ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 08.12.2024, 23:32
ما و سقوط اسد!

احمد پورمندی

۱- دیروز هیئت تحریر الشام و متحدان آن، رکورد طالبان در طی کردن مسیر از مرز تا قصر را جابه‌جا کرد و با سرعتی برق‌آسا، دمشق را فتح نمود و به حکومت خاندان اسد پایان داد. در افغانستان اشرف غنی به امارات گریخت و در سوریه حافظ اسد به مسکو پناه برد.

مارش طالبان محصول توافقات دوحه بود. برای شلیک جولانی به دروازه‌های باز دمشق، گرچه با زمین‌گیر شدن سپاه، حزب‌الله و روسیه، شرایط داخلی برای برآمد مخالفان آمده شده بود، اما چنین تحول شتابناکی بدون توافق قدرت‌های جهانی و محلی ممکن نمی‌‌گشت. هنوز معلوم نیست که کی با کی توافق کرد، اما تقریبا قطعی است که این پیروزی برق‌آسا، محصول توافقات قدرت‌های مذکور بوده است.

۲- در توافق‌هایی که راه را برای مارش هیئت تحریر الشام به سوی دمشق باز کردند، جمهوری اسلامی غایب اصلی بود. رژیم اسلامی حتی نتوانست پنج سامسونت پول را از سفارت خارج کند تا حدود ۵۰ میلیون دلار موجود در این ساختمان به دست «تروریست‌های تکفیری» نیفتد. همچنین ج.ا. چنان غافگیر شد که فرصتی برای خارج کردن نیرو‌های نظامی خود، به دست نیاورد و حالا مجبور است که اولین باج‌ها را به دشمنان خونی تا امروز خود بدهد تا شاید آنها خروج امن پاسداران از سوریه را تامین کنند.

۳- سوریه به سرعت، روی امنیت و آرامش با دوام را نخواهد دید و شاید در زمانی دیگر ج.ا. - اگر هنوز سرپا باشد - بار دیگر فرصت بازیگری در سوریه را به دست آورد، اما امروز و تا اطلاع ثانوی، مهم‌ترین بخش سازه‌ای که «محور مقاومت در خدمت عمق استراتژیک نظام اسلامی» تصور می‌شد، فرو ریخت و سوریه در اختیار کسانی قرار گرفت که جمهوری اسلامی را دشمن خونی خود می‌دانند.

۴- با فروریزی محور مقاومت،، امپراتور خامنه‌ای از دو منظر لخت شده است. از منظر کسی که خود را با دیوار محور مقاومت پوشانده بود، خامنه‌ای امروز لخت و بی‌پناه در تیررس «دشمنان» قرار گرفته است و از منظر حکمرانی، تمام ابهت و قداستی که با آن پیکر فرتوتتش را پوشانده بودند، به طور قطع پودر شد و به هوا رفت.

مردی که صد‌ها میلیارد دلار ثروت ملت ایران را خرج محور مقاومت کرد و همه افتخارش این بود که پشت مرز اسرائیل سنگر گرفته و چهار پایتخت را کنترل می‌کند، حالا امکان عبور دادن یک سرباز از مرز عراق را هم ندارد و در بیروت، دمشق و بغداد کسی به او به مثابه یک ورشکسته به تقصیر اعتنایی نمی‌‌کند. دیگر هیچ بسیجی بی‌کله و دهن‌گشادی هم برای «رهبر مسلمانان جهان» تره خرد نخواهد کرد. خامنه‌ای نه فقط به لحاظ طبیعی و سن و سال، به پایان رسیده است، بلکه پیش از مرگ طبیعی، ناگزیر شد که شربت شهادت سیاسی را سر بکشد. او از دیروز به یک مرده متحرک بدل شده است که در اتاق سی‌سی‌یو، با سرم نفت زندگی نباتی دارد.

۵- تیر خلاص نهایی در ژانویه ۲۰۲۵ و پس از استقرار ترامپ در کاخ سفید، بر این پیکر فرتوت شلیک خواهد شد. پیر مرد باید در مورد اسباب‌بازی اتمی محبوبش تصمیم بگیرد. او برای این اسباب‌بازی، بیش از هزار میلیارد دلار ضرر مستقیم و عدم النفع نصیب ایران کرد و حالا ترامپ آمده است تا به این بازی مضحک اتمی پایان بدهد و برای این کار هم ساده‌ترین راه را برگزیده است: سرم نفت!

۶- ادامه تزریق سرم اما، یک حامی گردن کلفت هم دارد. چین که بالای نود در صد نفت ایران را به نصف قیمت می‌خرد و به جای پول، کالای بنجل تحویل ما می‌دهد، نه از این لقمه چرب به راحتی دست می‌کشد و نه مایل است در آرایش جنگی خود در بزرگ‌ترین درگیری همه تاریخ جهان، مهره‌ای را بدون دریافت بهای آن بسوزاند.

۷- با فلج سیاسی و نظامی که پوتین در بحران سوریه نشان داد، می‌توان با اطمینان بیشتری گفت که روسیه در لیگ برتر سیاست جهان، حضور موثری ندارد و سرنوشت جمهوری اسلامی لخت و فرتوت، به تعاملات میان امریکای ترامپ و چین گره خورده است و در هر حال شیشه عمر خامنه‌ای در دست شی جین پینگ قرار دارد. این رهبر قدرتمند چین است که در مورد تداوم خرید نفت ایران - به‌رغم تصمیم شورای امنیت سازمان ملل که با مکانیسم ماشه، احیا می‌شود - تصمیم می‌گیرد.

تصمیم به تداوم خرید نفت ایران، چین را تنها در مقابل ایالات متحده قرار نمی‌‌دهد، بلکه آن را در مقابل شورای امنیت و رای سابق خودش هم قرار خواهد داد و این بدان معنی است که به احتمال بیشتر، چینی‌های دوراندیش، به خاطر ۴۰- ۵۰ میلیارد دلار درآمد سالانه معامله با ج.ا. پیه درگیری با ترامپ و شورای امنیت را به تن نخواهند مالید و شیشه عمر نظام را به ترامپ خواهند فروخت.

۸- با عقب‌نشینی چین، ترامپ با سهولت، رژیم تحریم حداکثری را به اجرا در خواهد آورد تا رئیس جمهور و نادیپلمات‌های پخمه و بی‌آبروی نظام را با سیلی و اردنگی به پای میز مذاکره بیاورد و به «تهدید اتمی رژیم آیت‌الله‌ها» برای همیشه پایان بدهد.

۹- همراه با تاریخ سوریه، تاریخ ج.ا. هم ورق تازه‌ای خورده است. در این فصل تازه و پایانی کتاب حیات نظام، که شاید مرگ خامنه‌ای برگی از آن باشد، هیچ افقی در مقابل نظام مبتنی بر ولایت ورشکسته فقیه وجود ندارد. گروه‌های برخوردار حاکم، در غیاب رانت بادآورده نفت، به جان یکدیگر خواهند افتاد و برای نجات خود، به خارج و داخل چراغ سبز خواهند داد. این امر هم اکنون نیز آغاز شده است.

اصلا تصادفی نبود که پس از فرار اسد، نخست‌وزیر او در دفتر کارش حاضر شد تا از رهبر جدیدش، حکم ادامه کار دریافت کند. مستقل از ماهیت نیرو‌ها، آنچه در سوریه اتفاق افتاد را می‌توان یک نمونه موفق از «گذار توافقی» دانست که در آن دیپلماسی متکی بر میدان، به خوبی جواب داد. نیرو‌های مسلح و امنیتی، از سر راه کنار رفتند و بورکراسی هم ادامه حیات خود را در گروی توافق با مخالفان دید.

۱۰- در ایران، با ۹۳ درصد ناراضی و مخالف و بیش از سی در صد برانداز، میدان بالقوه‌ای وجود دارد که هر لحظه می‌تواند بالفعل شود. به مرحله‌ای رسیده‌ایم که نتوانستن حاکمیت دارد با نخواستن مردم گره می‌خورد و اگر میان نیرو‌های سیاسی کشور بر سر یک پلتفرم گذار خشونت‌پرهیز و توافقی، تفاهمی به دست بیاید، دلیلی ندارد که الگوی سوریه در ایران قابل تکرار نباشد.

رهبر شجاع جنبش سبز، که با تحمل پانزده سال زندان، آبروی این جنبش را پاس داشت، در بیانیه تاریخی ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ خود، طرحی را پیشنهاد کرده است که می‌تواند وسیع‌ترین همکاری در سطح یک «جبهه نجات ملی» و بیشترین امکان را برای حصول توافق با جناح‌های عاقبت‌اندیش‌تر نظام را فراهم کند. اگر تا امروز، بی‌اعتنایی به طرح موسوی را می‌شد، با بهانه‌های مختلف توجیه کرد، به گمان من بعد از شکست‌های پپاپی نظام و بویژه سقوط رژیم اسد در سوریه و قرار گرفتن کشور در بی‌آیندگی و فلاکتی ویرانگر، تداوم این بی‌اعتنایی، خیانت به ایران و مردم ایران است.

ما می‌توانیم در هر کجا که هستیم، هسته‌های حقیقی یا مجازی «رفراندم قانون اساسی» را تشکیل بدهیم و با روش‌های متنوع، «رفراندم» را به فریاد بلند ملت ایران بدل کنیم. میدان را از قوه به فعل در آوریم و راه را برای تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید بگشاییم. رهایی ایران در گروی وحدت و همراهی ماست. کسی که هیچ راه بهتری پیش نمی‌‌نهد و به بهانه‌های واهی از همکاری بر سر طرح راهبردی موسوی تن می‌زند، در بهترین حالت متوهمی است که با «براندازی» ذکر بعد از نماز می‌گیرد، اما در عمل به فروپاشی ایران کمک می‌کند.



نظر خوانندگان:


■ با تشکر از جناب پورمندی بخاطر این تحلیل ارزنده و پیشنهاد با ارزش و قابل تامل ایشان در پایان مقاله. پیشنهاد من آنست که دوستان یک کنفرانس مجازی آنلاین برای بررسی کاستی ها و ایرادهای وحشتناک قانون اساسی ج. ا. ترتیب دهند که در آن صاحبنظران داخل و خارج از کشور هر یک از دید خود آن را نقد کنند. حقوق دانان، مدافعان حقوق بشر، متخصصان محیط زیست، علوم سیاسی، جامعه شناسی اقتصاد، روانشناسی اجتماعی، روابط بین الملل و غیر. چون واقعا از هر جهت بررسی شود این قانون اساسی فاجعه است و نتیجه اجرای آنهم در این 44 سال کاملا هویدا شده است.
البته در این کنفرانس مجازی آنلاین صاحبنظران و فعالان سیاسی و مدنی داخلی و خارجی میتوانند شرکت و سخنرانی کنند و شرکت علاقمندان به این کنفرانس هم برای عموم آزاد باشد. مسلما در پایان کنفرانس به این نتیجه می‌رسد که این قانون اساسی نه تنها مضر و مانع توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور است بلکه موجب وهن ایرانیان است زیرا اجازه می‌دهد افراد متوهم و بی‌صلاحیتی مانند خامنه‌ای کشور و منابع آنرا فدای توهمات و ماجراجوئیهای ایدئولوژیک خود کنند. بنابراین نظر مردم ایران در مورد این قانون اساسی باید طی رفراندومی آزاد و زیر نظر سازمانهای بین المللی ذیربط ابراز شود. چنانچه این کنفرانس خوب برگزارشده و انعکاس گسترده‌ای در داخل کشور پیدا کند با توجه به اینکه مردم از این نظام اهریمنی و قرون وسطایی به ستوه آمده اند و نظام و شخص خامنه ای هم با تحولات سالها و ماه های اخیر مشروعیت و هیبت خود را بکلی از دست داده است نتایج آن میتواند رفراندوم قانون اساسی را به یک خواست عمومی مردم در کشور تبدیل کند.
خسرو


■ آقای پورمندی
با عرض سلام. من معمولا نوشته های شما را می خوانم و علیرغم اختلاف نظر با شما در مورد تحولات سیاس ایران از تاسیس جمهوری اسلامی تا به حال، همواره نکات ارزنده ای در تحلیل های شما می یابم. چندی است که می خواهم سوالی از شما بپرسم که هر بار به دلیلی پشت گوش انداخته ام و حال از فرصت استفاده کرده و پرسشم را طرح می کنم:
سوال: چرا احمد پورمندی در تحلیل های خود از اوضاع سیاسی ایران و تحولات آینده از نقش و وزن نیروهای مشروطه خواه/سلطنت طلب ذکری نمی کند و تحلیلی ارائه نمی دهد؟
برای اجتناب از جدل سیاسی که معمولا به جواب های غیر تحلیلی می انجامد، پرشسم را با طرح پیش فرضی کامل می کنم. فرض می کنیم که تحلیل شما در مورد وزن و نقش ویژه میر حسین موسوی در ایجاد یک «جبهه نجات ملی» و توافق با “جناح‌های عاقبت‌ اندیش‌تر نظام” صحیح است. حال حتی با قبول چنین فرضی آیا پورمندی به عنوان تحلیل گر جدی و پای بند به جامعیت تحلیل می تواند یک نیروی سیاسی مطرح _ اگر چه مخالف _ را در تحلیل خود نادیده بگیرد؟
مرور نوشته های دو سال اخیر شما نشان می دهد که شما در ابتدا به تمسخر این نیرو ها و حتی رضا پهلوی می پرداختید، اما در سال جاری بجای تمسخر، آنها را بطور کامل از تحلیل های خود حذف کرده اید و حتی از آنها نام نمی برید. نه شما و نه من آمار قابل اتکایی که بر اساس آن وزن نیروهای سیاسی ایران را برآورد کنیم در دست نداریم، اما به نظر من شما با هر روشی میزان اثر گذاری میر حسین و جریان “جمهوری خواه” را اندازه گیری کنید متوجه می شوید که وزن جریان سلطنت طلب/مشروطه خواه اگر بیشتر از جریان جمهوری خواه نباشد کمتر نخواهد بود. اگر من اشتباه می کنم شما لطفا روش اندازه گیری خود را توضیح دهید که من اشتبا خود را تصحیح کنم. لازم بتذکر نیست که سوال من به هیچ وجهی متوجه مخالفت شما با سلطنت و نقد هوداران آن نیست که بجای خود امری موجه و ضروری است بویژه از جانب یک تحلیل گر جمهوری خواه. نقد من فقط و فقط متوجه ندیدن و عدم ارزیابی این نیروی سیاسی است.
از طولانی شدن سوال پوزش می خواهم، اما حاشیه روی بقصد مسدود کردن راه فرار پاسخگو (شما) ضروری بود، چه جواب‌هایی از قبیل “رضا پهلوی چنین گفت و چنین کرد” یا اینکه “هوادارنش فحاشند” طرفی نخواهد بست.
با احترام ـ آرش


■ آقای پورمندی عزیز. نگرانی و دغدغه شما کاملأ بجاست. براساس لینکی که داده بودید، یک بار دیگر «پیشنهاد میرحسین موسوی برای نجات ایران” را مطالعه کردم. ایشان نوشته است که «این پیشنهاد با ابهاماتی همراه است .....رفع این ابهامات نیاز به تأمل و همکاری دارد»، و اضافه کرده است که بحران جامعه به علت «اصرار بر روش‌های سرکوبگرانه به جای گفت‌وگو و اقناع» توسط حکومت است. ابهام نظر ایشان در این است که امثال من نوعی، که روش‌ سرکوبگرانه را قبول نداریم، و در عین حال دهها سال است که از طریق اقناع نتوانسته‌ایم به اتحاد یا ائتلاف برسیم، چه باید بکنیم؟
شما آقای پورمندی، نوشته‌اید که «در ایران، با ۹۳ درصد ناراضی و مخالف و بیش از سی در صد برانداز، میدان بالقوه‌ای وجود دارد که هر لحظه می‌تواند بالفعل شود». این آمار بر چه اساسی است؟ البته که آمار بسیار مهم است و حتی آمار به صورت تقریبی ضرورت امروز ماست. یعنی باید تخمینی داشته باشیم از اینکه هر گروه و حزب چند در صد طرفدار دارد؟ مگر می‌شود بدون چنین تخمینی، حرف از ائتلاف زد؟! اگر درصد بالایی از مردم به هیچ گروه یا حزبی سمپاتی یا همراهی ندارند، باید آنها را به این سمت رهنمون شد. اما چگونه؟
با احترام. رضا قنبری


■ @خسروی گرامی ! برای راه اندازی کارزار های فراگیر و موثر در زمینه قانون اساسی و رفراندم، باید از یک جایی شروع کنیم. یک دست صدا ندارد. من هم نمی دانم که از کجا باید شروع کرد. متاسفانه نهاد ها و شخصیت هایی که از مرجعیت نسبی برخوردار هستند، به چیز های دیگری مشغولند و رسانه هایی مثل ایران اینترناشنال هم تمام وقت برای اسرائیل، ترامپ و سر نگونی همین امروز، بوق می زنند. دوستان ما در داخل تحت فشار شدیدی هستند. فقط آنهایی حرف می زنند که مثل نرگس محمدی و مصطفی تاجزاده و آقای قدیانی در زندان هستند و هرازگاهی بر میزان حبس شان افزوده می شود. بار قبل که یک کنفرانس مرکب از کوشندگان داخل و خارج در این مورد تشکیل شد، همه دوستان داخل را پس از آن بازداشت کردند! در تئوری، ما می توانیم در خارج کار های زیادی انجام بدهیم و تا سطح تشکیل شورای سراسری حامیان رفراندم پیش برویم، طرح قانون اساسی ایران آینده را ماده به ماده و گام به گام به بحث بگذاریم و حداقل الیت جامعه را با مقوله « قانون» در گیر کنیم و... اما در عمل هیچ کاری سر نمی گیرد و در سطح فعالیت های سطحی و شعاری می مانیم. نمی دانم!
@آرش گرامی! نکات مهمی را مطرح کردید. اول- من بر این باورم که « مشروطه خواهی» در ایران وجود دارد و آنچه آنرا به خوبی بیان و دنبال می کند، جریان اصلاح طلبی به رهبری آقای خاتمی است که دنبال مشروط کردن نظام ولایت مطلقه فقیه به قانون و درک رحمانی از اسلام است. از نگاه من « سلطنت طلب مشروطه خواه» یک تقلب سیاسی است و موجودیت واقعی ندارد. آنچه در ایران به لطف ج.ا. مجددا مورد اعتنای بخش هایی از جامعه قرار گرفته « پهلوی طلبی » است که مدلش دوران طلایی محمد رضا شاه، بی کم و کاست است که شامل سیاست خارجی چند جانبه گرا و نزدیکی به غرب، توسعه آمرانه اقتصادی، آزادی های اجتماعی، دینی و فرهنگی و استبداد در حوزه سیاست است. در مورد در صد این جریان در داخل متاسفانه هیچ آمار قابل استنادی در دست نیست، در دیاسپورا ، وقتی آنها در مراکز بزرگ تجمع ایرانیان، خرج خود را جدا کردند، معلوم شد که نیروی میدانی بسیار اندکی هستند که طبل، شیپور و پرچم زیاد دارند و متاسفانه عموما، موجوداتی لمپن و فحاش و شاید هم سایبری و مزدورند. البته نیروی سالنی پهلوی طلب هم داریم که اهل خیابان نیست، اما برای صرف شام با فلانی صندلی هزار دلاری رزرو می کند. دوم- از نظر من روش های حذفی جواب نمی دهند و برای تحقق گذار از ج. ا. به دموکراسی، باید بتوان همه ایرانیان را زیر یک چتر گرد هم آورد. طرح سه ماده ای «رفراندم- موسسان- رفراندم» این ویژگی را دارد . من و شما، با خسرو، پیروز، قنبری و.. دور هم جمع می شویم. کسی از کسی کارت شناسایی سیاسی مطالبه نمی کند. فصل مشترک ما مبارزه برای تولید فشار و عقب راندن حکومت و برگزاری رفراندم سالم و آزادانه قانون اساسی ج.ا. اسلامی است. مقدم همه از جمله پهلوی طلبان ، اصولگرایان، اصلاح طلبان، احزاب کردستانی ، مجاهدین و... هم مبارک است. ما می خواهیم به جای لگد پرانی در خیابان و لاف در غربت، مجلسی بر پا کنیم که در آن همه بتوانند بالای ترازو بروند، هر کس خواست، بتواند با هر کس دیگری ائتلاف کند و نهایتا یک قانون اساسی جدید نوشته شود که بتواند فراگیر بخش بزرگ باشندگان این سرزمین باشد. اگر کسی ایده بهتری دارد، البته گردن بنده از مو باریک تر است!
@رضا قنبری عزیز! نخست بگویم که بعضی متون و اسناد سیاسی انگار محصول کار یک جواهر ساز خبره هستند. مثل غزل های ناب حافظ، هیچ کلمه ای کم یا زیاد ندارند. به باور من بیانیه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ موسوی از این جنس اسناد است که به دقت تدوین شده است. در همان قسمتی که نقل کردید و در آن موسوی به درستی، بر ابهامات طرح پیشنهادی خود دست می گذارد در ادامه می خوانیم که «نفس طرح یک سامان نو چگونه بنای قدرت خودکامه را به لرزه در می‌آورد و او را به واکنش وا خواهد داشت.... ملت اگر نگاهش متوجه و علاقمند به نظمی جدید باشد ساختار پیشین، بخواهد یا نخواهد فرو می‌ریزد.» یعنی در اینجا موسوی نقطه آغاز رفع ابهامات را بیان کرده است: بردن ایده به میان مردم ! کاری که ما باید بکنیم، اما نمی کنیم! در مورد آمار، جالب است بدانیم که آنها نتایج یک پیمایش در پاییز ۱۴۰۲ است که در دولت رئیسی انجام شده است. در این پیمایش حدود ۱۵۸۰۰ نفر مورد پرسش قرار گرفتند و نتایج بعد از انجام هم طرازسازی های آماری انتشار یافته اند. همان زمان در سایت ایران امروز هم بخش های مهم نتایج، انتشار یافته بودند. در این لینک می توانید گزارش را ببینید asriran.com/004B2L قسمت مربوط به ناراضی و بر انداز را در زیر مشاهده می کنید: «حالا جامعه‌شناسان و پژوهشگران اجتماعی در تحلیل این بخش می‌گویند که مجموع ۶۱/۶ درصد پاسخگویان که معتقد بودند که وضع موجود را باید با انجام اصلاحات بهتر کرد و ۳۰/۲ درصد که گفته‌اند وضع کشور قابل اصلاح نیست، جمعیت ۹۲ درصدی معترضی را تشکیل داده‌اند » روشن است که اصلاح ناپذیر دانستن در یک پیمایش دولتی به چه معنی است.
با ارادت و احترام به همه دوستان پورمندی


■ جناب پورمندی! با تشکر از پاسخ شما به اظهار نظرها. پیشنهاد من برای برگزار ی یک کنفرانس مجازی در “کاستیهای قانون اساسی ج. ا. و ضرورت برگزاری رفراندوم برای تغییر آن” درست به منظور بردن این ایده ضرورت تغییر قانون اساسی به درون مردم است که شما در پاسخ جناب قنبری تاسف میخورید که چرا اینکار را نمیکنیم. نوشته اید: “یعنی در اینجا موسوی نقطه آغاز رفع ابهامات را بیان کرده است: بردن ایده به میان مردم ! کاری که ما باید بکنیم، اما نمی کنیم!” برگزاری یک کنفرانس مجازی نباید هزینه زیادی داشت باشد یا بلحاظ اجرائی مشکل باشد. فکر میکنم دوستان جمهوریخواه شما که سالانه کنفرانسهایی در پاریس و یا جاهای دیگر برگار میکنند کاملا توانایی این کار را داشته باشند. لطفا شما این ایده را با آنها طرح کنید ممکن است استقبال کنند.
در چنین کنفرانسی رهبران اپوزسیون تحول خواه از داخل و خارج کشور میتوانند میتوانند شرکت و سخنرانی کنند. شرکت و سخنرانی کسانی مانند خانمها ستوده و محمدی و سپهری ... و آقایان مدنی و تاجراده و غیره در کنار رهبران سیاسی و فعالان شناخته شده اپوزسیون در خارج کشور انعکاس زیادی خواهد داشت. حتی ممکن است بتوانند پیام میر حسین موسوی را برای کنفرانس بگیرند و یا خانم رهنورد در آن صحبت کنند. بهر حال فکر میکنم این قدم نخست خوبی در این مسیر باشد و مشکل فنی و یا هزینه گزاف هم نخواهد داشت.
خسرو