iran-emrooz.net | Thu, 12.05.2005, 21:59
تحریم انتخابات و جستجوی انقلاب مخملین
مهدی رجبی
جمعه ٢٣ اردیبهشت ١٣٨٤
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در نوشته پیش، برروی دو رویکرد سیاسی به انتخابات ریاست جمهوری مکث کردم: یکی شرکت بی شرط اصلاح طلبان، دومی شرکت تحریم آمیز. توسط نیروهایی که پیکار روزمره. و اصلاحطلبانه اهمیت میدادند. گفتگو درباره این دورویکرد را ادامه میدهم، و دراین نوشته، بیشتر به راهکار شرکت تحریم آمیزمی پردازم که ظاهرا برای رها نکردن مردم در انفعال و بی تفاوتی نسبت به سیاست، جویای برخورد فعال با انتخابات است، ولی درعمل با طرح پیش شرطهایی که سرشت ساختارشکنانه دارد، عملا راه تحریم انتخابات را پیش میگیرد. این رویکرد با طرح لزوم تحول ساختارشکنانه بگونه مسالمت آمیز ـ بخوانیم انقلاب مخملین ـ بینشی را با خود حمل میکند که دراین نوشته بدان خواهم پرداخت. بینشی که پایه استدلالی این رویکرد است.
ولی پیش از آغاز سخن بیفزایم که براین نکته آگاه ام که برخورد انتقادی منطقا باید به یک نتیجه گیری اثباتی انجامیده. وبه این پرسش پاسخ دهد که سرانجام در گیرودار انتخابات کنونی، صلاح کارکجاست. شرکت در انتخابات یا تحریم آن؟ و نیزچنانکه راهکارتحریم را دعوت مردم به انفعال و دوری گزیدن از سیاست میدانیم، پس چگونه و درحمایت از کدام نیروی سیاسی میتوان در انتخاباتی که به روی کارآمدن یک « پرده دار تدارکات چی» میانجامد، شرکت نمود؟
***************
در این رابطه باید یادآور شد که روندهای سیاسی موجود و احتمال رویدادهای پیش بینی ناپذیر هنوز اجازه نمیدهند که رویکردی روشن و قطعی را دررابطه با انتخابات درپیش گرفت. نامزد شدنهاشمی رفسنجانی با وجود آنکه دادههای بسیاری آن را تایید میکند، هنوز رسما اعلام نشده است. احتمال وارد شدن سید حسین موسوی به گود انتخاباتی دوباره زنده شده است. بگونه یی که مسئول جبهه مشارکت سخن از حمایت آن جبهه و نیز دکتر معین از نامزدی موسوی به میان آورد. وانگهی هنوز روشن نیست که تیغ و چاقوی شورای نگهبان چگونه عمل خواهد کرد و چه کسانی از زیر آن تندرست بیرون خواهند آمد.
بنابراین، پرداختن به کارزار انتخاباتی و گفتگو پیرامون شرکت درآن، ـ دست کم درشرایط کنونی ـ لزوما به معنای پشتیبانی ازاین یا آن کاندیدا و رای ریختن به صندوق رای نمیباشد. بویژه آنکه گفتگوی حاضر درچارچوب یک سازمان سیاسی و درپاسخ به نیاز هواداران آن پیرامون یک راهکار سیاسی مشخص دنبال نمیشود. بلکه برمتن گسترش گفتمانی صورت میگیرد که برسر شیوه برخورد، استدلالها و نگرشهای سیاسی که شالوده یک راهکار سیاسی را تشکیل میدهند، ادامه مییابد.
دست کشیدن از پیکار اصلاح طلبانه
بهنگام بازشدن این دریچه از گفتگوبرسر دست کشیدن از پیکار روزمره واصلاح طلبانه باید توجه داشت که روی سخن، نیروها و رویکردهایی نیستند که در طیف انقلابی گری و براندازی جمهوری اسلامی قرار دارند. ناگفته نماند که برخی ازاین نیروها، باوجود اینکه پیکار روزمره دررابطه با قدرت سیاسی را درچارچوب جمهوری اسلامی نادرست میدانند، خواهان شرکت در مبارزه همیشگی مردم برای بهبود زندگی خویش، درپهنه اقتصادی و اجتماعی هستند. همانا روی سخن، نیروهایی اند که در گذشته مبارزه اصلاح طلبانه را تخطئه نمیکردند، و راهبرد سیاسی خودرا بر محور پیکار روزمره و اصلاح طلبی بنا نهاده بودند.
گفتگو با این نیروها تا آنجاکه به اهمیت پیکار گام به گام و روزمره و نیزکارسیاسی اصلاح طلبانه بر میگردد، دشوار نمیباشد. دشواری گفتگو آنجاست که بدنبال شکست اصلاح طلبان دوم خردادی درکشاکش با محافظه کاران، گرایش به راهبرد انقلابی و تخطئه راهبرد اصلاح طلبانه درآنها نیرو گرفت. و درست دراین راستاست که استدلالها وشیوه نگرش انقلابی گرانه، بینش و حرکت سیاسی آنها را تحت تاثیر قرار داده است.
یکدندگی اصلاح طلبان حکومتی در عدم انتقاد از سیاستهای گذشته خویش، و درس نگرفتن از خطاهای راهبردی و ترمیم نکردن آنها در جهت ارائه سیاستی نو دست به دست هم داده، و موجب گردیده تا بخش زیادی از روشنفکران و دانشجویان و کلا نیروهای سیاسی پشتیبان اصلاح طلبان، ازآنها دل بکنند. مهمترین جلوه این برخورد را در «استراتژی دوری از قدرت» دفتر تحکیم وحدت میبینیم. جلوههای دیگر این رویکرد را در طرحها و سیاستهای باصطلاح ساختار شکنانه میبینیم. که این روزها بیش از اندازه نمود میکنند.
برای جلوگیری از سوء تفاهم و توضیح دادن به کسانی که در جریان دیدگاههای نویسنده نبوده اند، باید بگویم که من بارها در نوشتههای خویش بر خطاهای راهبردی اصلاح طلبان حکومتی، بویژه درزمینههایی که به اصول و شالودههای جمهوری اسلامی برمی گردد، پرداخته ام. در آن نوشتهها براین تاکید مینمودم که اصلاح طلبان باید پیکار درجهت درهم شکستن نهادهای غیردمکراتیک جمهوری اسلامی را در برنامه سیاسی خود بگنجانند، وبازنگری در قانون اساسی را در آماج کار سیاسی قرار دهند. افزون براین، توضیح داده و نشان دادم که طرح این هدفها در برنامه سیاسی، به معنای درپیش گرفتن راهبردی انقلابی نبوده، و اینکه میتوان هدفهای ساختار شکنانه داشت، و درپهنه سیاست مشخص، راهکارهایی اصلاح طلبانه درپیش گرفت. خواننده را به شمارههای ٣١و ٣٤ مجله آفتاب یا به آرشیو ایران امروز در ماههای آذر تا اسفند ٨٢ رجوع میدهم.
بنابراین، سخن برسر نفی این نیست که باید درهم شکستن ارکان غیردمکراتیک جمهوری اسلامی را درآماج برنامه سیاسی قرار داد. بلکه سخن برسر شیوه کار و چگونگی دستیابی به این آماج است.
دراین رابطه، نیروهای طرفدار انقلاب و براندازی، ازدیرباز بر بی فایده گی شیوه کار اصلاح طلبانه تاکید میکردند، و پیشرفت دمکراتیک امور را درچارچوب جمهوری اسلامی ناممکن میدانستند. شکست اصلاح طلبان حکومتی جبهه طرفداران این نگرش را گسترده ساخته، و نیروهایی دیگر را نیز ـ مانند دفتر تحکیم وحدت ـ به این نتیجه گیری رهنمون ساخت که امکان اصلاح امور در شرایط جمهوری اسلامی وجود ندارد.
امیدی به بهبود از درون نیست
نتیجه گیری بالا کم کم نیرو گرفته و به صورت حکمی استوار نمودار گشت. این حکم به سنگپایه بینش سیاسی نوینی در میان طیف طرفداران راهبرد اصلاح طلبانه تبدیل شد. این جمله که دیگر امیدی به بهبود از درون نیست، در بسیاری از نوشتهها و گفتههای نمایندگان دانشجویی و نیروهایی از اپوزیسیون به چشم میخورد. این حکم به نوبه خود نتیجه گیری تازه یی را فراروی طرفداران این بینش نهاد: اینکه تنها راه رهایی از جمهوری اسلامی همانا درهم شکستن ساختارسیاسی آن، نه از راه اصلاح طلبی بلکه از راه انقلابی میباشد، ولی همین جا وپیش از پایان دادن به جمله، باید افزود که آنها همواره تاکید میکنند که خواهان انقلابی کلاسیک، خشن و خونین نبوده، بلکه درجستجوی انقلابی مخملین اند. یعنی براندازی به شیوه مسالمت آمیز وآرام.
لازم به یادآوری است که کمتر نیرویی را میتوان یافت که طرفدار جدایی دین از دولت، و خواهان برقراری نظامی دمکراتیک بوده باشد، و از پیروز شدن انقلابی مخملین با سرشت دمککراتیک برعلیه جمهوری اسلامی استقبال نکند. ولی نکته آنجاست که پیروز ساختن چنین انقلابی، بیش از آنکه نتیجه خواست و آرزوی ما باشد، پیآمد گردآمدن یک سلسله شرایط عینی و ذهنی است. وازاین لحاظ، ـ یعنی پیروی آن از یک رشته قانونمندیهای سیاسی ـ دست کمی از انقلابهای کلاسیک ندارد.
دراینجا سرآن ندارم که نوشته سیاسی را به یک رساله نظری پیرامون قواعد عمومی تحول سیاسی و ازجمله انقلاب
تبدیل کنم. بویژه ازاین نظر که خواننده آشنا به فرهنگ سیاسی براین نکته توجه دارد که بدون وجود یک نیروی سیاسی سازمان یافته که توانایی بالفعل بسیج کردن و به حرکت درآوردن توده مردم را داشته باشد، چشم برامکان انقلاب نمیتوان داشت، و اینکه چنین چشم داشتی چیزی بجز خواب خوش و دل بستن به آرزوها نیست. و نیز ازاین نکته غافل نمیباشد که انقلاب مخملین را مانند هر تحول دمکراتیک دیگر باید تدارک دید. اینچنین نیست که بیکباره دستی غیبی پدیدار میشود و مردم را بدنبال یک جریان سیاسی و برعلیه دستگاه سیاسی حاکم بسیج میکند.
*************
ناگفته نماند که برخی ازنیروهایی که برپایه حکم بالا سودای انقلابی مخملین را درسر میپرورانند، به این قاعده توجه داشته و به ناتوانی جنبش سیاسی آزادی خواه ایران، ازاین نظر اذعان دارند. بهمین رو، آنها آگاهانه راه تحول از برون وبکمک نیروهای خارجی را دنبال میکرده اند. وحتا در گذشته، به اشکال مختلف از آنچه « صدور دمکراسی بوسیله تانک » نامیده میشود، جانبداری کرده بودند. کارزار رفراندم برپایه چشم داشتن به همین « صدور دمکراسی» شکل گرفت، وحتا دراین راستا با مقامهای امریکایی تماس گرفتند. ولی وقتی دریافتند که آمریکا آمادگی صدور دمکراسی را به ایران ندارد، تب رفراندم فروکش کرد.
ناآمادگی امریکا دراین زمینه، بلحاظی دراین رابطه است که هم جریان نو محافظه کار حامی بوش و هم اینکه طبقه حاکم امریکا دریافتند که پیآمد هزینه کردن بیش از ١٠٠ میلیارد دلار و کشته شدن هزاران سرباز آمریکایی،همانا روی کارآمدن یک جمهوری اسلامی دوم میباشد. پیآمدی که خود موجب کابوس حکومت بوش و نومحافظه کاران شده است.
بهرحال، گفتمان «صدور دمکراسی» و ایجاد انقلاب مخملین بکمک نیروهای خارجی را کنار مینهیم، و بسراغ پرسمان اساسی میرویم که بمیان نهاده شده است؛ ازسویی، حکم داده میشود که امکان بهبود امور از درون وجود ندارد، و از سوی دیگر واقع بینی حکم میکند که امکان پیروزی انقلاب مخملین درحال حاضر موجود نیست. این دو گزاره، بیش ازآنکه دوسویه یک تناقض باشند، بازتاب یک دور باطل اند: ازآنجاکه راه بهبود امور درچارچوب جمهوری اسلامی بسته شده است، پس باید راه تحول بنیادی وساختار شکنانه، یعنی انقلابی مخملین را درپیش گرفت. ولی چون امکان تحول بنیادی وانقلابی درحال حاضر موجود نیست، پس باید بسراغ تدارک آن از راه مبارزه مشخص وگام به گام شتافت. اما چون امکان بهبود امور از راه پیکار گام به گام وجود ندارد، پس باید متوجه راهبرد انقلابی شد، و .....
برای رهایی از تنگنای این دور باطل، همان به که برروی « بهبودناپذیری »اوضاع تامل کنیم.
آیا واقعا امکان هرگونه پیشرفت در مبارزه با زور و ستم منتفی شده است؟ آیا وضع بگونه ایست که هیچ حرکتی درجهت بهبود زندگی مردم درهیچ زمینه یی وجود ندارد؟ برای نشان دادن نادرستی این حکم کافی است سه نمونه را یادآورد.
١ـ جنبش آموزگاران در سال گذشته نتوانست به همه خواستههای خود دست یابد، ولی توانست امتیازهایی محدود در جهت بهبود وضع حقوق و درآمد بدست آورد، افزون براین، جنبش مزبور، باوجود تهدید و سرکوب از پا ننشسته، و دوباره در ١١ اردیبهشت خود را به نمایش نهاد.
٢ـ وبلاگ نویسها در چند ماه گذشته زیر ضرب سرکوب و شکنجه و اقرارنویسی قرار گرفتند، پس از آنکه این شکنجهها و اقرارنویسیها افشا شدند، برخی از ایشان آزاد گشتند، بی آنکه عاملان این شکنجهها و اقرارنویسیها مورد بازخواست قرار بگیرند. درست است که بساط سرکوب وپیگرد غیرقانونی و اقرار گیری زیر شکنجه همچنان ادامه دارد. ولی ازسوی دیگر وبلاگ نویسان نیز گرفتار خفقان دهه ٧٠ نشدند.
٣ـ جریان حاکم بردفتر تحکیم وحدت، چند ماه پیش ابتکار به راه انداختن کارزار رفراندوم را درپیش گرفت. این کارزار آشکارا به آوردخواهی با جمهوری اسلامی برخاست. درست است که همه اندامهای فنی و تدارکاتی این کارزار درخارج از کشور بوده اند، ولی رهبری اصلی آن یعنی جریان حاکم بر دفتر تحکیم وحدت درداخل کشور، به زندگی سیاسی خویش در پیشبرد « استراتژِی دوری از قدرت» ادامه میدهد. آیا تصور چنین وضعی در دهه ٦٠ و ٧٠ میسربود؟
این چند نمونه ازسویی نشان میدهند که امکان برداشتن گامهایی ـ هرچند محدود و ناچیز ـ در جهت بهبود امور وجود دارد، از سوی دیگر نشانگر تنگناهایی است که فراراه پیکار سیاسی واجتماعی مردم و روشنفکران قراردارد. پرروشن است که گامهایی چنین محدود نه روشنفکران کشوررا خرسند میکند و نه از خشم و نادضایتی مردم میکاهد. ولی درعین حال نشان میدهد که جامعه ایران گرفتارسیاهی و خفقان مطلق نبوده، واز نظامهای سیاسی توتالیتر وفاشیستی متفاوت است گرایشهای تمامیت خواه در دستگاه سیاسی ایران دست بالا را دارند، ولی هنوز نتوانسته اند امور کشور رابطور همه جانبه به سازخود بگردانند، وشرایط سیاسی موجود نشان میدهد که آنها توانایی پیاده کردن همه خواستهها و طرحهای فاشیستی وتمامیت خواه خود را ندارند.
پرآشکارست که ناتوانی تمامی خواهان درتبدیل کشور به جامعه یی که سودایش را دارند، هم مرهون وجود ایستادگی مردمی است و هم اینکه بخاطر چندگانگی قدرت میباشد. پرداختن مردم به انتخابات، چه درگذشته و چه درحال حاضر، برای آن نبوده است که بکمک خاتمی بهشت برین را درایران برپا کنند. دلیل اصلی مردم همانا « ازسرکینه معاویه» بوده است. یعنی اینکه دست وبال محافظه کاران را محدود سازند. گسترش این زاویه ازگفتگو را بخاطر جلوگیری ازدرازنای سخن به نوشتههای دیگر وامی گذارم.
*************
بنابراین نمیتوان چپ نشست و تند گفت که هیچ کاری نمیشود کرد و امکان بهبود درهیچ زمینه یی وجود ندارد. مگر آنکه منظور از بهبود امور، همانا برآورده شدن یکباره خواستههای دمکراتیک ما و تحقق یکشبه انقلاب مخملین باشد. درچنین حالتی، ما خودرا فراروی دیوار شتابزدگی و انقلابی گری میبینیم. که بالا رفتن از آن و درافتادن با آن،کارساده یی نیست. چنانکه جنبش چریکی دهه ٤٠ و ٥٠ ایران، باوجود اعتراضهای منطقی دراین باره، به حرکت شتابزده و انقلابی گرانه خود ادامه داد.
باری، مادام که پیکار سیاسی اصلاح طلبانه و گام به گام امکان بدست آوردن نتیجههایی هرچند محدود را میدهد، نباید آن را رها نمود، و به بهانه موانع ساختاری از آن دست کشید. مادام که شرایط مشخص سیاسی و اجتماعی امکان پیروز ساختن یک تحول ساختارشکنانه ـ بخوانید انقلاب مخملین ـ را نمیدهد، نباید از تمرکز دادن توان اصلی خویش، پیرامون پیکار روزمره، گام به گام واصلاح طلبانه خودداری نموده و آن را دست کم گرفت. و مشخصا درباره انتخابات بگویم که نباید میدان کارزار انتخاباتی را ازهم اکنون که بسیاری از دادهها روشن نیستند و به بهانه تدارکات چی بودن رئیس جمهور خالی نمود، مگرآنکه امکان آن را داشته باشیم که مردم را پیرامون یک نیروی سیاسی معین و با برنامه یی دمکراتیک، درراستای رویکرد فعال و مبارزه منفی برای یک تحول ساختارشکن بسیج نماییم. پرروشن است که این چشم انداز راباید در پهنه واقعیت جستجو کرد نه در طرحهای خیالی. و میدانیم که تا چه اندازه ازاین چشم انداز دور هستیم. .
مهدی رجبی
جمعه ٢٣ اردیبهشت ١٣٨٤
.(JavaScript must be enabled to view this email address)