iran-emrooz.net | Sun, 11.02.2007, 21:16
مشکلات فرهنگی ناامنی، بدگمانی و ضعف همکاری در ایران
دکتر مهرداد مشایخی
يكشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
کمبود آب و شکلگیری حکومتهای خودکامه
در این بخش به یکی از نظریههای مطرح شده در مورد جامعه و اقتصاد ایران، زیر نام «شیوه تولید آسیایی» میپردازیم. در بخش پیش به آراء شماری از متفکران اروپایی نظیر ماکیاولی، هگل و منتسکیو درباره تفاوتهایی که میان «مشرق زمین» و کشورهای اروپایی در زمینه شکل سیاسی و فرهنگی وجود دارد، اشاره کردیم. ولی هیچ یک از این اندیشمندان تاکید بنیادی بر موضوع اقتصاد این جوامع نداشتند؛ به ویژه هگل که پویش تاریخی را در تحول ایده و ذهنیت بشر جست و جو میکند، به این مساله کمترین توجه را مبذول داشته است. وی در توصیف این جوامع مینویسد: «انسان هیچگاه در تمدنهای مشرق زمین موفق به اخذ شناخت کامل از خود نشده و یک ذهنیت آگاه که به او استقلال بخشد و هویت خود را خود به وجود آورد در او به وجود نیامد.» هگل دلیل این امر را در استیلای فلسفه دینی و معنوی بر علم منطق میداند (رضا پيمان، «پیرامون شیوه تولید آسیایی»، نشریه کنکاش، شماره چهار) ماکیاولی و منتسکیو، عمدتا بر تفاوت میان اشکال حکومتی تاکید میگذاشتند و بر این باور بودند که در این جوامع آسیایی «انسان مخلوقی است که کورکورانه مطیع اراده مطلق پادشاه میشود.»
کارل مارکس و فریدریک انگلس، که هر دو تحول تاریخ و جوامع بشری را متکی بر تحول شیوههای تولیدی (نظام اقتصادی) میدانستند، در مطالعات خود بر روی جوامع آسیایی، طبعا، به این جنبه توجه بیشتری مبذول داشتند. آنها با مطالعه تمامی تحقیقاتی که تا آن هنگام در مورد کشورهایی نظیر هندوستان، ایران و عثمانی انجام گرفته بود به نتایج تازهای دست یافتند. جالب توجه آن که فریدریک انگلس، برای تحقیقات خود در مورد ایران، به فراگیری زبان فارسی هم دست زد. تا انتشار کتاب «نقدی بر اقتصاد سیاسی»، نوشتههای مارکس و انگلس مراحل تاریخی را عمدتا با تکیه بر تاریخ اروپا توضیح میدادند. بدین ترتیب، تاریخ بشر، توالی نظام اشتراکی اولیه، بردهداری، فئودالیسم سرمایهداری، سوسیالیسم و کمونیسم فرض میشد. اما مارکس در مقدمه کتاب یاد شده، برای نخستین بار مینویسد:«به طور کلی شیوههای تولید آسیایی، باستانی، فئودالی و سرمایه داری مدرن را میتوان به عنوان دورههای مترقی از تاریخ در شکلگیری نظام اقتصادی یک جامعه تلقی کرد.»
البته، بسیاری از مارکسشناسان براین باورند که مارکس و انگلس، هیچ گاه، یک نظریه منسجم و کامل از آنچه که به «شیوه تولید آسیایی» معروف شد ارایه نکردند؛ بلکه نوشتههای آنها حاوی نکات و توصیفات قابل توجهی است که باید مورد تحقیق بیشتری قرار گیرد. خصوصیات این شیوه تولیدی را کم و بیش میتوان اینگونه خلاصه کرد: عدم وجود مالکیت خصوصی بر زمین زراعی؛ وجود شبکههای گسترده آبیاری؛ وجود مستقل جامعههای روستایی که کشت و زرع و صنایع دستی را درهم آمیخته: وجود مالکیت کمونی بر زمین، شکلگیری حکومت مستبد که بخش قابل توجهی از مازاد تولید (Economic Surplus) را در خدمت اهداف خود میگیرد: رابطه خراجگذاری میان روستاهای خودکفا و پراکنده با حکومت متمرکز؛ ایستایی و سکون در تاریخ این جوامع (رضا پيمان، همانجا) در زمینه این خصلت کم تحرکی و ایستایی که مارکس در جوامع آسیایی مشاهده میکرد، او را به یک نتیجهگیری بحثانگیز (اروپامدارانه) در مورد هندوستان و نقش استعمار انگلیس در آنجا کشانید. به عبارت دیگر، مارکس بر این باور بود که چون به علت فقدان «مالکیت خصوصی بر زمین» در جوامع آسیایی، مبارزه طبقاتی میان طبقه زمیندار و طبقه دهقانان بی زمین در جریان نیست (برخلاف فئودالیسم اروپایی) بنابراین، امکان تحول از درون منتفی است. به نقل قولی از مارکس در این زمینه توجه کنیم: «سرنگونسازی اجباری نظام جامعه به وسیله دولت انگلیس، اگرچه گران تمام شد، سبب به وجود آمدن شرایط لازم برای پیشرفت آن جامعه به مفهوم غربی گردید.»
به هر رو، در دوره استالین، به دنبال تلاش که برای ساده کردن، مخدوش کردن و جهانشمول جلوه دادن تمامی نظریات مارکس و انگلس در جوامع بشری صورت گرفت، آکادمیسینهای اتحاد شوروی از این مفهوم دوری گزیدند و «فئودالیسم» را به عنوان مفهومی جهانشمول برای تمامی جوامع به کار بستند!
بعدها، نظریهپردازی به نام کارل وتیفوگل، در کتابی با عنوان «استبداد شرقی» (Oriental Despotism) با تاکید بر کارکرد آبیاری «دولتهای آبی» (Hydraulic States) از مبحث انگلس در این زمینه بهره برد ولی تاکید خود را بر مساله شکلگیری دیوانسالاری (بوروکراسی)های فوقالعاده عظیمی گذاشت که در چنین حکومتهایی و برای این منظور ایجاد میشوند. مطابق این نظریه، حکومتهایی از این دست،به علت اختیاری که در کنترل امور حیاتی جامعه، به ویژه سازمان آبیاریهای وسیع دارا هستند تبدیل به «قدرت مطلق» میشوند و بر فراز جامعه و طبقات اجتماعی سررشتهدار قدرت میشوند.
کاربرد نظریههای متاثر از «شیوه تولید آسیایی و «استبداد شرقی» در ایران
در پژوهشهایی که در قرن بیستم درباره ساختار اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی ایرانی انجام گرفته طبعا دیدگاه «مارکسیسم روسی» که نظریهپردازان حزب توده مروج آن بودهاند، شالوده فکری بسیاری از محققان ایرانی را تشکیل داده است. مارکسیسم روسی، که همان تفسیر مارکسیسم رسمی حزب کمونیست شوروی و «احزاب برادر» بود اقدام به ساده کردن، مخدوش کردن، و جهانشمول کردن مباحث مارکس کرد. بر این روایت، اقتصاد ایران، در قرون میانه، مشابه فئودالیسم اروپایی بوده است! به دنبال انشعاباتی که در حزب توده به وقوع پیوست، به ویژه انشعاب «نیروی سومیها»، برخی صاحبنظران، نظیر محمد خنجی، و بعدها دانشگاهیانی نظیر همایون کاتوزیان، احمد اشرف و ارواند آبراهامیان درگیر تحقیقات «مستقل» و غیر ایدیولوژیک درباره نظام اقتصادی، سیاسی و طبقاتی ایران پیش سرمایهداری شدند. همه آنها، به درجات گوناگون، از مباحث یاد شده متاثر بودهاند.
پیشتر، در باب خصوصیات اقلیمی ایران، از جمله کمبود آب و رودخانههای دایمی و همچنین دور بودن روستاهای نیمه خودکفا از یکدیگر و پراکندگی آنها سخن گفتیم. بار دیگر، همان توصیفات را، این بار در چهارچوب مبحث «شیوه تولید آسیایی» بیان میکنیم. در این زمینه به نقلقولی نسبتا طولانی از غفور میرزایی، مردمشناس، که به نظر میرسد هوادار این دیدگاه باشد اشاره میکنیم:
آب که گرانبهاترین و کمیابترین عامل لازم برای فعالیتهای تولیدی آنها بود، بزرگترین عامل محدود کننده توسعه اقتصادی آنان نیز به شمار میآمد. تهیه آب و آبرسانی و تقسیم آب، کار دشوار و پرخرجی بود که از عهده یک نفر و یک خانواده بر نمیآمد. نگاهداری منابع آبی، یعنی نگاهداری چاههای قنات و کانالهای زیرزمین آن از گزند دشمنان، از مسایل مهم امنیتی آن بود. به همین دلایل، وظیفه سازمان اداره امور اجتماعی در واقع تهیه و تقسیم آب و حفظ امنیت بود. در حقیقت، از نخسیتن روزهای شکلگیری حکومت در ایران، اجرای یک هدف اساسی و بنیادی اقتصادی در آن شکل گرفت و سرشت حکومت را از «حکمیت و داوری» بین مردم به «حکومت و حاکمیت» بر مردم تبدیل کرد.
(غفور میرزایی، فردا در اسارت دیروز)
ارواند آبراهامیان، تاریخدان برجسته نیز دستکم تا دورهای غلبه شیوه آسیایی در ایران را میپذیرد:
این نظریه که استبدادهای شرقی مبتنی بر دیوانسالاریهای متمرکزی است که خدمات عمومی به ویژه سازمان آبیاریهای وسیع را اداره میکنند، آشکارا برای تحلیل امپراتوریهایی مفید است که در آن مستبدان، دیوانسالاران و سازمانهای آبیاری وجود دارند. چنین امپراتوریهایی، در دورههای معینی در مصر باستان، هند، چین، بینالنهرین و ایران دورههای هخامنشی و ساسانی حکومت میکردند.
(«استبداد شرقی» در کتاب مقالاتی در جامعهشناسی سیاسی ایران»
ولی آبراهامیان کاربرد این الگو را برای حکومت قاجار، که فاقد دیوانسالاری گسترده بود و همچنین اجتماعات محلی که دارای قدرت فزایندهای در برابر حکومت مرکزی بودند، جایز نمیداند.
کاظم علمداری، جامعهشناس، نیز گرایش خود را به همین الگو ابراز میدارد:
«ایران، به مراتب بیشتر نزدیک به نظام آسیایی بوده است تا فئودالیسم اروپایی که اساس آن بر مالکیت خصوصی زمین، استقلال فئودالها، اجرای قوانین حفظ مالکیت در مقابل تجاوزات احتمالی دولت... و سرانجام وجود قدرت کلیسای کاتولیک به عنوان رقیب دولت بوده است.»
(کاظم علمداری، چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟ فصل چهار)
باید توجه داشته باشیم که هدف سلسله مقالات کنونی، وارد شدن در جزییات و بحثهای تخصصی در مورد شیوه تولید اقتصادی ایران نیست؛ بلکه هدف ما صرفا تبیین جایگاه متمرکز حکومت در تاریخ ایران و اعمال قهر و اجبار بر ساکنان این سرزمین و، در تحلیل نهایی، شکلگیری فرهنگ خاصی در ایران است که به شدت از نا امنی (چه از خارج و چه از داخل) در هراس است و بازتاب آن در روانشناسی جمعی متکی بر بدگمانی و سوءظن است. طبعا، شکل متمرکز و استبدادی حکومت در چهارچوب این بحث معنی پیدا میکند. تا آنجا که شکل حکومت به مساله کمبود آب بر میگرد. مدافعان نظریه شیوه آسیایی در ایران بر این باورند که کمبود بارندگی در ایران، استفاده از آبهای زیرزمینی، به ویژه قنات، در آبیاری زمینهای کشاورزی بسیار مهم میشود. اما، قنات در برابر هجوم از خارج و یا از درون (توسط قبایل و ایلات کوچنده) بسیار آسیبپذیر است. از این منظر است که حکومت با مداخله در امر ایجاد و حفظ سیستم قنات عملا به مالک اصلی آب و زمین در ایران بدل شده است. استبداد دولتی و استبداد شرقی از این «ساختار ویژه حکومتی» که حکومت مالک بر وسایل معیشت مردم است و حکومت به صورت یک واحد تولیدی و توزیعی و اقتصادی درآمده است، بر میخیزد.»
(غفور میرزائی، همانجا)
البته، در میان نظریهپردازانی که هم ساختار استبدادی و خودکامه حکومت در ایران را بسیار مهم میپندارند و هم بسیاری از خصوصیات جامعه آسیایی را در ایران حاضر میبینند، در برخی مسایل از جمله نقش حکومت در «کنترل، فراهم سازی، یا تقسیم آب» با شک و تردید نگاه میکنند (همایون کاتوزیان، «جامعه کم آب و پراکنده: الگوی تحول دراز مدت اجتماعی ـ اقتصادی در ایران») در باور اینان، شکل فوق متمرکز حکومت در ایران دلیل متفاوتی دارد.
ادامه دارد