iran-emrooz.net | Tue, 22.05.2007, 17:09
از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس!
دکتر محسن قائم مقام – نیویورک
ما قصۀ سکندر و دارا نخوانده ایم/ از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس!
پاسخی بمقاله خود "موضع گیری های....علیه دکتر مصدق " از دوست گرامی و ارجمندم دکتر بابک امیرخسروی، را در سایت ایران امروز خواندم . از محبت های ایشان بخودم کمال تشکر را دارم . و از اینکه تا این حد نوشته من اسباب ناراحتی ایشانرا فراهم ساخته متأثر شدم . اگر توجه نمائید من در چند جا در این سلسله مقالات نوشتم که از اینکه این موضوعات تاریخی را اجبارآ در این زمان بررسی میکنم قلبآ راضی نیستم . دلیلش این بود که در این زمان که ما باید همه علیه دیکتاتوری درون کشور متحد باشیم صحبت از گذشته احتمال ایجاد تنشهائی را در خود دارد که مطلوب نیست . ولی از یکطرف صحبت از گذشته اگر سازنده و با صمیمیت صورت پذیرد ضروری است و از طرفی حملات بدکتر مصدق چنان سیستماتیک و کمان داران چنان در هر سوئی موضع گرفته و به پرتات تیر های مسموم همچنان ادامه میدادند و همچنان ادامه میدهند که انسان نمی توانست ساکت بماند .
مطالب موردانتقاد ایشان از مقاله من یکی در مورد 28 مرداد و نقش شوروی و حزب توده در آنست. ایشان مینویسند که کودتای 28 مرذاذ برخلاف 25 مرداد یک اقدام عافلگیرانه ، غیر منتظره و باورنکردنی بود که بسیار برداشت درستی است و منهم با بابک هم عقیده ام. و اینکه احتمالآ آنرا سرهنگی از ملیون یا حزب توده اطلاع داد ، سرهنگ فولادوند یا سرهنگ مبشری، سند قطعی که نشان دهد کدامین بود در دست نیست یا من اطلاعی از آن ندارم. بهر حال باز همانطور که در مقاله عنوان شده است سؤال این است که حزب توده با سازمان افسریش هیچ کاری که جلوی کودتا را بگیرد انجام نداد. مسؤل سازمان افسری خسرو روزبه بود ایشان که در مسؤلیت " کمیته ترور " ، بروایت دکتر فریدون کشاورز در " من متهم میکنم " ، از جمله محمد مسعود، مدیر شحاع و مردمی روزنامه مرد امروز، حسن لنکرانی از فعالین حزب توده و محسن صالحی از فعالین دانشجوئی حزب را شخصآ بقتل رساند، و کسی هم پس از برملا کردن این اسرار آنرا انکار نکرد و مورد سؤال قرار نداد . با توجه باین سوابق امر ، آیا مسؤل سازمان افسری جزب نمی توانست دستور ترور زاهدی ، شاه و تیمور بختیار را به افسران حزبی که آجودان های ایشان بودند بدهد؟ اسامی این افسران بعد ها بیرون آمد و محکومیت های سنگینی پیدا کردند . و باز آیا نمی توانستند بسیار کار های نظامی دیگر در اخلال درجرکت کودتا انجام دهند؟ سؤال اصلی در مورد کم کاری حزب توده در 28 مرداد همین عدم اقدام لازم ومیسر برای دفع کودتا و دفاع از مبارزات مردم در مبارزه برای برقراری آزاذی در ایران و رهائی از چنگ کشور های چشم طمع دوخته بایران است!
در مورد شوروی و 28 مرداد تحلیلی که من نوشتم تحلیلی است که دکتر محمد علی خنجی از منشعبین حزب توده و از رهبران جبهه ملی ایران برای ما بیان میداشت که هم بسیار منطق تحلیلی داشت و هم مورد قبول جبهه ملی ایران در آن زمان بود. در این تحلیل گفته میشد که این بسیار شگفتی بود که شوروی یک کودتای نظامی امریکا در ایران را بتواند تحمل نماید و حتی بدنبال آن به حکومت کودتا کمک برساند. و بعد در تذکار آقای امیرخسروی به نام مالینکوف، نخست وزیر بعد از استالین برخورد نمودم ، که معاون ایشان لاورنتی بریا ، رئیس مشهور سازمان مخوف امنیت شوروی بود که میخواست همان دوران استالین را تکرار نماید و مالینکف که دست چین او بود تنها نقش ماسکی برای بریا در دوره پس از استالین را بعهده داشت. و همانطور که یادمان هست خروشچف و دیگر رهبران علیه او کودتا و بریا را در جا تیرباران کردند . در این باره من جویا شدم و دانستم که اسناد مربوط به تغییر سیاست شوروی در ایران بیرون آمده است و آقای امیرخسروی هم بآن اشاره نمودند و من از این اسناد اطلاعی نداشتم . ولی این تغییر سیاست دوماه بعد در زمان خروشچف صورت میگیرد، در زمانی که بریا ، دشمن مصدق و نهضت ملی ایران ، از میان رفته بود و شوروی ها در آن دوران کوتاه دیگرفرصت پیدا نکردند که کار مؤثری علیه کودتا انجام دهند . البته این اسناد پس از فروپاشی شوروی بدست آمد و جلو تر از آن، بجز تحلیل سازش با غرب تحلیل دیگری بذهن نمی آمد . بگذریم که با وجود آنکه شوروی روش استالینی که "هر که با ما نیست دشمن ماست" را به سیاست پشتیبانی از نهضت های ملی تبدیل کرد و به ناصر و دیگر نهضت های ملی کمک رسانید . ولی هرگز از سیاست فرصت طلبانه خود دست بر نداشت . از جمله در ایران هنگامی که مبارزات صد استبدادی ایران در سالهای ابتدای 40 خورشیدی نضج میگرفت به پشتیبانی از شاه و دعوت شاه به مسکو و صدور اسلحه به ارتشی که تنها برای سرکوب مردم ساخته شده بود پرداخت . اقدامات و پشتیبانی هائی که مانند پس دادن طلا ها به دولت کودتا اعتباری به دولت دیکتاتوری شاه می بخشید. شوروی به جکومت هائی مانند ناصر یا هند و آندونزی کمک نمود ولی در مورد جرکت های ملی در کشور هائی که در زیر سلطه دیکتاتوری بسر میبردند، مانند ایران ، کمک نمیکرد . شوروی تنها از احزاب و حرکت های " کمونیستی " وابسته بخود پشتیبانی می نمود . شوروی از این بازی های فرصت طلبانه بسیار داشت و بهمبن دلیل نیروهای ملی ایران هرگز روی شوروی حساب نمیکردند و باو اعتمادی نداشتند . شوروی طرف شاه را بخاطر نیروهای ملی رها نمی کرد . سیاستی که هم پالکی اش چین هم در مورد ایران مانند بسیاری از کشور های " سوسیالیستی " دیگری از ایشان تکرار نمودند . دعوت اشرف پهلوی به پکن که یاد آور دعوت او به مسکو در زمان استالین بود، اعتمادی از شوروی ها و چین و اینگونه کشورهای فرصت طلب، در دل نیرو های ملی باقی نمی گذاشت .
در مورد اقدامات حزب توده علیه حکومت کودتا من نوشتم که حزبی که هر روز در دوران حکومت مصدق به "حادثه آفرینی" می پرداخت، حتی یک تظاهرات علیه کوتا انجام نداد. بابک در پاسخ باین حقیقت نوشتند که در آن دوران از طرف حزب توده متیننگ های خیابانی انجام میگرفته است . من بخاطر نمی آورم و دوستانی هم که من میشناسم و مانند من در آندوران فعال سیاسی بوده اند بخاطر نمی آورند. تنها گروهی از افراد حزب توده، آنهم با تصمیم شخصی نه دستور حزبی در تظاهراتی که علیه حکومت کودتا گذاشته می شد، نظیر 17 آبان 1332 در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق به دعوت "نهضت مقاومت ملی ایران"، شرکت داشتند. دستگاه کودتا شدیداً علیه حزب توده و افرادش عمل میکرد، زندان و شکنجه و اعدام توده ای ها دستور روز بود، ولی هیچ دعوت عمومی برای متینگ یا تظاهرات و اعترض عمومی از جانب حزب توده بیرون نیامد .در حالیکه نیرو های ملی در گرد " نهضت مقاومت ملی " دست به فعالیت های وسیع خیابانی زدند. حزب توده از این فعالیت های وسیع طرفداران نهضت ملی نیز هیچگونه پشتیبانی، بصورت اعلامیه و دعوت افراد خود در شرکت در این تظاهرات را بعمل نیاورد . در حالیکه افراد حزب را دستگیر، بازداشت، زندان ، شکنجه و اعدام میکردند، چه ملاحظه ای لازم بود که مانند سازمان های ملی افراد خود را دعوت به متینگ یا تظاهرات نکنند . در مورد جلوگیری از برقراری متینگ بلافاصله بعد از 28 مرداد برای جلوگیری از خونریزی اگر بدنبال آن حساب شده مانند نیروهای ملی تظاهرات میگذاشتند و یا رسمآ از تظاهرات نیروهای ملی پشتیبانی میکردند حرفی بود و لی اینکه هیچ دعوتی بعمل نیاورند معنی ای ندارد. گذشته از این بیان تاریخ شفاهی من از دوست عزیز و ارجمندم اقای بابک امیر خسروی سؤال میکنم که ایشان آیا اعلامیه ای، دعوت نامه ای یا چیزی در آن ردیف از حزب توده که در "مردم" انتشار یافته را سراغ دارند که دعوت به "تظاهرات" یا شرکت در " متینگ " و یا پستیبانی از تظاهرات و متینگ های وسیع نیروهای ملی، که در آن شهر تعطیل می شد و صدها نفر را به آبادان و خارک فرستادند، را نشان دهد؟ تا گفته مرا بی اساس نماید ؟ داشتن روابط با افرادی از نهضت مقاومت و یا برخی از نیروهای ملی موجودبوده است ولی اتنظار دعوت رسمی حزب به تظاهرات علیه دولت کودتا و یا دعوت حزب به پشتیبانی از تظاهرات " نهضت مقاومت ملی " را بر آورده نمیکند . افراد فداکار و میهن دوست حزب توده بدون دعوت حزب در این تظاهرات، از جمله 17 آبان 1332 در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق، شرکت داشتند . بسیاری از دوستان توده ای من را در این روز در خیابان ها دستگیر و به آبادان و خارک فرستادند . ولی حزب دعوتی برای شرکت در این تظاهرات ننموده بود .
بیان عدم هیچگونه اقدام تظاهراتی حزب توده و دعوتی برای آن از جانب حزب توده نادیده گرفتن فداکاری ها و میهن دوستی افراد پاکیزه و با جرأت حزب توده نیست . تاریخ مقاومت سیاسی در کشور ما انباشته و مشحون از دلاوری ها و مقاومت های افراد کم نظیر توده ای، افرادی چون وارطان سالاخانیان و بسیاری از افسران سازمان نظامی حزب توده همچون سیامک و مبشری و صد ها همجون ایشان است . صد حیف که اینهمه فداکاری و مقاومت به عبث کشانده شد!
بابک در تذکرات خود نوشته اند که "من شهادت میدهم که خطاهای رهبری حزب توده در قبال دولت آزادیخواه و ملی دکتر مصدق ناشی از وابستگی او به شوروی، که متأسفانه یک واقعیت غم انگیز است، نبود. هرچه بود اساسآ ناشی از نادانی، بی کفایتی و ضعف آن چند نفر بود که سکان رهبری آن نیروی توانای حزب توده ایران را دودستی چسبیده بودند، مقداری خطاها هم بازتاب ایدئولوژی تز های حاکم بر جنبش جهانی کمونیستی آن دوران بود..." . در حالیکه جدا از اسناد مشخصی که در زمینه روابط جزب توده و شوروی در فروپاشی دولت شوروی بدست آمده1 و در این اسناد نقش ارباب کار را در ارتباط دولت شوروی و حزب توده آشکار میسازد ، بلکه مخالفت حزب توده با دولت مصدق تا آن اندازه و به آن شدت، سراسر همخوانی با سیاست دولت شوروی است. وگرنه نمایندگان حزب توده در مجلس چهاردهم پذیرفتند که دکتر مصدق به نمایندگی همه از جمله ایشان در پرده برداری از جنایات دوران دیکتاتوری صحبت نماید. بعبارتی بدکتر مصدق اعتماد نشان دادند. همه کمان ها موقعی کشیده شد که مصدق با واگذاری امتیاز نفت شمال بروسها در مجلس مخالفت نمود. جملات بی سابقه و خشونت بار حزب توده به دکتر مصدق را مقایسه نمائید با هنگامی که قاضی دولت شوروی حتی در رای نهائی دادگاه لاهه هم تمارض کرد و حضور نیافت که رأی دهد که ایران حق ملی کردن نفت خود را دارد و باشاره شوروی قاضی " دولت سوسیالیستی ...لهستان " " رفیق کولونسکی " هم در نهایت بی انصافی و خالی از شرافت اخلاقی در دادگاه لاهه به نفع دولت انگلیس رآی داد .. لذا حزب توده قدم به قدم از سیاست دولت شوروی پیروی کرد . و آنچه پیش آمد تنها بدلیل "بی کفایتی" رهبران یا "اشتباه رهبران حزب" نبود. بلکه آنچه پیش آمد حاصل سیاست دنباله روی حزب از سیاست شوروی در ایران بود . خلیل ملکی و یارانش که از حزب بیرون آمدند انتقادشان تنها به حزب توده بود و در مورد شوروی هنوز احساسات قلبی و دوستانه ای داشتند و مدتها خانه نشین شدند و انتظار داشتند که شوروی برای سر وسامان دادن برهبری حزب، که تصور میکردند تنها اشکال حزب است، بآنها کمک نماید . انورخامه روزنامه هم بطرفداری از شوروی و آرمانهای کارگری بیرون میداد . ولی ناگهان پس از چندین ماه که از سال فرا تر رفت دستگاههای تبلیغاتی شوروی منشعبین حزب توده را در زیر فشار روحی طاقت فرسائی فرار دادند . و گوشه نشینی و سکوت در زیر چکمه "سرخ" همچنان ادامه یافت. تا آنکه ایشان به چشمه های زلال و " آزاد از رنگ تعلق " نهضت ملی ایران پیوستند . لذا اشکال اصلی کار در وابستگی حزب توده به شوروی و دنباله روی کورکورانه از " برادر بزرگتر "بود تا "اشتباه رهبری " یا تنها " بی کفایتی " رهبری .!
شخصیت هائی مانند زنده یاد دکتر فریدون کشاورز، تا حدودی ایرج اسکندری، دکتر رادمنش و عده ای دیگر، از جمله بطور مشحص دکتر بابک امیرخسروی توانستند با شهامت خود در نشان دادن خطاهای حزب توده بخصوص در برخورد نادرست حزب توده با دکتر مصدق و نهضت ملی ایران تأثیر با ارزش و ماندنی در میان مبارزین و هواداران نهضت آزادیخواهی و دمکراسی در ایران باقی بگذارند.
دوست محترم بابک در تذکراتش صحبت از "اخلاق سیاسی" نمودند. من سالها پیش نوشته ای از لئون تروتسکی، که بسیار جذاب و توانا می نوشت، را تحت عنوان "اخلاق ما و اخلاق ایشان " میخواندم که سیاست های استالینی را مورد انتقاد قرار داده بود ، و اشاره باینکه با آن روشهای غیر انسانی بهدف دیگری میرسند تا "سوسیالیزم". و سپس روشهای حزب توده را در زمان مصدق که شخصآ ناظر بر آن بوده ام، از جمله حملات روزنامه های روشنفکران حزب به دکتر مصدق با کلماتی که امروز هم از تکرار آنها شرم دارم را مرور میکنم و می بینم جای فرهنگ ایرانی " با دوستان مروت با دشمنان مدارا " که حافظ بیان میکند را به فرهنگ شوروی و استالینی در از میان بردن دشمنانشان با هر شیوه ای تبدیل کرده بودند . فرهنگی که در آن استفاده از هر وسیله ای برای از میان بردن دشمن آزاد است . بیاد آورید " محاکمات مسکو " را که در آن زینو ویف، کامنف وو از بلشویک های قدیمی و دوستان و همکاران سابقشان، از رهبران بزرگ ایدئو لوی شوروی و بسیاری از همردیفان ایشانرا را وادار کردند که بگویند از جوانی عضو انتلیجنت سرویس بوده اند . و بعد همه را در کنار یک ملیون معترض دیگر به دیکتاتوری شوروی اعدام کردند . لذا ما باید بیاموزیم که با تمام قوا از ادامه باز مانده های این فرهنگ حلوگیری نمائیم . استفاده از لغات را با احتیاط بسیار انجام دهیم . من از انتخاب شعر زیبائی که بابک بعنوان " شاهد" بر تذکراتش به نوشته من استفاده کره بود، با اینکه شدت بیان عذابی که شعر نشان میداد هم سنگ آنچه در بیان شکوه ایشان بود را نمیدیدم، لذت بردم: " نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم ". در حالیکه اتتخاب ضرب المثل "دیزی و گربه و بی حیائی" بدلم ننشست. ما باید بکوشیم تا میدان مباحثات خود را در هر زمینه ای توسعه بخشیم . بمسائل بصورت " خودی " و " غیر خودی " نگاه نکنیم . بکوشیم تا با ایجاد روابطی دوستانه و فضائی سالم مسائل بین خودمان را حل نمائیم . بحای انتخاب لغاتی که مخاطب را از کار و توجهات خودش منصرف نماید، بکوشیم تا در یک محیط دوستانه و فضائی آرام نظرات دیگری مورد توجه قرار گیرد. امروز دوره ای نیست که ما احساسات قدیم را در خود نگهداریم و باید کوشش نمائیم که در این کار بیکدیگر کمک نمائیم همانطور که بابک موضوع تغییر سیاست شوروی کمی پیش از 28 مرداد را نوشت و منهم دنبال آنرا گرفتم و دیدم درست میگوید و من از این قسمت از اسنادی که در فروپاشی شوروی بدست آمده بود اطلاعی نداشتم : با محبت خار ها گل میشوند/ با محبت سرکه ها مل می شوند!
و بالاخره تنگی وقت گریبان بیشتر آنهائی که در اینگونه کار ها شرکت دارند را گرفته است . در کتاب " از گاتها تا مشروطیت " نوشته محمد رضا فشاهی در مورد زندگی میرزا آقاخان کرمانی، که او را بزرگترین متفکر ایرانی زمان خود میدانند، میخواندم که بعلت آنکه برای زندگی اش در اسلامبول مجبور بکار بود فرصت زیادی برای نوشتن نداشت . و اگر بخواهیم زندگی کنیم و در گرداندن چرخ حرکت های سیاسی هم کمک باشیم و بخواهیم " ...منت " ساقی " نکشیم " و مانند عارفی که شعر را سروده " اشگ ما باده ما، دیده ما شیشۀ ما " نشود، مجبوریم کار کنیم و وقت برای نوشتن بسیار محدود باقی می ماند!
امید وارم که فرصتی باقی ماند و من بتوانم به سلسله مقاله ایکه شروع کرده ام ادامه دهم و نظر خود را پیرامون آن زمان که خود شاهدی بر آن دوران بوده ام بیان نمایم .
محسن قائم مقام – نیویورک
20 ماه مه 2007