ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 14.12.2024, 19:01
روایت‌هایی از قربانیان شکنجه در رژیم اسد

آلیس کادی

بی‌بی‌سی جهانی

«احساس می‌کردم یک جنازه زنده هستم»: روایت‌هایی از افرادی که از شکنجه‌گاه‌های رژیم آزاد شدند

این یک لحظه سرنوشت‌ساز در سقوط رژیم سوریه بود: شورشیان زندانیان را از مخوف‌ترین زندان کشور آزاد کردند. یک هفته پس از آن، چهار نفر با بی‌بی‌سی درباره شور و شعف آزادی خود و سال‌های وحشتناکی که پیش از آن تجربه کرده بودند، صحبت کردند.

هشدار: این مقاله شامل توصیفاتی از شکنجه است.

زندانیان هنگامی که صدای فریاد را از پشت درِ سلول شنیدند، سکوت کردند.

مردی فریاد زد: «کسی اینجاست؟» اما آنها از پاسخ دادن می‌ترسیدند.

در طول سال‌ها، آنها یاد گرفته بودند که باز شدن در  سلول‌ها و بندهای زندان به معنای ضرب و شتم، تجاوز و دیگر مجازات‌ها است. اما در آن روز، این باز شدن معنای آزادی داشت.

با شنیدن فریاد «الله‌اکبر»، مردان داخل سلول از دریچه کوچکی در وسط در فلزی سنگین به بیرون نگاه کردند.

آنها به جای نگهبانان، شورشیان را در راهروی زندان دیدند.

یکی از زندانیان، قاسم صبحی القبانی ۳۰ ساله، به یاد می‌آورد: «گفتیم، ما اینجاییم. ما را آزاد کنید.»

با شلیک به قفل در، قاسم می‌گوید: «با پای برهنه بیرون دویدم.»

مانند دیگر زندانیان، او هم به دویدن ادامه داد و پشت سر خود را نگاه نکرد.


عدنان احمد غنیم

عدنان احمد غنیم ۳۱ ساله می‌گوید: «وقتی آمدند تا ما را آزاد کنند و فریاد می‌زدند “همه بیرون بروید”، من از زندان بیرون دویدم، اما می‌ترسیدم که پشت سرم را نگاه کنم، چون فکر می‌کردم ممکن است مرا برگردانند.»

آنها هنوز نمی‌دانستند که رئیس‌جمهور سوریه، بشار اسد، از کشور فرار کرده و دولت او سقوط کرده است. اما به زودی این خبر به گوششان رسید.

عدنان به یاد می‌آورد: «بهترین روز زندگی‌ام بود. احساسی وصف‌نشدنی. مانند کسی که تازه از مرگ گریخته است.»

قاسم و عدنان از جمله چهار زندانی هستند که بی‌بی‌سی با آنها مصاحبه کرده است. آنها این هفته از زندان صیدنایا، که به “کشتارگاه انسانی” شهرت دارد، آزاد شدند.

همه آنها روایت‌های مشابهی از سال‌ها بدرفتاری و شکنجه توسط نگهبانان، اعدام هم‌سلولی‌ها، فساد در میان مسئولان زندان و اعتراف‌های اجباری ارائه دادند.

ما همچنین با یک زندانی سابق که تجربه مشابهی از داخل زندان داشت، دیدار کردیم و با خانواده‌های افراد مفقود شده در صیدنایا که به شدت به دنبال پاسخ هستند، صحبت کردیم.

اجساد پیدا شده توسط شورشیان در سردخانه یک بیمارستان نظامی را نیز مشاهده کردیم که گفته می‌شود متعلق به زندانیان صیدنایا بوده و پزشکان می‌گویند آثار شکنجه روی آنها مشهود است.

گروه حقوق بشری عفو بین‌الملل که در گزارش سال ۲۰۱۷ خود درباره این زندان، مقامات را به قتل و شکنجه در آنجا متهم کرده بود، خواستار “عدالت و جبران خسارت برای جنایات در سوریه طبق قوانین بین‌المللی”، از جمله در برخورد با زندانیان سیاسی شده است.

زندان صیدنایا، مجموعه‌ای وسیع که بر فراز تپه‌ای از زمین‌های خشک واقع شده و با سیم‌های خاردار محاصره شده است، در اوایل دهه ۱۹۸۰ تأسیس شد و برای دهه‌ها محل نگهداری مخالفان رژیم خانواده اسد بوده است.

این زندان از زمان قیام سال ۲۰۱۱ به‌عنوان زندان اصلی سیاسی کشور توصیف شده است، زمانی که «انجمن زندانیان و مفقودان در زندان صیدنایا» مستقر در ترکیه اعلام کرد که این زندان عملاً به “اردوگاه مرگ” تبدیل شده است.

زندانیانی که با آنها صحبت کردیم، گفتند به دلیل ارتباطات واقعی یا فرضی با ارتش آزاد سوریه، مخالفتشان با اسد، یا صرفاً زندگی در مناطقی که به ضدیت با او شناخته می‌شدند، به صیدنایا فرستاده شدند.

برخی به ربودن و کشتن سربازان رژیم و متهم به تروریسم شده بودند.

همه آنها گفتند که تحت “فشار” و “شکنجه” مجبور به اعتراف شدند.

آنها به احکام طولانی‌مدت یا اعدام محکوم شده بودند. یکی از مردان گفت که به مدت چهار سال در این زندان بازداشت بوده اما هنوز به دادگاه نرفته است.

این افراد در ساختمان اصلی زندان، موسوم به «ساختمان سرخ» که برای مخالفان رژیم بود، نگهداری می‌شدند.

قاسم می‌گوید که در سال ۲۰۱۶ هنگام عبور از یک ایست بازرسی بازداشت و به تروریسم و ارتباط با ارتش آزاد سوریه متهم شد. او ابتدا به مدت کوتاهی در چند بازداشتگاه دیگر نگه داشته شد و سپس به صیدنایا منتقل گردید.

او با لحنی آرام در مصاحبه‌ای در منزل خانوادگی‌اش در شهری در جنوب دمشق، در حالی که اقوامش دور او نشسته و با اندوه و توجه به صحبت‌هایش گوش می‌دهند و قهوه می‌نوشند، می‌گوید:

«بعد از عبور از آن در، تو دیگر یک مرده هستی.»

«اینجا بود که شکنجه شروع شد.»

قاسم به یاد می‌آورد که ابتدا مجبور شد لباس‌هایش را درآورد و برای عکس گرفتن ژست بگیرد، اما وقتی به دوربین نگاه کرد، مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

او می‌گوید سپس به همراه سایر زندانیان به زنجیر بسته شد و با صورت‌های رو به زمین به یک سلول کوچک انفرادی برده شد، جایی که او و پنج مرد دیگر در آن چپانده شدند. در آنجا به آنها لباس زندان داده شد اما چند روز از غذا و آب محروم بودند.

پس از آن، آنها را به سلول‌های اصلی زندان منتقل کردند. اتاق‌هایی که نه تختی داشتند، تنها یک لامپ در آنها روشن بود و یک فضای کوچک برای توالت در  یک گوشه وجود داشت.

وقتی این هفته به زندان رفتیم، پتوها، لباس‌ها و غذاهای پراکنده روی کف سلول‌ها را دیدیم.

راهنمای ما، یک زندانی سابق که از سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ در زندان بوده است، ما را در راهروها همراهی کرد و به دنبال سلول خود گشت.

او می‌گوید در زندان دو انگشت و یک شست دستش قطع شده است.

وقتی خراش‌هایی روی دیوار یک سلول یافت که فکر می‌کرد خودش ایجاد کرده است، زانو زد و شروع به گریه کرد.

حدود ۲۰ مرد در هر اتاق می‌خوابیدند، اما زندانیان می‌گویند شناخت یکدیگر دشوار بود - آنها تنها می‌توانستند با صدای آرام صحبت کنند و می‌دانستند که نگهبانان همیشه در حال تماشا و گوش دادن هستند.

قاسم می‌گوید: «همه چیز ممنوع بود. فقط اجازه داشتی غذا بخوری، آب بنوشی، بخوابی و بمیری.»

مجازات‌ها در صیدنایا همیشگی و بی‌رحمانه بود.

همه کسانی که با آنها صحبت کردیم، ضرب و شتم با ابزارهای مختلف - چوب‌های فلزی، کابل‌ها و باتوم‌های برقی - را توصیف کردند.

عدنان، که در سال ۲۰۱۹ به اتهام ربودن و کشتن یک سرباز رژیم دستگیر شده بود، به یاد می‌آورد: «آنها وارد اتاق می‌شدند و شروع می‌کردند به زدن ما به تمام بدن. من بی‌حرکت می‌ماندم و منتظر نوبت خودم بودم.»

او اضافه می‌کند: «هر شب از خدا شکر می‌کردیم که هنوز زنده هستیم. هر صبح دعا می‌کردیم که خدا جانمان را بگیرد تا بتوانیم در آرامش بمیریم.»

عدنان و دو نفر دیگر از زندانیان تازه آزاد شده گفتند که گاهی مجبور بودند زانوهایشان را به پیشانی نزدیک کنند و یک لاستیک خودرو روی بدنشان قرار داده می‌شد. سپس یک چوب داخل لاستیک گذاشته می‌شد تا نتوانند حرکت کنند و بعد از آن کتک می‌خوردند.

شکل‌های مجازات متنوع بودند.

قاسم می‌گوید دو نفر از نگهبانان او را وارونه داخل یک بشکه آب نگه داشتند تا جایی که احساس کرد «در حال خفگی و مرگ» است.

او می‌گوید: «مرگ را با چشمان خودم دیدم. آنها این کار را می‌کردند اگر نیمه‌شب بیدار می‌شدی، با صدای بلند صحبت می‌کردی، یا مشکلی با دیگر زندانیان داشتی.»

دو نفر از زندانیانی که این هفته آزاد شدند و همچنین یک زندانی سابق صیدنایا، توصیف کردند که شاهد تجاوزهای جنسی توسط نگهبانان بودند، کسانی که گفته می‌شود زندانیان را با چوب به‌صورت مقعدی مورد تجاوز قرار می‌دادند.

یکی از زندانیان گفت که برخی از زندانیان در نهایت برای به دست آوردن غذای بیشتر به نگهبانان پیشنهاد رابطه جنسی دهانی می‌دادند.

سه نفر از زندانیان توصیف کردند که نگهبانان برای شکنجه روی بدن آنها می‌پریدند.


قاسم صبحی

در بیمارستانی در مرکز دمشق، با عماد جمال ۴۳ ساله ملاقات کردیم، کسی که با هر لمس مادرش که کنار تخت از او مراقبت می‌کرد، از درد چهره‌اش درهم می‌شد.

وقتی از او خواستیم زمان حضورش در صیدنایا را توصیف کند، با لبخند و به آرامی به زبان انگلیسی پاسخ داد: «نه غذا. نه خواب. کتک. چوب. دعوا. بیماری. همه چیز غیرعادی. هیچ‌چیز عادی نبود. همه چیز غیرطبیعی بود.»

او می‌گوید در سال ۲۰۲۱ به دلیل چیزی که آن را یک “بازداشت سیاسی” می‌نامد، به خاطر منطقه‌ای که از آن می‌آمد، بازداشت شد.

عماد که دوباره به زبان عربی صحبت می‌کرد، توضیح داد که چگونه کمرش شکست؛ زمانی که مجبور شد روی زمین بنشیند و زانوهایش را به سینه‌اش بچسباند، در حالی که نگهبانی به‌عنوان تنبیه برای دزدیدن دارو از یک زندانی دیگر برای کمک به دوستش، از لبه‌ای روی او پرید.

اما برای عماد، سخت‌ترین بخش زندگی در زندان سرما بود. او می‌گوید: «حتی دیوار هم سرد بود. من به یک جنازه زنده تبدیل شده بودم.»

چیزهای کمی برای امیدواری در زندان وجود داشت، اما سه نفر از زندانیان گفتند که هر چیز مثبتی، بعداً با مجازات همراه بود.

رکان محمد السعید ۳۰ ساله، که می‌گوید در سال ۲۰۲۰ به اتهام قتل و ربودن افراد در زمان حضورش در ارتش آزاد سوریه بازداشت شده بود اما هرگز محاکمه نشده بود، می‌گوید: «هر بار که دوش می‌گرفتیم، هر بار که بازدیدکننده‌ای داشتیم، هر بار که در معرض نور خورشید قرار می‌گرفتیم، هر بار که در سلول باز می‌شد، مجازات می‌شدیم.»

او دندان‌های شکسته‌اش را نشان می‌دهد و می‌گوید آنها در نتیجه ضربه یک نگهبان با چوب به دهانش شکسته‌اند.

تمام مردانی که با آنها صحبت کردیم گفتند که باور داشتند افرادی در سلول‌هایشان اعدام شده‌اند.

نگهبانان وارد سلول می‌شدند و نام افرادی را صدا می‌زدند که از آنجا برده می‌شدند و دیگر هرگز دیده نمی‌شدند.

عدنان می‌گوید: «مردم جلوی ما اعدام نمی‌شدند. اما هر بار که نیمه‌شب ساعت ۱۲ اسامی را صدا می‌زدند، می‌دانستیم که آن افراد قرار است کشته شوند.»

دیگران نیز روایت‌های مشابهی داشتند و توضیح دادند که هیچ راهی برای دانستن سرنوشت این مردان وجود نداشت.


رکان محمد السعید

پدر قاسم و سایر اعضای خانواده‌اش می‌گویند که مجبور شدند بیش از ۱۰ هزار دلار به مقامات زندان پرداخت کنند تا از اعدام او جلوگیری کنند - ابتدا برای تبدیل حکم او به حبس ابد و سپس به ۲۰ سال زندان.

قاسم می‌گوید رفتار نگهبانان با او پس از این پرداخت‌ها کمی بهتر شد.

اما پدرش می‌گوید: «آنها هیچ مبلغی را برای آزادی‌اش قبول نمی‌کردند.»

خانواده‌ها برای خرید غذا به عزیزانشان در زندان پول می‌فرستادند، اما می‌گویند که مقامات فاسد بیشتر آن را برای خود نگه می‌داشتند و تنها سهمیه‌های محدودی به زندانیان می‌دادند.

در برخی از سلول‌ها، زندانیان همه غذاهای خود را با یکدیگر به اشتراک می‌گذاشتند. اما این هم کافی نبود.

عدنان می‌گوید گرسنگی حتی از کتک‌ها برایش سخت‌تر بود. «با گرسنگی می‌خوابیدم و با گرسنگی بیدار می‌شدم.»

او اضافه می‌کند: «مجازاتی بود که طی یک ماه به ما داده شد: یک روز یک تکه نان به ما می‌دادند، روز بعد نصف یک تکه، و این روند ادامه داشت تا اینکه به یک خرده نان کوچک رسید. سپس هیچ‌چیز. دیگر نانی نبود.»

قاسم می‌گوید یک روز نگهبانان صورت رهبر غیررسمی سلولشان را با ماست پوشاندند و زندانیان دیگر را مجبور کردند که آن را لیس بزنند.

زندانیان می‌گویند که رفتار نگهبانان به همان اندازه که برای ایجاد درد بود، برای تحقیر نیز طراحی شده بود.

همه آنها کاهش وزن قابل توجهی را به دلیل سوءتغذیه توصیف کردند.

قاسم می‌گوید: «بزرگ‌ترین آرزویم این بود که غذا بخورم و سیر شوم.»

خانواده او برای دریافت مجوز ملاقات به نگهبانان رشوه پرداخت می‌کردند. پدرش می‌گوید گاهی او را با ویلچر پایین می‌آوردند زیرا برای راه رفتن بیش از حد ضعیف شده بود.


مادری در جستجوی ردی از فرزند ناپدید شده‌ خود در زندان صیدنایا است

بیماری‌ها به شدت شایع بودند و زندانیان هیچ راهی برای جلوگیری از شیوع آنها نداشتند.

دو نفر از مردانی که روز یکشنبه آزاد شدند به ما گفتند که در صیدنایا به سل مبتلا شده‌اند - یکی از آنها گفت که داروها به‌عنوان نوعی مجازات مکرراً از آنها دریغ می‌شد.

اما عدنان می‌گوید “بیماری‌های ناشی از ترس” حتی بدتر از بیماری‌های جسمی بودند.

این هفته در بیمارستانی در دمشق، یک مقام رسمی گفت که معاینات پزشکی کوتاه از زندانیانی که به آنجا فرستاده شده بودند، “عمدتاً مشکلات روانی” را نشان داده است.

این روایت‌ها تصویری از مکانی بدون امید و تنها سرشار از درد را ترسیم می‌کنند.

زندانیان بیشتر وقت خود را در سکوت و بدون دسترسی به دنیای خارج سپری می‌کردند، بنابراین تعجبی ندارد که آنها می‌گویند هیچ اطلاعی از پیشروی سریع گروه هیئت تحریر الشام (HTS) در سوریه نداشتند، تا اینکه آن صبح آزاد شدند.

قاسم گفت که آنها صدایی شبیه به برخاستن یک هلیکوپتر از محوطه بیمارستان می‌شنیدند، قبل از اینکه صدای فریاد مردان در راهروها بلند شود. اما در سلول بدون پنجره نمی‌توانستند مطمئن باشند.

سپس درها باز شدند و زندانیان آزادشده با تمام سرعت شروع به دویدن کردند.

رکان می‌گوید: «از زندان فرار کردیم. از ترس هم فرار می‌کردیم.» فکرش به سمت فرزندان و همسر جوانش بود.

او توضیح می‌دهد که در نقطه‌ای از این آشفتگی، “ماشینی به من برخورد کرد. اما اهمیتی ندادم. بلند شدم و به دویدن ادامه دادم.”

او می‌گوید هرگز به صیدنایا باز نخواهد گشت.

عدنان نیز می‌گوید که نتوانست به پشت سر، به سمت زندان، نگاه کند؛ درحالی‌که با گریه به سمت دمشق می‌دوید.

او می‌گوید: «فقط می‌دویدم. نمی‌توانم آن را توصیف کنم. فقط به سمت دمشق حرکت کردم. مردم ما را از جاده سوار ماشین‌هایشان می‌کردند.»

او اکنون هر شب وقتی می‌خوابد می‌ترسد که در زندان بیدار شود و بفهمد که همه این‌ها یک خواب بوده است.

قاسم به شهری به نام تل‌منین رفت. در آنجا زنی که به زندانیان آزادشده غذا، پول و لباس داده بود به آنها گفت: «اسد سقوط کرده است.»

او به زادگاهش بازگردانده شد، جایی که صدای تیراندازی‌های هوایی شادی‌بخش طنین‌انداز شد و خانواده گریانش او را در آغوش گرفتند.

قاسم می‌گوید: «مثل این است که دوباره متولد شده‌ام. نمی‌توانم آن را برای شما توصیف کنم.»

هشدار جدی: دیدن این ویدئوی وحشتناک به دلیل حجم خشونت و قساوت موجود در آن برای افرادی که ناراحتی قلبی و اعصاب دارند اصلا و ابدا سفارش نمی‌شود
* کلیپی که از آرشیو زندان مخوف صیدنایا که در کانال‌های مخالفان اسد منتشر شده است.