iran-emrooz.net | Fri, 09.03.2007, 22:04
کجا هستند؟
رامین احمدی
“چو عضوی بدرد آورد روزگار”
پرستو دوکوهکی روزنامهنگار و فعال جنبش زنان میگوید: “خیلی رفتارشان با ما تحقیرآمیز بود. چشم بند میزدند و چون بچهها قبول نمیکردند و میگفتند غیر قانونی و شکنجه است، با خشونت چشمبند را بر چشمشان میگذاشتند.”
بازداشت همه چهرههای شناخته شده جنبش زنان، ضرب و شتم و شکنجه و سیاست سرکوب و ارعاب نسبت به کسانی که فعالیتهای خود را در چارچوب قوانین نظام جمهوری اسلامی محدود کردهاند، دیگر تنها سرکوب متداول جمهوری اسلامی نیست. این اعلام جنگ نسبت به جنبش جامعه مدنی ایران است.
جنبش زنان از قدیمیترين و استوارترين ستونهای جامعه مدنی ایران است. ضرب و شتم و شکنجه آشکار این زنان در برابر جنبش راهی جز دفاع از خویش باقی نمیگذارد. این گونه موقعیت سیاسی را فعالان حقوق بشر پیش از این در بلوک شرق و بخصوص در لهستان در اوائل سالهای دهه ١٩٨٠ شاهد بودند. زمانی که رژیم لهستان همه اصلاحطلبان را از قدرت خارج کرد، ژنرالها فاتحانه به عرض اندام پرداختند و ناگهان دستگیری گسترده مخالفان آغاز شد.
بخشهای مختلف جامعه مدنی لهستان به زودی دریافتند که صرفنظر از ایدئولوژی و جهان بینی سیاسی و خط مشیهای متفاوت، همه در نقطه مشترکی قرار گرفتهاند: آنها رویاروی نظامی هستند که برای هیچ قانونی و از جمله قوانین خودش ارزش و احترامی قائل نیست. در چنین حالی، نقض حقوق فعالان جامعه مدنی، چه اصلاحطلب و چه مخالفان پیگیر نظام، چه لیبرال و چه رادیکال اوج میگیرد و دیگر اهداف سیاسی و اجتماعی خاص اهمیت خود را از دست میدهند. آنچه اهمیت اولیه و اساسی پیدا میکند دفاع از حریم شخصی و موجودیت فرد در برابر نظامی افسار گسیخته است که بر همه چیز چنگ انداخته و حریم شخصی را به سرعت مورد تجاوز قرار میدهد.
در چنین حالی تشکیل گروهها و کمیتههای دفاع از خویش هدف اصلی شهروندان میشود. هر جا که کانون فعالیت سیاسی، حرفهای و سندیکایی و یا حتی فرهنگی وجود دارد و هر جا گروهی از شهروندان با کار دسته جمعی و مستقل از دولت سعی در ایجاد فضای جامعه مدنی داشتهاند، در معرض خطر و سرکوب قرار دارند. در لهستان این فعالان همه کمیتههای دفاع تشکیل دادند. وقتی یکی از آنها بازداشت میشد کار کمیتههای دفاع خبر رسانی در سطح جامعه، دفاع از حیثیت فردی زندانی و رساندن کمکهای مالی و معنوی به خانوادهی زندانی بود. در لهستان از کارگران تا نویسندگان و از فعالان حقوق زن تا طرفداران محیط زیست همه با تشکیل کانونهای دفاع جبههای را برای دفاع از حریم حیثیت فردی خود گشودند.
دیروز که روی اینترنت به عکسهای خانوادههای زندانیان در برابر زندان اوین نگاه میکردم غم بزرگی بر دلم نشست. مظلومیت و تنهایی این چند تن بیدار، نگران و نیاسوده با تلفنهای موبایل بر گوش و غصه بر کول، دلم را شکست. در تنهایی به یاد تنهایی و مظلومیت آنها گریستم.
پس کجا هستند گردان فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ما که اینها در جلوی زندان اوین چشم به راه عزیزان و جگرگوشههای خود اینگونه تنها و بی پشتیبان ایستادهاند؟ کجا هستند معلمان اعتصابی؟ کجا هستند کارگران شجاع خواستار سندیکا؟ کجایند روشنفکران و نویسندگان و شاعران، سیاستمداران و آزادیخواهان، چپهای مبارز خواهان عدالت اقتصادی و اجتماعی، لیبرالهای طرفدار دموکراسی و حقوق بشر، دانشجویان دفتر تحکیم و امیر کبیر و دموکراسیخواه و دموکرات و اطلاحطلب و مشارکتی و غیرمشارکتی؟ دفاع از حقوق زنان زندانی و پیگیری آزادی آنها دفاع از حقوق معلمان هم هست، دفاع از آزادی بیان و انتشارات هم هست، دفاع از حق سندیکای کارگران و دفاع از حقوق دانشجویان هم هست. چه میشد اگر همه اینجا و در کنار خانوادهها در برابر زندان اوین باشند تا این عزیزان آزاد شوند. آنوقت همه در کنار دانشجویان آنجا بنشینند تا عزیزان زندانی آنها نیز آزاد شوند. ملتی که اینگونه همبستگی نشان دهد دیکتاتوری را به زانو در میآورد. وقتی دولت برای زندانی کردن شهروندان بهایی بالاتر از آزاد گذاشتن آنها بپردازد، آنوقت بازداشتها متوقف خواهد شد. ملتی که اینگونه همبستگی نشان میدهد شایستگی آزادی را دارد و آزادی خود را خود میسازد.