iran-emrooz.net | Mon, 24.09.2007, 18:11
با جنبش صلح برعلیه جنگ بکوشیم
گودرز اقتداری
دوشنبه 24 سپتامبر 2007
خانم فرح کریمی در تارنمای روز آن لاین مطلبی در انتقاد از جنبش صلح و بی تفاوتی نسبت به خطر حمله به ایران نوشتهاند که ازآنجا که متاسفانه روز آنلاین هم سیاست خودی و نه خودی خودش را دارد نظراتم را به شما میفرستم. مطلب خانم کریمی درد دل من هم هست البته نه لزوما با یک راهکار اما به باور من از یک نگاه یعنی بینشی که با نیستی در تقابل است و زندگی را ستایش میکند، سیستم ارزشی که فکر کنم آنرا در غرب یافته وبه آن خو گرفتهایم.
دیگر یکی دو سالی است که با دلهره و اضطراب جنگ عادت کرده ام. زندگی در غرب مفاهیم تازهای به واژگان ذهن من افزوده که حق زندگی یکی از آنهاست. روزهای جوانی خود را بیاد میآورم و ارزانی جان در آن را. تازه دانشکده را تمام کرده بودم و کمتر از دو ماه از دوران خدمتم گذشته بود که جنگ آغاز شد. بیاد دارم که ماهها هروقت به تهران باز میگشتم به دلیلی کارم به بهشت زهرا میکشید و مرده شوی خانه آن. اولی رفیقم سعید شریعتی بود که داوطلبانه به جبهه رفته بود و شهید شده بود. بعدی محمد برادر دوستم بود دانشجوی فوق لیسانس صنعتی از بچههای نبرد خلق، او را اعدام کرده بودند در حالیکه دوستم داریوش در میانه فتح المبین هنوز میجنگید. دیگری پدر همسرم بود که با گلوله کور مجاهدین پشت چراغ قرمز شهید شد قبل از آنکه همسرش را به مدرسه برساند. و این قصه آنقدر تکرار شد که دیگر حتی گریه هم نمیکردیم. با مرگ خو کرده بودیم. هشت سال جنگ حساسیتها را از میان برده بود. روزی در میانه ی موشک زنیهای عراق به تهران دوستی که در آمریکا زندگی میکرد پرسید از صدای انفجار موشک وحشت نمیکنید و جواب من آن بود که نه برعکس وقتی صدایش را میشنوم خوشحال میشوم که زنده ام بی آنکه بدانم چند نفر مردهاند . آن سفرهای شبانه به اطراف تهران برای گریز از موشک هنوز در یادم زنده است. بعدها که برای اولین بار در آمریکا به تماشای آتش بازی شب چهارم ژوئیه رفته بودم دانستم که حتی از شنیدن صدای ترقه هم نفرت دارم. آنچه که در آنروزها من و بسیاران دیگر را میآزرد بی تفاوتی و بی عملی کسانی بود که درعافیت غرب نشسته بودند و به بهانههای مختلف شاهد ان جنایات بودند و اما آنرا مساله خویش نمیدانستند. دانلد رامزفلد را هنگام دیدار با صدام حسین میدیدند و هیچ نمیکردند. نه تنها شکر نعمت آزادی را نمیداشتند که بعضی شان مثل امروزحتی با دشمن هم میخوابیدند.
امروز بیست و چند سالی از آن روزها گذشته است و اما هم چنان خطر نابودی میهن را دور سرمان احساس میکنیم و حکایت همچنان همان است که در آن روزها بود. وقتی حملات جانانه ی آقایان گنج بخش و حسن داعی الاسلام به ایرانیان هوادار جنبش صلح را در اخبار روز میخوانم از خود میپرسم آیا این آقایان هم از همان مملکت میآیند که من آمده ام و همان تجربه را دارند؟ حتما که نه چرا که هر دو در آن روزگاران پاریس نشین بودهاند. براستی که امروز به حال کسانیکه سرنوشت عراق را دیدهاند و هنوز در رویای اتوپیای ولفوویتز و مسعود رجوی قلم میزنند باید گریست. یکی با ظاهر لیبرالی و شعارهای کهنه دوران جوانی اش مخالفین و فعالین مبارزه با عفریت جنگ را شوروی پرست و ضد امپریالیست میخواند و دیگری آنان را مزدبگیر جمهوری اسلامی.
واقعیت اما آن است که برای کاهش خطر جنگ هنوزهم دیر نشده است. ترس از این نوچههای نئوکانسرواتیسم نباید که ما را در مقابل خطری که مملکت مان را تهدید میکند بی تفاوت و منفعل سازد. از شجاعت داریوش همایون باید آموخت که وقتی خطر جنگ را چنین جدی میبیند دست دشمن را از آن سلاح تهی میکند که مدعی است در صورت وقوع جنگ آمریکائیان با آغوش باز ایرانیان و گل و بوسه روبرو خواهند شد. این پیام بزرگ و فرخندهای است که باید به صدای رسا به گوش دولت بوش خوانده شود که اگر داریوش همایون با آنهمه اختلاف معرفتی با رژیم اسلامی چنین میگوید از دیگران چه میتوانند انتظار داشته باشند. حداقل کسی نمیتواند به بهانه ی شوروی پرستی و امپریالیست ستیزی او را هدف قرار دهد.ای کاش شرافت و صداقت همایون را در دیگر مدعیان مبارزه برای دموکراسی در ایران هم میدیدیم.
خانم کریمی از گناه احمدی نژاد و اعدامهای جمهوری اسلامی سخن میگویند و ریشه ی بی تفاوتی غربیها را نسبت به خطر حمله به ایران در آن مییابند. باید بگویم اینها همه درست است اما گره اصلی در آن است که ایرانیان مقیم خارج کشور و بویژه آنان که ادعای سیاسی بودن هم دارند میتوانند و باید گامهای بسیار در این هماهنگی بردارند، و بسیاری نیز تمام انرژی شان را علیرغم تهمتها و دشنامهای حسن داعیها و گنج بخشها صرف همین مبارزه میکنند. وقتی اتحاد جمهوریخواهان ایران با صدور بیانیه در مخالفت بدون قید و شرط با جنگ مخالفت میکند و از شرکت در جنبش ضد جنگ سرباز میزند عملا آب به آسیاب جنگ طلبان نمیریزد؟ این مثال از آن روی گفتم که خود در جریان آن بودم و گرنه دیگران هم جای خود دارند. واقعیت آن است که سازمانهای سیاسی خارج کشور برخلاف آنچه در ید قدرتشان است یعنی جبهه بندی با نیروهای سیاسی و روشنفکری غیر ایرانی و تاثیر گذاری بر آنچه در دسترسشان است و بجای واگذاری کار داخل کشور به نیروهای مقیم ایران تمام تلاش شان را معطوف رهنمود دادن و امر و نهی کردن به ایشان میکنند. تو گویی در ایران کمبود کارشناس سیاسی است و این خارج نشینان ( دو سه دهه اخیر) بهتر از داخل گودنشینان از چم و خم کار سر در میآورند آن هم کسانی که از مرز بازرگان هم آنطرف تر نمیتوانند بروند ولی برای زرافشان نسخه مینویسند.
دراین نکته است که با خانم فرح کریمی اختلاف دارم یعنی بر خلاف نظر ایشان معتقدم باید مبارزه بر علیه جنگ را در خارج کشور راهبرد و مبارزه برای متوقف کردن غنی سازی اورانیوم را که فعالین سیاسی در خارج با آن وقتشان را تلف میکنند به نیروهای داخل واگذاشت. من از اتحادهای ضد جنگ در اروپا زیاد نمیدانم ولی در آمریکا با چندین گروه آشنا هستم و در شش سال اخیر در سطوح مختلف با ایشان کار کرده ام. در این رابطه چند نکته را با خوانندگان این سطور در میان میگذارم که بیشتر شاهدی است بر آنچه در ایالت اورگان میگذرد و تا آنجا که میدانم کم و بیش در جاهای دیگر هم که صلح طلبان ایرانی در آمریکا فعالند به همین منوال است.
همانطور که قبلا هم گفتم مبارزه بر ضد جنگ و میلیتاریسم حامی آن بخشی از یک سیستم ارزشی است و اگر کسی از جنگ افغانستان و عراق حمایت کرده است حالا نمیتواند ناگهان مدعی صلح طلبی باشد. در نهایت چنین کسی را فرصت طلبی باید دانست که حالا که گذار پوست به دباغ خانه رسیده ناگهان از خواب برخاسته است. شش سال سابقه مبارزه محلی بر ضد جنگ برای ما جایگاهی در جنبش آفریده که نام ایران را در صدر لیست در تمام راهپیماییهای صلح میتوان دید. مطالبی که دررابطه با جنگ مینویسیم در روزنامههای محلی و بویژه در نشریات آلترناتیو (بیشتر غیر انتفاعی) چاپ میشود و در آفریدن فضای تفاهم آمیز موثر است.
نکتهای که گاها باعث تردید میشود و به سردرگمی برخی فعالین صلح در خارج میانجامد و اتفاقا هم وسیله جنگ طلبان نئوکان ایرانی و غیر ایرانی مورد سوء استفاده غیر منصفانه قرار میگیرد آن است که مرز بین مبارزه با جنگ و دفاع از حاکمیت اسلامی کجاست. مایه تاسف است که حتی برخی از دوستان نزدیک و اندیشمند نیز مارا متهم میکنند که از سر مخالفت با جنگ به درگاه جمهوری اسلامی پناه بردهایم. این غیر منصفانه ترین داوریهاست. ما زمانی از مبارزات حقوق بشری در ایران دفاع کردیم که برخی فقط فعالیت فرهنگی را مجاز میدانستند. خود من در دهه نود در مبارزه برای لغومجازات اعدام در ایران که شعار آنزمان گروه ایرانی حقوق بشر بود شرکت داشتم. همین امروز هم بجز آنانکه برای مشکلات ایران منتظر کمک جرج بوش و دیک چنی هستند تنها نیروی متحد ما را لیبرالها،چپها و مبارزان حقوق مدنی غربی تشکیل میدهند که اتفاقا همه مخالف جنگ هم هستند. بخاطر داشته باشیم که اکبر گنجی تمام وقت خودرا در خارج کشور به مبادله و گفتمان نظری با روشنفکران غرب گذرانده ولی حتی یک فرصت را هم در جلب حمایت این نیروها بر ضد جنگ از دست نداده است. مخالفت با جنگ افغانستان وعراق حمایت از طالبان و صدام حسین نبود و شرکت در مبارزه امروز هم حمایت از احمدی نژاد نیست. سرنوشت دوست گرانقدرم علی شاکری که علیرغم آنهمه مبارزه برعلیه جنگ در زندانهای جمهوری اسلامی اسیر است شاهدی بر این ادعاست.
سال گذشته با کمک آمریکائیان علاقه مند در پرتلند اورگان موفق شدیم که یک شورای دوستی ایران و آمریکا بوجود آوریم http://www.aifcpdx.org . هفت نفر از اعضای آمریکایی این شورا از جمله یک عضو شورای شهر و سناتور ایالتی کسانی هستند که به عنوان سپاه صلح در ایران خدمت کردهاند و هنوز دلشان برای ایران و ایرانیان میطپد. برخی دیگر در دانشگاهها و سایر موسسات فنی در ایران کار کردهاند و دیگرانی هم هستند که با ایرانیان دوستی داشتهاند و گروه عمدهای هم از فعالین صلح هستند که در سالهای اخیر با تورهای دوستی به ایران سفر کردهاند (همانها که در مقاله داعی الاسلام در اخبار روز مورد عنایت قرار گرفتهاند).
این شورا با تلاش گستردهای موفق شد قطع نامهای را در شورای شهر به تصویب برساند که خواستار دوستی فی مابین شد و بر علیه "حمله نظامی به ایران" هشدار داد. این بیانیه که با توجه وسایل ارتباط جمعی ایالتی روبرو شده بود از طریق شهردار تام پاتر به نمایندگان ایالت اورگان در کنگره و سنای آمریکا ارسال شد. از جمله بندهای این قطعنامه یکی هم خواستار آن شده بود که شهر پرتلند با شهر شیراز در ایران رابطه هموندی (Sister City) ایجاد کند.ناگفته پیداست که چنین رابطهای جنبه سمبولیک دارد و در صورت وقوع جنگ هر نوع تجاوز به شیراز را به نحوی معادل با تجاوز به خانواده ی شهر پرتلند قرار خواهد داد.
شورا با کمک مالی یک انجمن عام المنفعه مترقی آمریکایی درحال ایجاد یک دیسک و تارنمای آموزشی است که درباره ایران و مردم ایران و دست آوردهای تاریخی شان در علم و صنعت و از جمله خدماتشان به جامعه آمریکایی فاکتها و مدارکی را در اختیار خواهد گذاشت. این دیسکها به رایگان در اختیار مدارس و همه علاقه مندان قرار خواهد گرفت. ما بر این باوریم که برخی وسایل ارتباط جمعی آمریکایی (FOX News) در خدمت اربابان جنگ طلبشان در ایجاد تصویر غیر انسانی از ایران و ایرانیان فعالند. چرا که همانگونه که نازیها ابتدا یهودیان را از هویت انسانی تهی کردند تا کشتارشان را توجیه کنند امروز هم باید اول ایرانی، عرب و مسلمان را به سوسک و دیو و دد تبدیل کنند تا بعد ریختن خونشان صدای معترضی را بر نیانگیزد. مابرآنیم که چهره انسانی و شریف مان را جایگزین آن تصویر خون آشام بسازیم که از ما ساخته شده و متاسفانه بعضا خودمان هم ناخودآگاه در ایجادش سهم داشتهایم.
دوستان آمریکایی ما در این شورا با شرکت در جلسات سخنرانی در کتابخانهها، کلیساها، مدارس و سایر اجتماعات عمومی به تبلیغ برای صلح و بر علیه عفریت جنگ میکوشند. آنها که به ایران رفتهاند با نشان دادن عکس و اسلاید چهره انسانی ایران را به نمایش میگذارند. دیدن جوانان، زنان و کودکان و مردم کشورمان در تلاش و کار زندگی بهترین نشان آن است که قربانیان جنگ چه کسانی خواهند بود. بارها با تعجب آمریکائیانی روبرو شدهایم که با دیدن تصاویر جنگلهای شمال و مزارع گندم و چای آه از نهادشان برآمده که ما فکر میکردیم ایران فقط بیابان دارد و شتر و کمی هم چاه نفت. برای مشاهده تاثیر این سخنرانیها توجه تان را به مقالهای که اخیرا در یک روزنامه محلی به چاپ رسیده جلب میکنم – این جا را کلیک کنید.
اینها فقط مشتی از خروار است و مطمئن هستم که دیگران هم اگر از لقب پراکنی آقایان گنج بخش و داعی الاسلام نترسند میتوانند از نمونههای محل خودشان بنویسند. واقعیت آن است که هم چنانکه داریوش همایون به ما میآموزد بودن و ماندن ایران از رقابتهای حزبی و جدال قدرت با ارزش تر است، چنین باد!