علی خامنهای در دیدار با مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران در مهر ماه ۱۳۹۸، سه ماه پیش از ترور قاسم سلیمانی، گفت: «نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقۀ خودمان...این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجبترین واجبات کشورهم لازمتر است... این نگاه به این منطقۀ وسیع جغرافیایی که جزو وظایف و جزو مسئولیتهای سپاه است؛ نگذارید در داخل سپاه تضعیف بشود.» و یک بار هم گفت: «دست گروههای تحت حمایت ایران را از اسلحه پر کنیم.»
در سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۱م.)، زمانی که مخالفان سوری به خیابانها آمدند و به فساد حکومتی، تبعیض و تنگناهای زندگیشان اعتراض کردند و خواهان کنارهگیری بشار اسد شدند، خامنهای برای تحقق «عمق راهبردی»، به قاسم سلیمانی گفت: «برو بشار اسد را حفظ کن!»
به دلیل کمبود دادههای مستند، پاسخ قاطع به ابعاد اقتصادی و هزینۀ «حفظ اسد» از سوی ج.ا. ممکن نیست، اما کارشناسها بر این باورند که علاوه بر نفت رایگان، هزینههای نظامی، امنیتی و کمکهای «بشردوستانه»، پروژههای عمرانی، صادرات و واردات و راهاندازی کارخانۀ خودروسازی در سوریه، بخشی از کمکهای رهبر ج.ا. از دارایی مردم ایران برای « حفظ اسد» بود.
خبرگزاری بلومبرگ در سال ۱۳۹۴ نوشت که برآوردها و تحقیقات نشان میدهد ج.ا. سالیانه ۶ میلیارد دلار و در سالهای تحریم سوریه از سوی آمریکا و اروپا به دلیل نقض خشن حقوق بشر، مبلغی تا ۱۵ میلیارد دلار هزینۀ اسد میکند.
بنا بر گزارش دیگری، ج.ا. در سال ۱۳۹۳ تسهیلات اعتباری سه میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلاری برای خرید محصولات نفتی برای دولت بشار اسد باز کرد. ج.ا. قبلا هم یک میلیارد دلار تسهیلات اعتباری (وام بیبهره یا با بهرۀ خیلی کم) برای خرید محصولات غیرنفتی برای سوریه باز کرده بود.
قاسم سلیمانی آنقدر زنده نماند تا ببیند که بهرغم همۀ هزینههای نجومی، رژیم اسد در یازده روز فروریخت و بشار اسد در تاریکی یک شب راه فرار پیش گرفت و در روسیه پناهنده شد. در پی کشته شدن قاسم سلیمانی، حسن نصرالله، رهبران حماس و فروپاشی رژیم اسد، نظریۀ «عمق راهیردی» و «نگاه وسیع فرامرزی» خامنهای توهمی بر باد رفته است. دومینوی تغییرات در جغرافیای سیاسی منطقه، بقای ج.ا. را هم در معرض فروپاشی قرار داده است.
با نگاهی هرچند کوتاه و گذرا به تغییرات غیر قابل انتظار در سوریه، درسهای زیادی میتوان آموخت، از جمله:
ــ سرکوب، زندان، اعدام و تجاوز به مخالفها و معترضها، بقای حکومتی را تضمین نمیکند،
ــ حکومتهای متکی به حمایت دیگران، دیر یا زود فرو میریزند،
ــ دموکراسی، ایدهآلترین شیوۀ ادارۀ جامعه نیست، اما منحصر بهفردترین شیوۀ حکومتگریست که بشر تاکنون به آن دست یافته است؛ در دموکراسی است که حکومت میتواند در خاک و زمین مردم کشور خویش ریشه بدواند و به درختی تنومند و تناور بدل شود،
ـ حاکمان (خوب یا بد) میآیند و میروند، مردمان هستند که میمانند،
ــ اهمیت «برنامهریزی دقیق»، تربیت و چیدن مهرهها (هرچند موقتی) و هردم آماده بودن به روز بعد از فروپاشی، کمتر از اهمیت تدرارک نقشۀ راه و سازماندهی برای براندازی نیست،
ــ «اتحاد گروهها و جذب نیروها» شرط حیاتی و مهمترین راز پیروزی است.
احمد الشرع، رهبر تحریر الشام، رئیس جمهور موقت دولت انتقالی در ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، دراولین مصاحبۀ تلویزیونی میگوید: «نبرد سرنگونی رژیم اسد در مدت ۱۱ روز، نتیجۀ یک برنامهریزی دقیق بود که به مدت پنج سال در ادلب جریان داشت و شامل اتحاد گروهها و جذب نیروهای مختلف میشد.»
بشار متولد ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۵۶، در سال ۱۹۸۸ مدرک خود را در رشتۀ چشمپزشکی دریافت کرد و سپس برای دورۀ تخصص به لندن رفت و در بیمارستانی مشغول به کار شد.
بشار از زندگی در لندن لذت میبرد، به موسیقی غرب علاقه داشت و جنبههایی از فرهنگ غرب را پذیرفته بود.
در لندن با اسماء الاخرس، همسر آیندهاش آشنا شد. خانوادۀ اسماء در اصل اهل حُمص بودند. اسما در رشتۀ علوم کامپیوتر در کینگز کالج لندن تحصیل میکرد. او سپس برای ادامۀ تحصیل در دانشگاه هاروارد پذیرفته شد. اما در نهایت زندگیاش مسیر دیگری پیدا کرد.
جوان خجالتی
چگونه یک پزشک جوان خجالتی در قامت رهبری قد علم کرد تا کشور زیبا و باستانی خود را در جنگی خونین به ورطۀ نابودی بکشاند، آن را به مکان اشباح بدل کند، صدها هزار کشته به جای گذارد، میلیونها نفر را آواره کند؛ خودش متهم به حکمرانی خونریز و نیروهایش متهم به جنایات جنگی شوند؟
روایت زندگی بشار اسد، نمونۀ منحصربه فرد یک دگردیسی نیست؛ در حافظۀ تاریخ از اینگونه دگردیسیهای هولناک به فراوانی می توان سراغ گرفت، بشار اسد هم یکی از آنهاست. مهمترین نقطۀ عطف در زندگی بشار چه بود؟
بشار دومین پسر حافظ اسد بود و زیر سایۀ برادر بزرگترش باسل زندگی میکرد که برای جانشینی پدرش آماده میشد.
باسل که به دلیل تحصیلات مهندسی، علاقهاش به رانندگی پرسرعت و به اسبسواری مشهور بود، بهعنوان وارث قطعی قدرت در سوریه شناخته میشد.
در ژانویه ۱۹۹۴، باسل در یک حادثه رانندگی در اطراف دمشق کشته شد؛ این حادثه مسیر زندگی بشار (و شاید سوریه را هم) تغییر داد. او بلافاصله از لندن فراخوانده شد و روند آمادهسازیاش برای رهبری آیندۀ سوریه آغاز شد. بشار به ارتش پیوست و شروع به ساختن چهرهای عمومی برای نقش آیندهاش کرد.
حافظ اسد در ۱۰ ژوئیه ۲۰۰۰، در سن ۶۹ سالگی، هنگام مکالمۀ تلفنی با امیل لحود، رئیسجمهور لبنان، براثر حملۀ قلبی درگذشت.
بشار در ۱۷ ژوئیه بهعنوان نوزدهمین رئیسجمهور سوریه و به عنوان تنها کاندیدای ریاست جمهوری، در چهار دورۀ ۷ ساله به جانشینی پدرش انتخاب شد. او همچنین فرمانده کل قوای نیروهای مسلح سوریه و دبیرکل حزب بعث سوریه بود. به قدرت رسیدن او پس از اصلاح قانون اساسی سوریه برای کاهش حداقل سن ریاستجمهوری امکانپذیر شد که قبل از آن ۴۰ سال بود. حافظ اسد نه یک جمهوری سکولار، آنگونه که در آغاز ریاست او بود، بلکه یک دیکتاتوری خانوادگی را به پسرش به ارث گذاشت.
بشار اسد در تابستان همان سال سوگند یاد کرد و لحن سیاسی جدیدی را در پیش گرفت؛ او از «شفافیت، دموکراسی، توسعه، نوگرایی، پاسخگویی و تفکر نهادی» سخن گفت.
چند ماه پس از به قدرت رسیدن، بشار با اسماء الاخرس ازدواج کرد و صاحب ۳ فرزند شد: حافظ، زین و کریم.
در آغاز، لحن بشار اسد دربارۀ اصلاحات سیاسی و آزادی رسانهای در میان بسیاری از سوریها امید ایجاد کرد. سبک رهبری او، همراه با تربیت و تحصیلات غربی همسرش اسماء، نویدبخش دورهای جدید و امیدوارکننده بود. سوریه در دورۀ کوتاهی بحثهای مدنی و آزادی بیان نسبی را تجربه کرد که به “بهار دمشق” معروف شد. بشار زیر فشار “بیانیۀ ۹۹” و “بیانیۀ ۱۰۰۰” (نفر از مخالفان دولت، روشنفکران و فعالان جامعه مدنی) تلاش کرد با اصلاحات و سیاستهایی تصویری متفاوت از پدر ارائه دهد، اما در عمل بهزودی به همان الگوی سرکوبگرانه بازگشت.
دوران حکمرانی بشار صحنهای از تناقضات و بحرانهای سیاسی و خانوادگی بود. باوجود تغییرات جزئی در اوایل قبضۀ قدرت، میراث ویرانگر حافظ همچون روحی سرگردان همواره در کاخ المهاجرین در گشتوگذار بود. بشار بهرغم اینکه با فرهنگ اروپا آشنا بود و با دختری مدرن با تحصیلات دانشگاهی اردواج کرده بود، همچنان وصیت پدر را ادامه داد: «بگذار آتشها شعلهور بمانند.»
رژیم بشار اسد همانند حکمرانی پدرش برشبکهای از روابط خانوادگی استوار بود؛ اما اختلافات اعضای خاندان بر انسجام رژیم، تاثیری به شدت مخرب گذاشت.
اصلاحات محدود بشار در زمینۀ اقتصادی موجب تشویق بخش خصوصی شد، اما این اصلاحات به تقویت نفوذ و قدرت افرادی مانند رامی مخلوف، پسردایی بشار منجر شد. مخلوف یک امپراتوری اقتصادی عظیم ایجاد کرد که منتقدان آن را نمونهای از ادغام ثروت و قدرت در دولت اسد میدانستند.
طولی نکشید که “بهار دمشق” وارد دورهای یخبندان شد؛ از سال ۲۰۰۱ نیروهای امنیتی بار دیگر سرکوبها و دستگیریهای گستردۀ مخالفان را آغاز کردند.
روابط منطقهای و سیاست خارجی
روابط بشار با غرب پیچیده و متزلزل بود. پایان “بهار دمشق” با دورهای جدید در روابط بینالمللی همزمان شد که بعد از
حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و جنگهای بعدی آمریکا در افغانستان و عراق شکل گرفت.
در سطح منطقهای، دهۀ اول ریاست جمهوری بشار اسد شاهد تقویت روابط سوریه با ایران و همچنین بهبود روابط با قطر و ترکیه بود، روابطی که بعدها تغییر کرد. با وجود اینکه عربستان در ابتدا از رئیس جمهور جوان حمایت میکرد، اما روابط دمشق و ریاض با نوسانهای زیادی همراه شد.
بهطور کلی بشار اسد در سیاست خارجی مسیر پدرش را ادامه داد و با احتیاط عمل کرد تا از درگیریهای مستقیم نظامی دوری کند.
بشار در همان اوایل دولت خود سفری به تهران کرد و علی خامنهای، مرگ حافظ اسد را به او تسلیت گفت و تأکید کرد: «ج.ا.ا. با درگذشت آقای حافظ اسد، یک دوست و برادر خوب را از دست داد، اما ادامهٔ راه وی به وسیلهٔ فرزند آن مرحوم، که یادآور شخصیت آقای حافظ اسد میباشد، مایۀ امیدواری است.» سپس بشار اسد نیز یادآور شد که مثل دولت پدرش، «دمشق همواره و در تمام شرایط پشتیبان تهران خواهد بود، همانطور که در زمان جنگ ایران و عراق دولت بعث سوریه همواره در کنار ایران بود.»
جنگ عراق و ترور رفیق حریری
جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ باعث تشدید تنش در روابط بشار اسد با دولتهای غربی شد. بشار اسد با تهاجم آمریکا به عراق مخالفت کرد. احتمالا به این دلیل که او نگران بود سوریه هدف بعدی عملیات نظامی آمریکا باشد و خود او هم به سرنوشتی مانند صدام حسین دچار شود.
در مقابل، واشنگتن دمشق را به چشمپوشی از قاچاق اسلحه برای شورشیان عراقی مخالف اشغال آمریکا و همچنین اجازه دادن به عبور نیروهای افراطی از مرز طولانی بین دو کشور متهم میکرد.
در پایان سال ۲۰۰۳، کنگرۀ آمریکا «قانون پاسخگویی سوریه» را تصویب کرد که تحریمهایی علیه دمشق در زمینههای مختلف، از جمله «حمایت از تروریسم» اعمال کرد.
در فوریه ۲۰۰۵، رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان و یکی از مخالفان اصلی تسلط سوریه بر کشورش، در انفجاری بزرگ در مرکز بیروت کشته شد. انگشت اتهام بلافاصله به سمت سوریه و متحدانش نشانه رفت.
اعتراضهای گستردهای در لبنان آغاز شد که همراه با فشارهای بینالمللی، به خروج نیروهای سوریه از لبنان پس از نزدیک به ۳۰ سال منجر شد.
اسد و متحد کلیدی او حزبالله لبنان، دست داشتن در ترور حریری را انکار کردند، اما یک دادگاه بینالمللی ویژه در سال ۲۰۲۰ یکی از اعضای حزبالله را به عنوان مسئول این ترور معرفی کرد.
خروج نیروهای سوری از لبنان در پی “انقلاب سدر” در فوریه ۲۰۰۵، احساس انزوا در “حزبالله” و متحدانش و ظهور جنبش ملی ۱۴ مارس (۱)، ضرورت تغییر جهت را به وجود آورد. در این میان، جنگ با اسرائیل بار دیگر ابزار مناسبی برای تغییر مسیر به نظر میرسید. در ژوئیه ۲۰۰۶، “حزبالله” با ربودن دو سرباز اسرائیلی جنگی را آغاز کرد که حسن نصرالله آن را «پیروزی الهی» نامید. این “پیروزی الهی” حزبالله را به نیرویی کلیدی در داخل لبنان تبدیل کرد و نقش ایران در لبنان آشکارتر از گذشته شد و نفوذ سوریه هم به صورت مخفیانه ادامه یافت.
جرقهای که خاورمیانه را شعلهور کرد
در دسامبر ۲۰۱۰ محمد بوعزیزی، جوان سبزیفروش تونسی، پس از سیلی خوردن از یک پلیس زن خود را آتش زد و این اقدام به قیام مردمی در تونس منجر شد که رئیس جمهور زینالعابدین بن علی را سرنگون کرد.
قیام تونس به شکل غیرمنتظرهای الهامبخش جنبشهای انقلابی در سراسر جهان عرب شد و به مصر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه رسید.
با شروع موج اعتراضات مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا نسیم «بهار عربی» در سوریه هم وزیدن گرفت؛ با الهام از این اعتراضات، مردم در بیشتر شهرهای سوریه هم به خیابانها آمدند. اما این اعتراضات مثل سایر کشورهای عربی با خشونت مواجه شد. در نتیجه، درگیریهای بین مخالفین و حکومت به جنگهای داخلی منتهی شد. سرکوب خشونتآمیز، خشم معترضین را تیزتر کرد؛ ازاین رو برخی از مخالفین به گروهای مسلح پیوستند.
برنامههای اولیۀ اصلاحات اقتصادی دولت او به جای کاهش نابرابریها، آنها را تشدید کرد و قدرت اجتماعی و سیاسی را بیشتر در دست نخبگان وفادار به خانوادۀ اسد متمرکز کرد. این سیاستها باعث شد تا بخشهای بزرگی از جمعیت سوریه، از جمله ساکنان مناطق روستایی، طبقات کارگر شهری، تاجران، صنعتگران و افرادی که قبلاً از حامیان سنتی حزب بعث سوریه بودند، از رژیم اسد دور شوند.
خشکسالی شدید سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ هم موجب بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در سوریه و مهاحرت گستردۀ روستائیان و کشاورزان به شهرها شد؛ این مهاجرتها به زیر ساختهای شهری آسیب جدی رساند و به نارضایتیهای بیشتر دامن زد.
سوریه کشوری چند فرهنگیست با اکثریت سنی مذهب. خاندان اسد وصاحبان مسندهای کلیدی رژیم، متعلق به اقلیت علوی شیعه، دست بالا را در حکومت داشتند؛ این تبعیض موجب نارضایتی و تنش مداوم در سوریه بود.
پاسخ بشار به این نارضایتی، سانسور شدید مطبوعات، اعدامهای صحرایی، ناپدید شدنهای قهری، تبعیض بیشتر علیه اقلیتهای قومی، و سرکوب گسترده توسط سرویسهای امنیتی سوریه بود.
در ماه مارس ۲۰۱۱ اعتراضهایی در اطراف بازار حمیدیه در دمشق آغاز شد. در یک مدرسه دانشآموزان روی دیوار نوشتند: «نوبت توست، یا دکتر» (اشاره به سرنگونی زینالعابدین بنعلی دیکتاتور تونس).
چند روز بعد، در واکنش به دستگیری و شکنجۀ دانشآموزان، تظاهرات گستردهای در شهر درعا در جنوب سوریه برگزار شد. این اعتراضها به سرعت به سراسر کشور گسترش یافت. تیراندازی نیروهای امنیتی به معترضان در درعا، اعتراضها را شعلهورتر کرد و در نهایت معترضان در شهرهای مختلف خواهان کنارهگیری بشار اسد از قدرت شدند؛ حکومت با خشونت پاسخ داد.
بشار اسد دو هفته بعد در یک سخنرانی عمومی در پارلمان «خرابکاران و نفوذیهایی که از خارج تحریک و حمایت میشوند» را مقصر دانست و وعده داد که «توطئهای» علیه سوریه را خنثی کند، اما پذیرفت که «نیازهای بسیاری از مردم برآورده نشده است.»
بشار اسد دیکتاتوری بسیار شخصیتگرا بود. او بهشکل حکومت پلیسی تمامیتخواه، نقض حقوق بشر و سرکوب شدید بر سوریه حکومت میکرد، هرچند او خود را سکولار توصیف میکرد. اسد، همانگونه که پدرش توصیه کرده بود، سعی میکرد برای بقای حکومتش تنشهای فرقهای و مذهبی را همواره شعلهور نگه دارد. بسیاری از مقامات عالی حکومت، بدنهٔ نیروهای مسلح و سرویسهای اطلاعاتی سوریه از پیروان مذهب علوی محسوب میشدند که به خانوادهٔ اسد و حکومت پلیسی او وفادار بودند.
پس از یک دهه حکومت، اسد به عنوان رهبری با رویکردی اقتدارگرایانه شناخته میشد. چهرههای وفادار او جایگزین اعضای قدیمی ساختار قدرت در سوریه شدند و در غیاب آزادیهای سیاسی و حزبهای غیر دولتی، سرکوب مخالفان ادامه پیدا کرد.
در پی اعتراضهای گسترده در ۲۰۱۱ و سرکوب خشن اعتراضات، دولتهای غربی موضعی سختگیرانه علیه اسد اتخاذ کردند و تحریمهای گستردهای علیه او اعمال شد. استفاده از تسلیحات شیمیایی و تصاویر هولناک از قربانیان این حملات، بشار را به نمادی از دیکتاتوری خونین در جهان بدل کرد.
رژیم اسد در طول جنگهای داخلی سوریه، متهم به ارتکاب جنایت های جنگی و جنایت علیه بشریت شد. این جنایتها، حمله های شیمیایی، بمباران بشکهای مناطق غیرنظامی، ایجاد سپر انسانی، مین گذاری منطقههای مسکونی و کشاورزی، ایجاد قحطی از طریق محاصرههای طولانیمدت شهرها و بمباران منابع غذایی را شامل میشد. پیآمد این سیاست، گرسنگیدادن به صدها هزار غیرنظامی و استفادهٔ گسترده از شکنجه، اعدام، تجاوز و ناپدید شدنهای قهری بیش از ۱۰۰ هزار شهروند سوری بود.
این اقدامات منجر به واکنشهای گستردۀ بینالمللی، محکومیت جهانی، تصویب قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت، تحریمهای بینالمللی و انزوای بیشتر رژیم بشار اسد شد. در جریان جنگهای داخلی سوریه، دولت او از سوی سازمان ملل متحد متهم به جنایتهای جنگی شد. در ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳، فرانسه حکم بازداشت اسد را به دلیل استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه غیرنظامیان در سوریه صادر کرد. اسد این اتهامات را قاطعانه رد میکرد و کشورهای خارجی به ویژه ایالات متحده را به تلاش برای تغییر رژیم متهم می کرد.
ماهر اسد برادر کوچکتر بشار اسد، متولد ۱۹۶۷، فرمانده گارد ریاستجمهوری و فرمانده لشکر چهارم زرهی سوریۀ بعثی، مدت کوتاهی پس از انتخاب بشار به عنوان رئیسجمهوری، به عضویت دومین بخش قدرتمند حزب بعث، یعنی کمیتۀ مرکزی حزب درآمد.
در ماه مارس سال ۲۰۱۱، پس از آغاز تظاهرات اعتراضی در شهر درعا لشکر چهارم زرهی به فرماندهی ماهر برای سرکوب معترضان اعزام شد. تانکهای لشکر چهارم در اواخر ماه آوریل ۲۰۱۱، مناطق مسکونی در سوریه را هدف قرار دادند و نیروهای این لشکر به افرادی که مظنون به شرکت در تظاهرات بودند، حمله کردند.
درعا بعد از تهاجم لشکر چهارم زرهی به فرماندهی ماهر، به شهر اشباح بدل شد
دولت آمریکا، ماهر اسد و لشکر چهارم را به علت «نقش اصلی در اقدامات دولت سوریه در درعا» مورد تحریم قرار داد واتحادیۀ اروپا نیز او را به عنوان «فرمانده اصلی خشونت علیه تظاهر کنندگان» تحریم کرد.
اعتراضات در بسیاری از شهرهای سوریه همچنان ادامه یافت. معترضان خواستار آزادی زندانیان سیاسی، لغو قانون “وضعیت اضطراری” ۴۸ سالهٔ سوریه، آزادیهای بیشتر و پایان دادن به فساد فراگیر دولتی شدند. این وقایع منجر به “جمعهٔ کرامت” در ۱۸ مارس شد. دامنۀ این تظاهرات به چندین شهر گسترده شد. پلیس با گاز اشکآور، ماشینهای آبپاش و نیروهای ضربتی به اعتراضات حمله کرد. در ۲۰ مارس، گروهی از مردم، مقر حزب بعث و سایر ساختمانهای عمومی را به آتش کشیدند. نیروهای امنیتی با شلیک گلولههای جنگی به سمت جمعیت، به سرعت وارد عمل شدند و به نقاط کانونی تظاهرات حمله کردند. این حملهٔ دو روزه منجر به کشته شدن هفت افسر پلیس و پانزده معترض شد.
یونیسف گزارش کرد که از اوایل فوریه ۲۰۱۲ بیش از ۵۰۰ کودک کشته و ۴۰۰ کودک نیز بازداشت و در زندانهای سوریه شکنجه شدهاند. علاوه بر این بیش از ۶۰۰ بازداشتی و زندانی سیاسی تحت شکنجه جان باختهاند.
طبق گزارش شبکۀ حقوق بشر سوریه این جنگها از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۸، حدود ۵۸۰٬۰۰۰ کشته بر جای گذاشت؛ از این تعداد دستکم ۳۰۶٬۰۰۰ نفر غیرنظامی بودند. دولت سوریه هر دو ادعا را رد کرد.
ظرف چند ماه وضعیت سوریه از اعتراضهای مسالمتآمیز به درگیریهای مسلحانه میان نیروهای دولتی و گروههای مخالفی تغییر یافت که در سراسر کشور مسلح شده بودند.
در همین دوره، گروهی افراطی در عراق ظهور کرد که تفسیر بسیار سختگیرانهای از قوانین اسلامی داشت: گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) این گروه از ضعف رژیم در پی جنگهای داخلی، برای تسخیر شهرهای این کشور خیز برداشت و رقه را به عنوان پایتخت خود برگزید.
در مقطعی به نظر میرسید که دولت اسد در آستانۀ سقوط قرار دارد و کنترل بخشهای وسیعی از کشور را از دست داده است، اما ج. ا. به عنوان متحد راهبردی سوریه، با تامین مالی، نظامی، اطلاعاتی، اعزام نیروهای سپاه قدس و تقویت حزبالله لبنان، نقشی حیاتی در حفظ حکومت بشار ایفا کرد. از سوی دیگر، چتر حمایتی پوتین بر بالای سر بشار اسد و دخالت نظامی مستقیماش در سوریه از سال ۲۰۱۵، رژیم اسد را از فروپاشی نجات داد.
جنگندهها، بمبها و موشکهای روسیه به داد نیروی هوایی اسد و تکتیراندازها و پهبادهای سپاه پاسداران رسیدند. طبق اسناد منتشر شده، نزدیک به ۸۰,۰۰۰ بمب بشکهای، ۴۹۷,۰۰۰ بمب خوشهای و ۱۷۶ حمله با بمب آتشزا توسط روسها و ارتش اسد ثبت شده است. تعداد دقیقی از حملات توپخانهای و موشکی وجود ندارد، اما یکی از روشهای سرکوب، قطع دسترسی به آب و برق و آذوقه، بمبباران و محاصرۀ شهرها، بهویژه توسط توپخانه از زمین و هوا و سپس هجوم زمینی بود.
قاسم سلیمانی که از سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۱م.) به دستور علی خامنهای برای «حفظ اسد» به سوریه اعزام شده بود و نقش دولت در سایه را در سوریه بازی میکرد، بشار اسد را به سرکوبی خشنتر، بیرحمانه تر و هرچه بیشتر تشویق میکرد. وی فرضیۀ خود از سرکوب اعتراضات در ایران را در اختیار بشار اسد گذاشت و هشدار داد: «اگر یک گام پا پس بکشی، آنها دو گام پا پیش میگذارند.»
خامنهای در ۲ دیماه ۱۴۰۳، در دیدار با مداحان گفت: «در سوریه، شهید سلیمانی یک گروه چند هزار نفری را از جوانهای خود آنها آموزش داد، مسلح کرد، سازماندهی کرد، آمادهشان کرد و ایستادند...»، «اگر سلیمانی با شهامت در کوهها و بیابانهای منطقه حرکت نمیکرد و افرادی را که کشته شدهاند، به دنبال خود نمیکشاند، امروز از اعتاب مقدس خبری نبود.»
طبق برآورد ناظران، اقتصاد سوریه از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۱ به حدود ۵۴ درصد و تولید ناخالص داخلی از ۶۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱ به ۱۰ میلیارد دلار کاهش یافت، هزینۀ بازسازی کشور ۲۵۰ میلیارد و در آخرین تخمین، حدود ۴۰۰ میلیارد دلار برآورد شده است. اقتصاددانان بانک جهانی کاهش ۸۵ درصدی تولید ناخالص داخلی را از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۳ تخمین میزنند. هم اکنون بیش از ۷۰ درصد از سوریها زیر خط فقر زندگی میکنند.
در نوشتار بعدی به تولید وتجارت مواد مخدر در سوریۀ دورۀ بشار اسد، فعالیت و همکاری سپاه پاسداران در قاچاق و فروش مواد مخدر، به زندانهای اسد، جبهۀ تحریرالشام، ابو محمدالجولانی/ احمد الشرع و سقوط یک بشار اسد میپردازیم.
بخش نخست مقاله:
سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان - یک
سعید سلامی
۱۳ فوریه ۲۰۲۵ / ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
__________________________
۱ــ ائتلاف احزاب سیاسی ضد سوری و احزاب مستقل در لبنان بود که پس از تظاهرات بزرگ بیروت با نام “انقلاب سدر”در ۱۴ مارس ۲۰۰۵ شکل گرفت. شکلگیری این گروه منجر به خروج نیروهای سوری از لبنان پس از نزدیک به ۳۰ سال و اتحاد جریانهای اهل تسنن، دروزیها و احزاب مسیحی شد.
منبعها:
ــ ویکی پدیا،
ــ گزارشهای رادیو فردا، بیبیسی فارسی، ایران اینترنشنال،
ــ مقالههای در پیوند با مسائل روز سوریه از نویسندگان عرب در ایندپندنت فارسی،
ــ پادکستهای مرتبط با رویدادهای سوریه،
ــ و چند منبع دیگر.