی در ابعاد گسترده فرا خوانده میشوند. این امر در نفس خود مهم است.
متأسفانه به شکل عجیبی تضاد و اختلاف شوم و کثیفی یقه ما ایرانیان را گرفته است. ای کاش ملت ایران خود کمترین سهمی در تضاد و دعوای میان سران و حاکمان کشورمان و حکومتگران نو محافظه کارآمریکایی می داشتند. نباید فراموش کرد که ملت ایران هیچ نقشی در این کشمکش فاجعه آمیز نداشته و ندارد. اما هیچ فرقی هم نمیکند. در صورت وقوقع جنگ، همه وارث فاجعه خواهیم بود. فاجعهای که شما در نوشته کوتاهتان به مهمترین و فراگیرترین آنها اشاره کردید. از نظر من چندان فرقی نمیکند که حاکمان و مسوولان کشور آیا قادر به بهره برداری به نفع خود هستند یا نیستند. آیا باقی میمانند یا نمیمانند آیا ملت به پشتیبانی از آن ها بر میخیزند یا بر عکس به نیروهای مهاجم خارجی پناه میبرند. این احتمالات در برابر نفس فاجعه وقوع جنگ و در قیاس با ابعاد کشتار و ویرانی واقعاً در حکم هیچاند!!
به امید برقراری صلح و آرامش
با درود نقی حمیدیان
*
آقای مومبینی عزیز،
از توضیحات شما متشکرم. در جریان جنگ ایران و عراق نیز علیرغم اینکه رژیم صدام متجاور به خاک کشور ما بود و مردم ایران بویژه جوانان کشور متجاوزان را با فداکاری های بسیار از کشور بیرون رانند، اما لااقل بخش بزرگی از اقشار مردم و طبیعتا نیروهای سیاسی کشور آگاه بودند که برنامه های تبلیغاتی نظام اسلامی علیه رژیم بعث عراق یکی از عواملی بود که صدام را به حمله به ایران واداشت. با این وجود وقتی که دشمن فرودگاههای کشور را بمباران و بخشی از خوزستان را اشغال کرد، دیگر دفاع از خاک کشور مسئله یا گفتمان اصلی بود و این موضوع انتقاد از رژیم برای تحریک صدام به حمله را تحت شعاع قرار می داد.
در حمله نظامی احتمالی به ایران همه شواهد حاکی از آن است که اگر حمله ای صورت بگیرد محدود خواهد بود و نظام جمهوری اسلامی را مانند مورد حمله امریکا و انگلیس به عراق، ساقط نخواهد کرد. حال شما تصور کنید که تاسیسات هسته ای و زیربنایی کشور مورد حمله هوایی قرار گیرد، با وجود در دست حکومت بودن رادیو و تلویزیون و سایر رسانه ها آنها همان نفرتی که شما درباره بوجود آمدنش در صورت حمله نظامی به ایران هشدار می دهید را با نشان دادن صحنه های ویرانی، رهبری خواهند کرد علیه امریکا و اسرائیل.
شما در مقاله خود به حکومتیان می گویید مردم مخالفت خواهند کرد با تجاوز ولی نه به سود شما! در حالیکه نظام جمهوری اسلامی بر سرکار است و تمام نیروهای نظامی و انتظامی را در اختیار دارد، بعلاوه با ایجاد فضای جنگی در سرتاسر کشور، چگونه مردم می خواهند مستقلا با متجاوزان بجنگند؟ چطور می شود در این میان حساب مبارزه با دشمن متجاوز را با حساب مبارزه نیروهای نظامی کشور علیه همان دشمنان جدا کرد؟
از سوی دیگر به این نکته توجه کنید که منطق شرایط جنگی توقعات مادی مردم را کاهش خواهد داد و برعکس روحیه کمک به رزمندگان و قانع بودن را تاحدودی گسترش خواهد داد، همانطور که طبیعتا در شرایط صلح مردم برای امکانات مادی و رفاهی پرتوقع تر می شوند.
بعلاوه اینکه شما می گویید چون مردم شکایت شان را جای دیگری نمی توانند مطرح کنند پس مسئول دیگری را غیر از نظام اسلامی در صورت وقوع جنگ نمی شناسند. آقای مومبینی اولا مردم شکایت شان پیش حکومت خود نیز نمی توانند مطرح کنند و اصلا نظام حتی بحث در مورد پرونده هسته ای را ممنوع اعلام کرده است در ثانی مردم حق دارند از کسانی که قصد حمله به کشورشان دارند نیز شکایت کنند. هر چند این شکایت متاسفانه در دنیای کنونی ضمانت اجرایی ندارد و فقط صداها و تومارهای اعتراض است.
درست است که ما باید از نظام اسلامی بخواهیم مورد پرونده هسته ای راه مدارا با جامعه جهانی در پیش گیرد، اما اگر رژیم این کار نکرد و امریکا و متحدانش به ایران حمله کردند، آیا مردم از حمله آنها نیز شکایت نخواهند داشت و حمله کنندگان را نیز مسئول ویرانی های احتمالی نخواهند شناخت؟ روشن است که مردم آنها را مقصر خواهند شناخت و گرنه همانطور که شما خود خاطر نشان کرده اید دوستی شان با یهودیان یا با امریکا به نفرت تبدیل نخواهد شد.
با احترام،
مهرداد قمشه ای
*
جناب قمشهای گرامی
با سپاس از توجه شما، در رابطه با آن چه فرمودید چند نکته را عرض میکنم.
در این زمینه که احساسات ضد آمریکایی و اسرائیلی گسترش پیدا میکند و احتمالاً جمهوری اسلامی از چنان وضعیتی بهره خواهد برد همنظر هستیم. همچنین با نظر شما موافقم که با اوجگیری چنین احساساتی در میان مردم در این زمینه خواه ناخواه همسویی بین مردم و تبلیغات رژیم به وجود میآید و سؤ استفادههایی نیز خواهد شد. آنچه در نوشتهی من در این زمینه شاید ویژه باشد این است که علیرغم گسترش موازی احساسات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی در رژیم و در میان مردم (در صورت بروز جنگ) این همسویی منجر به گسترش احساسات مثبت نسبت به رژیم نخواهد شد. از دید من موضوع احتمالاً بر عکس است. یعنی، مردم ضمن برانگیخته شدن علیه نیروهای مهاجم، به دلیل بیش از پیش غرق شدن در فقر و فلاکت، به دلیل زندگی باز جیره بندی شده و فشار شدید اقتصادی و گرانی سرسام آور ناشی از محاصره اقتصادی، بیش از پیش از این رژیم متنفر خواهند شد. من فکر نمیکنم مردم کس دیگری حکومت را مسئول مستقیم وضع خود بدانند.
مردم، همانطور که نمیتوانند به کس دیگری جز حکومت برای شکایت از وضع خود رجوع کنند، همانطور نمیتوانند کس دیگری را مقصر اصلی بازشناسند. همچنین مردم به عیان میبینند که وضع حکومتیان و وابستگان به آنها خوب است و از زندگی مرفهی برخوردارند و تنها آنها هستند که فقیر و فقیر تر میشوند. این سبب حتی انفجار نفرت ندبت به رژیم و نمایندگان آن میتواند بشود. این برداشت من است. آمادهام برای تدقیق آن بحث را بیشتر پیش ببریم.
با سپاس از توجه شما
امیر مومبینی
*
آقای مومبینی،
با تشکر از برشمردن ابعاد فاجعه جنگ یا حمله نظامی. شما در پایان مقاله خود حاکمان نظام اسلامی را هشدار می دهید که در صورت حمله نظامی به ایران مردم پشت سر آنها قرار نخواهند گرفت. از سوی دیگر در اواسط مطلب خود به حق از اوجگیری احساسات ضد امریکایی و ضد اسرائیلی در ایران و در تمامی منطقه می گویید. اما در صورت حمله نظامی امریکا و متحدانش به ایران چه کسی بهتر از حاکمان کنونی می توانند احساسات ضد امریکایی و ضد اسرائیلی را در ایران، منطقه و حتی تمامی کشورهای اسلامی رهبری کنند؟
متاسفانه خواه ناخواه در صورت بمباران تاسیسات هسته ای و زیر بنایی کشور مردم بنام و برای دفاع از کشور پشت سر حاکمان کنونی قرار خواهند گرفت هرچند مسئولان جمهوری اسلامی را بخاطر کنار نیامدن در کنه ضمیر خود سرزنش کنند. به نظر می رسد پاراگراف آخر مطلب شما بیشتر هشداری است برای ترساندن مقامات نظام اسلامی تا واقعیت و منطق تلخ محکم تر شدن آنها در مقام و قدرت خود در صورت حمله نظامی به ایران.
به امید صلح وسرسبزی ایران،
مهرداد قمشهای
*
با نظریات فوق کاملا موافقم.
با تشکر وسلام
مهندس حمید زرگری