iran-emrooz.net | Fri, 17.08.2007, 17:38
“اتحاد موازی” يا “جنبش ملی”؟
ناصر كاخساز
اين نوشته در چند سال پيش متاسفانه بشكلی نه چندان منقَح بچاپ رسيد و با اينهمه با استقبال برخی خوانندگان روبرو شد. بعهده ام بود كه در فرصت مناسب آن را بازبينی كنم. و اين ثمرهی اين بازبينی است. البته با تغييراتی كه دادهام.
ناممكن بودن اتحاد يا دقيقتر بگويم توفيق ناپذير بودن آن، نتيجهی فضا و فرهنگ و رابطهی موازيای است كه اتحادها قهرا در آن حركت میكنند. اتحادهائی كه تا كنون تجربه شدهاند، كولهباری پر از ناكامی و شكست را با خود يدك میكشند، و نمونههای ناموفق آنان را میتوان در گونههای زير برشمرد:
اتحاد خلقی، كه وحدت خلقی نيز ناميده میشود. دو ويژگی دارد يكی اين كه نمايندهی انديشهی خلقی است و ديگر اين كه تجمعی گرد محور ساختار مادر است. از آنجائی كه رابطهی سازمان مادر با نيروهای پيرامونی، در شرايط استبداد سياسی رابطهای يكسويه است، اين اتحاد را میتوان اتحاد اقماری نيز ناميد.
اتحاد عمودی يا هژمونيك كه میتواند اتحاد فرادست نيز ناميده شود. و هدف آن وحدت جزء يا اجزاء فرودست در كل فرادست است. و از اين جا برشی يا مقطعی و ابزاری است زيرا اتحاد در خدمت وحدت است و در آن نفی میشود. (مانند اتحادهای زير هژمونی حزب توده يا اتحاد اصلاح گران مذهبی در حاكميت با بنيادگرايان. اساس اين اتحاد، كه حفظ نظام اسلامی بود، در وجه غالب حتا پس از خروج يا اخراج رفورم از حاكميت نيز باقی ماند.
اتحاد افقی كه میتواند اتحاد همسطح نيز ناميده شود و بر انشعاب در سازمانهای ديگر سرمايه گذاری میكند. اجزاء يا قسمتهائی با بند ناف ايدئولوژيكی مشتركی از سازمانهای گوناگون جدا میشوند و با يكديگر سازمان ديگری را تشكيل میدهند بدون تغيير اساسی در سنتهای آن.
اتحاد راهبردی يا پوششی كه اتحاد سازمانهای صنفي- مانند معلمان، دهقانان، نويسندگان، يا سازمانهای صلح و جز آن - با ظاهری ناوابسته، با سازمان مادر است. با اين هدف كه قشرهای گوناگون را به سياستهای سازمان مادر جذب كند. و آنان را متحدين سازمان مادر نشان دهد. نقش سازمانهای صنفی وابسته به احزاب ميم لام اين بود كه قشرهای گوناگون مردم همچون متحدين خلقيِ طبقهی كارگر نشان داده شوند.
اتحاد عينی يا اتحاد ناخواسته ولی عملا موجود كه به انگيزهی ضرورت مبارزهی مشترك در مقابل دشمن واحد به وجود میآيد. و اجزاء آن از نظر درونی و اخلاقی با يكديگر وجه مشتركی ندارند. مانند اتحاد عمل بين همهی نيروها عليه اتوكراسی حاكم قبل از انقلاب. پس از انقلاب باروت مرطوب تضاد ميان آنان در آتش انقلاب گر گرفت و جدال مضمونی جای وفاق عملی را پر كرد.
اتحاد ذهنی توافقی است مستقل از امكان واقعی موفقيت خود و مستقل از وجود شرايط عيني. اتحاد ذهنی میتواند يك اتحاد شكلی باشد مانند توافق در مورد شكل حاكميت و يا يك اتحاد مفهومی باشد. كه در نتيجهی توافق روی مفاهيم ايدئولوژيك يا دينی بوجود آيد. مانند اتحاد كارگری يا اتحاد چپ و اتحاد گروههای موتلفه اسلامی و ...
اتحاد كابينهای يا ائتلاف ديپلماتيك كه در شرايطی كه دموكراسی وجود ندارد میتواند به وقوع بپيوندد. اتحادی سخت كوتاه مدت است كه ميان يك حاكميت با يك يا چند گروه اپوزيسيونی شكل میگيرد. در موقعيتی كه همه يا برخی از اطراف اتحاد ريشه در انتخابات دموكراتيك ندارند. مانند ائتلاف ديپلماتيك قوام و حزب توده و يا ائتلاف صدام با كردها و كمونيستها در سالهای آغازين حكومتاش.
اتحاد موازی كه تشكيل میشود از اتحادهای گوناگون كه مستقل از يكديگرند. و بدون چشم انداز همكاری و وفاق به موازات يكديگر در جهت مبارزه با استبداد دينی حركت میكنند. مبارزه با استبداد دينی ازمبارزهی اتحادها با يكديگر جدا نيست و بر دشمنی آنان با يكديگر بافته میشود. نه تنها اين اتحادها بدليل نبود وفاق ملی و اخلاقی هرگز به هم نمیرسند، بلكه نزديكيهای درون هر اتحاد نيز شكننده است.
اتحاد ملی كه اتحادی فراساختاری است و در فضای خالی بين ساختارها و اتحادها مینشيند و ديوارهای عايق اتحادها را يكی پس از ديگری باز میكند. ارتباط اخلاقی و معنوی كه با شور و علاقه ملی آميخته است، فضای گشودهای بين اتحادها جاری میسازد. نام اين فضای گشوده جنبش ملی است.
علت اين كه اتحادها در شرايط موجود توفيق نمیيابند اين است كه از درك فضای بينساختاری ناتوانند. و در نتيجه خود عملا آلترناتيو جنبش ملی هستند. علت اين كه انديشههای ساختاری از درك جنبش ملی ناتواناند اين است كه نمىدانند برنامهها و احزاب و اتحادها متفرعاند بر ايران. ايران ظرف عملكرد و موجوديت آنهاست. علت استقرار دولت دينی در ايران اين بود كه اعتقادات گروهی و ايدئولوژیها مقدم بر ايران بودند. حزب الله از اينجا برخاست و به همين دليل او دشمن جنبش ملی است. اگر ايران بر مفاهيم نظری و مذهبی مقدم شود عمر سياسی حزبالله به پايان میرسد. ”كادرهای كهنه كار“ برای درك اين مسئله به يك انقلاب كپرنيكی نياز دارند. ”كادرهای كهنه كار“ی كه هنوز جنبش ملی را با جنبش ناسيوناليستی مساوی میدانند. حال آن كه از آغاز انقلاب مشروطيت جنبش ملی ايران جنبشی غير ناسيوناليستی و دموكراتيك بود و سران و متفكرين اين جنبش زير تاثير ميراثهای روشنگری و اصل آزادی وجدان و بيان قرار داشتند. هرجا كه از جنبش ملی سخن میگوئيم منظور جنبش ملی و مدنی مردم ايران است و نه جنبش ناسيوناليستی كه دموكراسی را ارمغانی غربی میانگارد. جنبش ملی در ايران جنبش انترناسيوناليستی است. يعنی همان قدر با مصدق و ملكی مشترك است، كه با نهرو و گاندی و ماندلا و با جنبش سبز و سوسيال دموكراتيك در اروپا. جنبش ملی ما مانند جنبشهای ياد شده دارای مواضع انسانی و طرفدار روند خرد گرائی است. ناسيوناليسم بر عكس انديشهای مسلكی و غير دموكراتيك و خرد ستيز است. و همان گونه كه نهرو از قول برناردشاو نقل میكند” يك بيماري“ است. دقيقا به دليل دموكراتيك بودن جنبش ملی در ايران بود كه سازمانهای ناسيوناليستی مانند حزب سومكا، باوجود آزادی كامل احزاب سياسی در دوران حكومت ملی، نتوانستند از اقليتی محدود فراتر برويند.
انديشهی ناسيوناليستی و ايدئولوژی مذهبی دو گونه انديشه، ايدئولوژی و جهان بينی هستند كه در دو سوی جنبش ملی میايستند؛ در درون آن نيستند. جنبش اصلاحات مذهبی در ايران، كه به منظور رفورم در ساختار بنيادگرای حاكميت وارد عمل شد، به اين دليل نتوانست وظايف خود را به پايان برساند كه از فرا روئيدن به جنبش ملی میهراسيد جنبش اصلاحات مذهبی كه زير تاثير روحانيت قرار دارد از جنبش ملی كه جنبش لائيك است میهراسد، زيرا دريافته است كه شور ملی و گرايش مردم ايران به دموكراسی، از نظر تاريخی، در جنبش روشنگری قرن هيجدهم ميلادی، كه جنبش لائيك بود، ريشه دارد. در جريان رشد نهضت اصلاحات مذهبی شور و علاقه ملی به خيزش در آمد و حافظهی تاريخی مردم بيدار شد. تماس دانشجويان با زنده ياد فروهر و ديدارهای دسته جمعی دانشجويان بطور مرتب از ”احمد آباد“ از علامتهای فعال شدن حافظهی تاريخی مردم بود. به پيش زمينه رانده شدن جنبش نفت و نهضت مصدقی از اين گرايش پرده بر میداشت . درسی كه از جنبش اصلاحات میتوان گرفت اين است كه مردم هنگامی كه امكان حركت دموكراتيك برای آنان فراهم شود از حافظه تاريخی و ملی شان استفاده خواهند كرد. پس علت اين كه جنبش اصلاحات مذهبی ناچار شد در يك ”اتحاد عمودي“ با ساختار تماميت خواه باقی بماند اين بود كه در دوران كوتاه آزادی نسبی مطبوعات از نقش ميزبانی خود برای جنبش ملی آگاهی يافت و به همين دليل بر حركتِ انتقادی به بنيادگرائی لگام زد. كسانی كه آقای خاتمی را با دكتر مصدق مقايسه میكردند از اين حقيقت غافل بودندكه مصدق به اولويت ايران و دمكراسی در ايران اعتقاد خلل ناپذير داشت و از اين راه استقلال سياسی را با آزادی پيوند میداد، و نه با مفاهيم قالبی مسلكی. و با حربهی قانون و آزادی و حرمت نهادن به مواريث روشنگری قرن 18 بود كه هم بر تئوكراسی آيت الله كاشانی، و هم بر اتوكراسی شاهنشاهی، تقوق يافت. استبداد دينی نيز تنها با همين نيروی شگرف بزير كشيده میشود، نا با اسلحه اين سازمان و يا ترفند آن اتحاد.
ادامه دارد
ناصر كاخساز
آگوست 2007