iran-emrooz.net | Sun, 12.08.2007, 8:28
پیآمدهای سیام تير ۱۳۳۱
دکتر محسن قائممقام – نيويورک
مقدمه
در بخش پيش "حماسه قيام ملی سی تير ۱۳۳۱، نقطه اوجی در نهضت ملی ايران "، شرايط سياسی و اجتماعی قيام سی تير و برخی از جريانات در کنار آنرا بررسی کرديم. در اين بخش پیآمدهای سیام تير ماه ۱۳۳۱ را مطالعه خواهيم نمود. درک درست پی آمدهای سی تير نياز به آشنائی با برخی از شخصيتهای سياسی و اجتماعی آن دوران و نهادهائی در آن زمان دارد. در بخشی که گذشت بشرح آيت الله کاشانی و احمد قوام پرداختم و دراين بخش کوشش مینمايم که از شاه، در آن دوران، دکتر بقائی، فراکسيون نهضت ملی، حزب توده، ارتش و جرائد و نهادهای ديگر بنويسم. شرح ۳۰ تير و افراد و نهادهائی که در آن نقش داشتهاند در کتب و مقالات مختلف، اغلب با تحقيقهای مناسب و به تفصيل نوشته شده.من سعی میکنم که فهرستی از اين کتابها را در اختيار خوانندگان علاقمند قراردهم. کوشش من بر اينست که بررسی سی تير را از يک ديدگاه ملی با استفاده از اطلاعات پراکنده در کتابها و نيز احيانآ مشاهدات شخصی خود و يا آشنائی شخصی که باافراد و نهادهای مختلف در گير اين واقعه داشته ام، در مجموعه جديدی همراه تحليلهائی مناسب موضوع عرضه نمايم. که بخصوص برای جوانان، که در برابر ماشينهای جعل و تحريف تاريخ قرار دارند نظری سالم را نيز در دسترس خود داشته باشند. اين بررسی از واقعهای صورت میگيرد که در تاريخ معاصر ايران سرنوشت ساز بود و بدون شک در پی آمد خود پايههای مادی کودتای ۲۸ مرداد را فراهم ساخت.
بررسی موضوع " قيام ملی ۳۰ تير " آشنائی با بسياری موضوعات و روشن شدن مسائلی را میطلبد. و دراين مرور تاريخی بايد به بسياری از سؤالات مطروحه درکآن پاسخ گفت: آيا مصدق بدنبال حفظ سلطنت و مشخصآ حفظ محمد رضاشاه در ايرن بود، برای شاه "قرآن مهر " کرده بود؟ و چرا بدنبال جمهوری نبود؟ آيا مصدق در ۳۰ تير يا در ۲۸ مرداد بدنبال تغيير رژيم بود و آيا امکان و قدرتی برای تغيير رژيم وجود داشت و آيا مردم در نهايت از تغيير رژيم در آن شرائط بهره مند میشدند؟ اين سؤالات و بسياری سؤالات ديگر در موضوع ۳۰ تير و يا ۲۸ مرداد مطرح شدهاند و پاسخگوئی باينگونه سؤالات و تجزيه و تحليل مسائل مربوطه به روشن شدن بيشتر شرايط تاريخی آن زمان و چگونگی فرايند وقايع آن دوران کمک بسيار خواهد نمود.
مصدق وفادار به مشروطه و حکومت قانون
دکتر مصدق زندگی سياسی خود را در مبارزه برای آزادی و حکومت قانون در نهضت مشروطه ايران آغاز نمود. و در مجلس جهارم در مخالفت با سلطنت رضا خان سردار سپه و سپس در دوران زمامداريش در حکومت ملی ، سالهای ۲۹ تا ۳۲ ، نشان داد که در عمل حتی تا پای جان باصولی که نهضت مشروطه بر آن پا گرفت وفادار است.
محتوی نهضت مشروطه همان قانون اساسی بود که بهمت دليریها و پايمردیهای بسياری در اين سرزمين شکل گرفت. جامعه ايران پس از سالها تحمل سلطه استبداد افق نوينی را تجربه میکرد که در منظر آن همه چيز برايش نو و تازگی داشت و در پرتو آن با دنيای نوينی آشنا پيدا میکرد، و بتدريج دنيای جديد را میشناخت.جامعه رفته رفته به حقوق خود و بعبارتی با فرهنگ دنيای غرب آشنا میشد. ايران سراسر يک جامعه مذهبی بود و رهبران مذهبی شيعه در مردم نفوذ فراوانی داشتند. روحانيون بدنبال کسب قدرت بيشتر در جامعه رو در روی شاه قرار گرفتند و با انقلابيون همداستان شدند. ولی آنها نه مشروطه را تا آن حد که روشنفکران و متفکرين نهضت در " قانون اساسی" جا دادند میخواستند و نه با برداشتن " سلطنت " هرگز موافقت داشتند. در ايران " سلطنت " و "روحانيت" مانند بسياری ازممالک ديگر جهان سالها در کنار هم زيسته بودند و همديگر را ياری داده بودند. و دليلی نداشت که روحانيت " پشتيبان" بزرگی از خود را از عرصه مملکت بزدايد. بهمين دليل آنها در ابتدای قدرت گيری رضا خان جلوی " جمهوری " شدن مملکت را گرفتند و يا آيت الله بروجردی، مرجع تقليد شيعه، در ۲۸ مرداد، بشاه تلگراف تبريک زد. آنها هميشه از "جمهوری" وحشت داشتند. برای بزرگمردانی چون دکتر مصدق " با شرايط آن دوران محتوی " حکومت " اهميت داشت تا " فرم " حکومت. در همان زمان مثل امروز بسيار کشورها در فرم " جمهوری " بودند که شرايط حکومتی ايشان بسيار سرکوبگرانه تر از حکومتهای شاهی بود. هر چند امروزه که خوان " شاهنشاهی " در انقلاب بهمن ۵۷ در هم نورديده شده است انتخاب ميان جمهوری و سلطنتی را مردم پشت سر گذاردهاند و تنها بايد باين سيستم سرکوبگر مذهبی که بنام " جمهوری " بمردم تحميل شده است بيانديشيم. در آن زمان اگر اجرای " قانون اساسی " انجام پذير میشد، که در آن شاه مقامی غير مسؤل بود و " سلطنت میکرد، نه حکومت "، بمقدار بسيار زيادی همه چيز در مملکت در روند درستی قرار میگرفت. مبارزه با شاه و دربار و ارتجاع داخلی، که مصدق در کنار مبارزه با استعمار با آن دست بگريبان بود، مبارزهای اساسی بود. پيروزی در اين مبارزه خود يک تغيير رژيم میتوانست نام بگيرد! در آن سيستم بنوعی " حکومت شاه " به حکومت مشروطه مبدل میشد. مصدق طرفدار برقراری حکومت مشروطه بود که در آن ملت منشأ قانون باشد و قانون حکومت نمايد. در آن شرايط دليلی موجود نبود که موضوع پيچيده و غير عملی در آن زمان يعنی " تغيير رژيم " را بجای " اجرای قانون اساسی " مطرح نمايد. برای بستن دهان آنهائيکه اورا به " کمونيستها " و اين و آن میچسباندند که دنبال تغيير رژيم است با " قرآن مهر کردن " قسم ياد میکرد که دنبال تغيير رژيم نيست. تا بتواند بدون بميدان آوردن روحانيت و بسياری ديگر از مردم که ازحزب توده و شوروی هراس فراوان داشتند و آنها را در اين راه میديدند، بمبارزه خود برای بيرون بردن شاه از حکومت، بدون برچسب تغيير رژيم ادامه دهد. برچسب تغيير رژيم تنها جلوی کار استقرار حکومت مشروطه را میگرفت و در نهايت بنفع شاه ، دربار و نيروهای ارتجاع میگرديد. در حقيقت در آن زمان حکومتی که در آن شاه و دربارش دخالتی بامور سياسی و مملکتی نتوانند بنمايند و قانون اساسی اجرا شود، امکان حکومت مردم سالاری وجود داشت. تا شرايط بهتری پيدا شود که سيستم مطابق شرايط روز جهانی، بدون حضور " مقام غير مسؤل"، در کشور برقرار گردد.قانون اساسی پيشين فرقش باقانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی آنست که اگر آن قانون اجرا میشد مردم قدرت را در اختيار داشتند و تعييرات لازم از جمله در ارتباط با مسائل زنان و بسياری امور ديگر را میتوانستند انجام دهند. با اجرای قانون اساسی پيشين مردم میتوانستند که مجلسی با نمايندگان خود در قدرت قانون گذاری برپا نمايند و دست شاه و دربار و خانواده سلطنتی را نيز از امور مملکتی کوتاه گردانند. در حاليکه اگر قانون اساسی جمهوری اسلامی رعايت شود با وجود " ولايت فقيه " و قدرت روحانيون شيعه در قانون، مردم کاری نمیتوانند انجام دهند. بگذريم که مسؤلين امور کنونی از انجام بسياری از قوانين موجود در قانون اساسی فعلی، که در بسياری موارد آزادیهای بسياری بمردم میدهد همواره سر باز زده اند، که معنی " ولايت فقيه " را بهتر آشکار مینمايد. در ۳۰ تير، بخصوص مخالفين مصدق، همه حمله را متوجه قوام کرده بودند و تقاضای اعدام او را بدليل " قيام مسلحانه عليه ملت " مینمودند. و آنرا بصورت قانونی در مجلس بتصويب رساندند. در حاليکه شاه " فرمانده کل قوا بود " و اگر جرم قيام مسلحانه مطرح بود، باز اين شاه بود که میبايست محاکمه شود و قوام در کنارش قرار گيرد. و لذا محاکمه قوام و اعدام او بدون سخنی از جنايت فرمانده کل قوا، فرار دادن "مجرم اصلی، يعنی شاه "، از مجازات بود. و نيز مصدق که طرفدار حکومت قانون بود نمیتوانست قبول نمايد که با يک " قيام و قعود "، نشست و برخواستی در مجلس کسی را "محکوم" و اموالش را مصادره نمايند.در آنصورت پس محاکمه در دادگاه صالحه ،در حکومت مشروطه، و حکم دادگاه معنی ش چه میشد؟ و معنی تفکيک قوا در حکومت پارلمانی بکجا میرفت؟
لذا مصدق برای بوجود آمدن فضائی مبارزه میکرد که در آن قانون اساسی سايه گستر باشد. در آن شرايط و آن جو سياسی و اجتماعی شرايط تغيير رژيم موجود نبود. در سی تير بدون برنامه ، بدون پشتوانه نظامی و بدون آماده بودن اجتماع برای آن، عنوان کردن تغيير رژيم هم عملی نبود و هم در عمل اقدامی از نظر تبليغاتی درخدمت ارتجاع و بشکل ديگری در خدمت حزب توده میتوانست قرار گيرد و بازنده کار تنها مردم و نهضت ملی میبود. حزب توده مرتب شعار عليه شاه میداد و در ميان مردم تغيير رژيم را بشکلی تبليغ مینمود، داد سخن میداد که مصدق در سی تير شرايط طلائی را برای برداشتن شاه از دست داد. اين صحبت را از بسياری که دل خون از شاه و دربار داشتند نيز شنيده میشد و در کتابهايشان هم بآن اشاره نمودهاند. سرود سی تير در حزب زحمتکشان ملت ايران در روز سی تير ساخته شده بود و بدرستی عليه شخص شاه بود و پس از بازگشت مصدق به حکومت آنرا عوض نمودند. حزب توده و ديگران هم که بامکان تغيير رژيم عقيده داشتند، حساب نمیکردند که حتی محکمترين پشتيبانان مصدق در سی تير مانند آيت الله کاشانی، دکتر بقائی، حسين مکی، و بسياری ديگر که مردم ايشان را میشناختند، طرفدار شاه از آب بيرون آمدند. روحانيون در ابتدای حکومت مصدق طی نامهای با امضای ۵ مرحع تقليد او را از عنوان کردن قوانينی که تغييرات در وضع حقوقی زنان در جامعه را بدهد بر حذر داشتند. حالادر سی تير مصدق با چه نيروئی میتوانست تغيير رژيم بدهد؟ در مورد ۲۸ مرداد بجای خود خواهم نوشت.
انگليس، امريکا،شاه، دربار، خانواده شاه و سی تير
دولت انگليس با همکاری امريکا و ارتجاع داخلی از بدو حکومت ملی دکتر مصدق بدنبال فشار برای تسليم مصدق به خواستههای ايشان بود. نقش امريکا در ابتدای کار پيدا کردن ميدان عمل بيشتر و برزگتری برای اعمال سياستهای خود در ايران و منطقه خاورميانه بود. بقول اصطلاحات آن دوران " شير پير بريتانيا " راهی بجز خالی کردن صحنه و يا با رقبای جديد شريک شدن را نداشت. حکومت دمکراتهای امريکا، و بطور مشخص رئس جمهور دمکراتها پرزيدنت ترومن بدنبال راه مسالمت جويانهای برای حل مسأله نفت بود. برای انگليس برعکس حل سريعتر مسأله بصلاحش بود، چه بريتانيا در آنزمان در سراشيب افول بود و هر روز ضعيف تر میشد و گذشت زمان در خلاف جهت منافعش در حرکت بود. درحاليکه با گذشت زمان مصدق و نهضت ملی ايران نيرومند تر میشدند. بنظر طراحان نقشه برکناری مصدق ،انگليس، امريکا، و ارتجاع داخلی، در سی تير، ايجاد يک حکومت قوی و سرکوبگر بعد از بخانه نشاندن مصدق حل معّما بود. و شاه با وجود ترس از هردو کانديدا برای حکومت، سيد ضياءالدين طباطبائی و احمد قوام، در برابر فشار انگليس با قوام موافقت کرد. ولی هرگز با بستن مجلس موافقت ننمود. قوام که در سال ۱۳۲۷ با مجلس مؤسسان و سپردن اختيارات جديدبمقام سلطنت، اصولگرايانه طی نامهای بشاه بشدت مخالفت کرده بود، ناگهان در اين دوره بدنبال استفاده از همان مصوبات مجلس مؤسسان کذائی گرديد که شاه مجلس را منحل نمايد، چه امروز کشتيبان را سياستی دگر آمده بود! شاه ترسش ازين بود که همه کارها در قبضه قوام در آيد و مهمتر از آن با مشاهده روند کار میديد که سيل خون در مملکت جاری است و موفقيتی در اين نبرد نخواهد بود.انگيلس و امريکا نيز پيش بينی چنين مقاومتی را نکرده بودند و در برابر آن مقاومتهای خونين مردم نقشهای نداشتند و بهمين دليل دنبال کار را نگرفتند و قوام را تنها گذاردند. اشرف و مادر شاه در برنامه ريزی عليه مصدق و روی کار آمدن و تقويت قوام نقش اساسی داشتند ولی در در امر بستن مجلس زورشان بشاه نرسيد.
حزب توده و سی تير
حزب توده در چهارده ماه دولت ملی دکتر مصدق از ارديبهشت ۱۳۳۰ تا تيرماه ۱۳۳۱ حتی لحظهای دولت ملی را آرام نگذاشت و حادثه آفرينیهايش اندازه نداشت. پس از استعفای دکتر مصدق در ۲۶ تير ماه ۱۳۳۱ و انتخاب قوام به نخست وزيری روزنامه بسوی آينده، ارگان علنی حزب طی سرمقالههای خود به گفتگو با نخست وزير جديد پرداخت. و حتی پس از سقوط قوام هنوز ۸۰ در صد مقالههائی که در باره ۳۰ تير مینوشت عليه دکتر مصدق نشانه رفته بود. در خاطرات دکتر ارسنجانی، از دولتمردان برجسته دولت قوام ، در رويدادهای مربوط به روز شنبه ۲۸ تير ماه میخوانيم : " ساعت پنچ و نيم صبح مرا از خواب بيدار کردند، زيرا عدهای بديدنم آمده بودند. با اينکه بيش از دو ساعت نخوابيده بودم برخاستم و لباس پوشيدم و آن دو نفر که ملاقاتشان ضروری بود اطلاعاتی از وضع شهر و تحريکاتی که صورت میگرفت بمن دادند. معلوم شدحزب توده هنوز مايل به همکاری با جبهه ملی نيست و چند نفر را برای مذاکره با آقای عباس اسکندری فرستادهاند تا تحت شرايطی با دولت همکاری کنند. " و باز در اينجا به نقل از روزنامه " حجار "، زير نظر دکتر انورخامه ، از منشعبين حزب توده، در شماره ۲۹ تير، يعنی در اوج مبارزات مردم، نوشته است، توجه نمائيد که در آن نقش حزب توده در چند روز حکومت قوام و ۳۰ تير را بخوبی برملا میکند: "... رهبران خيانتکار حزب توده هيچگاه نخواهند توانست اين داغ ننگ رااز پيشانی خود پاک سازند حالا ديگر حکومت قوام السلطنه حکومت محبوب اين رهبران خائن روی کار است. حالا ديگر حادثه آفرينی، مبارزه جوئی و متينگ دهی آنها تمام شده است، اوف بر اين همه رذالت و خيانتکاری..." : و باز د رجلد سوم کتابش " از انشعاب تا کودتا " در صفحه ۴۰۵ اشاره به روز سیام تير ۱۳۳۱ دارد و مدعی است که با کارگران چاپخانه رنگين در اين روز گفتگو داشت : "....پرسيدم پس چرا به صفوف مردم نمیپيونديد و در تظاهرات شرکت نمیکنيد.... گفتند اينها مردم نيستند، يک مشت رجالهاند ما دستور نداريم با آنها قاطی شويم... ". حالا نگاه کنيد حزب توده چگونه بعد از ۳۰ تير ناگهان رنگ عوض میکند و خود را شريک قافله نهضت معرفی مینمايد، و بدون بردن نامی از دکتر مصدق و خواستههای مردم ، فقط تکرار صحبتهای در آنزمان مع الفارق خودرا تکرار میکند : در روزنامه " د ژ " بجای بسوی آينده ، اول مرداد۱۳۳۱ ، میخوانيم " سربازان و افسران ارتش نوکر شخصی شاه نيستند. شاه حق مداخله در امور ارتش را ندارد، عنوان فرماندهی کل قوا نبايد وسيله کشتار مردم ضد استعمار و اجرای سياستهای ضد ملی و استعمارگری گردد....رستاخيز سیام تير گوشهای از غضب ملت بود....اهميت اين واقعه تاريخی و رستاخيز ملی که سرتاسر کشور را در برگرفت بيشتر از آن جهت است که طبقه خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط در کنار کارگران ايران به تظاهر عظيم ضد امپرياليستی پرداخت...". و کوشش برای معامله با قوام را پاک فراموش میکند.
دعوت حزب توده به جبهه واحد ضد استعمار
حزب توده توسط يکی از سازمانهای علنی خود "جمعيت مبارزه با استعمار" از جبهه ملی دعوت به ائتلاف نمود. حالا با آنهمه نقشهای خرابکارانه و خصمانه حزب توده با نهضت ملی ايران و دکتر مصدق، چگونه هواداران نهضت ملی و مصدق میتوانستند به حزب توده اعتماد نمايند و دعوت ائتلاف با چنين سازمان اپورتونيست و وابسته به سياست دولت شوروی را بپذيرند؟ خليل ملکی اولين کسی بود که بلافاصله باين دعوت فرصتطلبانه طی مقاله مستدلی پاسخ ردّ داد و مقاله او در روزنامه شاهد که در آن زمان ارگان نهضت ملی شناخته شده بود منتشر شد. حقيقت اين بود که قبول پيشنهاد "جبهه واحد" از يک سازمان غير قابل اعتماد، سازمانی که نه تنها از ابتدای حکومت ملی دکتر مصدق بههمه مظاهر ملی تاخته است، بلکه در همان دعوت به اتحاد نيز همه لبه حمله را عليه دکتر مصدق و حکومت او نموده است، سازمانی که روز پيش از آن در جستجوی راهی برای همکاری با دولت قوام رفته بود، عاقلانه و در جهت منافع مردم نبود.
ارتش و ۳۰ تير
تظاهرات مردم در ۳۰ تير از ساعت ۵ صبح آعاز شد. و در درگيریهای شديدی در نقاط مختلف شهر بيشتر در حوالی مجلس و ميدان سپه و خيابانهائی که به مجلس منتهی میشد بسياری از مردم با گلوله و سر نيزه سربازان بخون غلتيده شدند. در بسياری از شهرستانهای بزرگ هم مردم بميدان آمده بودند و يا در تلگرافخانهها جمع بودند. گزارشات مختلفی در نشريات آن زمان و خبر گزاریهای مختلف خبر تسليم افسران و سپس سربازان را در مقابل مردم میدادند. در يک نمونه که از سوی يک خبرنگار آلمانی نقل شده بود نشان میداد که وقتی زنی با گلوله بخون غلتيد افسری که نزديک او بود اسلحه کمری خود را بر زمين کوفت و در کنار نعش زن مبارز به گريه نشست و سربازان اطراف او هم دست از تيراندازی بر داشتند. حسين مکّی در همين کتاب مینويسد که " ارتش تقريبآ تمام نيروی تعليمات ديده خود راوارد عمل کرده بود ولی در بعضی از نقاط شهر سربازان و بعضی از افسران با مردم اظهار همدردی کردند" و از سپهديزدان پناه ، که در آنزمان سناتور بوده است نقل میکند که " بيم آن بود که اگر تلفات و کشتار مردم ادامه يابد و مناظر خونين در روحيه سربازان اثر بگذارد و اسلحه خود را زمين بگذارند و رسمآ و علنآ با مردم همکاری نمايند." برخی از افسرانی که در برابر مردم اسلحه خود را بزمين نهادند، بعدها نامشان در فهرست افسران سازمان نظامی حزب توده ديده شد. ولی در عمل افراد غير نظامی و نظامی حزب توده هيج دستوری از سازمانشان برای شرکت در قيام سی تير و يا رهنمود ديگری در پشتيبانی آنرا نداشتند. رفتار اين افسران مردم دوست تنها نماينده پاکدلی ايشان بود که در برابر حملات وحشيانه حکومت بمردم جلوه گر میشد. در مورد سازمان افسری حزب توده گازيوروسکی، که بررسی بسيار محققانهای از ۲۸ مرداد نموده است از دو افسر سيا که در کشف و انهدام سازمان افسری نقش اصلی داشته اند، چنين نقل میکند " ( شبکه نظامی ) مستقل از شبکه اصلی حزب توده بصورتی که مستقيمآ به يک افسر اطلاعاتی در سفارت شوروی گزارش میداد سازمان يافته بود. " و يادمان هست که در آنزمان دولت شوروی هيچ گونه سياستی برای کمک به مصدق را نداشت.
محسن قائممقام – نيويورک
۸ اوت ۲۰۰۷
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در بخش بعد پی آمدهای ۳۰ تير در غالب شرح و تحليلی از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ادامه خواهد داشت. معرفی بازيگران و شخصيتها و نهادهای ديگری که در اين قيام و آثاری که پس از آن پيش آمد، مؤثر بوده اند، خواهد شد. اين گفتگوها قسمتی از نگاهی بتاريخ آنزمان، در برابر جعل و وارونه نويسی تاريخ است که در بسياری جوانب امروزه ادامه دارد.
---------------------------
پانویسها:
[۱]. درست است که مطابق اصل دوم قانون اساسی قديم بنا بود تا پنج نفر از مجتهدين و فقهای طراز اول شيعه کنترل قوانين مجلس را داشته باشند تا قانونی مخالف دين اسلام و مذهب شيعه جعفری نباشد. ولی اين هیأت هيچگاه تشکيل نشد و صورت عملی بخود نگرفت. بمعنی ای يک نوع بفراموشی سپرده شد. که خود بيانگر ميزان قدرت مذهب در قانونگذاری بود. و لذا انتخابات آزاد و شکل گرفتن مجلس منتخب مردم منع مذهبی نداشت و مثل اين قانون اساسی انتخابات با قدرت ولی فقيه و شورای نگهبان در خدمت حاکمين مذهبی قرار نميگرفت.
[۲] - نهضت ملی ايران، علی اکبر بديعی. سر دبير روزنامه شاهد.
[۳]. سرود ۳۰ تير، که سرود عمده ای در حزب نيروی سوم شد را زنده ياد حسين ملک، آهنگ ساز، همراه شعرش در روز ۳۰ تير ساخته بود. اين سرود چنين آغاز ميشد : " شه زمام ملتی/ سپرده دست دولتی/ که باتفنگ و توپ و تانک و تير/.....وزيد ازکهسار/..../ که ملت پيروز شده امروز/ بگو اکنون/ بشاه دون/ برو بيرون!/ تو بمانی ای وطن جاودانه/... که " شه" به " شد " و " شاه دون به " خصم دون " تبديل گرديد.
[۴]. " ميرزا احمد خان قوام السلطنه.." ، دکتر باقر عاقلی،پنجمين دوره رياست وزرائی.
[۵]۳ سه نقل قول بالا از کتاب " قلم و سياست " تأليف محمدعلی سفری برداشت شده است.
[۶]. " رويدادها و داوری " خاطرات دکتر مسعود حجازی، ص ۴۵
[۷]. رقم رسمی کشبگان را ۶۹ نفر اعلام کردند و ۱۸۱ نفر مفقود در حاليکه رقم اصلی کشتگان را ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر نوشتند. بعدها در باره محلهائی که بسياری از کشتگانرا به آن مکانها منتقل نموده بودند بسيار نوشتند.
[۸]. کتاب " سی ام تير ۱۳۳۱ ، تأليف حسن مکی، ص ۲۸۳.
[۹]. در کتاب بالا در همان صفحه.
[۱۰]. مارک ج. گازيوروسکی، سياست خارجی امريکا و شاه، ترجمه جمشيد زنگنه، ص. ۲۰۷. ، نقل از کتاب بسيار جالب و با ارزش " خواب آشفته نفت " از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی، نوشته و تحقيق محمد علی موحد.