ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 22.11.2024, 20:23
مدرنیته سیاسی  و معارضان آن

شهرام اتفاق

مقدمه

به تازگی، دیدار چند نفر با رئیس‌جمهور، فرصت مغتنمی را برای ازسرگیری مجادلات پان‌ایرانیست‌ها و پان‌ترکیست‌ها فراهم ساخته است.[۱]

در یک سوی ماجرا، پان‌ایرانیست‌ها و ناسیونالیست‌هایی حضور دارند که مدعی‌اند، میهمانان رئیس‌جمهور در آن نشست، پان‌ترکیست‌های تجزیه‌طلب بوده‌اند و رئیس‌جمهور نمی‌بایست با ایشان دیدار می‌کرده است. متقابلاً پان‌ترکیست‌ها به‌همراه چهره‌هایی که خود را نماینده سایر اقوام می‌دانند و در زمره معترضان به رویکردهای فارسی‌گرایانه در کشور به‌شمار می‌روند، به دفاع از عملکرد رئیس‌جمهور برخاسته و او را تشویق به تجدید و تداوم این دیدارها می‌کنند.

در اینجا، در تأسی از آموزه‌های موریس باربیه، می‌کوشم تا نشان دهم که مدعیان هر دو سوی این منازعات، به یک اندازه، معارضان «مدرنیته سیاسی» قلمداد می‌شوند و دعاوی هر دوی ایشان، به یک اندازه پیشامدرن است.

مبانی تئوریک مدرنیته سیاسی

از منظر موریس باربیه، مدرنیته سیاسی تنها با دموکراسی و حاکمیت قانون به‌دست نخواهد آمد. بلکه این گوهر گران‌بها، حاصل جدایی «جامعه مدنی» از «دولت» است. تحقق این امر نیز در گرو انفکاک «فرد» به عنوان «شهروند» و «فرد» به عنوان «شخصیت حقیقی» است.[۲]

اما تعریف و تلقی جوامع از «ملت» نیز، از دیگر عوامل تعیین‌کننده در تحقق مدرنیته سیاسی یا تزلزل در شکل‌گیری آن هستند. جوامعی که تعریفی «قومی - فرهنگی» از خود دارند، به مدرنیته سیاسی دست نخواهند یافت. مدرنیته سیاسی مستلزم  فرا رفتن و گذار از «ملت فرهنگی» به «ملت سیاسی» است.

«ملت فرهنگی» فرآورده طبیعت و تاریخ است و خود را با زبان، سنت، دین و تاریخ تعریف می‌کند. درحالی‌که «ملت سیاسی» به اتکای اراده آزاد و خواست افراد در یک جامعه شکل می‌گیرد و خود را متکی به نوعی قرارداد اجتماعی می‌داند و به‌علاوه، زبان‌ها، ادیان و مؤلفه‌های تاریخی، قومی و فرهنگی گوناگون را می‌پذیرد و در خود هضم می‌کند.

اعضای «ملت قومی فرهنگی»، هستی و هویت‌شان را از ملت دریافت می‌کنند و اعضای «ملت سیاسی»، هستی و هویتی مستقل از ملت دارند و خود هویت‌بخش به ملت هستند.‌ به این اعتبار، باربیه توضیح می‌دهد که با قایق «ملت فرهنگی» نمی‌توان به ساحل «مدرنیته سیاسی» رسید. برای این مقصود، باید سوار بر کشتی «ملت سیاسی» شد.

وضعیت مدرنیته سیاسی در جهان و ایران

اروپا در تجربه تاریخی خود، از ترکیب اجتماعی «امت مسیحی» گذر کرد و به ایستگاه میانی «ملت قومی – فرهنگی» رسید. از منظر تاریخی، هردر (Herder) و فیشته (Fichte) در آلمان، رِنِر (Renner) و باوئر (Bauer) در اتریش، و بارِس (Barres) و موراس (Maurras) در فرانسه، از جمله آموزگاران «ملت قومی - فرهنگی» در اروپا بوده‌اند؛ اما در قرن بیستم، آموزه‌های ایشان زمینه‌های لازم را برای تحقق ناسیونالیسم افراطی و فاشیسم در اروپا مهیا ساخت. اروپا پس از پشت سر گذاشتن تجربه تلخ فاشیسم، از ایستگاه میانی «ملت قومی – فرهنگی» گذر کرده و به ایستگاه «ملت‌های سیاسی» رسیده است.

آمریکا برخلاف اروپا، از همان ابتدا بخت آن را داشت که یک «ملت سیاسی» شود. اما خارج از تجربه اروپا و آمریکا، کشورهای توسعه یافته‌ای مانند هند، ترکیه، ژاپن و اسرائیل، هم‌چنان توان چنین تحولی را ندارند و به مدرنیته سیاسی دست نیافته‌اند.

ایران پس از انقلاب ۵۷، در یک پس‌روی آشکار، از ترکیب اجتماعی «ملت قومی – فرهنگی» افول کرده و مدتی مبدل به «امت اسلامی» شد. اکنون از «امت اسلامی» بودن فاصله گرفته است و بیم آن می‌رود که به جای حرکت به سوی «ملت سیاسی»، دوباره به یک «ملت قومی – فرهنگی» بدل شود. طی چهار و نیم دهه گذشته، افراط جمهوری اسلامی در تقابل با نمادها، نشانه‌ها و باورهای ملی (یعنی همان مؤلفه‌های قومی و فرهنگی نظیر زبان، تاریخ و سنت)، سرچشمه ظهور نوعی تفریط در دفاع از همان مؤلفه‌ها شده است. اما وطن‌پرستی واقعی، افتادن در دام آن تفریط نیست.

در این‌که اساساً ملت‌هایی نظیر هند، ژاپن و ایران، قادر باشند با توجه به پیشینه تاریخی خود به مدرنیته سیاسی دست پیدا کنند تردیدهایی وجود دارد. اما لااقل باید آگاه باشند که «ملت قومی – فرهنگی»، سرمنزل مقصودشان نیست.

دلایل ناکامی «ملت قومی – فرهنگی»

چرا یک «ملت قومی – فرهنگی» نمی‌تواند خود را به ساحل «مدرنیته سیاسی» برساند؟

۱) «ملت قومی – فرهنگی»، اجازه شکل‌گیری به یک «جامعه مدنی مدرن» را نمی‌دهد. در یک ملت قومی – فرهنگی، افراد، هستی و هویت‌شان را از ملت دریافت می‌کنند و ملت مقدم بر فرد است. چرا که این مؤلفه‌های قومی – فرهنگی ملت (نظیر زبان، دین، سنت و تاریخ) هستند که هویت افراد را متعین می‌کنند. در نتیجه، فرد ماهیتی مستقل از ملت ندارد یا ماهیتی بسیار کمرنگ دارد. در حالی‌که ظهور مدرنیته سیاسی مشروط به پیدایش «فرد مستقل» و «جامعه مدنی» است. 

۲) افزون بر آن‌چه سخن رفت، «ملت قومی – فرهنگی»، اجازه شکل‌گیری به «دولت مدرن» را نیز نمی‌دهد و تنها قادر است تا یک دولت پیش‌مدرن را در ذیل خود تحمل کند. دولت برخاسته از یک «ملت قومی – فرهنگی» ناگزیر است تا مجری منویات اکثریت اعضای قومی – فرهنگی خودش باشد. در صورتی که «دولت مدرن» در تعامل با «جامعه مدنی مدرن» متبلور می‌شود و عناصر تشکیل‌دهنده یک «جامعه مدنی مدرن»، افراد مستقل هستند.

۳) «ملت قومی – فرهنگی» بستر و محملی برای ایجاد تعارضات درونی است. انتخاب مؤلفه‌های فرهنگی، مثلاً‌ «زبان» یا «دین» به عنوان شناسه و شاخص یک «ملت» و عنصر وحدت‌بخش آن، همواره مخالفان و معترضانی خواهد داشت. دیگرانی هم هستند که «زبان» یا «دینِ» متفاوتی را محترم می‌شمارند. آن دیگران، نمی‌توانند بپذیرند که «زبان» یا «دین»‌شان، هیچ نقش و اهمیتی در «هویت ملی»شان ندارد. در چنین جامعه‌ای، مؤلفه‌های‌ «زبان» یا «دین»، به جای این‌که عناصر وحدت‌بخش باشند، مبدل به عناصری می‌شوند که سرچشمه تفرقه و اختلاف است و در آینده، به سلسله‌ای از منازعات بی‌پایان دامن خواهد زد.

۴) یک دولت پیشامدرن در ذیل یک «ملت قومی – فرهنگی»، غالباً قادر به حل و فصل تعارضات درونی جامعه نیست. چرا که خود نماینده بخشی از اعضای قومی – فرهنگی جامعه است؛ نه نماینده تمامی اعضای آن جامعه. اما «ملت سیاسی» با اتکا به تعریف خود، از این توانایی برخوردار است که تعارضات درونی را برطرف می‌سازد. چرا که عوامل پیوند یا گسست اعضای «ملت سیاسی»، از جنس مؤلفه‌های قومی - فرهنگی نیستند. شناسه‌های «فرد» به عنوان یکی از اعضای یک «ملت سیاسی»، منافع مشترک و توافق (یا همان قرارداد) اجتماعی است. در این نوع «ملت»، آرمان‌های مشترک برخاسته از برآیند مطالبات فردی است و در اقلیت بودن یک گروه دینی، زبانی یا قومی، نوعی محرومیت، طردشدگی یا انفعال به‌شمار نمی‌رود. در واقع، «اقلیت دینی» یا «اقلیت زبانی» بودن یا نبودن در عرصه سیاسی، بحثی خارج از دستور است.

۵) ملتهای قومی فرهنگی خون‌بنیاد (Jus sanguinis) هستند. برای این‌که شهروند این کشورها باشید، باید پدر و مادری اهل آن کشور داشته باشید. در نقطه مقابل، شهروند بودن در ملت‌های سیاسی، خاک‌بنیاد (Jus soli) است. در چنین کشورهایی، هشتمین فرزند یک خانواده مسلمان مهاجر پاکستانی به نام صادق امان خان (Sadiq Aman Khan)، می‌تواند شهردار لندن باشد. درحالی‌که یکی از افتخارات دولت پزشکیان آن است که پس از چهار و نیم دهه، موفق شده تا یک اهل سنت به نام عبدالرحیم حسین‌زاده را در دولت خود به خدمت بگیرد. به بیان دیگر، حتا داشتن پدر و مادری ایرانی نیز کفایت نمی‌کند و بلوچ بودن یا سنی بودن، یک محدودیت حساب می‌شود. مبرهن است که صادق امان خان یکی از اعضای ملت سیاسی بریتانیاست و عبدالرحیم حسین‌زاده شهروند ملت قومی فرهنگی ایران.

۶) ملت‌های قومی فرهنگی بستر مناسبی برای شکل‌گیری حکومت‌های دینی هستند. اسرائیل و ایران، نمونه‌هایی از نوع این جوامع هستند. به تعریف باربیه، دولت اسرائیل، دولت قوم یهود است و به رغم دموکراتیک بودنش دولتی مدرن محسوب نمی‌شود، چرا که «این دولت با خصلت یهودی‌اش، یعنی با شالوده قومی و دینی‌اش تعریف می‌شود.» در مقام مقایسه، سطح دموکراسی در ایران پائین‌تر و حکومت نیز دینی‌تر است. به عنوان نمونه در هر دو کشور، صرفاً ازدواج دینی رایج است و ازدواج مدنی، جایگاهی در جامعه ندارد.[۳]

۷) برخی از متفکران یا سخنوران، دل‌نگران وجود تمایلات جدایی‌طلبانه در کشور هستند. اما راهکار ایشان برای مقابله با این دل‌نگرانی، انکار وجود تبعیض‌های قومی یا تبعیض‌های مرکز-پیرامون و هم‌زمان، پای‌فشاری بر مؤلفه‌های قومی و فرهنگی از نوع پان‌ایرانیستی است. اما مشکل اینجاست که تأکید بر اهمیت آن مؤلفه‌ها، اعم از زبان، دین، تاریخ و سنت از سوی یک طرف، حساسیت‌های طرف‌های دیگر را برمی‌انگیزد و «اهداف سیاسی مشترک» جای خود را به صف‌بندی‌های قومی و فرهنگی می‌دهد. آن‌چنان‌که در جای دیگری نوشته بودم که ریچارد کاتم، توضیح می‌دهد که در دوره پهلوی اول، شکل‌گیری چهار جنبش جدایی‌خواهانه در گیلان، خراسان، خوزستان و آذربایجان، بی‌ارتباط با افزایش ناسیونالیسم ملی در مرکز نبود. چرا که تعلق به قوم می‌تواند بر تعلق به ملت سیاسی بچربد.[۴]

۸) «ملت قومی – فرهنگی» غالباً تمرکزگراست و «دولت مدرن» غالباً ساختاری مبتنی بر سطح بالایی از تمرکز‌زدایی را دارد. آن‌چنان‌که در جای دیگری نوشته‌ام، این تمرکززدایی در هفت حوزه (۱) مالی، (۲) اداری، (۳) سیاسی، (۴) حقوقی، (۵) محیط‌زیستی، (۶) آموزشی و (۷) بازاری متحقق می‌شوند و حکمرانی غیرمتمرکز، یکی از شاخص‌های توسعه به حساب می‌آید. ایده انتقال پایتخت (یا بخشی از آن) از تهران به شیراز را، باید کوششی برای حل بحران تمرکز در تهران به روشی پیشامدرن به‌شمار آورد. روشن است که غیرمتمرکز کردن «مکان» به جای غیرمتمرکز کردن «ساختار»، نه‌تنها چاره‌ساز نیست، بلکه می‌تواند بحران‌های پیش‌بینی‌نشده دیگری را رقم بزند، اما به خدمت گرفتن این روش‌های پیشامدرن، مقبولیت بیشتری برای یک «ملت قومی – فرهنگی» دارد.

جمع‌بندی

به این اعتبار، آن جریان‌های فکری و سیاسی که با تأکید بر پان‌ایرانیسم و ناسیونالیسم، منکر مطالبات طرف دیگر این منازعه هستند و گمان می‌کنند که قادرند تا با هیاهو مسئله را حل کنند، بر خطا هستند. این مجادلات، نوک کوه یخی است که بخش اعظم آن، فعلاً از دیده‌ها پنهان است و در آینده‌ای نه چندان دور، وجوه بحرانی آن هویدا خواهد شد.

جامعه ایرانی ممکن است هم‌چون جوامع غیر اروپایی نظیر ژاپن، هند و ترکیه،[۵] راه درازی برای دست‌یابی به مدرنیته سیاسی داشته باشد، اما دستِ‌کم باید از مقصد صحیح آگاه باشد و بداند که چاره کار ما، فرا رفتن و گذار از «ملت قومی – فرهنگی» و کوشش برای شکل دادن یک «ملت سیاسی» است.

—————————————
[۱]  ماجرا از این قرار است که عده‌ای در ساختمان پاستور با پزشکیان دیدار می‌کنند و عکس یادگاری می‌گیرند و در میان ایشان، فردی به نام یونس زارعیان معروف به تبریزلی حضور داشته است. سپس عده‌ای از هر قسم، از نماینده پیشن مجلس گرفته تا برخی اساتید دانشگاه، زبان به شکایت می‌گشایند و نسبت به بحران «تجزیه‌طلبی» در کشور اظهار نگرانی می‌کنند.  به عنوان نمونه، منصور حقیقت‌پور، نماینده پیشین مجلس در شبکه اجتماعی ایکس و با هشتک تجزیه‌طلب، در نقد این دیدار نوشته است: «اقای پزشکیان، یونس تبریزلی را می‌شناسید؟! که با ایشان جلسه تشکیل می‌دهید... اگر می‌شناسید واقعاً برای شما متاسفم اگر نمی‌شناسید کسانی که در دفتر شما این جلسه را تشکیل دادند را عزل کنید.»
[۲]  باربیه، موریس (۱۴۰۲)؛ مدرنیته سیاسی، برگردان عبدالوهاب احمدی، نشر آگه.
[۳]  یکی از مفاهیم مورد علاقه مدافعان «ملت قومی – فرهنگی» در ایران، مفهوم «فره ایزدی» شاهان باستانی است. در آثار اوستایی آمده است که فره ایزدی، «فروغی است ایزدی که به دل هرکه بتابد، از همگنان برتری یابد. از پرتو این فروغ است که شخص به پادشاهی می‌رسد، شایسته تاج و تخت می‌شود، آسایش‌گستر و دادگر و همواره کامیاب و پیروزمند می‌شود.» به زبان ساده، پادشاهان ایران باستان، خود را نماینده یزدان بر روی زمین معرفی می‌کردند؛ آموزه‌هایی که به مستبدانه‌ترین حکومت دینی در دوره ساسانیان انجامید.
[۴]  اتفاق، شهرام (۲۰۲۴)؛ چهارخوانش از طباطبایی، انتشارات ایران آکادیما، ص ۳۳۸.
[۵]  به عنوان نمونه،  ژاپن معاصر نیز با مدرنیته سیاسی فاصله زیادی دارد و به توصیف یک اقتصاددان ژاپنی به نام کاواهامی ها جی می، «در ژاپن، حاکمیت دولت موهبتی آسمانی شمرده می‌شود و فرد حقوق خود را از دولت ناشی می‌داند. دولت به این شرط که افراد در خدمت هدف‌هایش درآیند حقوق محدودی به آنان وامی‌گذارد. بدین‌سان، حقوق فردی همواره ابزاری در دست دولت است و نباید به سود فرد به‌کار گرفته شود.» به توصیف باربیه، دولت ژاپن در سیطره یک مثلث قدرت متشکل از (الف) سیاسمتداران حزب ال.دی.پی، (ب) کارگزاران بلندپایه دولتی و (ج) مدیران برخی از شرکت‌های خصوصی هستند. این مثلث قدرت، مسبب کاهش قدرت یا بی‌اثر کردن نقش هیئت دولت و مجلس نمایندگان (دی‌یِت Diete) بوده‌اند.



نظر خوانندگان:


■ جناب شهرام اتفاق، مطلب بسیار پُر بارتان بار دیگر لزوم بررسی وقایع و امور در ایران را از منظر دولت/ دین/ فرهنگ روشن می‌کند. آیا ممکن است در مورد این نکته؛ “مدرنیته سیاسی تنها با دموکراسی و حاکمیت قانون به‌دست نخواهد آمد. بلکه این گوهر گران‌بها، حاصل جدایی «جامعه مدنی» از «دولت» است. تحقق این امر نیز در گرو انفکاک «فرد» به عنوان «شهروند» و «فرد» به عنوان «شخصیت حقیقی» است” بیشتر توضیح بدید؟
مؤلفه‌های این انفکاک کدام هستند؟ چرا در ایران محقق نشده؟ آیا امکان تحقق در ایران هست، تحت چه شرایطی و چه ملزوماتی؟
با سپاس مجید، آلمان


■ با سلام و احترام. دیدگاه نویسنده در مورد ایجاد ملت سیاسی و تشکیل آن مبهم است. اعلام مواضع گروهای سیاسی و اسامی اشخاص را نمی‌توان فقط به عنوان فکت‌های موجود در جامعه متکثر ایرانی مورد اتکا قرار داد. حداقل فهم من از مفهوم ملت سیاسی؛ یکسان سازی فرهنگی، سیاسی، زبانی از جامعه متکثر چند زبانه و چند فرهنگی ایران است که با وجود بیش از یک صد سال از پیدایش به اصطلاح دولت مدرن و علی‌رغم همه سیاست‌های یکسان‌سازی و غارت چه به طریق نرم افزاری و چه شیوه‌های سرکوب سخت افزاری مقاومت می‌کند و پیگیر مطالبات خویش به عناوین و شیوه‌های مختلف است.
بهتر این بود نویسنده محترم مقاله ابتدا فکت‌های موجود در جامعه ایران را اعم از اقوام تشکیل دهنده آن، زبان آن، جغرافیای سیاسی آن، و حتی منابع زیر زمینی و سطحی آن و همچنین ذکر نام گروه‌هایی که بیشترین استفاده را تا به حال از آن برده‌اند و هم چنین در کدام مناطق بیشترین استفاده و انباشت ثروت و منزلت فرهنگی را از زمان پیدایش نفت و سلسله پهلوی از آن کرده‌اند را بر روی صفحه مانیتور تایپ می‌کردند و بعد دنبال چاره کار جهت حفظ و نگه داشتن تمامیت ارضی و سرزمینی و ایجاد یک ملت سیاسی می‌شدند. فقط با شناخت کامل مسئله می‌توان به راه حل درست، منطقی و منصفانه‌ای رسید. را ه حل‌ها در خود شناخت کامل مسئله نهفته است. پاینده باشید!
رودین


■ مجید عزیز؛ شرح مبسوط این نظریات را در سلسله جلساتی بررسی کرده‌ایم. برای دسترسی به فایل‌های صوتی مربوطه، لطفاً به نشانی زیر مراجعه بفرمایید: https://t.me/ArchiveOfLiberalism/560
اتفاق


■ رودین عزیز؛ این «ملت‌های قومی – فرهنگی» هستند که نسبت به یکسان سازی، ادغام یا مستحیل کردن هویت‌های قومی دیگر در درون خودشان اقدام می‌کنند یا از آن منتفع می‌شوند. چرا که شاخص و شناسه ایشان، مولفه‌های قومی – فرهنگی (نظیر زبان، دین، سنت و تاریخ) است. به همین سبب نیز بستر و محمل مناسبی برای رقابت‌های دائمی درباره زبان‌ها، ادیان، سنت‌ها و غیره درون خودشان هستند.
تکثرگرایی واقعی تنها در درون یک «ملت سیاسی» قابل دستیابی است. چرا که «ملت سیاسی» داعیه قومی – فرهنگی ندارد. دلمشغولی یک «ملت سیاسی»، منافع، اهداف و توافقات سیاسی مشترک است و کاری به زبان و دین و سایر ویژگی های قومی – فرهنگی اعضای خود ندارند. به سخن دیگر، مولفه های قومی – فرهنگی (نظیر زبان، دین، سنت و تاریخ) موضوعاتی خارج از گفتمان سیاسی یک «ملت سیاسی» است.
به نظر موریس باربیه، مدرنتیه سیاسی خارج تجربه غرب، حاصل نشده است و حتا هند، ژاپن، به عنوان کشورهایی با کارنامه درخشان در توسعه و دموکراسی، به مدرنیته سیاسی دست نیافته‌اند. در مورد کشوری مثل ایران، دست‌یابی به مدرنیته سیاسی بسی دشوارتر می‌نماید. چرا که جامعه ما در واکنش به افراط های ۴۵ سال گذشته، استعداد زیادی برای درغلطیدن به تفریط دارد. اگر این تفریط با محوریت مؤلفه‌های قومی – فرهنگی شامل زبان، سنت، تاریخ و ادیانی که تا کنون محدود شده بودند، رخ بدهد، سبب خواهد شد تا آتش ناسیونالیسم افراطی مرکزگزایانه در یک سو و مطالبات قومی با گرایش گریز از مرکز در سوی دیگر، شعله‌ور شوند.
برای جامعه ما، فاصله گرفتن از «ملت قومی – فرهنگی» کار آسانی نیست. اما دست کم روشنفکران و نخبگان جامعه باید بدانند که با قایق «ملت قومی – فرهنگی» به ساحل نخواند رسید. بنابراین، اینکه در گذشته، چه کسی در منازعات قومی – فرهنگی مقصر بوده است، و ترکیب اقوام چگونه است و مواردی از این دست، مساله‌ای ثانوی در بحث ما به شمار می‌رود.
اتفاق


■ آقای اتفاق عزیز. مقاله شما کوتاه اما بسیار جالب بود که برای شروع بحث و تفکر پیرامون موضوع فدرالیسم بسیار مفید است. با شما هم‌عقیده‌ام که تکثرگرایی واقعی تنها در درون یک «ملت سیاسی» قابل دستیابی است. در ضمن با لینک تلگرام سلسله جلسات بررسی کتب (جلسات کتابخوانی) آشنا شدم. کار شما بسیار اساسی است.
موفق باشید. رضا قنبری. آلمان


■ آقای اتفاق عزیز، یکی از کاربران فیس‌بوک زیر مقاله شما که من بازنشر کرده بودم نکاتی در نقد این مقاله نوشته است که در اینجا می‌گذارم تا دیگر خوانندگان نیز از نقد و پاسخ شما بهره ببرند:
ناسیونالیسم به‌عنوان یک نیروی هویتی ممکن است پایه‌ای برای توسعه نهادهای مدرن فراهم کند، به شرطی که بتواند خود را با ارزش‌های دموکراتیک و تکثرگرا سازگار کند. در این روایت، «ملت قومی فرهنگی» صرفاً نقطه آغاز است که می‌تواند به‌تدریج به یک «ملت سیاسی» تکامل یابد. بنابراین، رد کامل «پان»ها به‌عنوان عاملی ضد مدرنیته ممکن است ساده‌انگارانه باشد، زیرا تجربه تاریخی بسیاری از جوامع نشان می‌دهد که هویت قومی یا فرهنگی می‌تواند نقش مثبتی در توسعه سیاسی ایفا کند.
این تحلیل با نگاهی تقلیل‌گرایانه، تفاوت میان ملت فرهنگی و ملت سیاسی را بیش از حد ساده کرده و زمینه‌های پیچیده تاریخی و اجتماعی را نادیده می‌گیرد.
اولاً، ادعای اینکه ملت فرهنگی نمی‌تواند به مدرنیته سیاسی برسد، کلی‌گویی است. بسیاری از جوامع توانسته‌اند از درون یک چارچوب فرهنگی، ساختارهای سیاسی مدرن را توسعه دهند، بدون آنکه الزامی برای انکار هویت‌های قومی و فرهنگی‌شان وجود داشته باشد.
ثانیاً، ایده استقلال کامل فرد از ملت در ملت سیاسی، اغراق‌آمیز است. حتی در جوامع سیاسی مدرن نیز، عناصر فرهنگی، زبانی و تاریخی تأثیر عمیقی بر هویت افراد دارند و هیچ قراردادی نمی‌تواند کاملاً این پیوندها را حذف کند.
در نهایت، پذیرش تنوع در ملت سیاسی اغلب به‌صورت ایده‌آل مطرح می‌شود، اما در عمل، بسیاری از این جوامع با چالش‌های بزرگی در زمینه تبعیض قومی، زبانی و دینی مواجه‌اند. بنابراین، تقسیم‌بندی مطلق میان ملت فرهنگی و ملت سیاسی، نه‌تنها از واقعیت‌های تاریخی فاصله دارد، بلکه ممکن است خود به نوعی ترویج یک دیدگاه قطبی بینجامد.
با تشکر از شما و دوستی که این نکات را مطرح کرده‌اند/ حمید فرخنده


■ حمید فرخنده عزیز
با بخش‌هایی از پیام آن دوست شما (کاربر فیس‌بوک) هم‌نظر هستم و با بخش‌هایی از آن نیز همراه نیستم.
۱- جهان طی سده‌های ۱۶۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی شاهد ظهور ملت-دولت‌های جدید بوده است. به توصیف فوکویاما، شکل‌گیری ملت‌ها در بسیاری از جوامع و از جمله در اروپا به ۴ طریق انجام شده است‌: (الف) جابجایی مرزها، (ب) حذف جبارانه و همگن‌سازی قومی، (ج) آسیمیلاسیون یا همگون‌سازی جبارانه فرهنگی و (د) تعدیل هویت‌های موجود.
۲- سپس از قرن نوزدهم به بعد، رفته رفته سر و کله «دولت‌های مدرن» و «ملت‌های سیاسی» پیدا شده است. در طی اين دوره گذار، ملت‌های قومی فرهنگی با اتکا به گرایشات ناسیونالیسم افراطی، مسبب خشونت‌ها و جنگ‌های بزرگی بوده‌اند و خون‌های بسیاری بر زمین ریخته شده است.
۳- از نظر فلسفی، ملت سیاسی یک «برساخته ذهنی» در چارچوب یک مرزبندی جغرافیایی است و در نقطه مقابل، ملت قومی فرهنگی، بر فهمی «ذاتباورانه یا اسنشیالیستی» استوار است. به همین سبب نیز، ملت‌های قومی فرهنگی برای دفاع از هویت صلب خود، مستعد منازعه با درون و بیرون خودشان هستند. در حالی‌که ملت سیاسی عنادی با اقوام، فرهنگ‌ها، ادیان و سنت‌های همسایگان یا اعضای خودش ندارد. چون به «قرارداد اجتماعی» میان همه اعضای متکثر خودش اتکا دارد. این قرارداد اجتماعی صلب نیست. بلکه منعطف و قابل تغییر است.
۴- این ادعا که ملت‌های قومی فرهنگی نیز توانسته‌اند تا به توسعه اقتصادی و سیاسی دست پیدا کنند. ادعای صحیحی است و چهار کشور هند، ژاپن، اسرائیل و ترکیه، شواهد عینی آن هستند. اما توسعه سیاسی آن‌ها ناقص است و این نقص، توسعه اقتصادی و انسانی آن‌ها را نیز با اختلال مواجه می‌کند. چرا که به مدرنیته سیاسی دست پیدا نکرده‌اند.
۵- ملت‌ سیاسی بودن یا نبودن هم‌چون سایر خصوصیات اجتماعی یا اقتصادی، یک پدیده باینری صفر یا یک (یا این یا آن) نیست‌. هم‌چنان که هر کشوری از یک رتبه آزادی اقتصادی (economic freedom index) خاص و متفاوت برخودار است، ملت‌ سیاسی بودن یا نبودن نیز قوت و ضعف‌های خودش را دارد و مقدار تحقق آن همسان نیست.
۶- ملت‌های سیاسی، اقوام و فرهنگ‌ها و ادیان و سنت‌های اعضای خود را پاس می‌دارند. آن‌چنان‌که چیناتاون (Chinatown) در درون ملت سیاسی آمریکا، به حیات اجتماعی و فرهنگی خود ادامه می‌دهد و نه‌تنها کسی مترصد مستحیل کردن آن نیست، بلکه به وجود آن به عنوان نقطه قوت ایالات متحده در پاسداری از تنوع فرهنگی افتخار می‌شود.
۷- روایت غالب و جا افتاده از ملت در جامعه ما، روایتی قومی فرهنگی بوده و این روایت با انبوهی از عواطف و احساسات ملی و قومی درهم آمیخته است و دل کندن از آن بسیار دشوار است. این وضعیت، کار را برای دستیابی به توسعه دشوار و دشوارتر خواهد ساخت.
اتفاق



■ ۱. تاریخ‌نگاری و شکل‌گیری ملت‌ها: برخلاف نظر نویسنده که ظهور ملت-دولت‌ها را به چهار روش محدود می‌کند، باید توجه داشت که فرآیند شکل‌گیری ملت‌ها پیچیده‌تر از این است و نمی‌توان آن را تنها به چهار شیوه جغرافیایی یا فرهنگی محدود کرد. ملت‌ها در تاریخ به دلیل ترکیب عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گوناگون شکل گرفته‌اند و این فرآیند نمی‌تواند تنها به این چهار روش کاهش یابد.
۲. ناسیونالیسم و خشونت: ناسیونالیسم افراطی می‌تواند مسبب خشونت‌ها باشد، اما باید به این نکته توجه کرد که ناسیونالیسم همچنین می‌تواند به اتحاد ملی و حفظ هویت فرهنگی منجر شود. در بسیاری از موارد، این ایده‌ها برای مقابله با استعمار و ابرقدرت‌ها به کار رفته‌اند و نه تنها باعث جنگ نشده‌اند، بلکه موجب بقا و استقلال ملت‌ها شده‌اند.
۳. ملت‌های قومی فرهنگی و دولت‌های مدرن: نویسنده تأکید دارد که ملت‌های قومی فرهنگی مستعد منازعه‌اند، اما این دیدگاه نادرست است. بسیاری از ملت‌های قومی فرهنگی با تنوع‌های داخلی خود همزیستی داشته‌اند و به رغم تفاوت‌ها توانسته‌اند یک هویت مشترک بسازند. از سوی دیگر، دولت‌های مدرن همواره در معرض بحران‌های هویتی و شکاف‌های داخلی بوده‌اند که به دلایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایجاد می‌شوند.
۴. توسعه اقتصادی و سیاسی ملت‌های قومی فرهنگی: ادعای نویسنده مبنی بر اینکه توسعه سیاسی ملت‌های قومی فرهنگی ناقص است، به سادگی قابل رد کردن نیست. بسیاری از ملت‌ها که ویژگی‌های قومی فرهنگی دارند، در مسیر توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌اند. همچنین، نگاه به توسعه به‌عنوان یک فرآیند خطی و یکپارچه اشتباه است و باید این نکته را در نظر گرفت که توسعه، به ویژه در جوامع با تاریخ و فرهنگ غنی، می‌تواند به طرق مختلف صورت گیرد.
۵. قدرت‌های ملت‌های سیاسی در پاسداری از تنوع فرهنگی: در حالی که ملت‌های سیاسی می‌توانند به تنوع فرهنگی احترام بگذارند، باید یادآور شد که بسیاری از دولت‌های مدرن با مشکلاتی در زمینه همگرایی فرهنگی و قومی مواجه‌اند. همچنین، در برخی کشورها، حتی در جوامع با تنوع فرهنگی بالا، فرآیند همسان‌سازی به شدت صورت می‌گیرد که منجر به حذف هویت‌های فرهنگی و قومی می‌شود.
۶. روایت غالب در مورد ملت در جامعه ما: ادعای اینکه روایت قومی فرهنگی از ملت مانع توسعه است، یک نگاه یک‌جانبه است. در حقیقت، احترام به هویت‌های قومی و فرهنگی می‌تواند موتور محرکه‌ای برای توسعه باشد، به‌ویژه در جوامع چندفرهنگی که در آن‌ها تنوع به‌عنوان یک نقطه قوت دیده می‌شود. رسیدن به توسعه نیازمند پذیرش و احترام به این هویت‌هاست، نه حذف آن‌ها.
کریم صمدی


■ با سلام و احترام. اگر  مدرنیته سیاسی را به دگرگونی جوامع و نظام‌های سیاسی از ساختارهای سنتی، اقتدارگرا و سلسله مراتبی به ساختارهای مدرن،  موکراتیک و برابری‌خواهانه تعریف کنیم و ویژگی‌های کلیدی آن را؛ سکولاریزاسیون /ناسیونالیسم /صنعتی‌سازی و سرمایه‌داری /حاکمیت قانون /حمایت از حقوق فردی /بوروکراتیزه کردن بدانیم واز آنجا که در مورد ایران ما، واحدهایی(به قول نویسنده محترم ) قومی_فرهنگی داریم و سوال اینجاست که چگونه با استفاده از متدلوژی چگونگی تشکیل یک دولت مدرن (نه کپی برداری) جامعه ایرانی را به سوی یک همزیستی مسالمت‌آمیز همراه با ویژگی‌های جوامع مدرن سمت و سو دهیم و گفتمان خاص جامعه ایرانی مدرن را پیشنهاد کنیم. البته با توجه به بافت تاریخی فلات ایران و دو گانه تاریخی حاشیه و مرکز و تمام ویژگیهای ذکر شده آن موارد را به همه واحدها تعمیم دهیم.
متاسفانه تا به حال در تاریخ معاصر ما همیشه و شاید در آینده گروه‌های مرکز (dominate) چیرگی فرهنگی، سیاسی، و اقتصادی خود را بر سایر گروه‌های جامعه‌ی ایران حفظ کرده‌اند و اکنون با اقدام به تئوری‌ها جدید و  ساخت گقتمان‌های جدید و فرار به جلو این چیرگی را می‌خواهند تداوم بخشند و این مسئله منازعه اصلی است نه مطالبات گروه‌های حاشیه و اقلیتهای زبانی و فرهنگی..و فراموش نکنیم که عوارض همیشگی که با این سیاست ها همراه است شامل؛ ۱_ یکسان سازی فرهنگی: گسترش ارزش ها و نهادهای مدرن می‌تواند به محو فرهنگ‌ها و سنت‌های محلی منجر شود ۲_ نابرابری و طرد.
مدرنیته می تواند نابرابری های اجتماعی و اقتصادی را به ویژه برای گروه های به حاشیه رانده شده تشدید کند.
پایدار باشید! / رودین


■ رودین گرامی
توجه شما به بحث حاضر، نشانگر درایت شماست و البته، بر حساسیت مسئله برای جامعه گواهی می‌دهد. گمان می‌کنم که پاسخ کلیه پرسش‌ها و نکات مطرح شده، در همین صفحه آمده است و به نظر میرسد که طرح هر بحث جدیدی از سوی من، تکرار مکررات باشد.
اتفاق


■ کریم صمدی گرامی
طرح هر ادعایی، با استناد و ارجاع به دانشوران، صاحب‌نظران و متفکران مربوطه، به همراه ذکر شواهد و مصادیق عینی و تاریخی، به مخاطبان کمک می‌کند تا «پشتوانه‌های نظری» آن دعاوی را تشخیص بدهند. به همین سبب نیز گمان می‌کنم تا سودمندی و اثربخشی این گفتگو، در گرو کاربست چنین شیوه‌ای از سوی همه ما باشد.
اتفاق