۱۴ اسفند ۱۳۴۵ مصادف با فوت، قهرمان ملی سرزمینمان، دکتر محمد مصدق میباشد. مقالات و مطالب زیادی به مناسبت این روز در وصف این قهرمان ملی از سوی یاران ملی انتشار یافت، که لازم نمیدانم مرتکب تکرار مکررات شوم و به تجلیل از پدر معنویمان بپردازم. لذا بهتر میبینم فرصت را مغتنم شمرده و به ذکر مطالبی بپردازم که کمتر به آن پرداخته شده.
شادروان ایرج پزشکزاد، در کتابی که از سوی نهضت مقاومت ملی، در آن روزها منتشر شد، مطلبی نوشت به نام “مصدق باز مصلوب”. او به تحلیل و پاسخ به مطالبی پرداخت، که به مناسبت چنین روزی از سوی سلطنتطلبان منتشر میشد و مصدق را به یاغیگری بر علیه شاه متهم میکردند. تصادفا این بار هم، به مناسبت همین روز، شاهد چند مطلب از سوی مخالفان مصدق، در یکی دو گروه رسانهای داخل و خارج بودم. من مصدق را مقدس نمیدانم ولی به صلابه کشیدن ناجوانمردانه او را بدون جواب نمیگذارم.
آنچه را که من در اینجا بروی کاغذ میآورم نتیجه مشاهدات و تجربه عینی خودم در آن سالها بوده و سعی نمودهام در حد امکان از نقل قول خودداری نمایم. بهمین دلیل لازم به ذکر چند نکته میباشم تا در حد امکان از سوء تفاهمات، بعضا عمدی، جلوگیری نمایم. من در سالهای تبلور نهضت ملی ایران و ایجاد جبهه ملی ایران دانشآموز سیکل اول دبیرستان سعدی اصفهان بودم و با وجود جوانی سنم از فعالان جوان جبهه ملی ایران بودم، اول در حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم به رهبری شادروان داریوش فروهر و بعدها حزب نیروی سوم به دبیرکلی شادروان خلیل ملکی. ولی در عین حال برخلاف جو غالب در آن روزها به پهلویها هم (بهخصوص رضا شاه) بیعلاقه نبودم. پهلویها و مصدق و بختیار را هم – با وجود تمام تضادها و اختلافاتی که بینشان وجود داشت – علاقمند به بزرگی و پیشرفت مملکتمان میدانستم و میدانم.
روزهای تعطیل با سایر جوانان جبهه ملی به فروش روزنامههای باختر امروز، نیروی سوم و خاک و خون در خیابان چهارباغ اصفهان میپرداختیم و هربار هم با حمله تودهایها روبرو میشدیم بهجز روزهائی که شادروان تختی برای مسابقات کشتی به اصفهان میآمد و در خیابانها در کنارمان بود. علاقه به پهلویها بهخاطر مادرم که تعلیم دیده از خانم صدیقه دولتآبادی از گروه اولین دانشجویانی که رضا شاه به فرانسه اعزام داشت بود. بنابر این حمایت من از مصدق بزرگ به خاطر خصومت با پهلویها نبود حتی دورانی هم با حفظ پرنسیپ مصدقی و جبهه ملی خودم با شاهزاده رضا پهلوی همکاری داشتم و او آنقدر شرف داشت که با اعتقادات ملی مصدقی من مشکلی نداشته باشد.
در دو مقاله و رسانه مختلف مقایسهای انجام گرفته بود بین مصدق و شاه از یک سو، و چرچیل و ملکه الیزابت از سوی دیگر. هدف دو مقاله نشان دادن احترام و ادبی بود که چرچیل نسبت به ملکه انگلستان داشت و بهزعم آنها بیاحترامی و بیاعتنائی مصدق نسبت به شاه.
من خود شاهد بودم که برخلاف این ادعا، مصدق بهخصوص در آغاز صدارتش همیشه و همهجا با احترام زیاد با شاه جوان صحبت میکرد و همیشه و همه جا او را اعلیحضرت خطاب میکرد. در آنروزها تلویزیون نبود ولی میشد در تصویرهای جراید دید که مصدق به هنگام شرفیابی تا شاه تعارف به نشستن نمیکرد مصدق نمینشست. خوب یادم هست وقتی مصدق از سفر بسیار موفقیتآمیزش از دادگاه لاهه به تهران برگشت و با استقبال بینظیر مردم در خیابانها روبرو شد اول به قصر شاه برای گزارش سفرش رفت و پیش از سفرش هم برای خدا حافظی به دربار رفت.
بر خلاف آنچه “دستآوردهای ضعیف مصدق” نامیده شده، مصدق اولین شخصیت سیاسی در شرق بود که با ملی کردن صنعت نفت با وجود مخالفتها و محاصره ایران با کشتیهای انگلیسی موفق شد چرچیل را به زانو در آورد و حتی در دادگاه لاهه نماینده انگلستان در دادگاه به نفع ایران رای داد. این پیروزی بزرگ ایران ضعیف در برابر قدرت جهانی انگلستان نیرو و انرژی و بخصوص امید جدیدی بسایر کشورهای منطقه تزریق کرد که جنبشهای استقلالطلبی کشورهای تحت استعمار فرانسه مانند الجزیره و تونس و ملی کردن کانال سوئز از سوی مصر از آن سرچشمه میگرفت.
توجه داشته باشیم که در آن زمان به غیر از (شاید) ژاپن هیچ کشور دیگری در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی دارای دموکراسی نبود. مصدق معتقد به دموکراسی، حکومت قانون و پشتوانه مردمی بود. که اختلاف او با شاه هم از همین جا سرچشمه میگرفت. شاه میخواست وزیر جنگ از سوی او انتخاب شود و وزارت جنگ در دست او باشد ولی مصدق معتقد بود نباید اختیار یک وزارتخانه خارج از اختیار نخستوزیر در اختیار شاه قرار گیرد. حالا این اختلاف شاه و مصدق را به خانواده قاجار مصدق ارتباط دادن نشان از بیاطلاعی از وقایع آن روز و بد نام کردن مصدق دارد.
فراموش نکنیم که مصدق با اتکاء به نیروی لایزال ملت یک تنه با کارشکنی، توطئه و مخالفتهای دربار، ارتش، روحانیون، حزب توده و انگلستان روبرو بود ولی مردم با خرید بسیار وسیع برگههای قرضه ملی که خود نیز از مبلغین فروش آن بودم و قانون بودجه یک دوازدهم توانست چرخ اقتصادی مملکت را بگرداند. کاملا بر عکس آنچه مخالفان مصدق مینویسند، وی مرتب به حضور شاه شرفیاب میشد ولی همانطور که بهصورت زنده از رادیو پخش میشد و شنیدیم یکبار اوباش شعبان جعفری هنگامی که او قصد ورود به دربار را داشت به سوی او حمله کردند و فقط در اثر حمایت ماموران پلیس و نظامی که به او وفادار بودند توانست از مهلکه جان بدر ببرد. خانم اشرف پهلوی گفت حیف که پرنده از فقس پرید. مصدق شخصا عین واقعه را از طریق رادیو به اطلاع مردم رساند و گفت ” آن که من میدانم که نگهدار من است شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد”.
از فردای آن روز تظاهرات وسیعی از سوی مردم بهخصوص دانشجویان، بازاریان و کسبه به حمایت از مصدق در سراسر ایران برگزار شد. یادم هست که رئیس شهربانی مصدق سرتیپ افشار طوس را ربودند و اگر خوب یادم باشد بعد از شکنجه او را کشتند. در ۲۸ مرداد اوباش بعد از حمله به خانه مصدق خانه او را در هم کوبیدند و همان روز اول مظفر بقائی، تیمسار زاهدی و فکر کنم آیتالله کاشانی به اتفاق سفیر انگلستان به تماشای خانه خراب شده مصدق رفتند. بعدا که مصدق را در دادگاه نظامی محاکمه کردند خانم (اگر اشتباه نکنم) اعتضادی یا معتضدی که از هواداران شاه بود بههنگام استراحت به مصدق با کنایه گفت “اقای مصدق چرا میلرزید” مصدق هم جواب داد “خیالتان راحت باشد، منار جنبان اصفهان سالهاست که میلرزد و هنوز هم پابرجاست”.
مقایسه مصدق و شاه با چرچیل و ملکه الیزابت یک قیاس ناشیگرانه است، زیرا مصدق را میتوان با چرچیل مقایسه کرد ولی متاسفانه شاه فقید را نمیتوان با ملکه قانونمند انگلستان مقایسه کرد. ملکه الیزابت هیچوقت از سمت تشریفاتی خودش عدول نکرد و در کار دولتها دخالت ننمود. مصدق هرگز با زور سر نیزه حکومت نکرد و به مقامات انتظامی دستور داد برای جرایدی که او را مورد حمله قلمی و انتقاد قرار میدهند مزاحمتی ایحاد نکنند (کاری که تصادفا بختیار هم در زمان صدارت دو ماههاش انجام داد). دکتر فاطمی وزیر خارجه مصدق روزی که اعدامش کردند گفت ما دو سال حکومت کردیم و کسی را نکشتیم ولی حالا شما مرا اعدام میکنید. بله فاطمی زمانی که شاه ایران را ترک کرد نطق بسیار تندی بر علیه او ایراد نمود ولی آیا میدانید زمانی که برای دستگیری او بخانهاش رفتند رفتار بسیار شرمآوری نسبت به خودش و همسرش داشتند و شاید هم سخنان تند او با واقعهای که در خانهاش اتفاق افتاد بیارتباط نبوده.
هدف من از نوشتن این مقاله ذکر واقعیتهائیست که در زمان اقامت خود من در ایران صورت گرفته. این درست نیست که در انتقادها نسبت به مصدق، جای ظالم و مظلوم با هم عوض شده. من حال و حوصله بحث و جدل در باره وقایع سالهای طولانی پیش را ندارم در باره این مقاله هم با کسی بحث و جدل نخواهم کرد ولی دیدگاهتان را با کمال میل خواهم خواند، با این توضیح که ترجیح میدهم وقت و انرژی خود را صرف حمایت از زنان و مردان مبارز مدنی داخل کشور بنمایم. در خاتمه میخواستم اشاره به گفته شادروان بختیار در آخرین سخنرانیش در هلند بنمایم که گفت “ما حتی اگر همان قانون اساسی ناقص مشروطه خودمان را هم محترم میشمردیم مطمئن باشید خمینی هرگز وجود خارجی هم نمیداشت”.
مارس ۲۰۲۵
■ نه شاه دموکرات بود و نه مخالفانش. و این در انقلاب ویرانگر ۵۷ بخوبی اشکار شد. آنجا که همه چپها، مجاهدین و تاسفبارتر رهروان مصدق، همان جبهه ملی با انقلابیون واپسگرای اسلامیست نان مشترک ضدامپریالیستی پختند. هم در ایران و هم در بیشتر کشورهای جهان سومی آسیا و افریقا، اپوزیسیون برای آزادی و دموکراسی به چم غرب و اروپا نیستند، آنها آنها بیشتر رقیب در حکومت و قدرت هستند! شاه بیشتر دنبال پیشرفت اقتصادی و اجتمایی بود و مصدق بیشتر دنبال قانون و یک شکلی از دموکراسی. پایان شاه را دیدیم، اما اگر مصدق پیروز بر شاه میشد، آیا براستی ما وارد یک دوره گل و بلبل و دموکراسی ناب میشدیم، من گمان نمیکنم.
از آن بدتر اگر در آن گیرودار حزب توده سوار کار میشد، ما به کجا میرفتیم، در بهترین شانس چیزی مانند مصر، اتیوپی و ... بهر روی کشور و مردم ما و بویژه اپوزیسون سد شاخه هنوز هم از دید من با آن دموکراسی که ما آرزو میکنیم، فاصله دارد. کاشکی، کاشکی! همان روزها شاه و مصدقیها میتوانستند با یک حکومت مشترک دستکم خواستهها کنار بیایند که نیامدند.
با سپاس و ارزوی شادی برای شما جناب مجلسی کاوه
■ سلام و درود. مطلب قدری شلخته نگارش یافته کاش روی یک موضوع خاص بطور عمیق بحث می کرد. ولی لب کلام بنظر همین عدم اجرای قانون اساسی مشروطه است که اتفاقا همیشه شاه را مسوول عدم اجرای آن میشمارند. در حالیکه مجموعه ای از کنشگران از دولت اپوزیسیون روزنامه نگاران فعالین و... قانون اساسی را حرمت نمی گذاشتند. آیا دولت حق قانونی دارد خواهر پادشاه را تبعید کند یا دادگاه صالحه؟ آیا فرمانفرمایی قوای بری و بحری با پادشاه بود یا نه؟ آیا شاه حق عزل نخست وزیر را داشت یا نه؟ آیا وزیر دولت پادشاهی در دولت پادشاهی در روزنامه اش فحش نامه به پادشاه وقت نگاشت یا نه؟ اصلا عقب تر برویم آیا در زمان محمدعلی شاه نسبت حرامزادگی! به او در روزنامه ها داده شد یا نه؟ آیا این آزادی بیان ذیل مشروطه است یا هزل گویی و هرزه نگاری؟ آیا مجلس حق عفو! قاتل را ذیل مصوبه قانونی ! دارد یا رسیدگی به جرم قتل در حیطه وظایف دستگاه قضا است؟ اینکه قانون اساسی را شاه اجرا نکرد گزاره ای است که دیگر از شدت سادگی، فرهیختگان بهتر است آن را بس کنند و عمیق تر بیندیشند. همه نکردند همه به سهم خود زیر میز بازی میزدند و قواعد بازی سیاسی را رعایت نمی کردند.. مجلس احزاب دولتمردان سیاسیون ارباب جراید و....
با احترام. مسعود.
■ درود برشما جناب مجلسی عزیز
به عنوان یک دانش آموخته تاریخ، لذت بردم و آن چه لذت مرا صدچندان کرد، دید و نظر بیطرفانه جنابعالی است که هم نقد می کنید و هم حقیقت را بازتاب می دهید... در تکمیل تحلیل زیبا و عمیق شما، اشاره کنم به توصیف سفیر وقت هند در تهران که محمد مصدق را “مهاتما گاندی” ایران توصیف کرد.
ارادتمند و شاگرد شما: محمد علی فردین
■ با سپاس از اشتراک خاطرات خودتان. من نیز دیالوگ های مجادله گرانه در مورد گذشته و پیوند دادن این جدل ها با سیاسی گری کنونی اپوزسیون آزادیخواه را نادرست میدانم. درس های تاریخی برای افراد مفاهیم متفاوتی دارند، اما روحیه خشونت پرهیز و کثرت گرا به همه حکم میکند که هر کس به زعم خود از آن تجربیات برای تعامل و همگرایی موفقیت آمیز با دیگران درس بگیرد.
درود بر شما، پیروز.