در حالی که مخالفان حکومت، هنوز توانایی عرض اندام فیصلهبخش را ندارند، به نظر میرسد که زمزمه حذف خامنهای هم در درون حکومت و هم در خارج از مرزها دارد قوت میگیرد.
قبلا اسرائیلیها به تلویح و تصریح، به امکان حذف «عالیترین مقامات» اشاره داشتند. دیروز در مناظره الویری با شکوری راد، در حالی که شکوری راد روی شکاف در سپاه و بسیج مکث میکرد، الویری آشکارا از حذف خامنهای به عنوان یک گزینه حرف زد. همین مطلب را احمد نقیب زاده در گفتگو با یورونیوز با شفافیت بیشتر مطرح کرده است. او همچنین تاکید کرد که روسها در حکومت و بویژه سپاه نفوذ وسیع دارند و همه چیز به تصمیم کرملین مربوط میشود.
سوال این است که امکان ترور خاموش خامنهای ــــ از نوع ترور احمد خمینی و رفسنجانی ــــ و تفاهم میان ائتلافی در داخل با ترامپ و پوتین و یک کودتای بیتی را تا چه میزان میتوان جدی تلقی کرد؟
پوتین و ترامپ بر سر خلع سلاح اتمی ج.ا. تفاهم دارند. شاید ترامپ آماده باشد، در ازای گرفتن امتیازاتی در رابطه با چین، ایران غیراتمی و فارغ از داعیه امپراطوری شیعه را هم به روسیه واگذار کند و پروژه بازسازی ائتلاف سپاه ـــ روحانیت و مافیا بدون خامنهای، تحت حمایت روسیه کلید بخورد.
در هر حال یک نکته مسلم است: در حالی که تاریخ مصرف خامنهای تمام شده و زیر پای او هم خالی شده، ظاهرا انتظار مرگ طبیعی او، بیش از حد به درازا کشیده است. گروههای برخوردار حاکم تا کی وجود یک جنازه سیاسی را بر تخت رهبری تحمل خواهند کرد؟
اصلاحطلبانی که از ترس آشوب و هرج و مرج و قدرتگیری بیشتر جریاناتی نظیر جبهه پایداری، خواستار تحمل خامنهای بودند، اینک به این نتیجه نزدیک شدهاند که تداوم حکمرانی خامنهای، کشور را به سمت فروپاشی و هرج و مرج سوق میدهد. همین نظر در بخشهای بزرگی از سپاهیان، روحانیون و گروههای ثروتمند و برخوردار کشور شکل گرفته است.
در شرایطی که با چرخش رادیکال در راهبردهای کلان ایالات متحده، همه جهان سیاست دستخوش زمینلرزه شده است، نمیتوان نسبت به تاثیرات آن در ایران بیاعتنا بود. هر تصمیمی که بازیگران بزرگ در جهان و در ایران، برای تعریف جایگاه ایران در جهان پسازلزله بگیرند، مرتکب این کودنی نخواهند شد که روی اسب مرده، شرطبندی کنند.
خامنهای با پایان محور مقاومت، بنبست بازدارندگی اتمی و بر زمین کوفتن اقتصاد ایران، تمام شده است. ج.ا. و روسها دیگر به او به عنوان بخشی از راه حل نگاه نمیکنند و تنگی وقت، انتظار مرگ طبیعی را ناموجه میسازد. در درون نظام، به شمول اصلاحطلبان، گزینههای ائتلافی زیادی قابل تصورند که بتوانند حمایت بخشهای اصلی گروههای برخوردار حاکم، روسیه و ترامپ را با خود داشته باشند.
یک ایران با ثبات و بدون جاهطلبی، در منطقه پرآشوب و ثروتمند خاور میانه، احتمالا در جغرافیای پسازلزله، برای همه قدرتهای بزرگ جهانی از آمریکا تا چین، روسیه و اتحادیه اروپا میتواند مطلوبتر از کشوری تکهپاره شده و کانون آشوبهای بزرگ منطقهای باشد. وداع با جاهطلبیهای اتمی و منطقهای و تاکید بر ضرورت ثبات، میتوانند برگهای برنده ائتلاف پساخامنهای باشند.
رفراندم قانون اساسی، راه آلترناتیو!
این احتمال که در جریان یک کودتای آرام و در همنوایی داخل و خارج، راه تداوم حکمرانی با حذف خامنهای گشوده شود، تنها میتواند ارزش تحلیلی داشته باشد و نباید به مثابه تجویز یک راه حل تلقی بشود.
این فکر راهبردی که ولایت فقیه مانع اصلی تحول در کشور است، به اندازه خود جمهوری اسلامی قدمت دارد. جنبش سیاسی در ایران، در این مسیر کنار زدن ولایت فقیه، از منشور جمهوری تا طرح جبهه ملی، کمی جلوتر آمده و به طرح موسوی یعنی ائتلاف وسیع برای تحقق رفراندم قانون اساسی رسیده است. مطالبه رفراندم قانون اساسی این ظرفیت را دارد که طیف بسیار گستردهای از نیروهای سیاسی، از بخشی از اصولگرایان، همه اصلاحطلبان، جمهوریخواهان، ملیون، احزاب مناطق قومی تا بخشهایی از پهلویستها را در بر بگیرد.
سوال مرکزی استراتژی نباید تعیین تکلیف بلافاصله با حکومت باشد، بلکه استراتژی باید ناظر به مرحله «از امروز تا مجلس موسسان» باشد و به این سوال پاسخ دهد که چگونه میتوانیم این راه طی کنیم. نیروهای برانداز، بر این باورند که میان امروز تا مجلس موسسان و قبل از آن، باید سنگر اصلی را فتح و حکومت را برانداخت. من طبعا نمیتوانم با آنها همراه شوم و تصور میکنم همه آنها که اسم بردم هم مایل نباشند که این راه را دنبال کنند.
راه رفراندم بر آن است که با بسیج ملی و نیز استفاده از ظرفیتهای همین قانون اساسی موجود، یک وفاق ملی بوجود بیاورد و همه قبول کنند که وزنکشی نهایی را به مجلس موسسان موکول کرده و فعلا فقط برای شرایطی تلاش کنند که امکان وزنکشی منصفانه و سالم فراهم شود.
موسوی در طرح سه مادهای خود، چگونگی طی طریق، از اینجایی که ایستادهایم، تا مجلس موسسان را، به گفتگوی ملی احاله کرده است. اکنون شرایط دارد برای این گفتگوی ملی، بیش از هر زمان دیگری مهیا میشود. ما میتوانیم دو کار را همزمان شروع کنیم:
اول- تشکیل انجمنها، کمیتهها، شوراهای رفراندم قانون اساسی به اشکال مجازی و حقیقی در داخل، خارج و بین داخل و خارج که شرط عضویت در آنها فقط مبارزه مسالمتآمیز برای رفراندم باشد.
دوم- کارزار تدوین قانون اساسی جدید را راه اندازی کنیم. در کره جنوبی، پروژه تدوین قانون اساسی با مشارکت ملی، بخشی از روند گذار بود. چرا در ایران نتواند چنین باشد و چرا نتوانیم این روند را در خدمت ترویج اهمیت قانون و تحکیم اصل حق تعیین سرنوشت هم قرار بدهیم و با یک تیر چند نشان بزنیم؟
اگر مطالبه رفراندم فراگیر شود، حکومت توانایی ایستادگی در مقابل آن را نخواهد داشت. بویژه بدین خاطر که بخشی از پایه خود حکومت هم درگیر طرح این مطالبه خواهد بود.
با شکلگیری نهادهای مطالبهگری که رفراندم میخواهند، مساله «حلقه مفقوده همه استراتژیهای گذار» هم به شکل مطلوبی حل خواهد شد و «نهاد برآمده از نهادهای رفراندم» مسئولیت برگزاری انتخابات آزاد مجلس موسسان را، در شرایط قدرت دوگانه، بدون آنکه رژیم ساقط شده باشد، بر عهده خواهد گرفت.
این طرح چون اساسا بر بسیج نیرو و توافق بهجای حذف استوار است، با تشکیل مجلس موسسان، بدون آنکه انبوه مسائل را حل کند، کشور را در مسیر استقرار دموکراسی و بسیج ملی برای حل مسائل تلنبار شده قرار میدهد.
جنبش رفراندم، اگر سر بگیرد، میتواند خود را با تحولات در درون حکومت و مواضع ذینفعان خارجی، همآهنگ کند و راه خود را به سوی مجلس موسسان بگشاید. هر راه گذار دموکراتیکی ناگزیر است از گردنه موسسان بگذرد و هر راهی که بخواهد این گردنه را دور بزند، دموکراسی را دور خواهد زد. هر چه این جنبش نیرومند تر باشد، کار جانشینان خامنهای برای تداوم استبداد دشوار تر خواهد شد.
■ بزرگترین خواست هر ایرانی واقعی در این لحظه در نگرفتن جنگ و شکنجه نشدن بیشتر مردم ایران است.
سپاس از پورمندی گرامی. این گفته نقیب زاده که “روسها در حکومت و بویژه سپاه نفوذ وسیع دارند و همه چیز به تصمیم کرملین مربوط میشود” واقعبینانه است و بار ها در عمل ثابت شده. کرملین ایران را فقط بخاطر منافعشان در ایران نمیخواهد و استفاده ابزاری از ایران نیز در دستور کارشان است. مشکل بزرگ کرملین اینجاست که هیچ بدیل قابل اتکا و قابل اطمینان در مجموعه رژیم و سپاه برایشان وجود ندارد. ایدهآل روسیه بیشک گرفتن امتیاز برای ترامپ و تقویت اعتبار او در کوتاه مدت، و منافع جناحی روسیه در جهان بطور استراتژی است.
رفراندوم - سران رژیم خوب میدانند که حکومت ولایی در بین رای دهندگان کوچکترین مشروعیتی ندارد، پس اگر به گزینه رفراندوم تن در دهند، هر انتخابی که در مقابل ولایت فقیه بگذارند نمیتواند خیلی از تار و پود جمهوری اسلامی دور باشد، و برای مثال چیزی شبیه “شورای رهبری” را عنوان میکنند. در صورت مطرح شدن رفراندم از طرف مهرههای اصلی نظام فعالان اپوزسیون و اصلاحطلبان باید روی حداقلهایی پا فشاری کنند:
۱- حذف رهبری غیرانتخابی و برسمیت شناختن دولت انتخابی به عنوان بالاترین مرجع اجرایی
۲- حذف و یا تغیرات اساسی قانون “نظارت استصوابی” و اجازه کاندیداتوری متنوع در انتخابات.
۳- انتخاب مراجع اصلی قوه قضاییه توسط دولت و مجلس بطور مشترک.
مطرح کردن “موسسان” در این مرحله و خطاب به جمهوری اسلامی شاید بیمعنی باشد. به قول شما در شرایط پسا “رژیم کنونی” شاید همایش ملی قانون اساسی جهت تهیه پیشنویس “ها” و سوق به انتخابات موسسان شکل بگیرد.
روزتان خوش، پیروز
■ با درود به جناب پورمندی و تشکر از مقاله ارزنده اشان. ضعیف تر شدن موقعیت خامنهای در سپهر سیاسی کشور که به درستی در مقاله مورد بحث قرار گرفته امری آشکار است. یک دسته تحولات در داخل و خارج از کشور به این فرسایش قدرت سیاسی خامنهای کمک کرده است. تحولات منطقهای و بین المللی از جمله:
- تضعیف شدید حماس و حزب الله و کشته شدن سران ایندو سازمان سیاسی-نظامی، زیر ضرب قرا گرفتن حوثی ها در یمن و ادغام حشد الشعبی در عراق در درون ارتش آن کشور و یا به عبارت دیگر از از کار افتادن نیروهای نیابتی که خامنهای با صرف میلیاردها دلار پول نفت ایران بخیال خود اسرائیل را با آنها محاصره کرده بود،
- سقوط بشار اسد و طرد ج. ا. از سوریه و به حاشیه رانده شدن او در آذربایجان و غلبه سیاست دولت ترکیه در سوریه و آذربایجان به سیاست ج. ا.،
- بر سر کار آمدن مجدد ترامپ، رئیس جمهور خود شیفته و غیر قابل پیش بینی که قبلا دستور حذف قاسم سلیمانی و اعمال تحریم ها و فشار حداکثری بر علیه ایران را صادر کرده و اکنون نیز هر لحظه ممکن است دستور بمباران تاسیسات هستهای، نظامی و اقتصادی کشور را بدهد، در حالیکه خامنهای با حماقت سخنان تحریک آمیزی در مورد او گفته و نوعی تقابل و دشمنی شخصی با او بوجود آورده،
- جانبداری از پوتین در جنگ تجاوزکارانه او با اکراین و ارسال پهپاد و موشک به حمایت از ارتش متجاوز پوتین که موجب انتقاد شدید اتحادیه اروپا و بریتانیا و مشوق آنها در فعال کردن مکانیسم ماشه برای اعمال تحریم های جهانی علیه ایران شده است، و در داخل کشور:
- تشدید نارضایتی مردم به دلیل وضعیت فاجعه بار اقتصادی شامل جهش قیمت کالاها و خدمات و پرواز باور نکردنی نرخ ارز و قیمت طلا و گسترش فقر و ناتوانی آشکار دولت پزشکیان در حل معضلات محیط زیستی، اقتصادی، اجتماعی و شکست شعار وفاق ملی او که بسیاری آنرا ناشی از کارشکنیهای خامنهای و ایادی او میدانند،
- آگاهی روزافزون مردم نسبت به دشمنی خامنهای با رشد و توسعه اقتصادی کشور و رفاه مردم با توجه به افشاگری های شخصیتهای سیاسی و اقتصادی و مقامات سابق دولتی و دانشگاهی و حتی روسای جمهور سابق،
- مایوس شدن طرفداران نظام و حامیان ایدئولوژیک حاکمیت اسلامی از توان خامنهای به هدایت کشور به سوی جامعه اسلامی وعده داده شده به آنها که با بر سر کار آوردن پزشکیان و بازگشت دوباره بخشی از اصلاح طلبان به قدرت، از ضعف و ناتوانی او در حمایت و حفظ بشار الاسد در سوریه، متوقف گذاشتن اجرای قانون حجاب، و حتی رویگردانی بسیاری از مراجع تقلید حوزه های قم و نجف از او، و موارد دیگر شدت گرفته است،
همه حکایت از تضعیف موقعیت سیاسی خامنهای دارد و طبیعی است که در این شرایط مخالفان سیاسی او بتدریج زمزمه های حذف او برای نجات ج. ا. را سر دهند و ضرورت آنرا برای خارج شدن از بن بست کنونی و یا حتی نجات کشور از خطر یک جنگ ویرانگر یادآور شوند. با اینحال بنظر من هنوز نباید خامنهای را به لحاظ سیاسی خاتمه یافته دانست و به اصطلاح یک مرده متحرک سیاسی در نظر گرفت که میتوان براحتی او را کنار زد. عزل ظریف و استیضاح و برکناری همتی وزیر اقتصاد نمی توانست بدون اجازه و یا اشاره او اتفاق افتاده باشد و نیز اعلام آشکار پزشکیان در جریان دفاع از همتی در جلسه استیضاح مجلس که او طرفدار مذاکره با آمریکا بوده اما با مخالفت رهبری موضوع تمام شده است نشان میدهد که هنوز دولت ناگزیر از رعایت خواسته های خامنهای است.
در واقع بسیاری معتقدند که خامنهای در وضعیت کنونی ممکن است دوباره به مواضع افراطی ایدئولوژیک بازگشته و حتی از عزل پزشکیان توسط مجلس و بر سرکار آوردن رئیس جمهوری از سنخ رئیسی حمایت کند. زیرا که احساس میکند با نشان دادن ناتوانی در حمایت و حفظ بشار اسد در قدرت و حفاظت از حرم و بر سرکار آمدن پزشکیان و اصلاح طلبان، که بدون حمایت او بعد از رد صلاحیت نمایندگی مجلس او توسط شورای نگهبان ممکن نبود، متوقف کردن اجرای قانون حجاب و غیره نه تنها مخالفتها را کاهش نداده بلکه در حال از دست دادن طرفداران خود و حامیان ایدئولوژیک نظام نیز هست بطوریکه این فرایند ممکن است بسرعت دستگاه سرکوب رژیم را تضعیف و دچار فرسایش و ریزش کرده به سقوط نظام منتهی شود. نکته اینجاست که این حرکت ممکن است از سوی پوتین و دولت روسیه نیز تائید و حمایت شود.
حال در این شرایط شعار “رفراندوم قانون اساسی”، که مسلما بلحاظ سیاسی حرکتی موجه و بجا است میتواند در چشم بسیاری از فعالان سیاسی داخل و خارج از کشور و بویژه مردم به جان آماده از وضعیت کنونی موضوعی نسبتا انتزاعی و غیر موثر در مسیر حرکت و مبارزات گذار به دموکراسی بنظر برسد. یعنی در شرایطی که کسی مثل عباس عبدی میگوید زمان بازی (برای ج. ا.) تما م شده و ما در زمان پنالتی هستیم که یا حذف میشویم و یا به مرحله بالا صعود میکنیم (که بنظر به میرسد هیچ امیدی هم به این صعود ندارد) این معنی را افاده میکند که برای اینکارها دیگر دیر شده است. از سوی دیگر با توجه به بی اعتمادی و حتی نفرت عمیقی که مردم به خامنهای پیدا کرده اند لحظهای تصور کنید که پس از مبارزات بسیار، که مسلما فداکاریهای زیادی از جانب مباران راه آزادی را میطلبد، بالاخره خامنهای فرمانی خطاب به روسای قوا برای آماده کردن زمینه های رفراندوم قانون اساسی صادر کند. این موضوع میتواند موجی از خوش بینی در جانب بخشی از اصلاح طلبان حکومتی و دیگر فعالان سیاسی خوش بین ایجاد کند اما موجب شکافی در بین صفوف مبارزان و مردم ایجاد شود. زیرا بسیاری به درستی خواهند گفت: - اولا ممکن است، با اشاره خود خامنهای، این آماده سازی زمینه برگزاری رفراندوم ماه ها بلکه سالها طول بکشد، - ثانیا از آنجا که مفاد قانون اساسی جایگزین برای مردم روشن نیست هر کسی با گرایش سیاسی خود ممکن است قانون اساسی متفاوتی را در نظر داشته باشد و تصمیم گیری مردم در این مورد با مشکل مواجه شود، مثلا عده بسیار کمی در رفراندوم شرکت کنند و رژیم با آوردن طرفدارانش به حوزه های رای گیری نتیجه دلخواه خود را بگیرد - نهایتا اینکه اینها با تجربیاتی که به دست آورده اند میتوانند با دستکاری در برگزاری انتخابات و یا نتیجه آراء یک اکثریت ضعیف مثلا پنجاه و چند درصد آرا را موافق همین قانون اساسی از صندوق در بیاورند که تمام زحمات را بر باد خواهد داد.
بهمین دلایل من فکر میکنم این پیشنهاد اگر به صورت “استعفای خامنهای و برگزاری رفراندم قانون اساسی” مطرح شود قدرت جذب بیشتری داشته و تحرک سیاسی قویتری ایجاد کند. چون همانطور که به درستی در مقاله آمده مردم و حتی بسیاری از نیروهای درون رژیم خامنهای را عامل اصلی بدبختیهای مردم و گرفتار آمدن کشور در بن بست کنونی میدانند و درخواست استعفای خامنهای احتمالا با استقبال زیادی مواجه شود. این درخواست غیر قانونی نیست و در هیچ قانونی درخواست استعفای مقامات کشور جرمی تلقی نشده است، بنابراین نمیتوان درخواست کنندگان را صرفا بخاطر درخواست استعفای خامنهای تحت تعقیب قرار داد. در کنار این جزء دوم درخواست یعنی رفراندوم قانون اساسی نشان میدهد که خط مشی مبارزات خشونت پرهیز است و اگر مردم در رفراندوم خواستار ابقای همین قانون اساسی باشند ج. ا. میتواند ادامه یابد اما بشرطی که خامنهای استعفا دهد. این میتواند مخالفان درون رژیم خامنهای را که خواهان اصلاحات در ج. ا. و برکناری خامنهای هستند در کنار مبارزان دموکراسی خواه قرار داده و قدمی به جلو برداشته شود.
خسرو
■ ایران ما از حکومت های دیکتاتوری فردی پادشاهی و ولایت مطلقه بشدت آسیب دیده ست که هر دو در حذف دگر اندیشان اشتهای تمام نشدنی داشته و دارند. این حکومت ها اصولا با تحزب میانهای نداشته اند و بهمین دلیل هیچ حزبی اعم از راست و میانه و چپ در جامعه ی ایران ریشه دار نشد. حتی احزاب حکومتی در هردو رژیم منحل شدند. در نبود رقابت سیاسی و احزاب مختلف در پیش از انقلاب ۵۷ تصور می شد که «شاه مانع اصلی دموکراسی » ست و هر کس بیاید از او بهتر ست. وقتی سرنام این نوشته « خامنهای، مانعی که باید حذف شود؟» را دیدم .داغم تازه شد!
دوستان! در ۱۳ دیماه ۵۷ ژنرال هایزر به تهران آمد و با سران کشوری، لشگری، ساواک، دکتر شاپور بختیار، نمایندگان روحانیون مذاکره کرد تا برنامه ی خارج شدن شاه از ایران، بازگشت خمینی و اعلام بیطرفی ارتش در قبال اعتراضات موجود، طبق تصمیم از قبل گرفته شده که شاه در آدر ۵۷ در ملاقاتش با دکتر صدیقی گفته بود پیش رود و مو به مو اجرا شد. در آن نقل و انتقال هیچ نهاد حکومتی، قانونی، سیاسی، مدنی، احزاب، شخصیت ها و....نه حضور داشتند و نه به آنها اهمیت داده شد. این ها همه ناشی از برهوتی بود که حکومت در ۲۵ سال ایجاد کرده بود که روحانیون با تمام امکاناتش مانند هیولائی با کمک مردم و نیروهای مخالف حکومت جامعه را بلعید. امروز دیگر از اتوریته ی ی قدرت های خارجی مثل ۵۷ اثری نیست که بتواند خامنهای و سرکرده گان سپاه و اطلاعات سپاه، رئیس جمهور و دیگر گروههای مافیائی و روحانیون مرتجع را بسیج و اطلاعات را وادار به پذیرش بعضی از مصلحت ها برای جلوگیری از کشتار های خونین کند. (طرفداران حکومت پیشین ادعا می کنند که شاه و ارتش شاهنشاهی برای جلوگیری از کشتار اعلام بیطرفی را پذیرفتند و کسی نیست از آنها بپرسد مگر به غیر از کشتار راه حل دیگری برای حل و فصل مشکلات اجتماعی نیست؟) بهر صورت مردم ما در وضعیت پیچیده و وحشتناکی گیر کرده اند که سران حکومت به هیچوجه حاضر به پذیرش گرینه های مختلف برای رعایت حقوق شهروندی و مدنی مردم نیست. نه انتخابات آزاد نه آزادی احزاب نه همه پرسی.
علاوه بر نبود قدرتها در ایران، تفاوت دیگر ی که با سال ۵۷ وجود دارد. نبود هیچ تشکیلات فراگیر و شخصیت های با اتوریته در ایران در برابر خامنهای و حکومت فاسد و جنایتکارش می باشد. این ها نکاتی ست که رهبران خائن حکومت می دانند. بهمین دلایل ؛ بر خلاف محمد رضا شاه که بعداز مهاجرت دوم خمینی از نجف به پاریس که در ۱۴ آبان گفت که مردم صدای انقلاب شما را شنیدم! بر خلاف آخرین شاه که با تماس های خود با دکتر علی امینی و دکتر غلامحسین صدیقی خواهان همکاری های با نیروهای ملی شد که دیر شده بود .چون روحانیون با میلیونها نفر همه جا را تسخیر کرده بودند.
خامنهای با لجاجت غریبی ایران را به بحرانی عمیق تر از همیشه سوق می دهد. به باور من نوعی از مبارزات مدنی و راهپیمائی های ابتکاری صلح آمیز و حتی با سکوت باید خامنهای را بر سر عقل بیاورد. ما شخصیت ها وجیهه المله داریم که با هماهنگی جمعی از مردم برای چنین همایش ها دعوت کنند. تا زمینه برای کارهای انتخاباتی و همه پرسی فراهم شود.
با احترام کامران امیدوارپور
■ هر دو کامنت ارسالی که نمیدانم یکنفر بنام خسرو بود و یا دو نفر؛ بنظر من مسائل مهمی را با راهبرد احمد پورمندی در شرایط حساس کنونی مطرح کردند. امیدوارم این بحث ادامه یابد ودر سطح سازمانها سیاسی داخل و خارج کشور گسترش یابد وروی یک راه حل کوتاه مدت توافق و اجماع ممکن صورت گیرد.
دو سناریو احتمالی که من گمان میکنم در طی چند ماه آینده محتمل است و بنوعی به سرنوشت و موقعیت خامنهای گره خورده است را به عنوان شعار و مطالبه محوری؛ هم در سطح دردون نظام ودرسطح سازمانهای سیاسی داخل و خارج کشور و هم در سطوح جامعه و شخصیتهای سیاسی تأثیر گذار سیاسی به سرنوشت خامنهای مستقیم در ارتباط و مسیر و شرایط کشور را رقم خواهد زد.
سناریو اول: خامنهای روی موضع نه جنگ میشود و نه مذاکره خواهیم کرد ایستادگی نماید.
سناریو دوم: خامنهای موافقت خود را با مذاکره و توافق اعلام نماید.
اگر سناریو اول اجرائی شود من فکر میکنم هم پیشنهاد احمد پورمندی مبنی بر رفراندوم برای حذف ولایت فقیه و هم سه پیشنهادات نویسنده کامنت اول مورد اجماع در داخل و خارج کشور قرار گیرد و بنظر من مورد حمایت اکثریت مردم قرار خواهد گرفت.
سناریو دوم: اگر خامنهای با مذاکره و توافق با آمریکا وموافقت کند شرایط خامنهای کاملا تغییر خواهد کرد و شعار و یا مطالبه رفرندام و یا فراتر از تشکیل مجلس موسسان وحذف ولایت فقیه و شخص خامنهای بطور موقت هم شده از دستور خارج خواهد شد. این سناریو احتمالی اگر بواقعیت تبدیل شود خامنهای درمقابل جناح افراطی حکومت که خواهان دستیابی به ساخت سلاح هسته ای هستند قرار خواهد گرفت و شرایط خامنهای اساسا تغییر خواهد کرد و من گمان میکنم تمامی نیروهای سیاسی داخل کشور ودولت پزشکیان از فرمان خامنهای حمایت خواهند کرد در انتها هم پیشنهاد راهبردی احمد پورمندی و هم پیشنهادات دوست نویسنده کامنت اول ودوم که من فکر میکنم یکنفر باشد در کوتاه مدت با توجه به هردو سناریو احتمالی که من فکر میکنم دومی احتمال بیشتری دارد با هم تلفیق و بصورت برنامه کوتاه و بلند مدت تنظیم شوند.
ممنون از احمد پورمندی و خسرو
اسی زرگریان
■ جناب پورمندی گرامی درود بر شما و سال نو را به شما و دیگر ایرانیان شادباش میگویم. من گمان نمیکنم در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی کسی هوادار سر کار ماندن خامنهای باشد، و یا کسی در میان براندازان در پی آن باشد که جمهوری اسلامی سرنگون شود اما خامنهای همچنان رهبر باشد. همچنین، من گمان نمیکنم که کسی در این شک داشته باشد که رفتن او، کار اوپوزیسیون را سادهتر میسازد. اما با این بلبشو، ناهمآهنگی، بیسامانی، بی هدفی و دشمنی کور میان بخشهای گوناگون اوپوزیسیون، تنها از میان رفتن خامنهای به دست هر کسی که باشد، که البته این کس من و شما نیستیم و نمیتوانیم در این زمینه تصمیم بگیریم، چه مشکلی را حل میکند؟ آیا میان ارتش رنگارنگ و بیسامان به اصطلاح جمههوریخواهان اتحاد بزرگی پدید میآید؟ آیا دشمنی دیریرین و قبیلهای کسانی از جمله خود شما با رضا پهلوی را که هم اکنون هودارانی در درون و بیرون از مرز دارد اما اکنون احتمالاً شما و کسانی مانند شما او را تضاد عمده میپندارید حل میشود؟ آیا برخی گرو ههای قومی و نیز اصلاح طلبان و ملی مذهبیهایی که به سروری خود میاندیشند، به اورگاسم سیاسی میرسند؟ آیا هم اکنون شکل حکومت بعدی مشخص شده که با مردن یا کشته شدن خامنهای «جامعه به دموکراسی گذر کند؟؟!!»
مردن خامنهای یا هر پیشامد مهم دیگر تنها هنگامی سودمنداست که کنشگران فعالی مانند شما و دیگران تکلیفشان با خود و يا رقیبان و حکومت آینده روشن شده باشد و از رقابتهای کودکانه و دشمنی با محمد رضاشاه مرده دست بردارند. ما تا هنوز تکلیفمان بر سر شکل یک تکه پارچه همچون یک نماد ملی و حتا «ملت» و خود «ایران» حل نشده باشد و ندانیم برای چه چیزی مبارزه میکنیم، به جایی نخواهیم رسید. دست کم باید بپذیریم که محمرضا شاه مرده است و دیگر نمیتوانیم او را بر دار کشیم. باید بپذیریم که پاهای شلاق خورده زندانیان دورهی شاه که بسیاری از انها دیگر زنده نیستند، دردی را از کسی دوانمیکند و سکهی حکومت را به نام ما نمیزند. ببا آرزوی دنیایی بهتر برای ایران و ایرانیان.
بهرام خراسانی هفتم فروردین ۱۴۰۴
■ پورمندی عزیز، با تائید آنچه آقای خراسانی نوشت، مایلم این نکته را اضافه کنم که “مجلس موسسان” و مراجعه به آرای عمومی، کالاهای بسیار لوکسی میباشند که نیاز به پیش شرطهای زیاد و بالاتر از همه زیر بنای لازم میباشند که در وضعیت کنونی کشورمان، یعنی خطر جنگ، اقتصاد و فقر وحشتناک، سرکوب بی حد و نبود آلتر ناتیو، بسیار دور از دسترس است. با وجود خمودگی و سکوتی که در جمع اصلاحطلبان و فعالان مدنی داخل کشور حکم فرماست من راه حل دیگری بجز تغییرات گام بهگام آنهم در دراز مدت نمیبینم. یک آلترناتیو واقعی و نه شعاری، آن هم در داخل کشور میتواند باعث ایجاد شرایطی گردد تا بتوان به آرزوی خوب شما جامه عمل پوشاند.
با ارادت، داریوش مجلسی
■ سوال از خسرو گرامی،
منظور و درک شما از رفراندوم قانون اساسی در این مقطع چیست؟ من تا به این لحظه فکر نمیکردم که خواست رفراندوم تمام مواد قانون اساسی را در بر میگیرد؟ موضوع و جدل “اصلاح” قانون اساسی و بعدها رفراندوم که از سالهای ۸۰ پا گرفت تکیه بر اصل “ولایت مطلقه فقیه” داشته. به تصور من رفراندوم مردمی نمیبایست هیچگونه مشروعیتی برای قانون اساسی جمهوری اسلامی، با یا بدون اصل ولایت، ایجاد کند. تمرکز میتواند بر اصل ولایت باشد نه تمامیت قانون اساسی. با این تفکر شما همراهم که در این مرحله حذف خامنهای یک گام مثبت است، ولیکن اساس این محاوره بر این است که مجموع بدنه جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده که خروج از بنبست مستلزم تغییراتی است و کمترین این تغییرات کنار رفتن خامنهای میباشد. اما افشاری اپوزیسیون بر حذف اصل ولایت فقیه و نوشته شدن آن روی برگههای رای (اگر چنین روزی در آینده نزدیک پیش آید) یک گام واقعی تر به جلوست.
در ضمن کاملا موافق کامنت آقای مجلسی در مورد “مجلس موسسان” هستم.
با درود ، پیروز.
■ پیروز عزیز! ممنون از توجهی که به اظهار نظر من داشتید. رفراندوم قانون اساسی ایده شماری از مخالفان ج. ا. و مبارزان راه آزادی در داخل و خارج کشور بوده است که پس از بیانیه معروف میرحسین موسوی در بهمن ۱۴۰۱ به صورت مانیفست جمهوریخواهانی که بر مبارزه خشونت پرهیز و تدریجی برای گذار به دموکراسی در ایران تاکید دارند درآمده است. میرحسین در آن بیانیه نوشته بود: «اینجانب به عنوان یکی از آحاد ملت ایران با استناد به حق مستمر و غیرقابلسلب انسانها برای تعیین سرنوشت خود پیشنهاد زیر را به پیشگاه مردم ارائه و با تمامی نیروها و شخصیتهای آزادیخواه، مدافع استقلال و یکپارچگی سرزمینی، خشونتپرهیز و توسعهگرا در میان میگذارم:
اول- برگزاری همهپرسی آزاد و سالم در مورد ضرورت تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید.
دوم- در صورت پاسخ مثبت مردم، تشکیل مجلس مؤسسان مرکب از نمایندگان واقعی ملت از طریق انتخاباتی آزاد و منصفانه.
سوم - همهپرسی درباره متن مصوب آن مجلس به منظور استقرار نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق باموازین حقوق انسانی و برخاسته از اراده مردم.»
جناب پورمندی در مقالهشان “خامنهای، مانعی که باید حذف شود؟” ایده کنارگذاشتن خامنهای را در چارچوب رفراندوم قانون اساسی، به عنوان یک راه جایگزین، بحث کرده اند. رفراندومی که در داخل و خارج کشور طرفداران زیادی، از جمله میر حسین موسوی و همه طرفداران او دارد. ایشان بر آنند که تاریخ مصرف خامنه ای تمام شده و از سوی دیگر طرح رفراندوم قانون اساسی ظرفیت ایجاد یک ائتلاف وسیع از مخالفان ج. ا. را در داخل و خارج کشور دارد. بنابراین زمان حال را بهترین زمان برای تشکیل شوراها و براه انداختن بحث در فضای مجازی و در جلسات و گردهمائیهای واقعی پیرامون رفراندوم قانون اساسی موجود و مفاد قانون اساسی مورد نیاز ایران دانستهاند.
نکته من آنست که در شرایط کنونی کشور، که خشم و نفرت مردم از خامنه ای به عنوان کسی که بیشترین مسئولیت را در ایجاد وضعیت فلاکت بار کنونی داشته شعله ور شده است، درخواست “استعفای خامنه ای و رفراندوم قانون اساسی” قدرت بسیج کننده بیشتری برای گذار به دموکراسی خواهد داشت. زیرا به خواسته عاجل مردم و نیز نیروهای درون نظام که خامنه ای را مانع اصلی اصلاحات میدانند پاسخ گفته و در عین حال به خشونت پرهیزی مبارزه از طریق رفراندوم قانون اساسی تاکید میکند. این نکته هم ارزش اشاره دارد که راهنمای من در طرح این پیشنهاد نظریه های انقلابهای اجتماعی-سیاسی مدرن است که بر خشونت پرهیزی تاکید دارد. در چارچوب این نظریه ها “شرایط لازم” برای یک انقلاب اجتماعی-سیاسی در ایران فراهم شده است اماشرایط کافی هنوز آماده نشده است. شرایط لازم از:
- سقوط مشروعیت و آمریت نظام سیاسی،
- بحران اقتصادی و اوج گیری نارضایتی مردم،
- وضعیت وخیم مالی دولت و ناتوانی او در پرداخت حقوق کارمندان و بازنشستگان و ارائه کالای عمومی و انجام خدمات اساسی در کشور،
- شکاف در درون (الیت) هیات حاکمه،
- زوال ایدئولوژی رسمی حاکم (ولایت فقیه) و محبوبیت گفتمان جایگزین (سکولار دموکراسی) - انزوای بین المللی رژیم حاکم،
در ایران کنونی تحقق یافته اما شرایط کافی، یعنی:
- شکلگیری یک جایگزین مورد اعتماد مردم با رهبری سیاسی توانمند و الهام بخش،
- خنثی کردن نیروهای سرکوب رژیم، هنوز تحقق نیافته است. پیشنهاد “رفراندوم قانون اساسی” مشروعیت رژیم را کاملا زیر سئوال می برد که بنظر من هم اکنون تا اندازه زیادی تحقق یافته است، و بعلاوه به این زوال مشروعیت رسمیت می بخشد. اما پیشنهاد “استعفای خامنه ای و رفراندوم قانون اساسی” علاوه بر آن نیروهای سرکوب را، که در رژیم های تمامیت خواه برای وفاداری به شخص رهبر تربیت شده و برای سرکوب و قتل عام مردم گوش بفرمان او می مانند، نیز سردرگم و مردد میکند. تبدیل خواسته “استعفای خامنه ای” به یک درخواست جمعی ایرانیان ک همه جا علنا ابراز می شود میتواند شکافهای بزرگی در نیروی سرکوب خامنه ای ایجاد کند زیرا فرماندهان سپاه و بسیج به این خواهند اندیشید که در صورت قتل عام مردم و استعفای خامنه ای چه بر سر آنها خواهد آمد. شکاف و تزلزل در نیروی سرکوب همان و نرم شدن موضع خامنه ای و هسته سخت قدرت برای تعامل با اصلاح طلبان و مخالفان همان. مسلما در این شرایط رفراندوم قانون اساسی میتواند تحقق یابد اپوزسیون قدمی در راستای گذار به دموکراسی بردارد.
خسرو
■ با سپاس از همه دوستانی که با مشارکت در گفتگو، به فهم بهتر مسائل پیچیده استراتژی گذار یاری رساندهاند، تشکر ویژه دارم از خسرو خدیوی عزیز که با کامنت دوم خود، مرا از مطالبی که قصد داشتم مطرح کنم، بینیاز کرد. جایگزینی «رفراندم قانون اساس» با «استعفای خامنهای و رفراندم قانون اساسی» که از سوی ایشان مطرح شد، میتواند از مزایای تاکتیکی خوبی بر خوردار باشد و چه بسا بتواند نوعی « به روزرسانی شعار رفراندم» باشد. گرچه، مزایای آنرا درک میکنم ،اما برای دفاع قطعی از آن نیازمند تامل بیشتری هستم.
چون موضوع یادداشت، رابطه برکناری خامنهای و گذار از ج.ا. است، اشارات آقای مجلسی عزیز را که در چارچوب اصلاح طلبی حکومتی قابل طرح است و نیز مطالب آقای خراسانی در دفاع از خاندان پهلوی و ضرورت همراهی با رضا پهلوی را خارج از کنسپت این یادداشت میفهمم و امیدوارم در جای مناسبی به آنها بپردازیم. در رابطه با نظر آقای زرگریان عزیز، به نظرم قضاوت در مورد ضرورت رفراندم و برکناری خامنهای را نمیتوان به مذاکره یا عدم مذاکره با دولت ترامپ مرتبط کرد. یک کارنامه ۴۶ ساله وجود دارد که ۳۷ سالش مربوط به دوران سکانداری خامنه ایست. دورهای که سرشار از بحران، شکست، غارت، فساد و جنایت است! یک طرح راهبردی را نمیتوان به یک نرمش تحمیلی و ناپایدار تقلیل داد.
در تکمیل آنچه خسرو خدیوی گرامی شرح داده اند، فشردهای از درکم نسبت به راهکار گذار از طریق رفراندم را در زیر به اشتراک میگذارم:
۱- در کنار جنبش های مدنی مطالبه محور، جنبش های اجتماعی و جنبش رشد یابنده «امتناع»، جنبش رفراندم به عنوان پایه چهارم، نقش محوری و سیاسی را برعهده میگیرد.
۲- جنبش رفراندم ، کارزار تدوین قانون اساسی نوین و فهم «قرارداد های اجتماعی زیربنای آن» را با مشارکت مردم، راه اندازی میکند.
۳- در شرایط برآمد جنبش های مذکور و ناتوان شدن حاکمیت در تداوم حکمرانی و شکل گیری حاکمیت دوگانه، نهاد برآمده از نهاد های رفراندم قانون اساسی و سه جنبش دیگر، حکومت را مخیر میکند که میان همکاری در برگزاری سالم، آزاد و منصفانه رفراندم یا تداوم ایستادگی تا فروپاشی، دست به انتخاب بزند.
۴- اگر حاکمیت تن به توافق ندهد، همین نهاد برآمده از متن جامعه، فشار بر حاکمیت را با اعتصابات فلج کننده و حضور وسیع خیابانی تا فروپاشی حکومت ادامه میدهد.
۵- در صورت قبول همکاری از سوی حکومت، دولت بر سر کار، به رتق و فتق امور جاری و غیر حکومتی کشور ادامه میدهد و« ارگان سازش حکومت و نهاد رفراندم»، همه پرسی را برگزار کرده، پس از مشخص شدن رای مردم به لغو قانون اساسی ج.ا. انتخابات آزاد مجلس موسسان را مدیریت میکند.
۶- مجلس موسسان وظیفه مجلس شورای ملی آینده در زمینه تشکیل دولت جدید و مرخص کردن دولت قبلی را بر عهده میگیرد و با تشکیل دولت برآمده از مجلس موسسان، فاز اصلی گذار متحقق میشود.
البته همه طرح هایی که ما روی صفحه مانیتور میآوریم، چه رفراندم ، چه رفراندم+ استعفا و چه انتخابات آزاد یا هر طرح دیگری، حاوی درجه معینی از تخیل هست که هم اجتناب ناپذیر و هم مثبت است. همه آرشیتکت های خلاق از تخیل آغاز میکنند. آنچه اهمیت درجه اول دارد، دستیابی به یک «خیال مشترک و ملی» است. ما هنوز این خیال مشترک را کم داریم.
با ارادت پورمندی
■ با درود به جناب پورمندی و با تشکر از توجهی که به اظهار نظر ها داشته اند. چون کشور در شرایط خطیری است همفکری مسئولانه مبارزان راه آزادی، صرفنظر از گرایشهای سیاسی آنها، میتواند رهگشا باشد. بنظر من ما در اینجا با معضل مرتبط کردن موضعگیریها و فعالیتهای سیاسی متناسب با موقعیت خطیر کنونی کشور با مبارزات بلند مدت اپوزسیون آزادیخواه و مردم ایران برای گذار به دموکراسی مواجه هستیم. توضیح آنکه:
۱) هم اکنون کشور به دلیل راهبرد های اشتباه و سیاستهای خارجی ماجراجویانه ج. ا. و شخص خامنه ای در سی و پنج سال گذشته بر لبه تحریم های کمر شکن بین المللی و پرتگاه جنگ با قدرتهای بزرگ جهانی و منطقه ای قرار گرفته که وقوع آن میتواند آثار ویرانگری برای ایران و ایرانی داشته و در حالت حدی حتی تمامیت ارضی و موجودیت کشور ما را به خطر اندازد،
۲) در چهل و پنج سالی که از استقرار ج. ا. در ایران گذشته هر روز بیش تر از پیش نابهنگامی این حکومت نکبت بار ارتجاعی تمامیت خواه بر همگان آشکار تر شده و ضرورت گذار از آن به دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر نمایان تر شده است. نتیجه این حکمرانی نابخردانه و بلکه تبهکارانه ج. ا. در چهل و پنجساله گذشته بروز بحرانهای اجتماعی اقتصادی و نارضایتی گسترده مردم، ورشکستگی مالی دولت، انزوای بین المللی رژیم و زوال مشروعیت آن بوده است. از سوی دیگر به یمن مبارزات و نافرمانیهای مدنی ملت ایران و در خط مقدم آن زنان و مردان مبارز و آزادیخواه، که با روشنگریها و فداکاریهای زایدالوصف خود ایدئولوژی ارتجاعی رژیم حاکم را کاملا به محاق برده و گفتمان دموکراسی خواهی در کشور را به گفتمان غالب تبدیل کرده اند، شرایط لازم برای پیروزی انقلابی اجتماعی-سیاسی در کشور ما فراهم شده است.
به زعم من موفقیت تمام مبارزات و جنبش های مدنی قابل توجهی که جناب پورمندی در 6 بند یادداشت خود آورده اند منوط به تشکیل رهبری سیاسی توانمند و مورد اعتماد مردم ایران (یعنی یکی از دو شرط کافی برای پیروزی انقلاب-اجتماعی سیاسی گذار به دموکراسی در ایران) است. این رهبری سیاسی اپوزسیون که در حالت ایده آل خود میتواند جمهوری خواهان، پادشاهی خواهان و اصلاح طلبان دموکراسی خواه (نه اصلاح طلبان تقلبی حاکمیتی) کشور را در قالب یک ائتلاف بزرگ و موثر گرد هم در آورد قادر خواهد بود با حل معضل اقدام جمعی (Collective Action)، که مساله اصلی تمام انقلابهای اجتماعی-سیاسی است، جنبش های مدنی و مبارزات سیاسی مردم ایران را قدم بقدم جلو برده و هدف آن را که استقرار دموکراسی در کشور است متحقق کند. طبعا در جریان این جنبش های مدنی و مبارزات سیاسی رفراندوم قانوان اساسی و تشکیل مجلس موسسان از ایستگاه های اصلی نقشه راه راهبرد (Road-Map of the Strategy) گذار به دموکراسی خواهد بود.
نکته اصلی من در این یادداشت یادآوری ضرورت اتصال موضع گیریها و اقدامات سیاسی همه نیروهای دموکراسی خواه در شرایط خطیر کنونی کشور با مبارزات بلند مدت گذار به دموکراسی در ایران است. من با نظر برخی از تحلیلگران داخلی و خارجی موافقم که خامنه ای، برخی از روحانیون حاکم و خشک مغزان ایدئولوژیک و نیز عناصری از سران مافیاهای مالی-نظامی-اداری درون هسته سخت قدرت که منتفعین اصلی تحریم ها و وضعیت فلاکت بار کشور هستند ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که وقوع یک جنگ محدود، که علیرغم خسارات سنگین جانی و مالی و نابودی زیر ساختهای کشور، رژیم را سرنگون نکند به نفع آنان بوده و بقای رژیم ولایت فقیه را بهتر از توافقی با آمریکا که با توقف برنامه هسته ای، محدود کردن برنامه موشکی و عدم حمایت از نیروهای نیابتی رژیم در منطقه همراه باشد، تضمین خواهد کرد.
دلیل این نتیجه گیری واضح است. خامنه ای که با روی کار آوردن رئیسی و دولت ناکارآمد اصولگرای او، که همه آنرا دولت خامنه ای تلقی میکردند، متوجه خطر سقوط رژیم در نتیجه ناکارائی فاجعه بار آن دولت و احتمال نا آرامیها و خیزش های گسترده مردمی (جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی) شده بود تصور میکرد با سرکار آوردن پزشکیان و بازگرداندن معدودی از اصلاح طلبان و اعتدالیون وفادار به رژیم نظیر دکتر عارف و ظریف و همتی و غیره به قدرت از یکسو مسئولیت بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و حتی سرکوبهای خونین مردم را به دوش اصلاح طلبان و رای مردم! انداخته و خود را از مسئولیت مبرا خواهد کرد از سوی دیگر با استفاده از تجربیات ظریف و تیم وزارت خارجه ای او با آمریکا و اروپا مذاکرات مورد نظر خود را با تعلل های لازم پیش برده و برای تعقیب سیاستهای ماجراجویانه خود در منطقه زمان خواهد خرید. اما:
- اتفاقاتی که پس از 7 اکتبر 2013 و جنگ غزه در منطقه پیش آمد و به تضعیف شدید حماس و حزب الله و سقوط بشار اسد و فاصله گیری عراق از ج. ا. منتهی شد،
- بر سر کار آمدن ترامپ و دولت راست افراطی او که با دستور اجرایی ترامپ مبنی بر اعمال تحریم های حداکثری میرود که ج. ا. را از بخش بزرگی از درآمدهای نفتی خود محروم کند و بدتر آنکه این احتمال وجود دارد که ترامپ در کنار جنگ تعرفه ها چین را راضی به عدم خرید نفت از ایران کرده و با روسیه به توافقی پشت پرده برای عدم حمایت از ایران در مقابل امتیازاتی در جنگ اکراین و غیره برسد،
- تهدید کشورهای اروپایی برای فعال کردن مکانیسم ماشه در مقابل تشدید فعالیتهای برنامه هسته ای ایران که منتهی به بازگشت تحریم های بین المللی خواهد شد،
- ناکارائی شدید رئیس جمهور ظاهرا اصلاح طلب منتخب و دولت وفاق ملی او در حل معضلات اقتصادی اجتماعی کشور و ناتوانی او ایجاد وفاق بین اصولگرایان و اصلاح طلبان حکومتی،
- ریزش طرفداران رژیم از جمله به دلیل بر سرکار آمدن دولت اصلاح طلب و عدم اجرای قوانین حجاب و غیره که خطر شکاف و نافرمانی در نیروهای سرکوب را از میان حامیان رژیم بوده اند بشدت افزایش داده است،
- هشدارهای کارشناسان رژیم نسبت به وقوع اعتراضات بزرگ مردمی در سال پیش رو به دلیل نارضایتی شدید و گسترده مردم با توجه به تداوم گرانیها و فقر گسترده و جهش های سرسام آور نرخ ارز و قیمت طلا که مسلما اطلاعات آن به او میرسد،
- دغدغه های مربوط به موضوع جانشینی که ادامه وضع موجود حل آنرا دشوارتر کرده است، - و موارد دیگر مانند اعتراض فزاینده روحانیون غیر دولتی در قم و دیگر حوزه های علمیه، احتمالا خامنه ای و حلقه یاد شده را متقاعد کرده است که ادامه وضع نابسامان موجود، بطور اجتناب ناپذیری به سقوط رژیم و فروپاشی منجر میشود. بنابراین یا باید با ترامپ تحت شرایط تحقیر آمیز او به تواق رسید یا آماده جنگ شد.
حال، یک توافق احتمالی با آمریکا با شرایط تحمیلی ترامپ علاوه بر از بین بردن باقیمانده مشروعیت رژیم نزد حامیان آن و ایجاد شکاف بین الیت حاکم احتمالا، به دلیل وجود فساد گسترده و مدیریت های ضعیف موجود، بزودی به بهبود وضعیت اقتصادی کشور منتهی نخواهد شد. در حالیکه وقوع یک جنگ چند روزه که به مراکز هسته ای و موشکی و حتی مراکز اقتصادی (پالایشگاه ها، نیروگاه ها و غیره) محدود شود، شرایط ویژه ای ایجاد خواهد کرد که میتواند بنفع رژیم تمام شود.
زیرا با وقوع جنگی در این سطح و شوک بزرگی که به دلیل کشته شدن هموطنان نظامی و غیر نظامی و ویرانیهای گسترده ببار میاورد رژیم میتواند عملا در سرتاسر کشور حکومت نظامی برقرار کرده و احتمالا با سهمیه بندی کالاهای اساسی و مواد غذایی و تعطیلی اینترنت و بستن ارتباطات با خارج از کشور برای مدتی نامعلوم کشور را در انزوای کامل و بی خبری از دنیای خارج فرو برد. تبعات وخیم چنین وضعی برای کشور و مردم ایران و فرایند گذار به دموکراسی برای همه ما روشن است و نیازی به توضیح بیشتر در این مورد نیست. ممکن است گفته شود در جنگی با این سطح از فناوریهای پیش رفته امکان کشته شدن خامنه ای و سران رژیم اعم از هسته سخت قدرت و یا روحانیون حاکم و مقامات رسمی دولتی هم وجود دارد و بنابراین آنها خود را بخطر نمی اندازند. اما معمولا از جان سران سیاسی و نظامی بشدت حفاظت می شود و حتی ممکن است این جنایتکاران در توافقهایی پشت پرده و مثلا از طریق کشورهای ثالث ترور و یا بمباران مخفیگاه های سران رژیم را منتفی کرده باشند.
بهر حال حتی اگر احتمال کمی هم بدهیم که خامنه ای و حلقه یاد شده در اطراف او در صدد فرو بردن کشور به کام جنگی چنان ویرانگر برای حفظ قدرت خود هستند بزرگی فاجعه ایجاب میکند در حد خود برای جلوگیری از آن تلاش کنیم. مسلما اولین قدم افشاگری در این زمینه خواهد بود تا مردم متوجه شوند که خامنه ای و تبهکاران اطراف او برای ادامه حکومت خود حاضر به انجام چه جنایتهایی هستند. ظاهرا ترامپ برای رسیدن به توافقی با رژیم یک زمان دو ماهه تعیین کرده که دو هفته آنهم سپری شده است. شاید براه انداختن کارزارهایی در دنیای مجازی با شعار های مانند “نه به خامنه ای و نه به جنگ” یا “خامنه ای استعفا- جنگ نمی خواهیم” و مشابه آنها مفید باشند. شخصا تخصصی در براه انداختن این کارزارها ندارم اما فکر میکنم اگر اپوزسیون بتواند شعارهایی مانند “نه به جنگ - استعفای خامنه ای” را به خواسته ای ملی و همگانی تبدیل کند، در کنار آن میتواند رفراندوم قانون اساسی را نیز طرح و مسایل عاجل کشور را به مبارزه بلند مدت اپوزسیون برای گذار به دموکراسی مرتبط کند. موفقیت در چنین کارزارهایی حتی میتواند در شکلگیری ائتلاف و رهبری جمعی اپوزسیون هم مفید باشد.
خسرو
■ خسرو گرامی، بحثی را که احمد پورمندی آغاز کرده، و کامنتهای مربوط به آن را با دقت دنبال کردهام و از بحثهای شما آموختهام. اما در این بین نکتهای هست که به گمانم کمتر کسی از ما توان اندیشیدن و یا گفتن آن را داشته باشد. من هم در اینجا، مجبورم با حداقلی از دورخیز آن را بیان کنم. دورخیز من چنین است: معروف است که گفته شده که “برای رسیدن به صلح، هیچ راهی نیست. صلح، خودش راه است!” به همین صورت میتوانم بگویم که “برای رسیدن به دموکراسی، هیچ راهی نیست. دموکراسی، خودش راه است!”
با این دورخیز کوتاه میگویم که: در یک نقطه از تاریخ ایران ما میباید چرخه خشونتآمیز حذف و جابجایی حکومتگران را بشکنیم. بهتر است به این بیاندیشیم که نیروهای مذهبی ایرانی دارای حقی دموکراتیک در ایران آینده هستند. هیچ توجیه دموکراتیکی برای بیرون گذاشتن آنها از روندهای دموکراتیک وجود ندارد.
با تاکید میگویم که من خواهان چشمپوشی از جنایتهای صورت گرفته در این ۴۶ سال نیستم و عفو عمومی برای تمام جنایتکاران را توصیه نمیکنم (هر چند که با مجازات اعدام مخالفم). به هر جهت، من به عنوان یک سوسیالدموکرات، خواهان آن هستم که “جمهوری خواهان، پادشاهی خواهان و اصلاح طلبان دموکراسی خواه” و دیگران، وارد گفتگو با نیروهای مذهبی بشوند و به آنها بگویند که خمینی و خامنهای (و باندهای دور و بر آنها) نمایندگان خوبی برای مذهبیها نبودهاند.
برای خود مذهبیها بهتر است که هر چه سریعتر جلوی ضرر بیشتر را بگیرند (با برکنارکردن خامنهای و حذف نهادهای مرتبط با “ولی فقیه”). امیدوارم بتوانم در آینده نزدیک این مطالب را در یک مقاله به صورتی مفصلتر مطرح کنم.
با احترام - حسین جرجانی
■ جناب جرجانی با درود فراوان. نمیدانم در کجای یادداشتم تعرضی به حقوق مذهبیها کرده یا خواستار بیرون گذاشتن آنها از فرایند گذار و تشکیل دموکراسی در ایران شدهام که گفتهاید “بهتر است به این بیاندیشیم که نیروهای مذهبی ایرانی دارای حقی دموکراتیک در ایران آینده هستند. هیچ توجیه دموکراتیکی برای بیرون گذاشتن آنها از روندهای دموکراتیک وجود ندارد”. من به این صورت بندی زیبای جان رالز، استاد فقید فلسفه سیاسی دانشگاه هاروارد و نویسنده کتاب معروف “یک تئوری از عدالت” A Theory of Justice باور دارم که “جامعه اید آل خود را یک سیستم منصفانه از همکاری Society as a Fair System of Cooperation” توصیف کرده است. فکر میکنم که جامعه انسانی ایران آیند ما باید جامعهای آزاد و آباد و مبتنی بر عدالت اجتماعی و به عبارت دیگر سیستمی منصفانه ساخته شده بر پایه همکاری، تعاون و معاضدت باشد. در چنان جامعهای حقی از کسی، چه مذهبی یا غیر مذهبی، ضایع نمیشود. حتی اگر همشهریان مذهبی خواستار رعایت ارزشی های مورد نظر خود در سطح جامعه باشند باید، همانطور که هابرماس میگوید، بتوانند با استدلال عمومی (Public Reasoning) نشان دهند که رعایت آن ارزشها خیر عمومی است و باید تبدیل به قانون شود. نه آنکه با زور (اسید پاشی به صورت دختران) و اسلحه و قتل (کسروی) و ترور و تکفیر (سلمان رشدی) مخالفان را مرعوب و ارزش های خود را بر جامعه تحمیل کنند؛ یعنی همان کاری که رژیم آخوندها در ایران و طالبان در افغانستان و داعش کرده و میکنند.
اما اگر دلایل ریشهای مخالفت مذهبیون با سکولار-دموکراسی را بکاوید ملاحظه خواهید کرد که آنها اصولا به مدرنیته و ریشههای آن رنسانس، رفرم دینی و روشنگری باور ندارند و آنها را انحرافهای در باورهای بشری میدانند که از اروپا شروع شده و دنیا را تحت سیطر خود درآورده و باید با آنها مبارزه کرد. اما خوشبختانه اندیشمندان در جوامع مختلف (از جمله در کشور ما) و با رویکردهای متفاوت نشان دادهاند که آنها در این مورد اشتباه میکنند و انسان مدرن با اخلاق و فلسفه زندگی مدرن موفق به ایجاد جوامع پیشرفتهتری شدهاند که در آنها حقوق انسانها بمراتب بهتر رعایت میشود.
بحث من در یاداشت قبلیام بسادگی آن بود که:
۱) باید شرایط خطیر کنونی کشور را در نظر گرفت و اینکه ممکن است خامنه ای با حلقهای از اطرفیانش بروز یک جنگ محدود با آمریکا را بنفع خود و بقای رژیم ولایت فقیه دیده و کشور را عمدا به کام چنان جنگی فرو برند تا سالیانی بیشتر بر ایران حکومت کنند،
۲) سعی شود مبارزات و فعالیتهای سیاسی متناسب با شرایط کنونی را با مبارات بلند مدت گذار به دموکراسی که شامل اجزا و مراحل مهمی مانند “رفراندوم قانون اساسی” و “تشکیل مجلس موسسان” است بهم پیوند دهیم.
در این یادداشت کلمهای در بیرون گذاشتن مذهبی ها از دایره فرایند دموکراسی خواهی و گذار به دموکراسی وجود نداشت.
خسرو
■ خسرو گرامی،
پس به خاطر برداشت نامناسب از جملهای که نوشته بودی (به جمله زیر نگاه کن)، پوزش میخواهم.
“این رهبری سیاسی اپوزسیون که در حالت ایده آل خود میتواند جمهوری خواهان، پادشاهی خواهان و اصلاح طلبان دموکراسیخواه (نه اصلاحطلبان تقلبی حاکمیتی) کشور را در قالب یک ائتلاف بزرگ و موثر گرد هم در آورد قادر خواهد بود با حل معضل اقدام جمعی (Collective Action)، که مساله اصلی تمام انقلابهای اجتماعی-سیاسی است، جنبش های مدنی و مبارزات سیاسی مردم ایران را قدم بقدم جلو برده و هدف آن را که استقرار دموکراسی در کشور است متحقق کند”
با احترام - حسین جرجانی