iran-emrooz.net | Sun, 18.03.2007, 11:55
درد دلی با شما!
شهرام فرزانهفر
يكشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۵
پيشنويس قطعنامه جديد شورای امنيت آماده شده و تحريمهای شديدتری عليه ايران در راه است. حکومتگران به عواقب تحريمها بی اعتنا هستند. حداقل اقدامی که هر صلحطلب میتواند انجام دهد ابراز مخالفت با سياستی است که به جنگ خواهد انجامید. اين هدف، از طريق امضاء فراخوان صلح میسر میشود که بيان حداقل مطالبات است. اختلاف سليقهها را کنار بگذاريد و فراخوان را امضاء کنيد.
در طی هفته گذشته و در حالی که نشست ۱+۵ طرح پيش نويس قطع نامه جديدی را عليه ايران آماده میکرد، فراخوانهايی از سوی شماری از فعالين اجتماعی، سياسی و پژوهشگران ايرانی در داخل و خارج از ايران انتشار يافت که در آنها بر صلحطلبی مردم ايران و لزوم همکاری ایران با نهادهای بينالمللی بر سر سياست هستهای تأکيد شده است. «فراخوان صلح خواهی ملت ايران» به امضاء صدها تن از چهرههای سرشناس در داخل ايران و «فراخوان برای صلح» به ابتکار دهها تن از فعالين خارج از ايران تدوين شده است. محتوای اين دو بيانيه (که در ضميمه اين مطلب هر دوی آنها را ملاحظه میکنيد) در يک راستا و اهداف آن هم نسبتاً يکسان است. اين دو فراخوان تاکنون جزو معدود اقداماتی بودهاند که بطور نسبتاً منسجم مواضع نهادهای صلحطلب ايرانی را شفاف و بدون اما و اگر ابراز داشتهاند و در آنها بر تعلیق همزمان غنی سازی و تحریم و جنگ و در یک کلام سیاست همکاری ایران با جامعه جهانی تاکید شده است.
در اين بيانيهها همچنین از درگيری و تشنج و طرح دعوا و بگومگوهای اپوزيسيونل با حکومت خودداری شده و با ابراز نگرانی از امکان تشديد تحريمها و بدتر از آن وقوع جنگ خانمانسوز، از مردم ايران و از مسئولان سياستگذاری کشور خواسته شده است تا صلح و امنيت جامعه ايران را به خطر نياندازند. پايه و اساس اندیشه امضاء کنندگان اين دو فراخوان اين است که تنها در شرايط امن و صلح آميز است که میتوان دموکراسی، رشد اقتصادی و توسعه فرهنگی را در جامعه ايران نهادينه کرد.
مشکل بزرگ امضاءکنندگان اين بيانيهها، اما، اين است که به دليل عدم دسترسی به وسائل ارتباط جمعی آزاد که انعکاس دهنده نظرات آحاد مردم، نهادهای غيرحکومتی و صاحبنظران مستقل از نهادهای قدرت باشند، امکان آن را ندارند که حمايت گسترده شهروندان ايرانی را از چنين ابتکارهای صلحطلبانهای سازمان بدهند. اگر پای صحبت مردم بنشينيم حرف دلشان کم يا بيش همين است که در اين دو فراخوان آمده است، ولی اين حرفها در دلها میمانند و مجالی برای بروز، آنهم بطور متشکل و در ابعاد وسيع اجتماعی نمیيابند. فيلتر شدن سايتهای اينترنتی نيز امکان ارتباط از طريق شبکه رایانه ای را از مردم ايران سلب کرده است. صلحطلبان داخل و خارج نمیتوانند به راحتی با هموطنان خود ارتباط برقرار کنند. در این وضعیت، سئوالی که مطرح میشود اين است که چگونه میتوان راهبرد صلحطلبی را فراگير ساخت و دستاندرکاران حکومتی و ديگر مراجعی که در مورد آينده مردم ايران تصميم میگيرند را از موقعيت اجتماعی و پشتوانه اجتماعی جنبش صلح آگاه ساخت؟ آيا نداشتن امکانات، در انزوا قرار داده شدن و اعمال سانسور، صدای صلح را خاموش نگاه خواهد داشت؟ آيا بايد بپذيريم که محکوم به سکوت هستيم يا اينکه راههای جديدی را برای تداوم روند آگاهی رسانی و انسجام جنبش در حال شکلگيری صلح پيدا کنيم؟
اگر قدرتمداران امکانات عمومی را از مردم ايران و جنبش صلح سلب کردهاند، ارتباطات فردی، خانوادگی و غيررسمی بين آحاد جامعه ايران که در کنترل نهادهای رسمی نيست! پس چرا روش کار توضيحی و اجتماعی در دستور کار قرار نگيرد؟ همان روش شرافتمندانه و اصيلی که جنبشهای اجتماعی همواره از آن بهره جستهاند و مردم ايران نيز تجربه خوبی از آن دارند. |
به باور اين نگارنده با وجود محدوديتهای گستردهای که عليه صلحطلبان اعمال میشود، جنبش صلح اگر اصيل باشد و واقعی، اگر پشتوانه مردمی داشته باشد و اگر روشهای جديد ارتباط اجتماعی را پيدا کند خواهد توانست به اهداف خود برسد. اگر مهمترين هدف این جنبش را افزايش آگاهی عمومی از خطراتی که سياست نابخردانه دولت احمدی نژاد ايران را تهديد میکند و ارائه راهکاری خردمندانه به غير از آنچه تحت عنوان "سياست هستهای حق مسلم ماست" به خورد مردم داده شده است بدانيم، اين دو هدف از طریق طرح و دامن زدن به بحث پیرامون سیاست هسته ای بدست خواهد آمد. اگر قدرتمداران امکانات عمومی را از مردم ايران و جنبش صلح سلب کردهاند، ارتباطات فردی، خانوادگی و غيررسمی بين آحاد جامعه ايران که در کنترل نهادهای رسمی نيست! پس چرا روش کار توضيحی و اجتماعی در دستور کار قرار نگيرد؟ همان روش شرافتمندانه و اصيلی که جنبشهای اجتماعی همواره از آن بهره جستهاند و مردم ايران نيز تجربه خوبی از آن دارند. بسته بودن راههای رسمی برای انتشار افکار و پيشبرد مبارزه اجتماعی زمينه شکلگيری جنبش از پايين را فراهم میکند که البته در بلندمدت خود زمينهساز سازمانيابی اجتماعی میشود.
اگر در داخل ايران محدوديت اصلی جنبش صلح موانع رسمی است که نهادهای قدرتمند حکومتی در برابر صلحطلبان ايجاد میکنند، در خارج مشکل اصلی ضعف گفتمان صلحطلبی است. اکثريت قابل توجهی از دست اندرکاران سياسی و مطبوعاتی در خارج از ايران هنوز به ضرورت صلح باور ندارند و به قطار صلح نپيوستهاند. |
اگر در داخل ايران محدوديت اصلی جنبش صلح موانع رسمی است که نهادهای قدرتمند حکومتی در برابر صلحطلبان ايجاد میکنند، در خارج مشکل اصلی ضعف گفتمان صلحطلبی است. اکثريت قابل توجهی از دست اندرکاران سياسی و مطبوعاتی در خارج از ايران هنوز به ضرورت صلح باور ندارند و به قطار صلح نپيوستهاند. مهمترين عامل اين وضعيت آن است که ضرورت صلحطلبی هنوز آنچنان فراگير نشده است. به همين علت از همين وسائل ارتباط جمعی موجود استفاده مناسب برای طرح و ترويج افکار صلحطلبانه و يا به عبارتی، بيان خواست اکثريت خاموش، صورت نگرفته است. صريحتر بگويم، به نظر میرسد که آگاهی عمومی از تهديداتی که عليه جامعه ايران در حال شکلگيری است در ميان ايرانيان پایین است که این موجب آن شده است که اعتراض به سیاستهای حکومتی در زمینه فعالیتهای هستهای پایین باشد.
در ميان خارج کشوریها، گرايش ديگری که به نظر میرسد تاثيرگذار بوده باشد، وجود افکار و ايدههايی است که به درگيری جامعه جهانی با جمهوری اسلامی به عنوان يک «امکان» برای تغيير و تحول سياسی و جابجايی قدرت در کشور نگاه میکند. |
در ميان خارج کشوریها، گرايش ديگری که به نظر میرسد تاثيرگذار بوده باشد، وجود افکار و ايدههايی است که به درگيری جامعه جهانی با جمهوری اسلامی به عنوان يک «امکان» برای تغيير و تحول سياسی و جابجايی قدرت در کشور نگاه میکند. به بيان ديگر، عدهای بر اين گمانند که وقوع جنگ عليه ايران میتواند گشايشی باشد برای حضور مجدد آنها در صحنه سياسی کشور، آنچنان که طی سالهای اخير مداخله نظامی آمريکا در افغانستان و عراق زمینه به قدرت رسیدن اپوزیسیون تبعیدی را فراهم آورد. اين تصور هر چند به صورت آشکار و صريح ابراز نمیشود، اما میشود براحتی آن را در لابلای گفتههای رهبران فکری و سياسی، بويژه در طيف اپوزيسيون برانداز به رهبری سازمان مجاهدين خلق و گروههای سلطنت طلب ديد. اين تصور اگر درست باشد، آنوقت بايد گفت که جنبش صلحطلب ايران با افراط گرائی از دو سو، يکی در حکومت ايران و ديگری در اپوزيسيون سر و کار دارد که اين دو همواره انگيزههای بيشتری برای براه انداختن سر و صدا داشتهاند و هم اينکه با در اختيار داشتن امکانات دولتی و يا نزديکی به دولتهای خارجی (آمريکا) وسائل ارتباط جمعی را تحت کنترل خود دارند.
صدای آمريکا، به راحتی از کنار دو «فراخوان صلح» گذشت بدون آنکه بازتابی به آنها بدهد. اين رسانه که در برنامههای روزانه خود برای طرح هر موضوع کم اهميتی فرصت و زمان کافی در اختيار دارد، از اختصاص دادن حتا يکی از برنامههای خود به اين ابتکار صلح که در نوع خود کم سابقه بود و به همین دلیل از اهميت خبری بالايی برخوردار بود اجتناب ورزيد. |
در مورد حکومت ايران نيازی به استدلال نيست. زيرا در دوره ی اخیر، بخصوص از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد افراطی گری از مشخصههای بارز آن بوده است. اما در مورد خارج کشور همين بس که پرمخاطبترين رسانه نزديک به اين طيف، صدای آمريکا، به راحتی از کنار دو «فراخوان صلح» گذشت بدون آنکه بازتابی به آنها بدهد. اين رسانه که در برنامههای روزانه خود برای طرح هر موضوع کم اهميتی فرصت و زمان کافی در اختيار دارد، از اختصاص دادن حتا يکی از برنامههای خود به اين ابتکار صلح که در نوع خود کم سابقه بود و به همین دلیل از اهميت خبری بالايی برخوردار بود اجتناب ورزيد. برای هر خبرنگار کم تجربهای درک اين واقعيت دشوار نيست که فراخوان صلحطلبی ملت ايران با امضاء تقريباً تمامی چهرههای شاخص بیرون از حکومت در ايران دارای بار خبری بيشتری است تا داستانهای تکراری شمار محدودی از مفسرين و صاحبنظران که تنها به تشديد فضای درگيری و امکان وقوع جنگ میپردازند تا طرح امکانات و نهادهایی که به طرح و رواج راهبرد صلح میپردازند. آيا امکان دعوت از چهرهای امضاء کننده فراخوان برای صلح که در خارج اقامت دارند و امکان آن را دارند تا در برنامههای اين رسانه حضور پيدا کنند وجود نداشت؟ چگونه این رسانه میتواند به فيلم ۳۰۰ که به جنگی در ۲۵۰۰ سال پيش پرداخته است برنامهای ويژهای را اختصاص بدهد، و در باره عریضه 300themovie تفسیر و تحلیل کند؟ اما به جدیترين ابتکار صلح که توسط نهادهای خارج از حکومت گرفته شده و عليه جنگی است که بطور واقعی «امروز» مردم ايران را تهديد میکند بی اعتنا گذر میکند!
متأسفانه این نوع رفتار مختص صدای آمريکا نیست. در این میان سایتهای مربوط به سازمانهای سیاسی اصلاحطلب و جمهوریخواه برون مرز نیز در انعکاس و پوشش خبری این حرکت بزرگ، سیاست بایکوت خبری را پیشه کردند که تنها تأسف ما را بر میانگیزاند.
در این میان سایتهای مربوط به سازمانهای سیاسی اصلاحطلب و جمهوریخواه نیز در انعکاس و پوشش خبری این حرکت بزرگ سیاست بایکوت خبری را پیشه کردند که تنها تأسف ما را بر میانگیزاند. |
دست ياری به سوی غير دراز نمیکنيم، اما از دوستان تقاضای کمک و همیاری داریم. نه کمک به خود که به مردم ایران! حرفمان را زدهايم که بيان صلحطلبی مردم ايران است. "قطار صلح" به راه افتاده است و حال میشود به دلسوزان در داخل و خارج از ايران نشان داد که جمعيتهای مسئول و مستقلی وجود دارند که راهبرد مشخصی را برای صلح و تعامل با جامعه جهانی ارائه کردهاند. تا زمانيکه تشديد تحريمها و خطر وقوع جنگ مردم ايران را تهديد میکند به تلاشهای صلحطلبانه خود ادامه میدهيم و روش کارمان هم تماس و روشنگری با تک تک شهروندان و گروهها و انجمنهای صلحطلب است. همگان را فرا میخوانیم تا به این جنبش بپیوندند. قدم شما هم روی چشممان. صميمانه از همه میخواهيم فراخوان صلح را امضاء کنند و به ديگران هم توصيه کنند که چنين کنند. به خود، به يکديگر و به ديگران اثبات کنیم که مستقل و ملی بودن و سرنوشت خود را در دست داشتن به نتيجه میانجامد، شايد ديرتر، ولی قطعاً.
برای امضای "فراخوان برای صلح" لطفاً به آدرس زیر مراجعه فرمائید
مطالب مرتبط:
فراخوان صلح خواهی ملت ایران
فراخوان برای صلح
فراخوان برای صلح، آزادی، عدالت