iran-emrooz.net | Tue, 06.03.2007, 19:03
اروپا، آمریکا و صدای طبل جنگ اينبار با ایران
یوشکا فیشر / برگردان: علیمحمد طباطبایی
سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۵
بار دیگر پایتخت آمریکا از سخن جنگ به جوش و خروش آمده است، و نه فقط از آخرین «استراتژی برای پیروزی» در عراق، بلکه اکنون از اقدام نظامی بر ضد ایران. هر چقدر شنیدن صدای خردگرایی از اقدامات دولت بوش دشوارتر میشود، به همان نسبت نیز شایعات جدیدتر قوت میگیرد. آیا پرزیدنت بوش بالاخره دستور حمله هوایی به نیروهای ویژهی خود را صادر خواهد کرد؟
از زمان آخرین گزارش بوش در اواخر ماه ژانویه حتی یک روز هم بدون رویدادی در رابطه با ایران یا بدون لفاظیهای بوش در بارهی این کشور سپری نشده است. دیگر روشن است که ایالات متحده با سرعت در حال برنامه ریزی مقدمات یک حمله به ایران است (با توجه به آن که تا چه اندازه نیروهای زمینی ایالات متحده در حال حاضر در عراق زیر فشار زیاد قرار گرفته است تقبل یک برنامهی نظامی گسترده بر علیه ایران تقریبا غیر ممکن است). در واقع رویارویی با ایرانیها در عراق به نحو مشهودی در حال شدت گرفتن است و این احتمال وجود دارد که در جای دیگری نیز این قبیل درگیریها انجام گیرد. اخیرا در مرز ایران با افغانستان بمبی که سپاه پاسداران را نشانه گرفته بود منفجر گردید. و البته تلاشهای جدید توسط ایالات متحده برای دست و پا کردن «شواهدی» از خطر ایران که بتوان حملهی آمریکا را توجیه کند به چشم میخورد.
اما آیا همهی اینها بلوف است؟ شاید جهان بتواند با خونسردی در انتظار یک پاسخ بنشیند، اما از یک طرف واقعیت پیشرفت برنامههای هستهای ایران و از طرف دیگر به پایان رسیدن دوران ریاست جمهوری در آمریکا میتواند به یک وضعیت خطرناک که به دشواری میتوان پیامدهای آن را پیشبینی نمود منتهی شود.
قدرت آمریکا همچون در مورد عراق برای آغاز کردن جنگ با ایران کافی به نظر میرسد، اما نه برای رسیدن به پیروزی در یک چنین نبردی. لیکن پیامدهای ماجراجویی نظامی در ایران به مراتب از آنچه در مورد عراق صدق میکرد فراتر میرود. به این ترتیب یک درگیری حتی کوچکتر در خاورمیانه میتواند بدترین انتخاب ممکن باشد ـ هم برای منطقه و هم برای همسایههایش و مهمترین آنها که شدیدا از چنین جنگی متاثر خواهد شد اروپا است.
اما اروپا که منافع امنیتیاش در مخاطره قرار گرفته چگونه به این تحولات واکنش نشان داده است؟ نخست وزیر بریتانیا تونی بلر فعلا خودش را با لفاظیهای رویاروییطلبانهی دولت آمریکا همساز کرده است. رئیس جمهور فرانسه ژاک شیراک با بیملاحظگی این گونه حدس زده بود که با فرض اقدام متقابل و تلافیجویانهی هستهای ایران با یک یا دو بمب هستهای خطر جدی برای اروپا نیست ـ این اظهار نظر او چنان مقامات فرانسوی را شگفت زده کرد که آنها بلافاصله مجبور به تصحیح سخنان رئیس جمهور خود شدند. صدر اعظم آلمان آنگلا مرکل در همایشهای امنیتی سخنرانیهایی برگزار نمود که باب طبع آمریکاییها بود، هرچند آلمان فعلا ترجیح داده است که در پسزمینه باقی بماند.
در سراسر اروپا به نظر میرسد که پرهیز از مخاطره موضوع روز است، حتی به بهای منافع مشترک و همبستگی با ناتو. نیروی دریایی آلمان سواحل لبنان را در برابر حملات حزب الله مورد دفاع قرار داده و کشورهای دیگر اروپایی همین وظیفه را در داخل خاک لبنان به عهده گرفتهاند. در افغانستان، آلمان با حضور سنگین نظامی خود در شمال، خود را در برابر درخواست کمک متحدین کاناداییاش که در جنوب با طالبان میجنگد به کری زده است. اکنون آلمان خواهان ارسال چندین هواپیمای تورنادو برای برنامههای شناسایی شده است ـ یعنی بالاخره آنچه از هیچ چیز بهتر است.
اروپا از جهت معیار خط مشیهای امنیتی در حال درجا زدن است و شاید حتی در حال پس روی، آنهم درست در لحظهای که اتحاد بیش از هر زمان دیگر مورد نیاز است. درخت بزرگ اروپا ـ به ویژه آلمان به عنوان رئیس دورهای آن ـ باید برای همکاری مشترک در موارد مربوط به استراتژیهای امنیتی راهی بیابد. در غیر این صورت اروپا هنگامی که شرایط رو به وخامت گذارد از پای خواهد افتاد و البته شرایط فعلی در ایران و خلیج فارس بسیار جدی است.
اگر واقعا به ایران حملهای صورت گیرد هزینههای آن را در درجهی اول باید خود منطقه و سپس اروپا به عنوان همسایهی بیواسطه خاورمیانه تقبل کند و آنهم البته برای مدت نسبتا طولانی و در واقع اگر ایران برنامهی هستهای خود را ادامه داده و تبدیل به یک قدرت هستهای شود در هزینههای آن نیز اروپا سهم خودش را خواهد داشت. به این ترتیب برای قارهی کهنسال ما این معضل در حکم مشکلی سرنوشت ساز درآمده است.
دقیقتر گفته شود دو منافع امنیتی عمدهی اتحادیه اروپا در مخاطره قرار گرفته است: پرهیز از جنگ با ایران و جلوگیری از ایران برای رسیدن به سلاحهای هستهای و تبدیل شدن به یک قدرت هستهای. این دو منافع علیالظاهر متناقض را میتوان با انتخاب رویکری سه شاخه که بر انزوای موثر، بازدارندگی کارآمد و مذاکرات مستقیم مبتنی است در یک استراتژی مشترک با هم آشتی داد.
اروپاییها به رهبری مرکل، بلر و شیراک باید با اطمینان دادن به ایالات متحده در این مورد که اروپا برای پرداخت هزینهی اقتصادی بالا و شاید بسیار بالا آماده است موافقت کنند ـ و آنهم به توسط انتخاب اقدامی قاطع در شدت بخشیدن به تحریمها بر علیه ایران. اما آنها باید این پیشنهاد را فقط همراه با دو پیش شرط جدی دیگر مطرح سازند: این که اقدام نظامی باید از دستور کار خارج شود و این که تمامی طرفهای درگیر ـ به انضمام ایالات متحده ـ به مذاکرات مستقیم با ایران وارد شوند.
سیاست انزوا در همراهی با مذاکرات مستقیم باید به کمک یک استراتژی مشترک در برابر سوریه تقویت بیشتر شود و نه با هدف تغییر دادن رژیم، بلکه با هدف تغییر ائتلاف ـ یعنی جدا ساختن سوریه از نزدیکترین متحد خود ایران.
این که شورای وزرای خارجهی اتحادیه اروپا برای تحریمها بر علیه ایران موافقت کردند هم بسیار درست و هم بسیار اهمیت داشت. نخبگان سیاسی ایران که با خطر تحریمهای تجاری و مالی روبرو هستند به نحوی فزاینده هزینهی انتخاب مسیر انتخاب شده برای رویارویی را درک خواهند کرد. به جلو بردن این جریان در شیوهای قاطعانه و در شرایطی که در عین حال ماجراجوییهای نظامی کنار گذاشته میشود بسیار ضروری و مهم است.
این بستگی به اروپا دارد که از دو بدترین تحول ممکن در ایران به توسط اقدامی مشترک و با قاطعیت تمام جلوگیری نماید ـ از یک طرف جنگ و از طرف دیگر رسیدن جنگ افزار هستهای. مسئولیت اروپا ـ و به ویژه آلمان به عنوان رئیس دورهای آن ـ ایجاب میکند که در این لحظهی حساس نقش خود را به درستی اجرا کند.
Europa, America and the Drumbeat of War with Iran.
Project Syndicate 2007.