اخیرا نامهای با عنوان «بیانیه جامعه مدنی ایران در واکنش به تهدیدات امریکا»(۱) با حدود ۴۰۰ امضا خطاب به دبیرکل سازمان ملل منتشر شد که واکنش نویسندگان نامه به آنچه آنها «تهدیدات آمریکا» نامیدهاند را بازتاب میدهد.
نویسندگان این نامه یا بیانیه نوشتهاند «این بیانیه از سوی صدها تن از استادان دانشگاه، حقوقدانان و وکلا، مدافعان حقوق بشر، روزنامهنگاران و فعالان سیاسی مستقل تنظیم شده است که شامل عدهای از منتقدین سیاستهای حاکمیت هم میشوند و برخی طعم حبس یا محرومیتهای گوناگون را چشیدهاند. مخاطب این نامه، ابتدا دبیرکل و مجمع عمومی و کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، سپس دولتمردان امریکا، ملت امریکا و افکار عمومی جهانیان است.»
خلاصه دیدگاههای نویسندگان نامه یا بیانیه از این قرار است:
- ما مصایب جنگ را لمس کردهایم و مایل به جنگی دوباره نیستیم... ما، با وجود انتقاداتی که به حاکمیت و سیاستهایش داریم، بر این باوریم که استقلال، امنیت و دموکراسی ایران باید توسط خود مردم و بدون مداخله خارجی شکل گیرد.
- ما امضاکنندگان این بیانیه، برای دفاع از ایران، دفاع از انسانیت، دفاع از صلح جهانی، در صورت هرگونه تعرض به ایران، فارغ از اختلاف دیدگاههای خود با حکومت، با تمام قدرت از کشورمان دفاع میکنیم.
- تجاوز به ایران و هر اقدامی علیه توان دفاعی کشور ما، دیگر اقدامی علیه حکومت نیست، بلکه اقدامی علیه ملت ایران است و منطقه را به آشوبی بزرگ کشیده و جهان را متضرر خواهد کرد.
دعوا بر سر چیست؟
آیا حمله به مراکز اتمی جمهوری اسلامی خدشهدار کردن استقلال و تمامیت ارضی کشور ماست؟
شاید قبل از هرچیز باید دید که مسئله کتونی ما بین جمهوری اسلامی و «جهان غرب» چیست؟
حسن کاظمی قمی، از فرماندهان سپاه که در سالهای گذشته درگیر مذاکرات با امریکا بوده: مسئله آمریکا «فقط توقف برنامه هستهای نیست» و خواستار «خلع سلاح مقاومت نیابتی» و انحلال همه نهادهای تاسیس شده در جمهوری اسلامی و در راس آن ولایت فقیه است.
کاظمی قمی در برنامهای در شبکه افق تلویزیون ایران گفت آمریکا میخواهد «ایران در مسائل منطقه دخالت نکند. در حوزه دفاعی و موشکی باید برد [موشکها] به ۲۰۰ کیلومتر کاهش یابد. مقاومت نیابتی باید همه از بین برود و خلع سلاح شود. و جز آن، جمهوری اسلامی باید تمام نهادهای شکل گرفته بعد از انقلاب را جمع کند و در راس آن مسئله ولایت فقیه است.»
درخواست بعدی دولت آمریکا به گفته کاظمی رعایت حقوق بشر در ایران است.
آیا تمامی این خواستهها، از سوی اکثریت عظیم مردم ایران حمایت نمیشود؟
حتی فرزندان آیتالله منتظری که در میان امضاکنندگان این بیانیه هستند، بدون شک به یاد دارند که پدرشان از گنجاندن «ولایت فقیه» در قانون اساسی جمهوری اسلامی متاسف بود. البته مسئله برای ملت ما بسیار فراتر از اینهاست و بر سر انقلابی ملی و «مدرنیته» است.
البته نویسندگان این بیانیه سعی در پاسخگویی به این انتقاد کردهاند: «ما، با وجود انتقاداتی که به حاکمیت و سیاستهایش داریم، بر این باوریم که استقلال، امنیت و دموکراسی ایران باید توسط خود مردم و بدون مداخله خارجی شکل گیرد».
روشن است که این خواست هر ایرانی، یا بهتر بگوییم هر شهروندی در چهار سوی کره خاکی است که خود سرنوشت خویش را در دست گیرد و متجاوز داخلی و خارجی را دفع کند، اما گاه بویژه در رابطه با نظامهای تمامیتخواه (۲) همچون آلمان نازی، شوروی استالینی، کامبوج پل پوتی، جمهوری اسلامی... مسئله به این سادگی نیست و ابعاد وسیعتری مییابد:
۱. این رژیمها در توحش و خشونت بسیاری از مرزها پشت سر میگذارند، از همینرو ابعاد مسائلی که ایجاد میگردد، از مرزهای ملی فراتر میرود.
۲. اینگونه رژیمها غالبا به خاطر ماهیت ایدئولوژیک خود متحدینی فرامرزی دارند و از این نیروها در سرکوب مخالفین داخلی استفاده میکنند(استالین تروتسکی را به دست یک اسپانیایی به قتل رساند، نازیها از متحدین در جنوب اروپا در جنگ استفاده کردند).
۳. برای اینگونه رژیمها تقریباً تمام روشها برای بقا آزاد است(سوزاندن انسانها در کوره، حمله به هواپیمای مسافربری با موشک، حتی سربه نیست کردن دو سوم رهبری حزب خود).
البته این سخن به هیچوجه به این معنا نیست که اینگونه رژیمها را نمیتوان خلع کرد، چنانکه شوروی، آلمان نازی، رژیم پل پوت هر کدام به شکلی سرنگون گردیدند.
اما از آنجا که رژیمهای تمامیتخواه داعیه و متحدین جهانی دارند، سرنگونی آنها نیز بیش از دیگر موارد به وحدت و اشتراک جهانی وابسته است؛ اگر جهان دندان روی جگر میگذاشت تا اتباع «رایش سوم» خود اگاه و متحد شده، سازمان یافته و بساط این امپراطوری را برچینند، شاید «رایش سوم» این امکان را مییافت که خود را مجهز به سلاح اتمی کرده با بمباران چند شهر، جهان را «متقاعد کند» که بهتر است چند دهه ان را تحمل کند.
در دوران جنگ دوم جهان به دو اردوگاه «فاشیسم» و«ضد فاشیسم» تقسیم شد
«به نظر میرسید که شب سیاه حکومت خمرها را پایانی نیست: یک چهارم جمعیت کشور در کمتر از ۴ سال نابود شدند. اما هنگامی که در دسامبر ۱۹۷۸ خمرهای سرخ دست به حمله بر علیه ویتنام زدند که با حمله متقابل ویتنامیها مواجه شد، « پنوم پن» در کمتر از یک ماه سقوط کرد... با فروپاشی رژیم، مردم آرام آرام به شهرها بازگشتند، مدارس بازگشایی شدند، بانکها، کارگاهها دوباره شروع به کار کردند و اقتصاد رونق گرفت و بالاخره پل پوت در دادگاهی محاکمه شد».(نقل به معنا از «برادر شماره یک») (۳)
روشن است همه این اقدامات بدون کمک ارتش ویتنام ممکن نبود.(۴)
در نبرد سهمناک با فاشبسم در جنگ دوم جهانی نیز همه نیروهای «ضد فاشیست» دریافتند که بدون مشارکت همگانی پیروزی بر این عفریت دست یافتنی نیست: لیبرالها، سوسیالیستها، کاتولیک و پروتستان و حتی کمونیستها، بهعلاوه دولتها با نظامهای سیاسی متفاوت که حاضر به نبرد با فاشیسم بودند.
البته بسیاری از این نیروها سر تا پا دموکرات نبودند؛ شوروی استالینی تازه تصفیههای میلیونی در میان اقشار متفاوت اجتماعی پشت سر گذارده بود، در میان دموکراسیهای غربی نیز نقاط تیرهای مشهود بود. مثلا چرچیل به هیچوجه حاضر به قبول استقلال هند نبود. اما روشن است که در سیاست انسان میبایست عملگرا بوده و مسئله اصلی را در هر زمان تشخیص دهد.
در بزیر کشیدن «فاشیسم اسلامی» که ایران ما را بیش از ۴۵ سال است به زیر سلطه خود برده و جبههای از واپسگرایی و ارتجاع را در منطقه و فراتر از آن به عنوان متحد وارد صحنه کرده، جز اتکا به جبههای از نیروهای بالنده راهی نیست.
جبهه نیروهای واپسگرا و جبهه نیروهای بالنده کدامها هستند؟
ایران ما دیر زمانی است، شاید سرآغاز آن را بتوان انقلاب مشروطه نامید، به این واقعیت رسیده که «مدرنیته» تنها با گذر و غلبه بر سکون اقتصادی، فرهنگی فکری میسر است. روشن است که مدرنیته به معنای درستی هر پدیده نویی نیست، بلکه به معنای استقبال از آنجه بر مبنای تفکر منطقی میتواند سلامت و شادکامی برای ما به ارمغان آورد، است. و نه اندیشههای خرافی که هزاران سال راه رشد و بهزیستی جامعه ما را سد کردهاند.
و ارتجاع نه به معنای بهرهوری از پارهای از مظاهر زیبا و پویای گذشته است، بلکه به معنای رجعت به افکار پوسیده کسانی همچون «کافی» برای پاسخگویی به خواستههای کنونی زنان و مردان در قرن ۲۱ است.
و بالعکس سیاستهای رضا شاه کبیر را میتوان نمونه موفق پاسخ مدرن به نیازهای اجتماعی ذکر کرد، که در زمانی کوتاه مشکلات عدیده ایران را برطرف ساخت. اگرچه شرایط زمانی فرصت پاسخگویی به پارهای دیگر از مسائل، مثلا دموکراسی، را به نحو قانع کننده برای او ممکن نساخت.
و اکنون نبرد سرنوشتساز پیش روی میهن است
در نبردی که پیش روی است قبل از همه باید صفوف رزمآوران را از هم تشخیص داد:
۱. در یک سوی اوردگاه، صف نیروهای واپسگرایی را میبینیم که با ابتداییترین الزامات زندگی مدرن آشنایی ندارند، یا بهتر بگوییم انرا نفی میکنند و با نیروهایی چون حزبالله، حماس، حشدالله شعبی و حوثیها که رو به سوی ناکجا آبادی در قرون وسطی دارند، یار و همنوا شدهاند؛ نیروهایی که جز تخریب جهان مدرنی که بشریت در چند قرن اخیر آفریده، سودایی در سر ندارند.
۲. از سوی دیگر جهان لیبرال و مدرنی است که علیرغم کاستیهایش مامن آسودهای برای خلاقیت و مبارزه در راه آزادی تقدیم ما کرده است.
میهنپرستان دموکرات جهان از دیرباز تردیدی به خود راه ندادهاند که جایگاه آنان در میان نیرو های دموکرات و جبهه جهانی «ضد فاشیست» است. چنانکه «توماس من» رمان نویس برجسته آلمانی و برنده نوبل ادبیات لحظه تردید به خود در پیوستن بدان جبهه راه نداد؛ و از ابتدا تا انتهای جنگ جهانی دوم را در رادیو لندن بر علیه فاشبستهای آلمانی آتشین نوشت و آتشین سخن راند.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
——————————-
۱. «بیانیه جامعه مدنی ایران در واکنش به تهدیدات امریکا»
۲. Totaliter
۳. Brother Number One, political Biography, by Chandler
۴. البته در ویتنام در این زمان دمکراسی به معنای رایج ان وجود نداشت و نظامی تک حزبی حاکم بود، اما نظامی همانند شوروی دهه هفتاد به میزان قابل ملاحظه تعدیل یافته بود
■ آقای هدایی عزیز. مقاله بسیار مستدل و آموزندهای بود. اما بعید است که بشود با استدلال، این آقایان و خانمهای نویسندگان این نامه یا بیانیه را قانع کرد که ایستادن در کنار این اسلامیستها، ایستادن در سمت و سوی تاریک تاریخ است.
هرکه نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
ارادتمند. رضا قنبری
■ آقای قنبری عزیز، حق با شما است، در کل لحن بیانیه بیانیه تکان دهنده بود و ادعاهایی چون صلحآمیز بودن برنامه اتمی ج اسلامی تعجببرانگیز بود. من خودم امید داشتم یک مقدار مسئله را از دیدگاه دیگری در سطح جامعه باز شود، اما اینکه امضاء کنندگان واقعا این استدلالهای مرا بپذیرند، احتمالش را بسیار کم میدانم.
با مهر، پرویز هدایی