سوریه:
شکست بد،
به دست بدتر،
با نقشهی بدترین.
کاریکاتوری از انقلاب بهمن
رژیم اسد سرنگون شد. این سرنوشت معمول رژیمهای دیکتاتوری مردمستیز است. خاصه رژیمهای متکی به خارجی که برای پیشبرد هدفهای خود به مردمکشی دست میزنند و به قیمت ویرانی کشور، دموکراسی و تغییر و تحول و مصالحه و توافق را نمیپذیرند. رژیم اسدهای پدر و پسر، در مجموع آن، در قیاس با دیگر رژیمهای منطقه، به شمول رژیمهای ایران و عراق و لیبی و مصر و اردن، با همهی تبهکاریها بدتر نبودند که بهتر هم بودند.
رژیم اسدها یک رژیم سکولار بود و فضا را برای زنان باز کرده بود. در قلمرو آن، تا آنجا که به زنان بر میگشت و در اختیار حکومت بود، پس از اسرائیل بهترین بود در منطقه. این رژیم بدین لحاظ تنها با رژیم پهلویهای پدر و پسر قابل قیاس بود، که با همهی دیکتاتوری و سرکوب شرایط بهتری برای زنان فراهم کرده بودند.
از آنجا که حقوق زن اولین و بنیادیترین و مهمترین مسئله در خاورمیانه است، من به رژیم اسدها امتیازی به اندزهی رژیم پهلویها در این زمینه میدهم و هر دوی این دیکتاوریها را در قلمرو حقوق زنان و شرایط زندگی آنان متجدد میدانم، اگر چه ضد دموکراسی. هر دوی این رژیمها نشان دادند که در خاورمیانه سکولاریسم و حقوق زن چنان به هم گره خوردهاند که میتوان آنها را زیر یک عنوان مشترک مورد دفاع قرار داد.
دیگر این که، جنبههایی از دیکتاتوری اسدها به نادرست بر جنبه دفاعی متکی بود، جنبه دفاعی در برابر تندروان تکفیری و نقشهی اسرائیل برای ضمیمه کردن بخشهایی از خاک آن. همچنین، به عنوان یک ایرانی، حمایت اسدها از ایران در جنگ عراق با ایران را ارزش و احترام میگذارم.
با این همه، دیکتاتوری اسدها بسی ویرانگر بود، هنگامی که سد راه گذار کشور به دموکراسی شد. جوهر فرهنگی این رژیم برخاسته از عادت استبدادی شرقی باقی ماند و هرگز اسدها فکر نکردند از طریق پیمودن راه آزادی دولت و ملت را به وحدت برسانند و برابری و همحقوقی همهی بخشهای جامعه را متحقق کنند. اگر چه اقلیت کردها و مسیحیان از رژیم اسد بیش از سایر رژیمها رضایت داشتند اما آنها هرگز احساس نکردند که حقوقشان تأمین شده است و با رژیم به آشتی رسیدهاند.
رژیم اسد با حمایت از استبداد دینی ایران و متکی شدن بر آن دایرهی روشنبینی و تأثیر مثبت را به هیچ رساند و به نوعی رژیم انگلی بدل شد که ثروتهای مردم ما را مصرف میکرد بدون آن که آیندهی داشته باشد. این رژیم محکوم به تغییر و تحول برای استقرار دموکراسی یا انجماد و سقوط بود و سرانجام راه دوم را به خود تحمیل کرد، کاری که جمهوری اسلامی نیز مشغول آنست.
سقوط رژیم دیکتاتوری نامتحول و نامتکی به خود اسد حتمی بود. اما، ساقط شدن آن توسط یک نیروی بدتر از خود با بدترین جانمایهی ارتجاع دینی صورت گرفت. این که یک رژیم سکولار توسط نیروی تعصب مذهبی ساقط شود معمولاً بازگشت خونین به گذشتههای دور را در پیدارد و جامعه را با مشکلی بسی ژرفتر درگیر میکند، همانگونه که در ایران تجربه شده است.
به سختی میتوان تصور کرد که ساقط کنندگان رژیم اسد جانشین بهتری برای آن بشوند و یا در رابطه با کشور ما خیری به همراه داشته باشند. نیروی میدانی اصلی در میان ساقط کنندگان همان نیروی اصلی ارتجاع در خاورمیانه است. سوریه به احتمال زیاد به سوی روزهای سیاهی کشانده خواهد شد. خواهد آمد روزی که حتی سنیهای سوریه نیز همان احساسی را نسبت به رژیم اسد پیدا کنند که بخش بزرگی از مردم ایران نسبت به دورهی پهلوی پیدا کردند در قیاس با جمهوری اسلامی. اتفاقی که در سوریه افتاد یک نمونه همانند انقلاب ایران است. آنچه ما از سر گذراندیم میتواند تازه در آنجا آغاز شود.
اما چه شد که چنین نیروی میدانیِ قبلا ناکام شدهای یک باره مجهز به برنامه عمل و زبان دیپلماتیک و تجهیزات کامل جنگی شد و مثل رعد و برق تنها در یک هفته پایتخت را فتح کرد؟ پاسخ کاملاً روشن است. کارگردان این جنگ قدرتهای جهانی و منطقهای هستند که در یک تبانی نهانی این جنگ را راه انداختند و به پیروزی رساندند. این یکی از موفقترین برنامهریزیهای قدرتهای جهانی و منطقهای بر پایهی تبانی بود، که احتمالأ دست «دوست»های عمدهی رژیم اسد نیز در آن دخیل بوده است.
*
امروز، وقتی تظاهرات شادی برخی از مردم سوریه را در رسانهها میدیدم به خود میگفتم، آیا این همان لبان به ظاهر خندان و قلبهای در باطن نگران بسیاری از ما به هنگام انقلاب بهمن نیست؟
■ جناب ممبینی، هنوز زود است که قضاوت کنیم ولی ظاهرا مثل اینکه از کشت و کشتارهای انقلاب 57 در انقلاب سوریه خبری نیست.
با احترام. داریوش مجلسی
■ آقای ممبینی گرامی من برخلاف شما اینگونه میاندیشم که آنچه در سوریه رخداد نه در حد کاریکاتور بلکه به هیچوجه با رخداد ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نه نزدیک یا شباهت نمیتواند داشته باشد زیرا:
یکم - موقعیت ژئوپلیتیک ایران با سابقه تاریخی آن و نوع حکمرانی آن با سلطه خاندان اسد و حزب بعث سوریه و نیز موقعیت جغرافیایی آن متفاوت و کاملن مغایر یکدیگر بودهاند.
دوم - زمان این دو رخداد با فاصله ۴۶ سال از یکدیگر هیچ نسبتی با مقایسه منطقی این دو رخداد با هم را ندارد. سقوط حکومت محمدرضاشاه پهلوی نتیجه نارضایتیهای کمپانیهای نفتی غرب از رهبری شاه در اوپک و دسیسههای حزب دموکرات امریکا و متحدان آنها در گوادلوپ و حمایت از جایگزین شاه برای آینده ایران بود و اسناد تاریخی منتشر شده در این ۴۶ سال این مدعا را اثبات میکند و به علاوه ایران شاه روزانه ۶۲۰۰۰۰۰ بشکه نفت تولید داشت و مقتدرترین کشور خاور میانه در آن زمان بود و اما حافظ اسد و بشار اسد جنایتکار هر دو محصول کودتا و خدمتگزار منافع روسیه شوروی و بعدها پوتین از جنس خودشان بودهاند. سوریهای عقب مانده با اقتصادی ضعیف و بازمانده از تجزیه دولت عثمانی سابق و ترکیه بعدی. حزب بعث سوریه اقلیت ۳ میلیونی علویان سوری را به رهبری خاندان اسد در راهبرد خود داشت و همان منابع محدود سوریه را هم بین خود و این خاندان توزیع کرده بود و ۱۲ میلیون دروزی و سنی و کرد دیگر در سوریه را در مقابل خود داشت و برای اداره سوریه در ۱۹۸۲ در برابر اعتراضات مردم حما حافظ اسد بیش از سی هزار مردم حما را به توپ بست و کشتار کرد و پسرش بشار از ۲۰۱۱ تا امروز بیش از ۵۰۰۰۰۰ سوری را کشت و شش میلیون از جمعیت سوریه را وادار به فرار از سوریه کرد. حالا کجای این دو عملکرد محمد رضاشاه و خاندان اسد که منجر به تغییر در ایران و سوریه شد شبیه یکدیگر یا کاریکاتوری از یکدیگرند؟
سوم - زمان این دو رخداد یعنی ۱۹۷۹ و ۲۰۲۴ و وضعیت ژئوپلیتیک خاور میانه و جهان است که اصلن برهم منطبق و شبیه نیست و در نتیجه رخدادهای مهمی همچون رخداد ایران و سوریه و نیروهای درگیر در آن در این دو زمان نمیتوانند هیچ نوع شباهتی را به ذهن متبادر کنند مگر یک چیز و آنهم دخالت نیرویی خارج از اراده حاکمان وقت این دو کشور و در مورد سوریه اکنون مسلم شده که اردوغان و ترکیه همسایه شمالی سوریه با گرایش اخوان المسلمینی و گروه مسلح و آموزش دیدهای با همان گرایش معتدل شده و ارتشی خنثی سببساز رخداد امروز سوریهاند. اینکه عملکرد آنها چگونه خواهد بود مربوط به آینده میشود.
مستفا حقیقی
■ بزرگترین مشکل اسد این بود که سرنوشت کشور خودرا با اردوی بی اینده روسیه و ایران و یا به اصطلاح جبهه مقاومت گره زد و از دورنمای توسعه که نرم نرمک در همه کشورهای خاورمیانه نفوذ میکند غافل ماند؛ راهی را که امارات و قطر و بحرین و عربستان برگزیدند. آخر اسد از جبهه مقاومت چه انتظاری به جز فقر و دورماندن از جهان متحول توسعه و پیشرفت میتوانست داشته باشد. شاید اسد و حامیان او جزو آخرین نمونههای فسیلهای قرن بیستمی هستند که به حکم تاریخ بکنار زده میشوند.
اما فرق بسیار است مابین شاه طرفدار توسعه که آرزوی تمدن بزرگ داشت با اسدی که با ارتجاع اخرالزمانی پیوند بسته بود و از طرفی بازیگران جایگزین اسد گویا این فراست را داشته باشند که جامعه را با اوهام آرمانی مدیریت نکرده ونقش ان حامیان که به قول شمااین نیروها را تجهیز کرده نیز متعلق بجناح های قهقرایی و باز مانده تاریخی نباشد
بهرنگ
■ تعادل سیاسی در سوریه به «معجزه» نیاز دارد. تاریخ خوانی و تاریخ دانی نیاز به حوصله و بی طرفی دارد.
امروز فرآیند فروپاشی حکومت پادشاهی ایران که «همسو» و «همراه» قدرتهای غربی بود را با کشور سوریه که برخلاف حکومت ایران در تمام دوران جنگ سرد و پسا جنگ سرد با شوروی و روسیه همسوئی میکرد. را نمی توان مقایسه کرد. با پوزش شاید «جرات» نمی کنیم دخالت «خائنانه» جیمی کارتر و عواملش ژنرال هایزر و سالیوان در کنار گذاشتن شاه و حکومت در حال توسعه آن را بخاطر اهداف استراتژیک دوران جنگ سرد غرب ـ حتی امروز ـ بیان کر دکه ارتجاعی ترین قشر جامعه به رهبری روحانیون مرتجع را به قدرت رساندند.
شاید هنوز متوجه نیستیم که در همان روزهاکه روحانیون مردم را به خیابان آورده بودند و نعره ی میزدند : «مرگ بر سه مفسدین، کارتر و سادات و بگین»
شاه ایران «رایزن» جیمی کارتر برای جلب رهبران حکومت های اطراف خلیج فارس برای حمایت از قرار داد کمپ دیویدبود.(ویدئو ها را ببینید) در آن روزها که قرارداد کمپ دیوید امضا شد؛ شوروی، سازمان آزادیبخش فلسطین، سوریه، لیبی، عراق و.....کنفرانس های آن را بایکوت کردند.
احزاب طرفدار شوروی هم قبلا در افغانستان کودتا کرده بودند که تمام عوامل دست بدست هم داده بودند که غرب از وحشت همسایه ی شمالی ایران در مهر ۵۷ خمینی را از نجف به پاریس بفرستد.
این ها را نوشتم که بیاد بیاوریم که تمام همسویان جهان با بلوک شرق؛ بدون توجه به کودتای نظامی چپگرایان در افغانستان، بدون توجه به نفش تنش زدایانه و تاثیر مثبت قرار داد کمپ دیود بین کشور های عربی و اسرائیل بدون توجه به منافع مردم فلسطین تحت اشغال و اردو گاه های پناهندگی؛
از به قدرت رسیدن روحانیون مرتجع به رهبری خمینی حمایت کردند و برخی بعداز ۲۲ بهمن ۵۷ یا بعداز اشغال وحشیانه سفارت آمریکا در تهران به دیدن خمینی آمدند. آن فضاحت های ارتجاعی هرگز فراموش نخواهد شد. «ابتکار» راه پیمائی روز قدس توسط خمینی، آغاز خیانت به مردم فلسطین در جنش رهائی بخش آنها بود.
ولی حکومت سوریه از جنگ ۶ روزه ی اعراب و اسرائیل ۱۹۶۷ همراه مصر و با حمایت بلوک شرق و دیگر کشور ها،مثل عراق و لیبی در شرائط کاملا جنگی قرار داشت و بلندیهای جولان در اشغال اسرائیل بود که بعداز فرار بشار اسد اسرائیل از ایستگاههای نیروهای حافظ صلح بلندیهای جولان عبور کرد و وارد سوریه شدو در حال بمباران آن ست.
کسانی که اهداف «جنگهای غرب علیه تروریسم » بعداز فاجعه تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و پیامدهای آن را نمی دانند. مطالعه کنند که چگونه بعداز سقوط حکومت صدام حسین در عراق، حکومت نکبت خمینی و شکست خورده در فاجعه ی «جنگ جنگ تا پیروزی» از راه عراق به سوریه، لبنان، غزه وصل شد. تا شعار های کذائی «راه قدس ازکربلا میگذرد » را «زنده» نگهدارد. سقوط صدام و قذافی از یک طرف و حضور روسیه و حکومت جنایتکار اسلامی ایران از طرف دیگر در سوریه پای ترکیه و دیگر کشورهای عربی به سوریه را نیز باز کرد تا جنگ داخلی تمام عیار سقوط بشار اسد را به تعویق بیاندازد. شکست «بهار عربی» در کشور های مختلف از جمله کودتای نظامی السیسی در مصر مردم سوریه را نیز نا امید کرد.در عوض گروههای مختلف تروریستی داعش و تحریر الشام موج جدید کشتار مردم را رقم زدند.
میلیونها کشته و آواره و خرابیهای سوریه در مجاور اسرائیل حاصل ۷۶ سال جنگهای دوران «جنگ سرد» و «پسا جنگ سرد» می باشد که معلوم نیست یا مطامع اردوغان به کجا ختم شود.
اما می توان گفت: اگر مردم سوریه علیرغم دخالت کنونی ترکیه اسرائیل از این جهنم بیرون بیایند هر یک از گزینه ها می تواند تاثیر معینی بر جنبش های مردمی منطقه بخصوص ایران بگذارد.
یک ـ اگر مردم سوریه از طریق انتخابات به حکومتی متعادل در حد تونس با شرکت نمایندگان جریانهای مختلف سیاسی، مذهبی و قومی برسند. حکومت نکبت ایران باید بخاطر حمایت های بیجا از دیکتاتوری بشار اسد پاسخگو شود و شکاف درونی حکومت عمیق تر خواهد شد.
دو ـ اگر حضور و دخالت روسیه، ترکیه و اسرائیل جنگ داخلی در سوریه را ادامه دهند. محافظه کاری در جنبش های مردمی شمول ایران ادامه پیدا خواهد کرد.
تا کی مردم باید از پیامدهای «جنگ علیه تروریسم » در افغانستان، عراق، لبیی، سومالی، سوریه وحشت داشت باشند؟
همین جنگ های داخلی و دخالت بیگانان باعث بقای بشار اسد ها، خامنه ا ی ها، اردوغان ها گردید. تعادل سیاسی در سوریه به «معجزه» نیاز دارد.
با احترام کامران امیدوارپور
■ آقای ممبیتی با دورد، پیش بینی آیندۀ سوریۀ چند لایه، زود و بس سخت است. به نظرم شتاب زده و توإم با بدبینی «پیشگویی» کردهاید. توصیه میکنم مقالهها و نظرات تحلیلگران عرب را که منطقه و سوریه، گردانندگان داخلی و خارجی، زمینۀ تنشهای احتماعی و سیاسی حال و گذشته را بهتر و دقیق تر از ما میشناسند (برای نمونه در ایندپندنت فارسی یا شرق الاوسط) مطالعه کنید شاید، شاید نظرتان در این رابطه تغییر کند و در ضمن شاید فارغ از «تئوی توطئه» فکر نکنید که: «کارگردان این جنگ قدرتهای جهانی و منطقهای هستند که در یک تبانی نهانی این جنگ را راه انداختند و به پیروزی رساندند. این یکی از موفقترین برنامهریزیهای قدرتهای جهانی و منطقهای بر پایهی تبانی بود، که احتمالأ دست «دوست»های عمدهی رژیم اسد نیز در آن دخیل بوده است.»
موفق باشید سعید سلامی