در رسانهها میبینیم که تقریباً تمامی دیکتاتورها، از شرق و غرب و بور و سیاه، بر مفهوم خانواده چنان پا میفشارند که گویی این مفهوم زاده و پرورده فقط آنان است. راستی چرا دیکتاتورها این همه به خانواده میپردازند؟
دیکتاتورها البته منظور خودشان را از خانواده ترویج میکنند نه مفهوم مدرن و مترقی خانواده را که در آن سرپرست یا سرپرستان، خود دموکرات منش و آزادیخواه هستند و فرزندان را نیز کمک میکنند تا مستقل و مترقی و با ذهنی وقاد و نقاد بار بیایند.
منظور دیکتاتورها از خانواده آن گروهی است که آحادش شامل پدر و مادر و فرزندان ــــ هر چه بیشتر بهتر ــــ و ترجیحاً پدربزرگ و مادربزرگ، و چه بهتر چند تایی دیگر از افراد فامیل، در آن زندگی میکنند و همهشان گوش بهفرمان پدر یا پدربزرگ هستند و بدین ترتیب به شیوه شمس تبریزی(۱) حکومت دیگر لازم نیست سراغ آحاد برود بلکه ریش شیخ را که بگیرد افسار بقیه هم دستش است.
اگرچه اکنون، کمینه در ایران، مردم دست دیکتاتورها را خواندند و این شکل از خانواده هر روز نسبت به روز قبل کمرنگتر میشود ولی، به دلیل ریشههای عمیق در ضمیر ناخودآگاه جمعی و نیز فقر آموزش، در بسیاری از کشورهای شرقی و متأسفانه در دیاسپوراهای شرقی در ممالک غرب هم، این مسأله هنوز بروز و نمود دارد.
متأسفم که منباب نمونه به دیاسپورای ایرانی در اروپا اشاره کنم و به ازدواج شرعی و با یک درجه تخفیف؛ عقد آریایی! و ختنه فرزندان پسر (خوشبختانه دختر ندیدم و نشنیدم).
وقتی مردمی خود داغ بندگی بر خود و فرزندان خود مینهند تا علیالدوام در غل و زنجیر فرهنگ جمعی و قبیلهای بمانند دیگر چه گلهای میتوانند داشته باشند که هنوز جامعه مدنی در مملکتشان شکل نگرفته یا هنوز ملت بهمعنای ناسیون نشدند و هنوز آحاد مردم یا امت اسلام یا سربازان ـــ بعضا گمنام ـــ این و آن خوانده میشوند؟ این رفتار هم یک علت است، از علل عدیده، که چرا فرهنگ صفر و بینهایت، یعنی صفر در برابر بالادست و خدا در برابر زیردست، دو هزار و ششصد سال دوام میآورد؟
ایرانیان اما زیرکیهای خاص خودشان را هم دارند که نه سیخ بسوزد نه کباب. اصالت فرد و تمرکز بر سعادت انسان به معنی فرد انسانی در ایران بیشتر و بیشتر میشود و دیگر اینکه آمار فرزندآوری در ایران ملاهای حاکم را به گریه واداشته چون فرزندان خودشان یا در دسترس نیستند یا سرباز پدران نمیشوند. فرزندان مردم هم که هر روز کمتر و کمتر میشوند. پس کی باید به جنگ دشمنان دور و نزدیک برود؟ کی باید جزمهای ایدئولوژیک آقایان را به نسلهای آینده منتقل کند؟ آیا دیکتاتورهای ما هم مثل آن دیکتاتور دوست در شمال به فکر منجمد کردن اسپرم افتادند؟
این یادآوری را برای جوانان نوشتم که فراموش نکنند وابستگی به خانواده کفه منفیاش بر کفه مثبتش همیشه چربیده است. خانواده، چه مفهوم آن که یک دروغ پرورده تاریخ پدرسالار است و چه عین آن که حاصل بیشترش وابستگی و فرط خستگی و میل مدام رهایی از آن است و کمتر ثمر شیرین داده، نباید بر فرد و آزادگی و وارستگی و اصالت آن ترجیح داشته باشد. جامعه مدرن و مترقی که در آن حقوق بشر رعایت شود با اصالت دادن به فرد بدست میآید. فریب تبلیغات دیکتاتورها را نخورید.
—————