iran-emrooz.net | Thu, 30.08.2007, 18:27
آفرین بر این دولت مرحبا بر این ملت
دکتر کمالالدین نبوی
زمان تعارفات رایج و بیحاصل به سر آمده است. اجازه بدهید خیلی صریح و روشن بگویم ما ایرانیان از قافله پیشرفت و ترقی بشری چه مادی و چه معنوی بسیار عقب مانده ایم، و گذشت زمان عقب ماندگی ما را تشدید نیز میکند. مسئولیت آن نیز متوجه همه ماست .
ایران و ترکیه و ژاپن بطور تقریبا همزمان تحولاتی را برای پیشرفت و ترقی شان شروع کردند. این تحولات عمدتا در عرصه سیاسی بوقوع پبیوستهاند. پس از مدتی، کشورهای دیگر نیز دست به تحولات کم و بیش مشابهی زدند از آنجملهاند کره جنوبی، سنگاپور و مالزی.
همه این کشورها با پشت سر گذاشتن پستیها و بلندیها، به مسیر هموار رشد و ترقی دست یافتهاند، الا ایران! چرا؟
با توجه به تشابهات فراوانی که میان ایران و ترکیه وجود دارد، در اینجا به بررسی بسیار کوتاه و مقایسهای بین ایران و ترکیه میپردازم.
این دو کشور، با تشابهات تاریخی، فرهنگی و دینی بسیار، بطور تقریبا همزمان شروع به ایجاد اصلاحات اساسی نمودند تا بلکه در سایه آن به قطار رشد و ترقی بشری ملحق شوند.
در ایران، تلاش برای استقرار سلطنت مشروطه مهمترین اقدامات عملی در این جهت بشمار میآید. هدف اساسی جنبش مشروطه عبارت بود از استقرار نظام حکومتی که در آن قدرت سیاسی بر مبنای رای و اراده ملی قرار گیرد. ارکان حکومتی بایستی منتخب مردم باشند. حکومتی که مستقر میشد، مشروعیتاش ناشی از رای مردم باید میبود، پرسشگری از حکومتگران حق طبیعی مردم و مسئولیت پاسخگوئی به مردم نیز وظیفه حکومتگران! هدف غائی این اصلاحات خروج از عقب ماندگی مزمن کشور بود!
انقلاب مشروطیت در ایران به سال 1906 میلادی به ثمر رسید. تقریبا در همان سالها، قیام «ترکهای جوان» به وقوع پیوست و در سال 1908 کمیته اتحاد و ترقی به قدرت رسید.
پس از آن، در حالیکه اقدامات «کمیته آهن» در ایران منجر به کودتای اسفند 1921 رضا خان میر پنج شد، در ترکیه نیز در همان سال، مصطفی کمال کابینه خود را تشکیل داد، و در سال 1922 سلطنت را در ترکیه لغو کرد. کمال آتاتورک در سال 1924 نظام جمهوری را در ترکیه برپا نمود و به خلافت عثمانیان در این کشور پایان داد.
اما در ایران، پس از آنکه مسئله تاسیس جمهوری مطرح شد، بسیاری، از جمله متشرعین، دست به کار شدند تا به هر وسیلهای که شده جلوی طرح مسئله را بگیرند. به گواه تاریخ حتی کلیمیان تهران هم دستهای تشکیل داده و به تظاهرات ضد جمهوری پرداختند. این دسته «وقتیکه وارد خیابان نظامیه شدند» فریاد سر میدادند: «ما تابع قرآنیم، جمهوری نمیخواهیم»! ما دین نبی خواهیم جمهوری نمیخواهیم!
نگرانی متشرعین ایرانی از آن بود که مبادا اعلام جمهوری در ایران به استقرار حکومتی غیر دینی یا سکولار منجر شود و امتیازات ویژه آنها را محدود سازد. آنها به بهانه دفاع از شریعت در پی استحکام پایههای قدرت استبدادی بودند، تو گوئی استبداد مجری قوانین شریعت مبیوده است!
اما نگرانی از تضعیف شریعت به این دلیل نیز بود که جمهوری و آزادی مترادف با بیدینی ارزیابی میشد و میشود.
بسیاری از مخالفین جمهوری نگران آن بودند که مبادا حکومتی بر سر کار بیاید که بر اراده ملت استوار باشد. زیراکه اراده ملت را در برابر اراده خویش میدانستند. به علاوه عدهای از آزادیخواهان نیز با جمهوری به دلیل آنکه مورد توجه سردار سپه بود مخالف بودند.
ولی نگرانی در میان متشرعین ترکیه نیز وجود داشت. چگونه است که مصطفی کمال، با وجود این مخالفتها نظام سکولار جمهوری ترکیه را برقرار مینماید، اما رضا خان در برابر مخالفت متشرعین عقب نشینی کرده و خود به قمه زنی در ملا عام میپردازد و شمشیر حضرت ابوالفضل را از کربلا آورده و در خانه خود به نمایش میگذارد؟
سردار سپه در بیانیهای که به عنوان صرف نظر از جمهوریت منتشر میکند مینویسد: «... و چون من و کلیه آحاد و افراد قشون از روز نخستین محافظت و صیانت ابهت اسلام را یکی از بزرگترین وظایف و نصبالعین خود قرار داده همواره در صدد آن بودهایم که اسلام روز بروز رو به ترقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانیت کاملا رعایت و محفوظ گردد لهذا در موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علما اعلام به حضرت معصومه (ع) مشرف شده بودیم با معظم لهم در باب پیش آمد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف و در عوض تمام سعی و هم خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقیات مملکت را از پیش برداشته در منظور مقدس تحکیم اساس دیانت و استقلال مملکت و حکومت ملی با من معاضدت و مساعدت نمایند».
چرا موافقین جمهوری این چنین از مواضع خود عقبنشینی کردند؟ سردار سپه، پس از موفقیت کودتای اسفند، بسیاری از روشنفکران و متفکرینی را که در ابتدا با او همراهی مینمودند، از خود راند. وی برای جلب رضایت نخبگان جامعه، اعم از معممین مترقی و غیر معممین، نه تنها هیچ تلاشی نکرد، بلکه با اقدامات خویش آنها را از خود آزرده نیز نمود. سردار سپه در پی استقرار حکومت فردی خویش برآمد.
در همان حال، کمال آتاتورک اقتدار حکومتی را در اختیار یک نهاد، یعنی ارتش قرار داد و حقیقتا در قید پیشرفت و ترقی کشورش بود. به علاوه مصطفی کمال، که خود فردی ملی و برآمده از تفکرات وطن پرستانه ترکیهایها بود، در جلب رضایت و همراهی نخبگان جامعه تلاش بسیاری نمود، نویسندگان و نخبگان ترک آزادانه در انتشار افکار خویش و توجیه نظریات سکولار میپرداختند، اما رضا خان که به عنوان مجری سیاستهای بیگانه بشمار میرفت، نه تنها خود را از مساعدت نخبگان بینیاز میدانست، بلکه یکی از اولین اقدامات او به عنوان وزیر جنگ در سال 1300 یعنی یک سال پس از کودتا، توقیف جراید بود! سردار سپه نویسندگان و نخبگان را از صحنه سیاسی و مطبوعاتی کشور راند. سردار سپه، مانند هر خودکامه دیگری با مطبوعات و روزنامهنگاران عداوت و دشمنی میورزید! او بر خلاف قوانین کشور، به روزنامهنگاران شخصا فحاشی کرده، آنها را شلاق زده، در طویله حبس کرده و میگفت «دندانهای روزنامه نویس را بشکنید».
علی کل حال، همانهائی که، به هر دلیلی، با استقرار جمهوری مخالفت نمودند، نه تنها تداوم قاجار را تامین ننمودند بلکه عملا به استقرار سلطنت پهلوی کمکهای شایانی نموده و باعث طولانی شدن دوره حکمرانی سردار سپه شدند و بعدا نیز خود قربانی دیکتاتوری رضا شاه شدند.
بدین گونه بود که مسیر ترقی و پیشرفت در ترکیه تداوم یافت، اما در ایران متوقف شد.
صحنه سیاسی کشور پس از تبعید رضا شاه پهلوی تحولات مثبتی را بخود دید و میتوانست دوباره در راه ملحق شدن به قطار پیشرفت و ترقی بشری ملحق گردد. اما شاه جوان علیرغم تحصیلاتش در دموکراسیهای غربی در پی تحکیم پایههای قدرت شخصی خویش بود. او به توصیه ژنرال دوگل که به او گفته بود استقلال و شخصیت خویش را نگاه دارد وقعی ننهاد.
امید به پیشرفت، دوباره جای خود را به توقف و ناامیدی سپرد. در دورههائی از سلطنت محمد رضا شاه پهلوی و به خصوص با کودتای مرداد 1332 نه تنها جلوی پیشرفت کشور گرفته شد بلکه عقب گردهای جدی نیز صورت گرفت. قدرت سیاسی، بار دیگر خود را از نخبگان و نویسندگان بینیاز پنداشت. ارتش و ساواک با هرگونه اقدام سیاسی که مغایر با اراده ملوکانه بود به شدت برخورد مینمود، بخصوص اگر از جانب نخبگان غیر مذهبی ابراز میشد. در همان زمان، و در حالی که ملیون، روشنفکران و نویسندگان حق ابراز وجود نداشتند، دستگاه حکومت شاهانه، به متشرعین باج میداد و مار در آستین میپروراند.
بدین ترتیب با استقرار دوباره استبداد فردی که متضمن حذف ملیون و آزادیخواهان از صحنه سیاسی کشور بود، زمینههای پایگیری و ریشهیابی جریانهای متشرع همچون حجتیه که امروزه دم علم کردهاند مهیا گشت. زمانی که سلطنت پهلوی برچیده میشد، تنها حزب سیاسی حاضر در صحنه حزب متشرعین بود، کشور از متفکرین و سیاستمداران و روشنفکران آزادیخواه و متشکل تقریبا خالی شده بود.
اینک، مردم ایران بر علیه حکومت استبدادی محمد رضا شاه پهلوی و برای آزادی و استقلال کشور و استقرار حکومتی مبتنی بر رای و اراده ملی اقدام نموده، پیش نویس قانون اساسی آزادیخواهانهای را آماده کردند. اما سر بزنگاه، دوباره، متشرعینی که تا آن زمان تقیه پیشه کرده و پرورده شده بودند، سر بر آورده و با فریاد واشریعتا و جو سازیهای بیمقدار در پیشنویس قانون اساسی دستبرده و اصولی را در آن گنجانیدند که در مغایرت با اصول اساسی انقلاب بود.
استبداد فقیه را بجای استبداد شاهی نشاندند. بار دیگر، طبیعت استبدادی حکومت را تضمین نمودند. شرط موافقت متشرعین با برچیدن سلطنت و برپائی جمهوری در ایران آویختن بند ولایت فقیه بر گردن مردم بود. تا مبادا طبیعت استبدادی حکومت محو گردد و ملت بر سرنوشت خویش حاکم شود.
پس از سی سال حکومت بلا منازع ولایت فقیه، کشور ایران همچنان از قافله پیشرفت و ترقی جامانده است.
جمهوری اسلامی ایران نه به کشور و مردم خدمتی کرده است و نه به دین و اخلاق. اما در جمهوری لائیک ترکیه، هم دین و اخلاق جایگاه شایستهای یافتهاند و هم ترقی و پیشرفت کشور تضمین شده است، تازه این همه در فقد «نعمت» نفت!
احدی در ترکیه در انتظار فروپاشی یا سرنگونی رژیم حاکم بر کشور نمیباشد زیرا که ثبات نظام حاکم که مبتنی بر اراده و رای ملت است بر هیچکس پوشیده نیست. اما در ایران، احدی امیدی به آینده خود و یا نظام حاکم بر کشور ندارد. اوضاع به گونهای رقم خورده است که حتی حکومت کنندگان نیز اطمینانی به تداوم و ثبات نظام ولایت فقیه که مبتنی بر اراده یک اقلیت و در تضاد با اراده ملی است ندارد.
در حالیکه ترکیه در عمل بسوی عزت ملی و سربلندی بینالملی میرود، حاکمان ایران دل خود را با فحاشی به این و آن و سرکوب شهروندان و نشان دادن دندان خوش کردهاند. سرمایهها، استعدادها، قابلیتها و فرصتها همگی فدای هوسها و ندانم کاریهای عدهای نالایق میشوند. ترکیه در راه ثبات و ترقی و پیشرفت و سربلندی و ایران، در قهقرای خشونت، زور، ناامیدی و ورشکستگی قرار گرفته است.
نظام حاکم بر کشور، ایران و ایرانیان همچنان به دور خود میچرخند و میچرخند و در جا میزنند، دل به شعار و حرف خالی و وعدههای شیرین و دست نیافتنی خوش کردهاند. همگی دل به باد بستهاند! آفرین بر این دولت مرحبا بر این ملت!!
شهریور 1386
دکترکمالالدین نبوی
نظر کاربران:
یکی از علل تداوم این دوران کوشش های ناپیوسته و بیشتر بیان دردها و رنجها و نسبت دادن آن به این و آن است .
تا آنجا که به زیانهای حاصل از کودتای رضاشاه و بیست هشت مرداد سی ودو و همکاری متشرعین در هردوی آنها مربوط میشود روشنفکران ما با نوشتن صدها کتاب و مقاله و سمینار و میزگرد تا کنون کوشش در خور ستایشی انجام داده اند .در سایه این کوششهای ارزنده کمتر کسی را توان یافت که بعلل این عقب ماندگی کشور و زندگی بی فردای خود آگاه نشده باشد. چه بسیار انسانهای وطن دوست که با آگاهی از درد و برای کمک به نجات میهن به هر حرکتی در این سالها چشم دوخته و به اندازه توان خود با آن همکاری و همراهی کردهاند، که بزرگترین آنها به برقراری جمهوری اسلامی انجامید.
به نظر نگارنده ما باید به فرهنگ (عاقل بکنار آب تا ره می جست / دیوانه پا برهنه از آب گدشت) و دنبال راه (میانبر) رفتن پایان دهیم و برای مبارزه راه حل علمی و عملی و همه کس فهم پیدا کنیم. نیازهای روزانه زندگی از سوئی و نبودن راه و برنامه آمیدوار کننده از دیگر سوست که اکثریت مردم ایران را از مبارزه دلسرد و به آیندهای روشن نا امید کرده است. به گمان نگارنده ، سازمانهای سیاسی باید بجای پرداختن به هم و تعریف و یا متهم نمودن یکدیگر برای رفع مشگلات امروز و فردای کشور برنامه روشن و قابل فهم و عملی و ارائه دهند . گمان من بر این است که مردم بار دیگر آنگاه به میدان خواهند آمد و حتی با این زندگی بی فردای کنونی خود ریسگ خواهند کرد که بفهمند چرا و به چه سوئی خواهند رفت و امید وار شوند که راه رسیدن به این (آینده جانشین جمهوری اسلامی ) روشن است و ارزش این هزینه را دارد . وبا توجه به فداکاریهائی که برای انقلاب گدشته کردند و نتیجه برعکسی که از آن نصیبشان شد باید این چنین باشند.