ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 07.01.2025, 22:32
فرصت ایران؛ آنچه آمریکا باید انجام دهد

ریچارد هاس

فارن افرز
۶ ژانویه ۲۰۲۵

به‌سختی می‌توان کشوری را یافت که در مدتی کوتاه به‌اندازه ایران نفوذ خود را از دست داده باشد. تا همین اواخر، ایران بی‌تردید مهم‌ترین بازیگر منطقه‌ای در خاورمیانه بود، حتی تأثیرگذارتر از مصر، اسرائیل، عربستان سعودی یا ترکیه. اما در عرض چند ماه، ساختار نفوذ ایران به‌شدت فرو ریخته است. ایران اکنون ضعیف‌تر و آسیب‌پذیرتر از هر زمان دیگری در چند دهه اخیر است، شاید از زمان جنگ ده‌ساله‌اش با عراق یا حتی از انقلاب ۱۳۵۷.

این ضعف بار دیگر بحث در مورد نحوه برخورد ایالات متحده و شرکایش با چالش‌های ناشی از ایران را باز کرده است. برخی فرصت را مناسب می‌بینند تا به یک‌باره همه ابعاد تهدید - از قابلیت‌های هسته‌ای تهران گرفته تا فعالیت‌های مخرب منطقه‌ای‌اش - را مهار کنند. عده‌ای دیگر اضافه کردن سرنگونی کامل جمهوری اسلامی را نیز به این هدف پیشنهاد می‌دهند. اما تجربه نشان می‌دهد که باید در مورد انتظارات از استفاده از نیروی نظامی یا تحریم‌های اقتصادی، و همچنین تلاش‌هایی که با هدف براندازی سیستم سیاسی فعلی و جایگزینی آن با چیزی بهتر انجام می‌شود، محتاط بود.

موضوع فقط اهداف نیست، بلکه اولویت‌ها نیز مطرح است، زیرا مصالحه‌ها اجتناب‌ناپذیرند: پرسش این است که چه چیزی را در اولویت قرار دهیم. اما در مورد ابزارها، بحث بیشتر بر سر این است که چگونه دیپلماسی و اجبار را تلفیق و توالی‌بندی کنیم تا اینکه کدام‌یک را انتخاب کنیم. مناسب‌ترین رویکرد، آن است که هدف جاه‌طلبانه تغییر سیاست امنیت ملی ایران از طریق دیپلماسی دنبال شود - اما دیپلماسی‌ای که در پس‌زمینه آن توانایی و تمایل به استفاده از نیروی نظامی، در صورت امتناع تهران از پرداختن به نگرانی‌های ایالات متحده و غرب، وجود داشته باشد.

اهمیت این موضوع بسیار زیاد است. تصمیم‌هایی که گرفته می‌شوند پیامدهای عمده‌ای نه‌تنها برای خاورمیانه بلکه برای جهان، از جمله بازارهای انرژی، خواهند داشت. و برای ایالات متحده، این تصمیم‌ها تعیین‌کننده میزان موفقیت در انتقال منابع نظامی از خاورمیانه به اولویت‌های دیگر، به‌ویژه جلوگیری از تجاوز چین در منطقه هند و اقیانوس آرام، خواهد بود.

صعود و سقوط

نفوذ منطقه‌ای تهران تا حد زیادی از تأمین مالی و مسلح کردن گروه‌های تروریستی و شبه‌نظامیان در غزه، عراق، لبنان، سوریه، یمن و فراتر از آن ناشی می‌شد. این گروه‌های نیابتی با اسرائیل (و هر گونه سازش میان اسرائیل و فلسطینیان) مخالفت کرده و منافع ایالات متحده و غرب را تهدید می‌کردند. به‌طور کلی‌تر، این گروه‌ها ابزاری بودند که ایران از طریق آن‌ها می‌کوشید خاورمیانه را مطابق الگوی خود شکل دهد. این استراتژی غیرمستقیم تأثیر ایران را در سراسر منطقه چند برابر کرد و در عین حال تهران را از انتقام مستقیم یا دست‌کم کاهش آن در امان نگه داشت.

در عراق، ایران یکی از بزرگ‌ترین بهره‌برداران جنگ ۲۰۰۳ ایالات متحده بود که با حذف صدام حسین از قدرت، بغداد تحت رهبری سنی‌ها را که توانایی و اراده متعادل کردن تهران شیعه را داشت، از میان برداشت. ایران توانست از آشفتگی ناشی از این تهاجم و نزدیکی با اکثریت شیعه عراق بهره‌برداری کند و جای ایالات متحده را به‌عنوان نیروی خارجی با بیشترین نفوذ در این کشور بگیرد.

ایران مدت‌ها است که جای پای محکمی در لبنان دارد، کشوری که دارای جمعیت شیعه غالب (اگر نه اکثریت) است (از آخرین سرشماری دهه‌ها می‌گذرد). نیروی نیابتی تهران، حزب‌الله، که دریافت‌کننده اصلی کمک‌های ایران در تمامی زمینه‌ها بوده و در نتیجه بهتر از رقبای محلی خود تجهیز شده است، با استقلال تقریباً کامل در داخل لبنان عمل می‌کرد - همان دولت درون دولت معروف. حزب‌الله به دلیل دارایی‌های نظامی‌اش، به‌ویژه ده‌ها هزار موشک، و نزدیکی‌اش به مرز جنوبی لبنان با اسرائیل، اسرائیل را از اقدام علیه ایران بازمی‌داشت، زیرا اسرائیل باید توانایی این گروه تروریستی در تلافی علیه شهروندان و قلمرو خود را در نظر می‌گرفت.

سپس حماس وجود داشت. ایران طی چندین دهه، با وجود اینکه این گروه سنی است، از آن با پول نقد، آموزش و تسلیحات حمایت می‌کرد و هدفش تقویت این احتمال بود که رویکرد مخالفت به‌جای سازش بر سیاست فلسطینی‌ها در قبال اسرائیل غالب شود. در سال ۲۰۰۶، حماس در انتخابات غزه بر تشکیلات خودگردان فلسطین پیروز شد و به همراه تهران پایگاهی برای عملیات نظامی علیه اسرائیل و همچنین به چالش کشیدن تشکیلات خودگردان فلسطین ایجاد کرد.

در سوریه، ایران به همراه روسیه همه توان خود را برای حفظ رژیم بشار اسد هنگامی که در پی بهار عربی در آستانه فروپاشی قرار داشت، به کار گرفت. این رژیم بیش از یک دهه دوام آورد که مسیر اصلی زمینی ارسال تسلیحات به حزب‌الله را دست‌نخورده نگه داشت. همچنین این امر باعث شد که اسرائیل توسط نیروهای خصمانه‌ای که ایران نفوذ قابل‌توجهی بر آن‌ها داشت، احاطه شود - یک هلال شیعی که از ایران تا سوریه، لبنان و غزه امتداد داشت.

ایران همچنین در تقویت توانایی‌های حوثی‌ها، یک گروه شیعه مستقر در یمن که یکی از بازیگران اصلی جنگ داخلی این کشور بوده است (که نه تنها با دولت بلکه با نیروهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی نیز می‌جنگد)، سرمایه‌گذاری کرد. از آغاز جنگ در غزه، حملات موشکی حوثی‌ها به کشتی‌ها در دریای سرخ تجارت جهانی را مختل کرده و کشتی‌های باربری و نفتکش‌ها را مجبور به انتخاب مسیر طولانی‌تر و پرهزینه‌تر اطراف آفریقا کرده است. حوثی‌ها حتی گاهی مستقیماً به اسرائیل حمله کرده و تلاش کرده‌اند ناوهای نیروی دریایی ایالات متحده را هدف قرار دهند.

آغاز پایان برتری منطقه‌ای ایران

به‌طور تناقض‌آمیز، آغاز پایان برتری منطقه‌ای ایران با رویدادی که به نظر می‌رسید یک پیروزی برای رژیم تهران باشد، رقم خورد: حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳. میزان دخالت ایران در این حملات همچنان نامشخص است، اما این کشتار، که به مرگ حدود ۱۲۰۰ اسرائیلی و به گروگان گرفتن حدود ۲۰۰ نفر انجامید، بدون مشارکت و حمایت طولانی‌مدت ایران از حماس امکان‌پذیر نبود. این حمله، که اسرائیل را در شرایطی ناآماده غافلگیر کرد و برای مدتی به حماس اجازه داد ادعا کند که تنها نهاد فلسطینی است که توان و اراده مقابله با اسرائیل را دارد، نه‌تنها برای حماس بلکه برای ایران، حامی اصلی آن، یک موفقیت بود.

کمی بیش از یک سال بعد، این پیروزی تاکتیکی ایران به شکست استراتژیک انجامید. عملیات نظامی مستمر اسرائیل حماس را به حدی تضعیف کرد که دیگر نتوانست نیروی جنگی مؤثری باشد که حملاتی مانند ۷ اکتبر را ترتیب دهد. اسرائیل پس از آن، مجموعه‌ای از حملات به حزب‌الله را اجرا کرد که منجر به حذف رهبران و انبارهای تسلیحاتی آن شد، به‌طوری‌که این گروه به‌شدت تضعیف و مجبور شد از پافشاری دیرینه خود مبنی بر اینکه هرگونه آتش‌بس با اسرائیل باید با آتش‌بس در غزه همراه باشد، دست بردارد.

این تحولات برکناری اسد را تسهیل کرد. حزب‌الله دیگر در موقعیتی نبود که بتواند از رژیمی که برای حفظ قدرت به شدت به آن وابسته بود، حمایت کند. با توجه به اینکه روسیه منابع و توجه خود را به جنگ در اوکراین معطوف کرده بود، نیروهای ضد اسد، به رهبری اسلام‌گرایان و با حمایت ترکیه، به سرعت رژیمی را که بیش از نیم قرن سوریه را به‌طور بی‌رحمانه‌ای اداره کرده بود، سرنگون کردند. با آشفتگی در سوریه، اسرائیل نیز فرصت را غنیمت شمرد تا بخش عمده‌ای از تجهیزات نظامی اسد را نابود کند.

ایران نیز اکنون بیش از هر زمان دیگری آسیب‌پذیر است. در سال ۲۰۲۴، دو بار (ابتدا در آوریل و سپس در اکتبر) مستقیماً با ترکیبی از پهپادها و موشک‌ها به اسرائیل حمله کرد؛ این حملات در واکنش به حملات اسرائیل به پایگاه‌های ایران در سوریه و ترور یکی از رهبران حماس در تهران انجام شد. این حملات ایران، خسارات ناچیزی به بار آورد. اسرائیل نیز دو بار پاسخ داد و سامانه‌های دفاع هوایی، انبارهای مهمات و عناصر حیاتی صنایع دفاعی ایران را نابود کرد و در عین حال توانایی خود را برای عملیات نظامی تقریباً بدون مانع در فضای هوایی ایران به نمایش گذاشت.

آنچه می‌خواهید، آنچه نیاز دارید

با این حال، علی‌رغم این شکست‌ها، سه حوزه از رفتار ایران همچنان موجب نگرانی است. اولین مورد، حمایت آن از نیروهای نیابتی است که طی ۱۵ ماه گذشته بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. دومین مورد برنامه هسته‌ای ایران است. ایران هم میزان اورانیوم غنی‌شده خود را افزایش داده و هم سطح غنی‌سازی را بالا برده است. احتمالاً ایران فقط چند هفته با تولید مقدار کافی اورانیوم با درجه تسلیحاتی برای ساخت تا ۱۲ بمب هسته‌ای فاصله دارد. اگرچه برای ساخت تسلیحات واقعی به زمان بیشتری (تخمین زده شده بین شش ماه تا یک سال) نیاز است، این فرایند می‌تواند با کمک شرکای باتجربه‌ای مانند چین، کره شمالی، پاکستان یا روسیه تسریع شود.

وضعیت داخلی ایران

رهبران ایران از طریق سرکوب حکومت می‌کنند. انتخابات برگزار می‌شود، اما نامزدهای بالقوه پیش از آنکه به رقابت بپردازند بررسی شده و بسیاری رد صلاحیت می‌شوند. قدرت نهایی در دست روحانیونی است که انتخاب نشده‌اند. حقوق سیاسی برای همه ایرانیان به شدت محدود است، اینترنت تحت کنترل دولت است، مخالفان رژیم در معرض بازداشت‌های خودسرانه قرار دارند، و زنان تحت نظارت‌ها و محدودیت‌های ویژه‌ای قرار می‌گیرند.

به‌طور ایده‌آل، سیاست ایالات متحده باید در جهت پرداختن به هر سه حوزه نگرانی تلاش کند: قطع حمایت نظامی از نیروهای نیابتی، محدود کردن برنامه هسته‌ای ایران به سطحی که قابل راستی‌آزمایی باشد و هشدار کافی در صورت حرکت ایران به سمت دستیابی به توانایی هسته‌ای نظامی ارائه دهد، و ایجاد فضای سیاسی و اجتماعی بیشتر برای شهروندان ایرانی.

با این حال، تلاش برای موفقیت در هر سه حوزه - توقف برنامه هسته‌ای دولت، پایان دادن به حمایت نظامی از نیروهای نیابتی، و کاهش سرکوب مردم ایران - تقریباً قطعاً شکست خواهد خورد. سیاست خارجی باید به چیزی دست‌یافتنی به همان اندازه که مطلوب است، دست یابد، و رویکردی با این حد از بلندپروازی، غیرواقع‌بینانه خواهد بود. بخشی به این دلیل که آنچه احتمالاً برای تحقق یک یا دو هدف ضروری است، با دستیابی به هدف سوم ناسازگار خواهد بود.

اولویت اصلی: برنامه هسته‌ای

برنامه هسته‌ای باید بالاترین اولویت برای سیاست‌گذاران آمریکایی باشد. ایران دارای تسلیحات هسته‌ای و مجموعه‌ای از سامانه‌های حمل آن می‌تواند تهدیدی وجودی برای بسیاری از همسایگان خود و شرکای منطقه‌ای نزدیک ایالات متحده، به‌ویژه اسرائیل، ایجاد کند. ایران همچنین می‌تواند با جسارت بیشتری عمل کند - از جمله از طریق نیروهای نیابتی خود - زیرا باور خواهد داشت که قدرت هسته‌ای‌اش دیگران را از حمله مستقیم به آن بازمی‌دارد.

دلایل محکمی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد ایران دارای تسلیحات هسته‌ای می‌تواند کشورهای دیگری در منطقه، از جمله عربستان سعودی و ترکیه، را به توسعه یا دستیابی به تسلیحات هسته‌ای ترغیب کند. چنین تحولی احتمال درگیری در منطقه را افزایش می‌دهد (حتی اگر تنها برای توقف چنین تلاش‌هایی باشد) و احتمال استفاده واقعی از تسلیحات هسته‌ای را بالا می‌برد. ایجاد و حفظ ثبات در شرایطی که تعداد تصمیم‌گیرندگان بیشتر شده و موجودی تسلیحات هسته‌ای در معرض حملات اولیه باشد، بسیار دشوارتر خواهد بود.

برخی اولویت دادن به تغییر رژیم را پیشنهاد می‌کنند

برخی سیاست‌گذاران و تحلیل‌گران استدلال می‌کنند که باید تغییر رژیم در ایران اولویت یابد. منطق این دیدگاه این است که ایران دموکراتیک و غرب‌گرا از تسلیحات هسته‌ای چشم‌پوشی می‌کند (و واقعاً به این تصمیم پایبند می‌ماند) و از حمایت از نیروهای نیابتی دست برمی‌دارد. اگرچه این منطق از منظر نظری معتبر است، دلایل چندانی وجود ندارد که نشان دهد واشنگتن می‌تواند با اطمینان و قطعیت این تغییر رژیم را تسهیل کند، به‌ویژه در بازه زمانی مشخص، حتی اگر جمهوری اسلامی در حال حاضر ضعیف به نظر برسد.

نظام‌های استبدادی انواع و اشکال مختلفی دارند و همه آن‌ها به یک اندازه شکننده نیستند. رژیم‌های شکننده، مانند سوریه تحت حاکمیت اسد، ایران تحت حکومت شاه، لیبی تحت قذافی، و عراق تحت صدام، ویژگی‌های مشترکی دارند: حکومت فردی به‌جای رهبری جمعی، فقدان نهادهای پایدار، اتکا بیشتر به زور به‌جای وفاداری گسترده، نبود مکانیسم‌های قابل قبول برای جانشینی، و نیروهای امنیتی متمرکز بر جلوگیری از کودتا به‌جای تمرکز بر جنگ‌های سنتی.

ایران کنونی متفاوت است. البته، رهبری فعلی ایران محبوبیت ندارد و نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که اکثریت ایرانیان مخالف رژیم هستند. گزارش‌هایی از انتقاد عمومی نسبت به هزینه‌هایی که در حمایت از رژیم اسد صرف شد در حالی که مردم ایران با مشکلات روزمره دست‌وپنجه نرم می‌کنند، منتشر شده است. ایران کشوری غنی از انرژی است که با کمبود انرژی مواجه است. با این حال، این بدان معنا نیست که دولت و نظام سیاسی آن از حمایت داخلی قابل توجهی برخوردار نیستند.

مهم‌تر اینکه، رژیم دارای پایگاه‌های واقعی حمایت داخلی است که آماده‌اند برای حفظ آن از خشونت استفاده کنند. ایران همچنین مجموعه‌ای از نهادهای هم‌پوشان دارد، از جمله مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضائیه، و غیره. امسال، جانشینی پس از مرگ رئیس‌جمهور در حادثه سقوط بالگرد، به‌نسبت منظم صورت گرفت.

چالش‌های سیاست تغییر رژیم

سیاست تغییر رژیم می‌تواند در اصل شامل تحریم‌ها، حمایت اقتصادی و نظامی مخفیانه از مخالفان رژیم، عدم شناسایی رژیم و به رسمیت شناختن یک آلترناتیو سیاسی، استفاده از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی برای تأثیرگذاری بر محیط اطلاعاتی، و مداخله نظامی باشد. اما تاریخ نشان می‌دهد که هیچ تضمینی وجود ندارد که این ابزارها به نتایج دلخواه برسند، به‌ویژه اگر موفقیت به‌عنوان جایگزینی مقامات فعلی با چیزی بهتر (حتی اگر “بهتر” فقط به معنای همسو با منافع ایالات متحده باشد) در یک دوره زمانی مشخص تعریف شود.

فعلا اولویت‌های فوری

در این میان، متوقف کردن برنامه هسته‌ای ایران و حمایت آن از نیروهای نیابتی بی‌ثبات‌کننده همچنان از اولویت‌های فوری خواهد بود. همان‌طور که راهبرد مهار واشنگتن در دوران جنگ سرد - که اگرچه بر شکل‌دهی به سیاست خارجی شوروی متمرکز بود، اما پس از چهار دهه به فروپاشی نظام شوروی نیز کمک کرد - اولویت باید بر محدود کردن قابلیت‌های ایران و شکل‌دهی به رفتار خارجی آن باشد. چنین تلاش‌هایی ممکن است بر تحولات داخلی نیز تأثیر داشته باشد، اما این مسئله باید در اولویت پایین‌تر قرار گیرد.

انتخاب‌های اشتباه

مباحثات درباره چگونگی دستیابی به این اهداف غالباً دیپلماسی و استفاده از نیروی نظامی را به‌گونه‌ای مطرح می‌کنند که گویی این دو گزینه‌های متضاد و ناسازگار هستند. اما تفکر درباره آن‌ها به‌عنوان ابزارهای مکمل که باید به‌طور هماهنگ به کار گرفته شوند، سازنده‌تر است.

دیپلماسی که با تهدیدی معتبر به استفاده از زور پشتیبانی شود، شانس بسیار بیشتری برای موفقیت دارد تا دیپلماسی بدون چنین تهدیدی. در عین حال، استفاده از نیروی نظامی نیز شانس بیشتری برای کسب حمایت داخلی و بین‌المللی خواهد داشت اگر پس از رد شدن دیپلماسی که معقولانه ارزیابی شده است، مطرح شود. همان‌طور که جورج کنان، نویسنده دکترین مهار، با لحنی کنایه‌آمیز گفته بود: «شما نمی‌دانید که داشتن نیروی مسلحی آرام در پس‌زمینه، چقدر به مودب و دلپذیر شدن دیپلماسی کمک می‌کند.» 

یک توافق بزرگ دیپلماتیک؟

دیپلماسی باید امکان دستیابی به یک توافق بزرگ را بررسی کند: ایران باید موافقت کند که سقفی باز و قابل راستی‌آزمایی برای برنامه هسته‌ای خود بپذیرد، به‌گونه‌ای که میزان مواد غنی‌شده‌ای که می‌تواند در اختیار داشته باشد و سطح غنی‌سازی محدود شود و اطمینان حاصل شود که هرگونه فعالیت یا ظرفیت هسته‌ای ممنوعه خیلی پیش از آنکه به تولید یک سلاح هسته‌ای منجر شود، کشف خواهد شد. این توافق همچنین باید حمایت نظامی ایران از بازیگران غیردولتی مانند حزب‌الله، حماس، و حوثی‌ها را ممنوع کند. همچنین محدودیت‌هایی بر برنامه موشک‌های بالستیک ایران اعمال کند.

چنین ترتیبی به‌طور قابل توجهی با برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۵ متفاوت خواهد بود، چراکه محدودیت‌های هسته‌ای آن زمان‌دار بود و رفتار منطقه‌ای ایران را نادیده می‌گرفت.

در قالب چنین توافقی، ایران می‌تواند یک برنامه انرژی هسته‌ای، البته تحت محدودیت‌های شدید و نظارت دقیق، داشته باشد و می‌تواند حمایت سیاسی و اقتصادی (اما نه نظامی) از بازیگران منطقه‌ای ارائه دهد. تحریم‌های اقتصادی به میزان قابل توجهی کاهش می‌یابند (و حتی آن دسته از تحریم‌هایی که باقی می‌مانند نیز می‌توانند در صورت ارائه آزادی‌های بیشتر به ایرانیان توسط تهران، کاهش یابند یا برداشته شوند). ایالات متحده آماده خواهد بود که دولت کنونی ایران را بپذیرد و به رسمیت بشناسد و از تلاش برای تغییر رژیم خودداری کند. واشنگتن باید آماده باشد که این توافق را به کنگره به‌عنوان یک توافق رسمی ارائه کند تا به ایران اطمینان دهد که این پیمان حتی پس از تغییر دولت نیز برقرار خواهد ماند.

چرا ممکن است تهران همراهی کند؟

برای شروع، دولت ایران تحت فشار شدیدی قرار دارد. موقعیت راهبردی آن به‌طور جدی دچار فرسایش شده و در برابر حملات نظامی بسیار آسیب‌پذیر است. ارزش پول ملی آن به‌شدت سقوط کرده است. قیمت انرژی کاهش یافته، در حالی که در داخل کشور حتی انرژی کافی برای گرم نگه داشتن آپارتمان‌ها و تولید در کارخانه‌ها وجود ندارد. نارضایتی عمومی که قبلاً در سطح بالایی بود، پس از وقایع سوریه حتی بیشتر شده است. تحریم‌های اعمال‌شده توسط ایالات متحده نیز به مشکلات اقتصادی ایران دامن زده و احتمالاً وعده کاهش برخی تحریم‌ها می‌تواند برای رژیم جذاب باشد، زیرا فشار داخلی را کاهش می‌دهد.

از دیدگاه تهران، مهم‌ترین هدف حفظ نظام ایجادشده توسط انقلاب ۱۳۵۷ است. این هدف در گذشته باعث تغییرات در سیاست شده است: در سال ۱۳۶۷، آیت‌الله خمینی پایان جنگ ایران و عراق را بدون دستیابی به پیروزی پذیرفت؛ تصمیمی که آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد، اما به‌منظور حفظ جمهوری اسلامی اتخاذ شد. وضعیت کنونی نیز مشابه است: ایالات متحده آمادگی خود را برای پذیرش رژیم فعلی ایران در صورت قبول محدودیت‌های گسترده در جاه‌طلبی‌های هسته‌ای و فعالیت‌های منطقه‌ای‌اش نشان می‌دهد.

نشانه‌های فزاینده‌ای وجود دارد که رژیم ایران ممکن است برای بحث درباره چنین توافقی آماده باشد؛ معاون جدید رئیس‌جمهور ایران در امور راهبردی[جواد ظریف] حتی پیش از بدتر شدن وضعیت ایران در سوریه در مقاله‌ای در «فارن افرز» نوشت که دولت «امیدوار به مذاکراتی متوازن در مورد توافق هسته‌ای - و احتمالاً بیشتر از آن - است.» رئیس‌جمهور جدید نیز به‌وضوح اولویت خود را احیای رونق اقتصادی کشور عنوان کرده است.

گزینه نظامی: چشم‌اندازها و پیامدها

برخی تحلیلگران استدلال کرده‌اند که باید از تلاش‌های دیپلماتیک صرف‌نظر کرده و زودتر به گزینه نظامی متوسل شد. یک حمله می‌تواند تأسیسات مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران را هدف قرار دهد، به امید نابودی کامل یا حداقل اخلال در برنامه و همچنین تحریک تغییرات سیاسی اساسی در تهران. درست است که بسیاری، اگر نگوییم همه، از برنامه هسته‌ای موجود می‌تواند نابود یا حداقل مختل شود. اما این یک راه‌حل دائمی نخواهد بود، زیرا تخصص هسته‌ای ایران که از بین بردن آن با نیروی نظامی امکان‌پذیر نیست، باقی خواهد ماند.

یک عملیات نظامی موفق ممکن است ایران را چندین سال به عقب براند، اما این احتمال وجود دارد که تهران برنامه خود را در مکان‌های مستحکم‌تر و فراتر از دسترس تسلیحات ایالات متحده و اسرائیل بازسازی کند. چنین حمله‌ای همچنین می‌تواند به‌عنوان توجیه بیشتری برای نیاز به تسلیحات هسته‌ای توسط ایران استفاده شود. حتی با وجود تضعیف نیروهای نیابتی و دفاعی، ایران می‌تواند با استفاده از موشک‌های بالستیک باقی‌مانده خود علیه اسرائیل تلافی کند؛ تأسیسات نفت و گاز همسایگان خود را که بسیاری از آن‌ها شرکای مهم منطقه‌ای ایالات متحده هستند هدف قرار دهد؛ و از طریق تروریسم به اهداف آمریکایی حمله کند.

قیمت نفت و گاز به‌شدت افزایش می‌یابد و فشارهای تورمی در سطح جهانی را افزایش داده و رشد اقتصادی را کاهش می‌دهد. اثرات داخلی چنین سناریویی در ایران قابل پیش‌بینی نیست. این وضعیت می‌تواند به همان اندازه که باعث واکنش‌های ملی‌گرایانه و حمایت از رژیم شود، موجب تشویق اعتراضات ضدحکومتی نیز شود. در سطح بین‌المللی، چنین حمله پیشگیرانه‌ای می‌تواند بی‌ثبات‌کننده باشد، زیرا ممکن است سایر کشورها از آن به‌عنوان الگویی برای اقدام مشابه علیه رقبای خود استفاده کنند.

فشار حداکثری یا دیپلماسی؟

برخی دیگر سیاست فشار حداکثری را پیشنهاد داده‌اند که بر استفاده گسترده‌تر از تحریم‌های اقتصادی تأکید دارد. اما در تاریخ تحریم‌ها هیچ چیزی نشان نمی‌دهد که بتوانند به اهداف بلندپروازانه دست یابند، آن هم قطعاً در یک بازه زمانی مشخص. بار دیگر، تحریم‌ها می‌توانند و باید بخشی از یک سیاست جامع باشند؛ با این حال، افزودن برخی اقدامات جدید برای افزایش فشار بر رژیم و همچنین وعده کاهش تحریم‌ها می‌تواند به‌عنوان مشوقی برای تغییر رفتار، از جمله در حوزه حقوق بشر و سیاست داخلی، عمل کند.

رویکرد صحیح برای واشنگتن این است که با دیپلماسی شروع کند و هم‌زمان تهدید به استفاده از نیروی نظامی را مطرح نماید، و در صورت پیشروی ایران در فعالیت‌های هسته‌ای فراتر از یک آستانه مشخص یا تلاش برای تسلیح مجدد نیروهای نیابتی خود، از این نیرو استفاده کند. این ترکیب، دو اولویت اصلی ایالات متحده در قبال رفتار ایران را هدف قرار می‌دهد؛ اولویت‌هایی که بیش از دیگر مسائل تحت تأثیر نیروهای خارجی قرار دارند. ارائه مقداری کاهش تحریم‌ها در ازای محدودیت در برنامه هسته‌ای و فعالیت‌های منطقه‌ای احتمالاً در کوتاه‌مدت به نفع رژیم خواهد بود. اما این هدف باید به‌درستی در اولویت‌های پایین‌تر قرار گیرد.

فرصت‌های راهبردی برای همیشه باقی نمی‌مانند

تحولات ۱۵ ماه گذشته فرصتی غیرمنتظره برای مهار ایران ایجاد کرده است. این فرصتی است که نباید از دست برود. این امر تا حدی طنزآمیز است، زیرا این رئیس‌جمهور پیشین، دونالد ترامپ، بود که ایالات متحده را از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ خارج کرد. اما مذاکره برای یک پیمان جدید و بهبودیافته می‌تواند شبیه همان کاری باشد که ترامپ انجام داد: زمانی که دولت اول او با مکزیک و کانادا مذاکره کرد تا توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) را با توافقنامه ایالات متحده-مکزیک-کانادا (USMCA) جایگزین کند. یک توافق جدید با ایران نیز می‌تواند نیاز به استفاده گسترده از نیروی نظامی را برطرف کند، چیزی که ترامپ معمولاً از آن اجتناب می‌کرد.

ضرورت اقدام سریع

این موضوع فوریت دارد. ایران به‌زودی احتمالاً تلاش خواهد کرد تا نیروهای نیابتی خود را بازسازی کند. و با از دست دادن بازدارندگی متعارف خود، ممکن است به این نتیجه برسد که تنها یک سلاح هسته‌ای می‌تواند از آن در برابر اسرائیل و ایالات متحده محافظت کند. الماس‌ها ممکن است برای همیشه باقی بمانند، اما فرصت‌های راهبردی این‌گونه نیستند. همان‌طور که نویسنده کتاب «هنر معامله» کاملاً می‌داند، این فرصت‌ها باید به‌سرعت غنیمت شمرده شوند.

——————-

* ریچارد ناتان هاس (Richard Nathan Haass) دیپلمات آمریکایی است که برای ۲۰ سال (از ژوئیه ۲۰۰۳ تا ژوئن ۲۰۲۳) رئیس شورای روابط خارجی بود. «شورای روابط خارجی» یک اندیشکده خصوصی در ایالات متحده است که بر مسائل سیاست خارجی متمرکز است و دفاتری در شهر نیویورک و واشنگتن دارد.