iran-emrooz.net | Sat, 24.02.2007, 8:18
طرح اتحادیه خاورمیانه بزرگ
جلال ايجادی
استاد دانشگاه در پاريس ، معاون شهردار و عضو حزب سبزهای فرانسه
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
ما نمیتوانیم شرایط بحرانی خاورمیانه را فقط مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم، کافی نیست که تنها نفت و جنگ و بحران سیاسی منطقه را تفسیر نموده و مداخله نیروهای خارجی را محکوم کنیم، ما باید تلاش ورزیم تا دورنمای دیگری تصویر کنیم و راههای خروج از این وضعیت را به آزمایش در آوریم. در موقعیت بسیار دشوار کنونی منطقه و احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران هدف من در این نوشته پس از نگاهی کوتاه به طرح آمریکا و وضعیت امروز منطقه و ایران، توضیح در باره یک طرح تازه در مورد خاورمیانه میباشد. امیدوارم این طرح واکنشهای فکری را دامن زده تا در بستر برخورد اندیشهها پروژه اتحادیه خاورمیانه بزرگ شفافیت بیشتری پیدا نماید.
تحولات منطقه، طرح دولت بوش و سياست ایران
مقاله "استراتژی اسرائیل برای دهه ۸٠" که در فوریه ١٩٨٢ در مجله "کیونیم" ارگان "سازمان جهانی صیهونیستی" بقلم روزنامهنگار اسرائیلی اودد ینون(1) منتشر شد مطرح میکند که استراتژی اسرائیل میبایست تجزیه کردن کشورهای عربی برپایه مذهبی و قومی را در دستورکار خود قرار دهد. این تئوری در اوائل سالهای ٩٠ مورد توجه محافل محافظه کارحزب جمهوریخواه آمریکا قرارگرفت. در سال ١٩٩٤ ساموئلهانتینگتون مقاله خود تحت عنوان "تصادم تمدنها" را منتشرساخت و ابراز داشت که مسئله گرهی پس از جنگ سرد، جنگ میان تمدنهاست و یکی از این جدالها همانا جنگ اسلام علیه تمدن غرب میباشد. رالف پیتر(2) از نزدیکان محافل محافظه کار آمریکا برای هموار کردن سیادت مطلق آمریکا بطرز آشکار از یک خاورمیانه تجزیه شده و کاملا متفا وت، متشکل از کشورهای کوچک قومی مذهبی حمایت کرده و بعنوان نمونه جداسازی پنج منطقه از ایران را مطرح میکند و بعلاوه معتقداست که در این زمینه "پیروزی یعنی کشتن". در چنین شرایطی محافل بانفوذی که در راس دیپلوماسی دولت بوش قرارگرفتند، در پی آن برآمدند تااز این تئوریها الهام گرفته وآنهارا به کارگیرند.
رژيم اسلاميست طالبان در سال ١٩٩٦ با حمايت آمريکا روی کارآمد، ولی اوضاع چرخش کرد وبدنبال عملیات تروریستی ١١ سپتامبر ٢٠٠١ دولت آمريکا در صدد براندازی آن افتاد و بالاخره در ژانویه ٢٠٠٢ رژیم طالبان سقوط کرد. گرچه مداخله نظامی به رهبری آمريکا عليه رژيم طالبان در افغانستان با ناخرسندی برخی از مسلمانان روبرو شد، اما پيروزی در اين جنگ به سرعت به دست آمد و از آنجا که طی چند سال بعد، گروههای وابسته به القاعده به عمليات تروريستی در چندين کشور اسلامی، از اندونزی گرفته تا مراکش، دست زدند، حمايت از عمليات آمريکاييان در افغانستان افزايش و هواداری از بن لادن کاهش يافت.
در مقابله با تروریسم و در جهت دفاع از امنیت داخلی امریکا خط سياسی راهبردی دولت جورج بوش طرح جدیدی برای خاورمیانه ارائه نمود. این طرح که در نوامبر ٢٠٠٣ انتشار یافت در پی آن شد تا جغرافیای جدید خاورمیانه با منزوی ساختن ایران، سوریه و لیبی به حول مراکش، الجزائر، تونس، مصر، اردن، عربستان، یمن،عمان،قطر،بحرین،ایالات متحده عربی،افغانستان،پاکستان،ترکیه و عراق تشکیل شود. بر اساس این طرح در کشورهای مسلمان بلحاظ عقب ماندگی اقتصادی و سیستمهای سیاسی بسته زمینه برای رشد تروریسم و حسادت نسبت به امریکا فراهم بوده و بنابراین اصلاحات در چهار مورد باید صورت گیرد: یکم توسعه اقتصادی وایجاد منطقه آزاد و توسعه بنگاههای اقتصادی، دوم باز شدن سیاسی با تقویت جامعه مدنی و اصلاح سیسم قضائی، سوم توسعه آموزش و پرورش و آموزش حرفه ای، چهارم دفاع از حقوق زنان. بنابراین استقرار دموکراسی در خاورميانه باید در دستور کار قرار گیرد و حمله به عراق مرحله اول برای ایجاد خاورمیانه بزرگ میباشد. این سیاست باعث شد تا رژيمهای سرکوبگر منطقه نگران شوند. در حاليکه برخی اعراب آن را طرحی مرموز و شرورانه تلقی میکردند، برخی ديگر آن را نشانهای از تغيير جهت سياست آمريکا در کنار گذاشتن حمايت از ديکتاتورها میدانستند. در واقع امر سیاست بوش و محافل محافظه کار و طرفدار اسرائیل نزدیک به او خواهان تغییر جغرافیائی و سیاسی منطقه بوده و خط مرکزی آنها مقابله با تروریسم و دولتهای ضد آمریکائی و تحکیم سرکردگی یک جانبه و کنترل منابع میباشد. این طرح بدون کنار گذاشتن نقشه رالف پیترمبتنی بر تجزیه کشورهای موجودو ایجاد دولتهای کوچکتر بر پایه مشخصات مذهبی و نژادی قومی، میکوشد تا جلوه آراسته تری به طرح خود داده ویک بلوک ضد رژیم ایران و جدا از منافع اروپا و روسیه راپدید آورد.
نقشه کنونی خاورمیانه
نقشه برپایه نظریات رالف پیتر
نقشه خاورمیانه جرج بوش
بعد از افغانستان حمله به عراق در دستور قرار گرفت و بیاعتنا به قوانین بینالمللی و سازمان بینالملل آمریکا با حمایت انگلستان باشغال نظامی عراق پرداخت. در پيامد سياست خاورميانهای آمريکا ليبی برنامه هستهای مخفيانه خود را کنار گذاشت، عربستان سعودی به اصلاح محتوای برخی از کتابهای درسی آن کشور پرداخت تا از شدت بيگانه ستيری آنها بکاهد، سیستم چند حزبی در مصر برقرار شده و سياستهای تبليغی دموکرات مآبانه هم به کار افتاد. بخشی از اين تحولات بسیار فرعی و یا صرفا جنبه ظاهرسازی داشت اما انتخابات در عراق با پیروزی شیعهها و کردها ودر فلسطين با پیروزی حماس نتايج غيرمنتظرهای را در پی آورد و در لبنان، يک خيزش مسالمت آميز مردم به چندين دهه قيمومت سوريه بر آن کشور خاتمه داد.
هدف مداخله آمریکا در عراق چه بود؟ ایجاد خاورمیانه بر اساس جغرافیای مذهبی و قومی میتواند با تقسیم عراق آغاز شود و بعلاوه این حمله دست اندازی به منابع نفت عراق، ايجاد پايگاه نظامی نیرومند در منطقه و حمايت از اسرائيل را میسر میسازد. البته مقابله با ايران هدف ديگرسيا ست امريکا میباشد. محاصره کردن سياسی و نظامی منطقهای ایران با بیست هفت پایگاه امریکایی از طریق افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، گرجستان، ترکیه و کل سواحل جنوبی خلیج فارس با تصرف عراق کامل میشود(3). اما علیرغم این استراتژی محاصره جنبه غیر منتظره اینستکه جنگ عراق به جای ترساندن مخالفان سياست آمريکا، مانند سوريه و ايران، باعث تقويت موقعيت آنان شده است. اقدام ايالات متحده در تغيير رژيم در عراق و افغانستان از نظر استراتژيکی به نفع ايران تمام شد بدون اينکه هزينهای بر اين کشور تحميل کرده باشد. در عراق، سقوط رژيم سابق به تقويت موضع سياسی شيعيان هوادار ايران منجر شده در حاليکه کشورهای سنی مذهب، مانند ترکيه و عربستان سعودی در دوگانگی قرار داشته و باوجود یک سری نگرانی نسبت به ایران ترجيح میدهند به جای به چالش خواندن ايران، با جمهوری اسلامی کنار بيايند.
در این وضعیت حزب الله، يعنی بازوی ايران در لبنان، تشويق شد تا خصومت خود عليه اسرائيل را تا حد تحريک اين کشور به جنگ شدت بخشد. احساسات ضد آمريکايی باعث تقويت موقعيت اسلامگرايان در منطقه شده به نحوی که اخوان المسلمين در مصر و جنبش حماس در فلسطين توانستند به موفقيتهای انتخاباتی دست يابند. در واقع، از هنگامی که ائتلاف شیعیان عراق موفق شد در انتخابات پارلمانی اکثريت نسبی کرسیهای پارلمان را به خود اختصاص دهد، زمزمه تشکيل "هلال شيعه" در منطقه، از سوی برخی از رهبران محافظه کار عرب بلند شد. اين رهبران که ملک عبدالله پادشاه اردن و حسنی مبارک رئيس جمهور مصر از برجسته ترين آنها بودند، ايران را متهم کردند که قصد دارد از طريق اتحاد با دولت شيعه عراق، علویهای حاکم بر سوريه، حزب الله لبنان و گروههای فلسطينی حماس و جهاد اسلامی، محوری سياسی به منظور بسط نفوذ خود بر تمام منطقه خاورميانه تشکيل دهد.
بحث گسترش نفوذ ايران در خاورميانه هنگامی اوج گرفت که در تابستان سال ۲۰۰۶ جنگ ويرانگری بين اسراييل و حزب الله لبنان در گرفت که منجر به بیش از پنج میلیارد دلار خسارت مالی برای لبنان و کشته شدن بیش از هزار لبنانی و اسرائیلی شد. شورای امنيت سازمان ملل باعث پايان جنگ در لبنان شد. ابهام در ميدان جنگ به دو طرف درگيری اين امکان را داد که اعلام پيروزی کنند، از همين رو، حسن نصرالله دبير کل حزب الله نتيجه جنگ را پيروزی تاريخی و الهی گروه تحت فرمان خود دانست. با خاتمه جنگ بحران در خاورميانه فرو ننشست بلکه وارد مرحله تازهای شد. اسراييل مقاومت نيروهای حزب الله در برابر ارتش خود را به عمق نفوذ سپاه پاسداران انقلاب ايران در جنوب لبنان تعبير کرد و به اين برداشت رسيد که ايران در پی به دست آوردن نفوذی مشابه در نوار غزه و کرانه باختری رود اردن از طريق کمک به دولت حماس است.
این وضعیت نگرانی اسرائیل را افزایش داد و در مقابل خطرات "هلال شیعه" و عدم پیروزی قطعی در برابر حماس به اين نتيجه رسيد که جز از راه همکاری دولتهای محافظه کار و ميانه رو عرب نمیتواند با گسترش نفوذ ايران در منطقه مقابله کند، از اين رو، دولت اهود اولمرت با تاکيد بر ضرورت ائتلاف بين اسراييل و اعراب ميانه رو در برابر ايران، موضع مثبتی در مقابل طرح صلح عربی اتخاذ کرد. این طرح صلح عربی که در سال ۲۰۰۲ در بيروت به امضای سران اتحاديه عرب رسيد مطرح میکند که در صورت عقب نشينی اسرائيل به مرزهای چهارم ژوئيه ۱۹۶۷ تمام کشورهای عرب با اسرائيل روابط عادی برقرار میکنند. جنبه دیگر سیاست اسرائیل تشدید تبلیغات و بسیج علیه ایران و طرفداری از حملات نظامی علیه مراکز اتمی این کشور میباشد. این کارزار سیاسی تبلیغاتی از حمایت وسیع محافل مطبوعاتی و وسائل ارتباط جمعی در غرب برخوردار است.
در اين ميان، دولت فواد سينيوره نخست وزير لبنان که در جلب موافقت اعضای شورای امنيت سازمان ملل برای صدور قطعنامه ۱۷۰۱ نقش مهمی ايفا کرده بود، در پی استقرار نيروهای بين المللی و ارتش لبنان در جنوب اين کشور، بحث خلع سلاح حزب الله را بر اساس قطعنامه مطرح کرد. حزب الله به منظور پيشگيری از اين اتفاق، به همراه جنبش امل متحد نزديکش و پشتیبانی سوریه و ایران، وزيران خود را از کابينه آقای سينيوره خارج کرد و تظاهرات و تحصن نامحدودی را به منظور ساقط کردن دولت آقای سينيوره در بيروت به راه انداخت. اين حرکت حزب الله کشورهای محافظه کار عرب بخصوص عربستان سعودی را که حامی اصلی دولت فواد سينيوره به شمار میرود، خشمگين کرد. عربستان که پيش از اين تاريخ از حرکت حزب الله در لبنان نگران بود، اما اصراری بر افشای نگرانی خود نداشت، پس از به چالش طلبيدن دولت فواد سينيوره از سوی حزب الله و متحدانش، علائمی مبنی بر ضرورت مقابله با متحدان شيعی ايران در لبنان و عراق ارسال کرد. در عين حال، روابط رو به گسترش دولت حماس با ايران و کمکهای 200 میلیون دلاری ایران به حماس ، سبب شد که سعودیها نسبت به نفوذ ايران در فلسطين نيز بدبين شوند و حماس را برای فاصله گرفتن از ايران تحت فشار بگذارند.
موقعیت حزب الله در لبنان و شیعیان در عراق اعتماد به نفس در جمهوری اسلامی را تقویت نمود و به ايران فرصت داد تا از آب گل آلود دريای مديترانه ماهی بگيرد. حضور ايران شيعه در بحران اخير خاورميانه حتی مورد ستايش بسياری از اهالی سنی مذهب منطقه بوده است. گرچه مقامات ايرانی به شدت ادعای تامين زرادخانه موشکی حزب الله را تکذيب میکنند، اما خود را در موفقيتهای اين گروه سهيم میدانند و علی اکبر محتشمی، از پايه گذاران حزب الله لبنان، اين گروه را "فرزندان معنوی" آيت الله خمينی توصيف میکند. پشت خرسندی ايران، اين آگاهی هم وجود دارد که هرچه آمريکا بيشتر در سياست خشونت آميز خاورميانه درگير شود، آسيب پذيری اين کشور نيز بيشتر میشود و امکانات بازی در زمینه هستهای برای ایران افزایش مییابد و دست رژیم در سرکوب داخلی باز تر میگردد. در داخل ايران، مردم در حالت نارضایتی شدید به سر میبرند، فعالان طرفدار دموکراسی ازاستحکام برخوردار نیستند و زیر فشار استبداد در هراس بسر میبرند و دستگاه حکومتی مراقب شخصيتهای فرهنگی و سیاسی که درصدد به راه انداختن "انقلاب مخملين" هستند میباشد. روشن است که در داخل خفقان و سیاست سانسورو خودسانسوری رسانههای گروهی ، فشار ایدئولوژیکی تبلیغاتی گسترده ، سوء مديريت اقتصادی، فساد اداری، بیعدالتی اجتماعی، خدشه دار شدن حقوق بشر و ناخرسندی در ميان مردم همچنان به شدت وجود دارد و رژیم اسلامی تلاش دارد در عین حفظ این سیاست فشار در داخل سیاست تعرضی خود در خارج را ادامه دهد. حيثيت منطقهای ایران، نفوذ ايران در نزد مردم عرب منطقه ، درآمد هنگفت نفتی ايران وغرور مستبدان حاکم، دولت ايران را مصمم ساخته است تا حضور و نفوذ منطقهای کنونی را در آينده به نفوذی هستهای وسیادت سیاسی مذهبی محکم تبدیل گرداند. البته این امر سادهای نیست زیرا کشورهای عرب سیاستت تعرضی ایران را در تناقض با منافع و سیاست خود میدانندو با امریکا در مقابله اش با ایران همسوئی نشان میدهند و آمریکا برای تحقق طرح خاورمیانه بزرگ یعنی سیادت یکجانبه منطقهای خود در پی تنبیه کردن رژیم اسلامی میباشد.
غرب و سیاست هستهای ایران
واقعیت اینستکه ایران طی یک دوره برنامه اتمی خود را پنهان نگه داشت و پی در پی به خواستهای آژانس بين المللی انرژی اتمی و شورای امنيت سازمان ملل بی اعتنايی نشان داد. زیر فشار آمریکا قطعنامه شورای امنيت حاوی درخواست از ايران برای توقف غنی سازی اورانيوم و يا مواجه شدن با تحريمهای بين المللی آماده شد . ايران علیرغم این اخطار تصمیم به ادامه فعالیت هستهای گرفت ودر واکنش پيشنهاد کرد که اگر جمهوری اسلامی آماده گفتگوست، چرا نبايد اعمال تحريمها را به تعويق انداخت و منتظر دستاورد اين مذاکرات ماند ولو اينکه برخی فعاليتها در زمينه غنی سازی اورانيوم هم ادامه داشته باشد.
به اين ترتيب، ايران اميدواربود که روسيه و چين، که در گذشته از اين کشور حمايت کرده اند، خواستار عدم اجرا و یا تعويق اخطار ٣١ اوت ٢٠٠٦ شوند و توصيه میکند که شورای امنيت بايد در برابر گرفتار شدن در چنين وضعيتی مقاومت کند. ايران قطعنامه شورای امنيت را "غيرقانونی" توصيف کرده و با تاکيد بر "حق انکار ناپذير" خود در غنی سازی اورانيوم، تنها هدف برنامه هستهای خود را توليد برق توصيف و غرب را به توطئهای ناجوانمردانه برای جلوگيری از دسترسی کشورهای در حال توسعه به فناوری پيشرفته متهم نمود. اين موضع مورد قبول آژانس نمیبا شد چراکه واقعيت امر جز از اين است و گرچه از نظر حقوق بین المللی پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هستهای - ان پی تی - حق امضاکنندگان در برخورداری از فناوری هستهای برای مصارف غيرنظامی را به رسميت میشناسد، اما تنها در صورتی که فعاليت در اين زمينه با معيارهای آژانس بين المللی انرژی اتمی منطبق باشد.
جمهوری اسلامی ايران تا سال ٢٠٠٣ به مدت هجده سال به دور از نظارت آژانس به شکلی مخفيانه به تجربه اندوزی غيرقانونی هستهای ادامه میداده است و با وجود بيش از سه سال بررسی، بازرسان بين المللی بر اين باور هستند که ايران همچنان اطلاعات مهمی را در زمينه خريد تجهيزات غنی سازی از بازار سياه و سرنوشت اين تجهيزات پنهان داشته است و در نتيجه، شورای حکام آژانس چارهای نداشته است جز اينکه ايران را به دليل عدم اجرای تعهدات خود به شورای امنيت گزارش کند. ايران نخستين "درخواست مودبانه" شورای امنيت برای تعليق فعاليتهای دردسرساز غنی سازی تا زمان تکميل بازرسیهای بين المللی را رد کرد و در نتيجه، شورای امنيت رای داد تا از ايران خواسته شود به اين درخواست گردن نهد و در غير اينصورت، با مجازاتهای بين المللی مواجه شود. در مقابل سخت سری ایران در ٢٣ دسامبر ٢٠٠٦ قعطنامه به رأی گذاشته شد. اين قطعنامه از حمايت نه تنها ايالات متحده و اروپاييان، بلکه روسيه و چين که اعضای دارای حق وتو شورای امنيت هستند نيز برخوردار بود. بر اساس قطعنامه تحريم ايران که مطابق اصل ۴۱ فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد میباشد کليه کشورهای جهان موظف هستند مانع از انتقال کالاهايی به ايران شوند که به برنامه غنی سازی اورانيوم، رآکتورهای آب سنگين و نيز ساخت سيستمهای پرتاب سلاح هستهای نظير موشکهای بالستيک در ايران کمک کند. فرانسه، بريتانيا و آلمان که تهيه کنندگان اين پيش نويسند به منظور جلب حمايت روسيه فعاليتهای اين کشور در نيروگاه هستهای بوشهر را مستثنی کردند. علاوه بر اين مخالفت، روسيه با ممنوع کردن سفر برخی مقامها و کارشناسان اتمی ايران ، سرانجام کشورهای اروپايی را وادار کرد تنها از کشورهای جهان بخواهند شورای امنيت را از سفر اين افراد مطلع کند.
دليل موضعگيری دستجمعی عليه ايران تنها به دليل پرده پوشی چند ساله جمهوری اسلامی نيست بلکه ماهيت برخی از فعاليتهای مخفی آن نيز باعث نگرانی شده است. نشانههايی نيز از ارتباط مستقيم برنامههای هستهای ايران با مسايل نظامی و طراحی موشکهايی با قابليت حمل کلاهک هستهای در دست است و بهترين راه برای ايران برای رد اين اتهامات و ايجاد اعتماد در مورد مقاصد صلح آميز خود تعليق فعاليت غنی سازی و همکاری هرچه کاملتر با بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی است . محافل غربی ادعا دارند که درخواست تعليق غنی سازی اورانيوم به معنی تلاش برای نفی نيازهای هستهای ايران نيست زيرا پيشنهادهای این کشورها همراه با امتيازات تجاری، تکنیکی و گفتگوهای سياسی، شامل ساخت رآکتورهای توليد برق و تضمين سوخت آنها نيز بوده که به ايران امکان آن را میدهد تا تمامی فوايد فناوری غيرنظامی هستهای را صرفا با بخشی از هزينه ادامه غنی سازی به دست آورد. يکی از پيشنهادهای قابل طرح اين بوده که ايران همچنان سانتريفوژهای خود را به کار گيرد اما به جای گاز توليد کننده اورانيوم غنی شده از گاز غيرفعال استفاده کند. پيشنهادهای ارايه شده به ايران در ضمن شامل کمک در زمينه تحقيقات کشاوری و پزشکی هستهای همراه با تضمين تامين سوخت نيروگاهی است. با توجه به سابقه برنامههای هستهای ايران و سوء ظنی که در اين زمينه وجود دارد، شرط ادامه مذاکره بازداری فوری غنی سازی است. اینان معتقدند که اجازه به ايران برای به درازا کشاندن مذاکرات در حاليکه فوت و فن چرخش دستگاههای سانتريفوژ را برای توليد مواد قابل استفاده در بمب اتمی فرا میگيرد، اقدامی نادرست است و بايد با تحريمهای بين المللی مواجه شود. البته از نظر دور نباید داشت که اروپائیان بیشنر ترجیح میدهند که امر غنی سازی خارج از ایران صورت گیرد. ولی امریکا در مخالفت با ایران و در حمایت از اسرائیل خواهان محروم نمودن قطعی ایران از تکنولوژی هستهای و دستیا بی به سلا ح اتمی میباشد . ايران در زمينه فن آوری سانتريفوژها خودکفا نيست و به دانش و تخصص خارجی برای توسعه برنامه هستهای خود نياز دارد. در حال حاظر ایران دارای ١٦٤ سانتريفوژ بوده و هنوز از براه اندازی سه هزار سانتريفيوژ جديد دور است.(4) حتی اگر مهندسان ايرانی بتوانند به سادگی مجموعه سه هزار سانتريفیوژهای لازم برای توليد اورانيوم غنی شده در حد مصارف صنعتی را تعبيه کنند، بازهم تا توليد مقدار سوخت کافی برای يک رآکتور اتمی چند سال وقت لازم است و به نظر سازمانهای اطلاعاتی آمريکا، تا قبل از پنج تا ده سال ديگر هم ايران نخواهد توانست يک بمب اتمی بسازد.
هنگامی که در سال ٢٠٠٢، جورج بوش، رييس جمهوری آمريکا، جمهوری اسلامی را از اعضای محور شرارت خواند، اکثر روحانيون ايران احساس نگرانی کردند زيرا در آن زمان، توان سياسی حکومت ايران با رقابت بين جناحهای اصلاح طلب و محافظه کار تحليل میرفت و در حاليکه سخنرانی رييس جمهوری آمريکا کوتاه مدتی پس از اشغال نظامی افغانستان ايراد شده بود، اين احساس وجود داشت که هدف وی سرنگونی نظام دين سالار در کشور ایران است. سرنگونی صدام حسين درعراق به اين نگرانی شدت بخشيد به نحوی که در جريان جنگ عراق، جمهوری اسلامی به اقداماتی برای ارزيابی امکان دستيابی به تفاهم با ايالات متحده مبادرت ورزيد. از آن زمان تا کنون، تغييرات بسياری روی داده است . در ابتدا مقامات ايرانی درخواست آمريکاييان و سايرين برای کنار گذاشتن هدفهای هستهای خود را کماکان ناديده گرفتند. دولت جمهوری اسلامی ظاهرا دستخوش نگرانی نبود بلکه اعتماد به نفس قابل توجهی را از خود بروز میداد و اضافه باید کرد که آيت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی در انتظار آن است که ايران "ثمره شيرين" تلاشهای هستهای خود را به زودی به دست آورد. ولی از نظر دور نباید داشت که در دوره علیرغم اینکه نشانههائی از نگرانی مسئولین رژیم پدیدار شده است ولی در عین حال رژیم ایران نمیخواهد کوتاه بیاید زیرا به مشکلات و تناقضات در سیاست آمریکا آگاه است.
اعتماد به نفس جمهوری اسلامی بدون منطق نيست زيرا اگر هم تحريمهاي عليه اين کشور به اجرا گذاشته شود، احتمالا، دست کم در مرحله اول، اين تحريمها منحصر به محدوديت خريد برخی فناوریهای هستهای پيشرفته، مسدود کردن فعالیتهای نها دهای درگیر در زمینه هستهای و دارايیهای خارجی و محدود کردن مسافرتهای بعضی از مقامات ارشد جمهوری اسلامی خواهد بود. روسيه و چين، که دارای روابط تجاری گستردهای با ايران هستند، در پی آن نیستند تا ایران با محاصره گستردهای مواجه گردد. روسيه و چين عموما روشی ملايمتر را توصيه کردهاند. ولی از یاد نباید برد که در همنوائی با شورای امنیت رهبران چین در گفتگوی خود با لاریجانی در ژانویه ٢٠٠٧ در پکن تاکید کردند که شورای امنيت سازمان ملل متحد قطنامه شماره ١٧٣٧ دسامبر ٢٠٠٦ را به اتفاق آرا تصويب کرده و اين قطعنامه منعکس کننده نگرانی جامعه بين المللی در مورد پرونده هستهای ايران است. چين به رغم وابستگی روزافزونش به نفت منطقه خليج فارس،در رابطه با مسائل تايوان و تبت و مسائل شبه جزيره کره و ژاپن نمیتواند نسبت به غرب بی توجه باشد و بعلاوه در حوزه خاورميانه، نکته مرکزی علاقه چين بر ثبات منطقه استوار است و از همين رو، اين کشور به برقراری صلحی پايدار بين اعراب و اسراييل سخت پايبند است و بنابراین حمایت یکجانبه از ایران بنفع اش نمیباشد.
از سوی دیگر از دیر باز ایران تهدید کرده بود که در صورت تصویب قعطنامه، صادارات نفت را محدود و یا متوقف خواهد کرد. البته اگر ايران عملا تهديد به توقف صادرات نفت خود را عملی کند بهای نفت خام قطعا افزايش بيشتری خواهد داشت. ولی ايران با صدور حدود ٢٫٨ ميليون بشکه نفت خام در روز حدود سه درصد از تقاضای جهانی نفت را تامين میکند وبعلاوه نیاز عمیق به درآمدهای نفتی، رژیم را از این تصمیم باز میدارد. در هر صورت، اقتصاد ايران چنان آسيب پذير است که مقامات ايرانی خطر توقف صادرات نفت را عملی نمیدانند. در سال ٢٠٠٤ هنگامی که بهای نفت به مراتب کمتر از حال حاضر بود، درآمد نفت حدود يک چهارم توليد ناخالص داخلی، چهار پنجم درآمد ارزی و يک سوم عوايد بودجه دولت را تشکيل میداد. به نوشته اکونوميست از زمان انتخاب محمود احمدی نژاد به رياست جمهوری ايران، مخارج دولت به سرعت افزايش يافته و تجديد ساختار اقتصادی پس از سالها پيشرفت بطئی، کلا متوقف شده و به وابستگی شديدتر به درآمد نفت منجر شد. اقتصاددانان ايران نگران آن هستند که هر نوع کاهشی در درآمد دولت به بيکاری گسترده و افزايش سريع بهای کالاهای اساسی مانند بنزين منجر شود(5).
در مقابل سیاست هستهای ایران کشورهای غربی سیاستهای متفاوتی دارند و این امر با تشدید تضادهاو احتمال مداخله نظامی آمریکا میتواند به قطبندهای آشکاری تبدیل شود.بی سبب نیست اگر ژاک شیراک ارزیابی آمریکا و اسرائیل در مورد ایران را غلوآمیز تلقی میکند. منافع نفتی و سیاسی کشورهای اروپائی بامنافع آمریکا متفاوت بوده و تقسیم و کنترل بازار هستهای و اورانیوم یکی دیگر از زمینههای اختلاف آنان بشمار میآید.
نقش ايران در خاور ميانه و فشار آمريکا
بهر حال میتوان گفت که امریکا با تصویب قعطنامه با توجه به مخالفتهای قبلی چین و روسیه به یک موفقیت دیپلماتیک دست مییابد و راه را برای فشارهای بعدی هموار میسازد. بعلاوه واشینگتن در آماده سازی زمينه لازم برای قطع همکاریهای جهانی در تبادلات نفتی با ايران فعلانه تلاش میورزد. بنابر لس آنجلس تايمز(6) کارزار ايالات متحده برای قطع سرمايه گذاریهای خارجی در پروژههای نفتی و گازی ايران، جمهوری اسلامی را طی دو دهه آينده با خطر عدم امکان صدور انرژی مواجه میکند . قطع مبادلات نفتی ايران در عرصه بين المللی، در صورتیکه تدريجی انجام بپذيرد، ديگر اعضای اپک اين کاهش توليد نفت را جبران خواهند کرد. تلاشهای ايالات متحده و متحدانش برای متقاعد کردن بانکها و شرکتهای نفتی بين المللی به قطع رابطه با ايران ، خطرات بسياری را متوجه پروژههای انرژی جمهوری اسلامی جهت افزایش ميزان استخراج طلای سياه تا حد ۸۰۰ هزار بشکه در روز خواهد کرد. مقامات آمريکايی از هم اکنون به چين در زمينه ادامه همکاريش با ايران در احداث پروژه ۱۶ ميليارد دلاری ميدان گازی پارس شمالی هشدار دادهاند. در همانحال، ايالات متحده بر بانکهای خارجی فشار میآورد تا معاملات خود با ايران را محدود کنند. آمريکا اخیرا، پنج شرکت ( چهار شرکت مستقر در چين و يک شرکت مستقر در ايالات متحده که نمايندگی توليدکنندگان لباس چينی را در دست دارد) را به فهرست شرکتهايی افزود که به کمک به برنامههای تسليحاتی ايران متهم هستند و معاملات شرکتهای آمريکايی با آنها را ممنوع اعلام داشت.
استراتژی ايالات متحده در منطقه با شعار گسترش دموکراسی در خاورميانه از دنيای غرب تا ايران از يک خط مشی پيروی میکند و در حستجوی اتخاذ يک الگوی واحد میباشد. برای امریکا مداخله نظامی و تشدید فشار راه اصلی برای "دمکراسی" خاورميانه بزرگ میباشد. ایران مانع بزرگ تحقق این هدف میباشد و بنابراین میباید ایران را شدیدا منزوی ساخت و یا حتی آنرا مورد حمله نظامی قرارداد. تصويب قطعنامه ايران را از لحاظ ديپلماتيک خوار و خفيف کرد. تنها کشورهای معدودی مانند برمه و سودان از طرف سازمان ملل مشمول تحريم شدهاند. اکنون ايران نيز به فهرست اين کشورها پيوسته است. شورای امنيت به اتفاق آرا عليه ايران رأی داد و حتی روسيه و چين نیز به قطعنامه رأی مثبت دادند. بی گمان ايران علیرغم برخی موفقیتها در خاورمیانه در جامعه بين الملل منزویتر شده است.
بدنبال سخنان رویزیونیستی و تحریک آمیز محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری ايران، در باره محو اسرائيل از نقشه جهان و در همسوئی با آمریکا، اسرائيل فشار خود را تشدید کرده و بنا به روزنامهی انگلیسی "ساندی تايمز"(7) در حال آماده كردن خود برای يك حملهی نظامی به تاسيسات هستهای ايران با هدف متوقف كردن برنامه ی هستهای آن كشور است. در اين حمله از بمبهای سنگرشكن استفاده خواهد شد. نخست موشكهای متعارفی كه از طريق ليزر هدايت میشوند ، تونلی را به سوی اهداف واقعی در سنگرهای زير زمينی باز میكنند، سپس و بلافاصله، بمبهای كوچك هستهای با قدرت انفجاری يكپنحم بمبهای بكار رفته در هيروشيما، در اين تونلها منفجر خواهند شد. اهداف اصلی در طرح حمله مورد نظر اسرائيل به شرح زير هستند: مركز تحقيقاتی و مراكز توليد سوخت هستهای در نطنز. دراين مراكز تعداد زیادی دستگاه سانتريفوژ برای غنیسازی اروانيوم قرار دارند.تاسيست اتمی اصفهان ، در اين مركز ٢٥ تن گاز مورد مصرف در غنیسازی اورانيوم انبار شده است.تاسيسات آب سنگين اراك، در اين تاسيسات در آينده پلوتونيوم، كه دارای كاربرد در ساخت سلاح اتمی است، توليد خواهد شد.
استفاده از زور عليه ايران میتواند به تشديد خطرات موجود منجر شود زيرا نه تنها تاسيسات هستهای شناخته شده ايران در مناطق مختلف پراکنده است بلکه احتمال وجود مراکز مخفی ديگری هم وجود دارد و اقدام نظامی میتواند باعث شود تا سران رژیم به تلاشی مضاعف برای ساخت بمب اتمی دست بزند. روحانيون حاکم بر ايران از امکانات ديگری برای تلافی حملات نظامی خارجی برخوردارند که از آن جمله میتوان از تامين نيازهای مالی گروههای مسلح مخالف اسرائيل و توسل به متحدان شيعه جمهوری اسلامی در عراق و فراتر از آن نام برد.
خاورميانه منطقهای میباشد با کشورهائی که هريک خصوصيات ويژه دارند و آمريکا علیرغم ادعایش نمیتواند با پيروی از يک خط مشی یک جانبه اميدوار باشد که هم بحران در لبنان را رفع کند و هم پيشرفت ايران به سوی تبديل شدن به يک قدرت هستهای را سد کرده و همزمان از سقوط عراق به هرج و مرج کامل جلوگيری کرده و هم امنیت اسرائیل را حفظ کند وبالاخره مسئله ايجاد يک کشور فلسطينی را حل کندو خاورمیانه بزرگ خود را تشکیل دهد. واقعيت امر اين است که آمريکا نمیتواند مدعی پيروزی در هيچيک از اين جبههها باشد. نگرانیهای همسايگان عرب ايران از امکان دسترسی اين کشور به تسليحات هستهای به مراتب بيشتر از نگرانی آمريکا است. اگر اسرائيل با حمله به حزب الله اميدوار بود آنرا نابود کند، در اشتباه بود و اگر آمريکا اميدوار بود اسرائيل با نابود کردن حزب الله ضربهای به ايران وارد خواهد کرد، اکنون بايد مايوس شده باشد. بهترين کمک به حل تمام مسائل خاورميانه همانا اعلام منطقه بعنوان یک منطقه غیر اتمی و ترغيب و فشار بر اسرائيل به برسمیت شناختن یک دولت مستقل فلسطینی و صلح با همسايگانش است.
حمله به ايران باعث بروز شکاف در جامعه بين الملل میشود که تا کنون در مخالفت با برنامههای هستهای اين کشور اتفاق نظر داشته و همچنين مردم عادی ايران را پشت سر يک رژيم سرکوبگر متحد میسازد. من بطور قاطع با وجود تسلیحات اتمی در هر کجای دنیا که باشد مخالف بوده و اقدامات و تهدیدات رژیم اسلامی در این راستا را محکوم میکنم(8). غرور و مستی حاکمان ایران و ماجراجوئیهای رژیم جز تشدید خطر برای ایران و مردم ثمره دیگری ندارد.در عین حال از یاد نباید برد دولت جرج بوش علیرغم مخالفتهای جهانی و مشکلات بیشمار در عراق قادراست به تجاوز جدیدی دست بزند. طرح سلطه طلبانه خاورمیانه بزرگ دولت بوش و تجزیه کردن کشورهای این منطقه از طریق آشوب و جنگ در دستور کار بنیادگرایان کاخ سفید قراردارد. کنترل کل خاورمیانه و منابع نفت و گاز آن و ایجاد یک سد محکم در مقابل قدرت سیاسی و اقتصادی چین و هند فردا و رقابت جوئیهای روسیه به دولت جنگ طلب بوش این انگیزه قوی را میدهد تا حضور نظامی خود راازعراق به افغانستان متصل کند. ما در شرایط بسیار خطرناکی بسر میبریم، شرائطی که علیه صلح در جهان است و جز سرکوب آزادی و کشتاروفقر، تخریب محیط زیست وهمچنین رشد بنیاد گرائی اسلامیستی و فناتیسم مذهبی برای مردمان این منطقه نتیجه دیگری نخواهد داشت. دولت جمهوری اسلامی پیوسته یک تهدید و خطر دائمی برای مردم ما و منطقه بوده و میباشد. متاسفانه توانائیهای کشورما در راه جاه طلبیهای رژیم اسلامی به هدر رفته و سیاست خارجی آن در خدمت تروروتشنج و بحران سازی قرارداشته است، در حالیکه ایران با توجه به موقعیت خود میتوانست نقش مثبت و برجستهای در این منطقه ایفا نماید. آمریکا، اسرائیل، ایران ودیکتاتورهای عرب نقش اصلی را در ایجاد آشوب ووخامت در منطقه بازی میکنند. مردمان این بخش از جهان نیازمند صلح، همزیستی مسالمت آمیز، دمکراسی، لائیسیته وپاکیزگی زیست محیطی میباشند. متاسفانه از این موقعیت بسیار دور هستیم. چگونه به این سمت برویم؟ پاسخ به این پرسش بسیار دشواراست و یک راه حل جادوئی و سحر آمیز وجود ندارد و بناگزیر تلاشها اراده گرایانه و گوناگون و درازمدت خواهند بود.
طرح یک پروژه: اتحادیه کشورهای خاورمیانه بزرگ
چگونه از وضعیت کنونی خارج شویم و چه دورنمای دلپذیر و شایستهای عرضه کنیم؟ پشنهاد دورنمای دیگر امر بسیار دشواری میباشد. اوضاع کنونی محصول یک تاریخ و مکانیسم اجتماعی اقتصادی و فرهنگی و همچنین تناسب قوای نیروهاست. با این وجود فکر پروژه جدید را باید مطرح کرد و به بحث دامن زد. فقدان شرایط مناسب مانع طرح نظر نباید گردد. زندگی سیاسی نیازمند دورنگری وآرمانگرائی و بلند پروازیست. منطق کوتاه مدت برای دگرگونهای بزرگ نارسا و نامناسب میباشند. بنابراین به واقعیتهای موجود باید شدیدا توجه داشت ولی باید نقبی به آینده زد، دورنما را باز کرد و اراده سیاسی را در خدمت تحولات آتی قرار داد. یکی از فرضیههائی که میتوان برای آینده این منطقه در نظر گرفت همانا تشکیل یک اتحادیه از کشورهای این منطقه میباشد. این اتحادیه منطقهای درآینده میتواند در برگیرنده کشورهای زیر باشد : ایران، پاکستان، اسرائیل، عراق، اردن، قزاقستان، قرقیزستان،کویت، لبنان، عمان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، افغانستان، فلسطین، قطر، سوریه،یمن، بحرین، عربستان سعودی، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان،امارات متحده عربی. مضمون همکاریها و فعالیتهای این اتحادیه میتواند در زمینههای زیر باشد: دیپلماتیک، فرهنگی، جهانگردی، بازرگانی، تکنولوژیکی، شبکههای آبرسانی و تولید آب شیرین، آلودگهای شهری و صنعتی، مبارزه علیه تروریسم و مواد قاچاق، کشاورزی، تولید انرژیهای پاک، نفت و گاز، مبادلات دانشگاهی و آموزشی، مقابله با پیشرفت خشکی بیابانها، شهرسازی،ممنوع ساختن کار کودکان و خشونت علیه زنان، کار آموزیهای حرفه ای، حفاظت جنگلها و توسعه پارکهای طبیعی، تحقیقات علمی و غیره.
بما خواهند گفت این پروژه از واقعیت بسیار دور است. شکی نیست که وضعیت ژئوپلیتیک کنونی منطقه خیلی پیچیده و نامساعد است. ولی از یاد نبریم که هر پروژه اسا سی با کوهی از مشکلات مواجه میباشد، صد سال است که مردم ایران برای آزادی و دمکراسی مبارزه میکنند و هنوز که هنوز است این هدف همچون یک آرمان و آرزوی دلپذیربرای آزادیخواهان پابرجاست. تشکیل این اتحادیه خود یک روند پیچیده ، تدریجی و تاریخی بشمار آمده و چه بسا نیازمند یک دوره طولانی بیست سی ساله،یا چهل پنجاه ساله میباشد. اتحادیه ی اروپای امروز محصول پنجاه سال تلاش است و این امر میسر شد چراکه سیاستمداران برجستهای این فکر اساسی را در مرکز اندیشه و عمل خود قراردادند و دارای یک اراده سیاسی بودند. در حال حاضر شانزده سازمان و اتحادیه منطقهای در جهان وجوددارد که هرکدام دارای ویژه گیهای خود بوده و اتحادیه مورد نظر نمیتواند برگردان ساده یکی از آنها باشد. باید با خلاقیت طرحی مناسب موقعیت این منطقه و گذشته و آینده آن ترسیم کرد.
بما خواهند گفت در منطقه طرح اتحاد مصرو سوریه بشکست رسید. از یاد نبریم که این طرح خواستار ایجاد یک کشور واحد بود. "جمهوری عربی متحده" بر پایه ناسیونالیسم عرب و ادغام مصرو سوریه و تحت ریاست ناصر در فوریه ١٩٥٨ بوجود آمد و در سپتامبر ١٩٦١ منحل گردید(9). پروژه ما بهیچوجه در پی این هدف نیست. هر کشور استقلال خود را حفظ میکند، مرزها دست نمیخورند، هر کشور مدیریت امور و دفاع خود را خود تنظیم میکند و در عین حال درهای همکاری گسترده را باز میکند.
کشورهای این منطقه بسیار پراکنده میباشند و آنهم در شرایطی که بیش از بیش در جهان کنونی قطبهای موجود تقویت شده و یا در حال بوجود آمدن هستند. اتحادیه اروپا گسترش مییابد، چین اقتصادش را جهانی میکند، کشورهای آسیای جنوب شرقی اتحاد خودرا بسط میدهند، آمریکا درپی اعمال سرکردگی اقتصادی، سیاسی و نظامی یکجانبه خود میباشد. در اقتصاد جهانی شده امروز نمیتوان در انزوا باقی ماند. باید در بازی و بازار جهانی فعا لانه وارد شد، باید از منافع خود هوشمندانه دفاع نمود و امتیازات جدید کسب نمودوبا توازن قوای جدیدی به پیش رفت و این همه بدون یک اتحاد منطقهای میسر نیست.
در این منطقه با ید سیر حوادث را دگرگون ساخت. طبعا تمامی قدرتهای بزرگ کم و بیش در ادامه اوضاع کنونی نفع دارند و برآمدن یک نیروی بزرگ منطقهای را در تناقض با منافع و حسابهای خود میدانند. طبعا بخشی از رژیمهای کنونی منطقه با این طرح مخالف بوده و یا حتی اگر احتمالاوظاهرا توافق داشته با شند عملا به کار شکنی روی خواهند آورد. علیرغم این، اپوزیسیون کشورهای منطقه وشهروندان آگاه و سیاستمدارانی که به این امر اعتقاد دارند میبایست از هم اکنون فعالانه به طرح این موضوع بپردازند. هدف ایجاد یک قطب برای جنگ و تشنجهای نظامی نیست، هدف آتیه بهتر برای مردم این منطقه و ایجاد یک قطب صلح طلب برای همکاریهای متقابل میان کشورهای خاورمیانه بزرگ میباشد، هدف ایجاد یک نیروی توانمند در جهان رقابت آمیز امروز که بتواند از پیشرفتهای اقتصادی و تکنولوژیکی دنیای صنعتی بهره گیرد، جایگاه خود را در مسابقه جهانی پیدا کند وراه را برای یک توسعه پایدار و تحولات دمکراتیک سریع کشورهای عضو فراهم نماید.
عوامل زیر ویژه گیهای هر کدام از آنها واقعیت امروزاین منطقه را تشکیل میدهند. عواملی بازدارنده و تشنج آفرین و یا عواملی که بنحونارسا و نادرستی بکار گرفته شدهاند. باید در این روند گسست تولید نمود وآنها را به عوامل بازسازنده یک هویت جدید تبدیل کرد. در اینجا مشخصات هریک از این عوامل را بطور مختصر بیان کنیم و یاد آور شویم که چگونه اتحادیه آینده با توجه به این عوامل میتواند فعالیت خود را تعریف نموده و طرحهای همکاری منطقهای را در نظر بگیرد:
اقتصاد: نرخ متوسط رشد اقتصادی منطقه در سال ٢٠٠٥ به حدود شش درصد میرسید و میزان صادرات این منطقه در کل صادرات جهانی از ده درصد در ١٩٨٠ به شش درصد در سال ٢٠٠٥ کاهش پیدا کرد(10). اقتصاد دولتی و اقتصاد نفتی وجه غالب اقتصاد این منطقه را تشکیل میدهد . بطور متوسط حدود ده درصد از تولید ناخالص در این منطقه به بودجه نظامی و خرید تسلیحات اختصاص داده میشود. ایران مدعی است که بودجه نظامی اش در سال ٢٠٠٥ به ٧٫٣ میلیارد دلاررسیده یعنی برابر یک درصد تولید ناخالص ملی است. مسلما این رقم بیانگر واقعیت بودجه نظامی این کشور نمیتواند باشد(11).
این عامل بطرز نارسا و نادرست اداره میشود. روابط اقتصادی و بازرگانی میان این کشورها محدود ومناسبات آنها با کشورهای صنعتی پیشرفته پویا و ارگانیک نمیباشد. بنابر این نقطه قوت هر یک از کشورهای منطقه باید برجسته شود و صادرات فراوردهها متناسب نیازهای بازارهائی تنظیم شود که پویائی صنعتی و قدرت ارزی بیشتری به همراه میاورد. مدل اقتصادی باید از مدل اقتصادای که بطورعمده مواد خام صادر میکند دور شود،با تکنولوژهای جدید آمیخته شود و تحقیقات و پژوهشهای علمی و صنعتی را بطرز جدی دردستور کار خود قرار دهد. سیاست تشویقی برای ایجاد بنگاههای تولیدی و خدماتی توسط بخش خصوصی، توسعه قوانین مربوط به سرمایه گذاری و حقوق مربوط به کار متناسب قوانین بین المللی باید دردستور کار قرارگیرد. مدیریت این اقتصاد باید از ایجاد ناهنجاریها و شکافهای خطرناک اجتماعی دوری جسته، اقتصاد تعاونی و دولتی را تنظیم نموده واصول توسعه پایدار را پیوسته راهنمای خود قراردهد.
نفت: بخش عمدهای از نیازهای نفتی اقتصاد جهان صنعتی از خاورمیانه و خلیج فارس تامین میشود. ٤٦درصد نفت جهان از منطقه خاورمیانه صادر میشود . در حال حاضر آمريکا بيش از ٢٠ درصد، اروپا بيش از ٤٠ درصد و ژاپن ٨٣ درصد نفت خود را از خليج فارس دريافت میکنند و هرگونه ناامنی اين منطقه میتواند به اقتصادهای بزرگ جهان لطمه بزند(12). از نظر دور نداریم ٦٠ درصد مخازن نفتی کشف شده جهان در این منطقه قرار داردکه ٢٣ درصد آن در عربستان، ١١درصد در ایران و ١٠درصد در عراق موجود است. بخش اعظم مخازن گاز جهان نیز در این منطقه قراردارد.
این عامل بطرز نارسا و نادرست بکار گرفته میشود. ادامه همکاریهای نفتی و تکنولوژیکی برای دفاع بهتر در بازار جهانی و بهبود بخشیدن به مدیریت و مدرنسازی تولید و توزیع با حفظ معیارهای زیست محیطی. با توجه به کاهش و افول انرژیهای فسیلی تا پنجاه سال دیگر در جهان، از حال حاضر میبایست تلاش ورزید تا منابع جدید تولید انرژی پاک توسعه یابند .
سلاحهای هستهای: سه کشوراتمی یعنی اسرائیل با ٢٠٠ کلاهک اتمی، پاکستان با حدود ٥٠ کلاهک اتمی، هند با حدود ٤٠ کلاهک اتمی زرادخانه اتمی مهمی را تشکیل دادهاند. ایران در صدد کسب تکنولوژی هستهای و سلاح اتمی میباشد و با توجه با وضاع منطقه و برتری جوئیهای ایران، ترکیه و عربستان سعودی نیز تمایلاتی از خود نشان میدهند(13). باید در نظر داشت که اسرائیل سه پیمان نامه منع گسترش هستهای و همچنین منع سلاحهای شیمیائی ومنع سلاحهای بیولوژیک را امضاء نکرده است و پاکستان پیمان نامه منع گسترش هستهای را امضاء ننموده وسوریه و عراق پیمان منع سلاحهای شیمیائی را امضاء نکردهاند.
این عاملی بازدارنده و تشنج آفرین است. سیاست خلع سلاح اتمی در منطقه و امضا و اجرای قراردادهای بین المللی باید مورد مذاکره قرار گیرد، مسلما این امر با حفظ امنیت همه کشورهای منطقه و سیاست مسالمت جوئی و حسن همجواری کشورها گره خورده است. مبارزه برای صلح و خلع سلاح اتمی در جهان باید از محورهای اصلی تلاش انسانی ما باشد.
مذهب: سنی و شیعه بیش از نود درصد جمعیت این منطقه مسلمان بوده و از زمان انقلاب اسلامی ایران رقابت شدیدی میان دو مذهب شیعه و سنی در جریان است. در این بستر بنیاد گرائی اسلامی و جریانهای تروریست ناشی از آن درکل منطقه و جهان رشد یافته و با توجه به وضعیت آشتفه در خاورمیانه جنگ مذهبی سنیها و شیعهها در این منطقه شعله ور شده است. پررنگ ترین و فعالترین حضور مذهبی اسلام در این منطقه قرار دارد، حضوری سلطه گرا، سیاست گراوگاه ضد امریکائی و شکل دهنده ذهنیت اجتماع ونیز قدرت سیاسی در این منطقه. در ضمن حضوری که ستیز آفرینی اش دامن خودیها را هم میگیرد و جنگ جناحی بپا میکند. ایران شیعه در مقابل کشورهای سنی منطقه، گرو هها و مناطق عرب نشین سنی عراق در مقبل گروهها و مناطق شیعه این کشور، حزب الله شیعه لبنان در مقابل دولت سنی لبنان. روشن است که آمریکائیها نقش مهمی در ایجاد این وضع ایفا کردهاند زیرا آشفتگیهای دورن اسلامی همساز راهبردی امریکا میباشد.
این عاملی بازدارنده و تشنج آفرین است. قطع جنگ مذهبی، گسترش فرهنگ مدارا میان مردمان منطقه، آرامش سازی از طریق گسترش مناسبات میان مسئولین و رهبران مذهبی و جداسازی دین از حکومت. روشنفکران مذهبی معتقد به لائیسیته میبایست بطرز آشکار از این جدائی حمایت کنند، امروز صدای اینان رسا نیست. توسعه روحیه مدارا نسبت به اقلیتهای مذهبی و قطع فشارهای دولتی علیه زرتشییان، بهائیها، یهودیها، ارامنه وسایراقلیتها. روشن است که احترام به معتقدان دینی بهیچوجه بمعنای تعطیل مبارزه فکری علیه مذاهب و ایدئولوژیها نمیتواند باشد.
جمعیت: نرخ افزایش جمعیت در این منطقه بالا میباشد، بطور متوسط بیش از هفتاد درصد جمعیت شهرنشین بوده و جمعیت بیست کشور آسیای میانه و خاورمیانه که مورد توجه این طرح میباشد بیش از ٤٥٠ میلیون ارزیابی میشود. رشد بالای شهرنشینی، افزایش میزان فقر در شهرها، تضعیف نیروی کاردر اقتصاد روستائی، نرخ بالای بیکاری، افزایش گروه سنی جوانان، کمبودنسبی امکانات بهداشتی وپزشکی، مشکل مسکن و حاشیه نشینی از جمله ویژگیهای جمعیت این منطقه میباشد. بعنوان نمونه در ایران یک هزار و شانزده شهر وجود دارد که فقط ١٦٠ شهر از این شهرها دارای طرح جامع و تفصیلی میباشند و به همین دلیل اغلب شهرها با مشکلات و معضلات پیچیدهای مانند حاشیه نشینی مواجه هستند و طبق آمار شهرداری تهران بیش از پنج میلیون نفر حاشیه نشین در استان تهران وجوددارد. طبعا واکنش اقتصاد جهانی و تقسیم ناهنجار ثروت در این منطقه مشکلات فوق را تشدید نمودهاند.
این عامل بطرز نارسا و نادرست هدایت میشود. کنترل افزایش جمعیت، ارتقا سطح زندگی، گسترش دانش و آموزش، گسترش پوشش بهداشتی و پزشکی، ایجاد امکانات شغلی و رفاهی در روستاها و جلوگیری از رشد ناهنجار شهرها میتوانند از جمله همکاریهای میان این کشورها میتواند باشد. توسعه اقتصادی متعادل میبایست بموازات توزیع غیرمتمرکز و سیاستهای شهرسازی و مسکن سازی اکولوژیکی به پیش برود.
معماری و آثار تاریخی : تمدنها و فرهنگهای کهن و سه دین یهود و مسیحیت و اسلام گنجینه بزرگی از آثاردرخشنده و زیبا وتعداد بیشماری محل دید نی و زیارتگاه بوجود آوردهاند. تعداد سالانه زائران مکه بیش از پنج میلیون و زائران مشهد به بیش از پانزده میلیون میرسد، علیرغم این، سیاستها و ظرفیتهای لازمه برای جلب جهانگردان و توریست بسیار ضعیف میباشند. بعلاوه شرایط سیاسی نآرام منطقه به این امر کمک نمیکند. در این منطقه سابقه ذهنی و روشنفکری و ادبی و شاعرانه و زبانی گسترده ائی وجود دارد و زمینه مشترک قدرتمندی برای همیاریهای فکری و روحی مهیا میباشد، ولی متاسفانه این ارزشها زیر غبار خشونتها گم شدهاند.
این عامل بطرز نارسا و نادرست مدیریت میشود. شفافتر نمودن ارزش این آثارتاریخی از طریق کنفرانسها ی منطقهای و جهانی، سیاست و سازماندهی نیرومند در زمینه جهانگردی، قرار دادن این آثار زیر پوششهای بین المللی یونسکو، تشویق فعالیتهای اقتصادی و ایجاد شغلهای جدید و حفاظت و نگهداری این آثار در مقابل طرحهای شهری و صنعتی ویرانگر و آلوده کننده از جمله وظائف اتحادیه بشمار میآیند.
تروریسم: گروههای تروریستی در اغلب کشورهای این بخش از جهان متعدد و فعال میباشند وبا رشد جنگ و اختلاف زمینه مساعدی برای گسترش بیشتر آنها فراهم است. کشورهائی چون عراق، لبنان، ایران، عربستان، ترکیه، فلسطین، آفغانستان، پاکستان، یمن، اسرائیل پیوسته بستر عملکرد این گروهها و شبکهها بوده و میباشد و در موارد متعدد این شبکهها توسط دولتهای موجود بر پا شده و در خدمت تروریسم دولتی قرار دارند. طبق ارزیابی سازمان ملل متاسفانه ازسال ٢٠٠٤ به اینسو تعداد قربانیان تروریسم در این منطقه نسبت به دیگر مناطق جهان بالاترین رقم را بخود اختصاص داده است.
این عاملی بازدارنده و تشنج آفرین است. مبارزه برای صلح و قطع ریشه خشونث اساسی است. مبارزه علیه تروریسم وانتقال خبرو تجربه میان کشورها باید مورد توجه قرارگیرد. ترور هیچ مشکلی راحل نمیکند و بر عکس کینهها و دشمنیها را دامن زده و کور ذهنیها را تقویت میسازد. مبارزه علیه ایدئولوژی ترور، مذاکره وفشار وافشاء مداوم این گروهها از وظایف این اتحادیه میباشد.
محیط زیست : دریاچه ارال به علت کشت انبوه صنعتی پنبه در حال خشک شدن است، آب دریای مرده بسرعت کاهش مییابد و با کاهش تدریجی میزان آب رودهای اردون، دجله و فرات اختلافات و کشمکشهای کشورهای همسایه این آبراهها تشدید یافته است. کمبود آب شیرین، پیشرفت کویرها، آلودگیهای شیمیائی و نفتی و صنعتی، تخریب جنگلها و مرغزارها، افزایش گازهای گلخانهای صنعتی و تخریب اکوسیسمها بلحاظ وجود جنگها و اقدامات ویرانگرانه و شهرسازیهای ناهنجاربا رشد وسائل نقلیه ی مولد آلودگیها و گازهای گلخانهای از جمله خسارات زیست محیطی گسترده درکل منطقه بشمار میآیند. بر اساس آمار سازمان ملل در سال ٢٠٠٥ میزان تولید و انتشار گاز کربنیک در این منطقه بسیار بالاست. انتشار گازکربنیک توسط هر شهروند قطری معادل ٥٣ تن در سال یعنی بالاترین رقم در جهان، بحرینی ٣٠تن، کویتی ٢٥تن، سعودی١٥تن و ایرانی١٤تن ارزیابی میشود. از یاد نباید برد که کشورهای ترکیه، سوریه، لبنان، اسرائیل، عراق، افغانستان و تاجیکستان قرارداد ١٩٩٧کیوتو را امضا نکرده اند(14).
این عامل بطرز نارسا و نادرست اداره میشود. سیاست گسترده همکاری در زمینه زیست محیطی و رعایت قراردادهای جهانی و کیوتو در دستور کار میتواند قرار گیرد. حمایت از پاک سازی صنایع، گسترش وسائل نقلیه عمومی و پاک، تقویت مسئولیت زیست محیطی مدیران و شهروندان و کمک به گسترش فعالیتهای انجمنهای زیست محیطی از محورهای فعالیت در این زمینه اسث.
اقوام و ویژه گیهای فرهنگی: کشمکشهای ملی و سرکوب حقوق و مطالبات قومی و فرهنگی در بسیاری از کشورهای منطقه در شرائط رژیمهای دیکتاتوری پیوسته یکی از علل نآرامیها و بحرانهای این منطقه استبدادزده بوده است. قدرتهای حاکم پیوسته مانع از آن شدهاند تا این اقوام از آزادیهای زبانی و فرهنگی و سیاسی و مذهبی بر خوردار باشند. ناگفته نماند که این وضعیت پیوسته مورد سوء استفاده قدرتهای منطقهای و بین المللی قرار گرفته است.
این عامل پیوسته بطرز نارسا و نادرست مورد برخورد قرارگرفته است. مخالفت با سیاست سرکوب ونفی و باز کردن مناسبات سالم و دمکراتیک برای تمامی اقوام و فرهنگها وزبانها و فراهم کردن اسباب شکوفائی آنها در تمامی کشورهای منطقه میبایست یکی از محورهای مهم فعالیت اتحادیه منطقهای باشد.
نظام سیاسی: اغلب رژیمهای سیاسی در این منطقه مستبد میباشند و فساد اداری یکی از خصوصیات این کشورها بشمار میآید. قدرتهای حاکم اغلب دارای ایدئولوژی اسلامی در خط مشی سیاسی دولتی خود بوده، مانع برقراری سیسم انتخاباتی واقعی مردم سالار و آزادی بیان و مخالف نظم حقوقی و مدنی مستقل میباشند. این وضعیت محصول منشها و ایدئولوژهای استبدادگرانه و منافع حاکمان بوده و در بسیاری از موارد این چنین نظمی از حمایت بین المللی برخوردار بوده است. از نظر دور نباید داشت که هرچقدر این کشورها از جامعه جهانی ونهادهای آن دور باشند فشار روی مردم سنگین تراست و ارزشهای اساسیای چون لائیسیته و حقوق بشرمنکوب تر میباشند.
این عاملی بازدارنده و تشنج آفرین است. هدف آزادی و دمکراسی و مبارزه علیه خشونت و سرکوب و اختناق است. انتخابات آزاد، دفاع از حقوق زنان و لائیسیته، آزادی افکار و اعتقادات، لغو اعدام و گسترش نهادهای دمکراتیک از جمله فعالیتهای مهم این اتحادیه بشمار میآیند
اسرائیل و فلسطین: اختلافات و جنگ میان فلسطینیها و اسرائیل از پنجاه سال پیش تا امروز کل منطقه را به تشنج کشانده است. اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل هسته اصلی این بحران است. سیاست یکجانبه امریکا و عدم خواست رژیمهای عربی برای پایان دادن به این بحران شرائط را بیش از بیش پیچیده تر نموده است. بعلاوه حضورغیرقانونی نیروهای نظامی امریکائی و انگلیسی در عراق و نیز ناوگانهای دریائی و اتمی امریکا در آبهای خلیج فارس و اقیانوس هند دورنمای هر گونه آرامش و صلح را بشدت تاریک و دور کرده است.
این عاملی بازدارنده و تشنج آفرین است. تلاش همه جانبه منطقهای و جهانی برای صلح میان فلسطینیها و اسرائیل بر اساس قطعنامههای سازمان ملل و وجود دو دولت فلسطینی و اسرائیل ونیز خروج نیروهای خارجی از منطقه باید در راس کار اتحادیه قرارگیرد. طبعا تامین امنیت مواد سوختی برای اقتصاد جهانی یک امر اساسی بوده و هدف، احترام متقابل کشورها و بیرون رفتن از مناسبات سیاسی بحرانی کنونی است.
بنابراین این یازده عامل که هویت و شخصیت این منطقه را معنا میبخشند پایهای برای پروژههای همکاری این کشورها بشمار میآید. روشن است که زمینههای برشمرده با توجه به واقعیتهای موجود نمیتواند مورد قبول همه باشد، ولی یک دورنمای بزرگ برای همکاری را مطرح میکند. از همکاریهای حداقل و پروژههای کوچک و قابل دسترس میتوان شروع کرد و در یک روند پویا و اطمینان آمیز بجلو رفت. آرزوها و بلند پروازیهای امروزما مشکلات سنگین کنونی سرراه را نباید از ذهن ما دور سازد. تاریخ این کشورها در ضمن سرشار از جنگهای متقابل و دشمنیها بوده وشکستها و بی اعتمادیها و منافع متضاد آنها اغلب آنان را در برابر یکدیگر قرار داده است. نخبگان و الیت روشنفکر و سیاسی این کشورها که از نظر فکری بازترو جسور میباشند نقش برجستهای میتوانند بازی کنند. بهر حال بیائیم و بدبین و فلج نباشیم و کاری را شروع کنیم و تجربه دورنمای امید بخشی را در مقابل خود باز کنیم.
گام نخست و عملی برای ایجاد این اتحادیه خاورمیانه بزرگ که نهاد نظامی نبوده و بر پایه منافع کشورها و مردم این منطقه و مبانی مترقیانه بر پا میشود عبارتست از:
یکم: برگزاری یک سلسله ملاقاتها، آشنائیها و کنفرانسها با شرکت فعالین و کارشناسان و روشنفکران و سیاستمداران کشورهای خاورمیانه بزرگ برای طرح مطلب، شناسائی متقابل و اولین جمعبندی
دوم: ارائه این نظریات به احزاب و سازمانها و انجمنهای این منطقه و همچنین نهادهای بینالمللی
سوم: تماس و پیشنهاد به نمایندگان رسمی کشورهائی که به مبانی فوق احترام گذاشته و تحلیل از تناقضات و راه جوئیهای ویژه و مشخص
چهارم: نگارش اولین منشور برای ایجاد اتحادیه خاورمیانه بزرگ و دامن زدن به بحثهای منطقه ای.
پنجم: اولین گردهمآئی برای جمع کردن اولین کشورهائی که خواستار طرح اتحادیه منطقهای میباشند.
پاریس ژانویه 2007
زیرنویسها:
1- Oded Yinon, Kivunim, Revue de l’Organisation sioniste mondiale
2- Ralph Peters, « Armed Forces » septembre 2006. Peters est membre du Project for the New American century, groupe de réflexion néoconservateur, présidé par William Kristol, dont l'objectif est la promotion de la domination mondiale américaine et qui rassemble les principaux dirigeants de l’administration Bush : Dick Cheney, vice-Président des États-unis, Donald Rumsfeld, secrétaire à la défense, Elliot Abrams, émissaire de la Maison Blanche pour le Proche-Orient, Lewis Libby, un proche de Benyamin Netanyahou, et Paul Wolfowitz, actuel directeur de la Banque mondiale défenseur de l’occupation de l'Irak.
3- Revue GEO N° 335 JANVIER 2007
4- Le monde 5 janvier 2007
اکونوميست 9 ژوئن 2006 -5
6- لس آنجلس تايمز8 ژانویه2007
ساندی تایمز 7 ژانویه 2007 -7
8- برای اطلاع بیشتر نسبت به نظر من میتوانید مقاله « من مخالف سیاست اتمی ایران هستم» را بخوانید.
9- Les 100 clés du Proche-Orient, Gresh/Vidal, Hachette1996
Atlas de la mondialisation, Sciences PO 2006-10
11- لومو ند دیپلوما تیک دسامبر 2006
12-دوازده اوت2005 . BBC
Le monde nucléaire, Boniface/Courmont, Armand Colin 2006-13
Atlas de la mondialisation, Sciences PO 2006-14