همه شواهد حاکی از آن است که «دوران خامنهای» رو به پایان است و مساله جانشینی به مثابه محور مهم دوران پساخامنهای، به مساله روز تبدیل شده است. این سوال در دستور کار سیاست در کشور ما قرار گرفته است که آیا مساله جانشینی خامنهای در چارچوب نظام و بدون بحرانهای بزرگ حل خواهد شد و چگونه؟
شایعترین تحلیل که در تایید آن دلایل مهمی هم وجود دارد، این است که طرح نظام برای جانشینی، انتقال رهبری به مجتبی بن علی، فرزند دوم علی خامنهای است و در ادامه هم این فرضیه بسیار تخیلی مطرح میشود که بن علی، بن سلمان ایران خواهد بود و «انقلاب سفید» دومی در راه است.
برای فهم پروسه جانشینی و بررسی احتمالات مختلف، لازم است که نقش عوامل مهم و تاثیر گذار را بررسی کنیم. جامعه نسبتا بیدار، پرتحرک و به شدت ناراضی ایران، نیروهای اصلاحطلب، مخالفان گذارطلب، براندازان و دولتهای خارجی از جمله عواملی هستند که میخواهند در روند پر کردن خلا ناشی از مرگ خامنهای نقشآفرینی کنند، اما نقش تعیینکننده را گروههای برخوردار حاکمی دارند که تا امروز شاکله نظام قدرت در جمهوری اسلامی را تشکیل دادهاند. سپاه پاسداران، سازمانهای اطلاعات و امنیت بویژه وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، روحانیت حاکم و ابرسرمایهدارانی که بازار صادرات نفت و مشتقات نفتی و واردات را در اختیار دارند، تا کنون توانستهاند ذیل تئوری و ساختار مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، توزیع «ابر رانت»های اقتصادی را در بین خود، بدون توسل به خشونتهای جدی، مدیریت کنند. بخش خصوصی، فنسالاران و دیوانسالاران به مثابه سه گروه برخوردار دیگر، نقش شریک کوچکتر و ناراضی ائتلاف حاکم را بازی میکنند.
سرکوب خشن هر گونه حرکت و تشکل در داخل، ایجاد محور مقاومت در منطقه، پروژههای موشکی و اتمی و درگیر نگه داشتن غرب در بحران خاورمیانه و تحریم ایران و ایجاد «اقتصاد مقاومتی» به مفهوم تضمین تحصیل رانتهای اقتصادی و بوپژه رانتهای نفتی در ارتباط با چین و ورود کالا از این کشور، مهمترین اجزای برنامه کلان راهبردی است که این گروههای برخوردار، زیر رهبری خامنهای بر سر آن توافق کردهاند.
منطقا تا وقتی رابطه اقتصادی با چین به شکل کنونی ادامه پیدا کند، چین روزانه حدود ۱،۵ میلیون بشکه نفت ایران را به حدود نصف قیمت بخرد و در ازای آن بجای دلار، کالای چینی به تجار وارد کننده تحویل بدهد، ائتلاف گروههای برخوردار میتواند به تحصیل رانتهای کلان اقتصادی و حیات خود ادامه بدهد. بنابراین، مستقل از عوامل پیشبینیناپذیری نظیر جنگ و قیام تودهای، تا وقتی غرب، درگیر در باتلاق خاور میانه، ناچار به ادامه و تشدید تحریمها باشد، چین و گروههای برخورداری که به درستی «کاسبان تحریم» نام گرفتهاند، دلیلی برای تغییر راهبردهای کلان کنونی نخواهند داشت و خصلتنمای اصلی جانشینی «تداوم وضع موجود» خواهد بود.
علاوه بر منافع اقتصادی، برای چین درگیر ماندن ایالات متحده در خاورمیانه، تمرکز کامل بر شرق دور را دشوار کرده و از منظر چالش کلان قرن هم دارای اهمیت است.
بنا بر آنچه گفته شد، میتوان به این نتیجه نزدیک شد که سرنوشت جانشینی در نبرد چین و آمریکا تعیین خواهد شد. اگر آمریکا بتواند با منهدم کردن محور مقاومت جمهوری اسلامی در لبنان، غزه، یمن، سوریه و عراق پای خود را از باتلاق خاورمیانه بیرون بکشد و چین را نیز از ادامه خرید نفت ایران منصرف کند، آنگاه میتوان با اطمینان بیشتری از ته کشیدن منابع اصلی رانت و پایان ائتلاف حکومتی، همزمان با پایان دوران خامنهای سخن گفت.
درهم آمیزی منافع گروههای برخوردار حاکم در ساختار مافیایی اقتصاد ایران، شکلگیری گروههای دوراندیش و مستقل در هیئت حاکمه را به امری بعید بدل کرده است و در نتیجه فکر تغییر زمانی در حکومت جدی خواهد شد که کفگیر نفت فروشی و واردت از چین به ته دیگ بخورد. ظاهرا همه محاسبه حکومت این است که غرب بهای سنگین راضی کردن چین را نخواهد پرداخت و چین هم به آسانی از مکیدن خون ایران و درگیر نگه داشتن آمریکا در خاور میانه دست نخواهد کشید و تا چنین است، جانشین خامنهای هر که باشد، باید بتواند ادامه وضعیت موجود را مدیریت کند. اما اگر چین از خرید نفت ایران منصرف شود، آنگاه تمام ارکان قدرت دچار زلزله بزرگی خواهند شد که نتایج آن قابل پیشبینی نیست.
اگر اندکی دوراندیشی در بخشهای موثر حکومت وجود میداشت، میشد آغاز «بن سلمانیسم»، پس از مرگ یا حذف خامنهای را، پیش از آنکه سرنوشت کشور در پکن و واشنگتن تعیین شود، سوژه جنگ قدرت داخلی و امری محتمل دانست. اما تا وقتی ادامه وضعیت موجود، و امید به تداوم سیاست تاکنونی چین، تعیینکننده گزینه مطلوب حاکمیت باشد، شانسی برای بن سلمانیسم وجود نخواهد داشت.
با فرض تغییر سیاست چین، جنگ اجتنابناپذیر قدرت، نظام ج.ا. را درگیر بحران فروپاشی خواهد کرد و برای توسل به بن سلمانیسم دیر خواهد بود. چه در ادامه وضعیت موجود و چه پس از فروختن ج.ا. به آمریکا، چین شیشه عمر نظام را در چنگ دارد و آنرا ارزان از کف نخواهد داد و در همه حال، خامنهای دوم، بر فرض جانشینی، سرنوشتی بهتر از پدرش نخواهد داشت!
چه ادامه وضعیت موجود و چه اوجگیری جنگ قدرت، به نظر میرسد که پایان دوران خامنهای با پایان جمهوری اسلامی فاصله چندانی نداشته باشد و ایران به ناگزیر، گزینه خود را برای تغییر روی میز خواهد گذاشت که بوی زن-زندگی-آزادی میدهد و تشابه چندانی با بن سلمانیسم ندارد!
■ با درود بر جناب پورمندی و تشکر از مقاله ارزنده اشان. پیشنهاد میکنم چند نکته زیر نیز در چارچوب همین مقاله مورد توجه قرار گیرد.
اول، احتمال بالا گرفتن جنگ قدرت در درون اردوگاه اصولگرایان. زیرا با حذف فیزیکی رئیسی و نیز کنار گذاشته شدن احمد خاتمی از هیات مدیره مجلس خبرگان و نیز جلوگیری از ورود آملی لاریجانی به مجلس خبرگان از یک سو و کاهش نفوذ و مشروعیت خامنه ای در درون الیت حاکم (اعم از اصولگرا و اصلاح طلب) به دلیل اشتباهات راهبردی او و اصرار غیر موجه بر ادامه دشمنی با آمریکا و کوبیدن به طبل نابودی اسرائیل که کشور را به بن بست کنونی رسانده است از سوی دیگر؛ وضعیت فعلی را میتوان آتش زیر خاکستر دانست. آتشی که با تضعیف بیشتر موقعیت خامنه ای، مرگ و یا کشته شدن او میتواند با علنی شدن مخالفتها با رهبری مجتبی خامنه ای شعله ور شود. گروه های مختلف مافیایی آخوندی- مالی-نظامی با ملغمه ای از انگیزه های ایدئولوژیک و وسوسه دست یابی به قدرت و میلیاردها دلار رانت نفتی ممکن است برای کنار زدن یکدیگر به خشونت متوسل شوند.
دوم، بازیگری روسیه. نفوذ اطلاعاتی و سیاسی روسیه در کشور قابل انکار نیست و پوتین که ظاهرا برای رهبری رئیسی برنامه ریزی کرده بود و از حذف او بر آشفته شد میتواند در قبال امتیازاتی مثلا در اکراین حمایت سیاسی و اطلاعاتی و نظامی از رژیم را کاهش دهد. فراموش نکنیم که دست یابی ایران به بمب اتمی بر ضد علایق روسیه (و نیز چین) است. بنابراین اگر رژیم زیر فشار فزاینده غرب بخواهد به سوی سلاح هسته ای برود مسلما روسیه مخالفت و کارشکنی خواهد کرد.
سوم، فرصت طلبی نتانیاهو. آرزو و تلاش دولت اسرائیل در سالهای اخیر، بخصوص پس از شروع جنگ غزه و اکنون لبنان، کشاندن پای آمریکا به درگیری با ایران برای از بین بردن برنامه های هسته ای و موشکی ایران و تخریب زیر ساختها و تاسیسات نفتی و تضعیف کشور بوده است بطوری که برای سالها خطری از سوی ایران او را تهدید نکند. موقعیت کنونی با بازگشت ترامپ به قدرت ایده ال نتانیاهو و افراطیون اسرانیل برای عملی شدن این برنامه است. بنابراین ممکن است حتی قبل از شروع به کار دولت ترامپ در دو ماه آینده اسرائیل از طریق ترورهای برنامه ریزی شده در سطوح بالای سیاسی نظامی ایران و تخریب و بمباران مراکز حساس هسته ای و نظامی و تاسیسات نفتی عملاکار را به جنگ بکشد.
نهایتا، بنظر میرسد راهبرد اصلی ترامپ ایجاد تحریم های فلج کننده برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره در نقطه ضعف کامل آن و به امضا رساندن قراردادهای تحقیر کننده باشد تا نتواند هیچگونه مانعی بر سر راه عادی سازی روابط کشورهای عربی و اسرائیل ایجاد نکند. در این راه مسلما اروپا با او همراهی خواهد کرد و چین هم بعید است به خاطر ایران در مقابل آمریکا بایستد. بخصوص آنکه برنامه بازیابی رشد اقتصاد چین نیاز به همکاری و بازارهای دو قدرت بزرگ اقتصادی دیگر جهان یعنی آمریکا و اتحادیه اروپا با آن دارد.
خسرو
■ جناب پورمندی گرامی. درود بر شما.
من با برداشت کلی شما در این نوشتار ازجمله و بویژه سطر پایانی آن همسو هستم. یعنی اگر پس از خامنهای جمهوری اسلامی باقی بماند که امکان آن هم زیاد نیست، بن علی نه بن سلمان که کاریکاتوری از حاکم بی خرد و کودک صفت کره شمالی خواهد شد، که امکان آن نیز بسیار اندک است. هرچند چین و روسیه احتمالاً از او پشتیبانی کنند، اما رقابت داخلی میان گروههایی که شمااز آن یاد کردید، آنچنان تیز و خام طمعانه است که بن علی پشتیبانان داخلی چندانی نخواهد داشت.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی ۲۸ آبان ۱۴۰۳
■ جناب پورمندی؛ روح حاکم بر تحلیل جنابعالی این است که سرداران و مافیای قدرت در پساخامنهای، تن به “بن سلمانیسم” نخواهند داد اما از یک نکته کلیدی از نظر دور ماندهاست! نکته این است که هیچ سیستم دیکتاتوری یا اقتدارگرا، به سادگی از قدرت کنار نخواهد رفت اما اینجا مشخصا در باره کشورمان ایران، واقعیت این است که مافیای قدرت، راهی جز عقب نشینی ندارد زیرا هم در داخل و هم در خارج تحت فشارهای شدید است واین فشارها، روز به روز تشدید خواهد شد، بنابراین جمهوری اسلامی فرجامش مشخص است: بن سلمانیسم و اصلاحات تدریجی یا فروپاشی و سقوط... به نظرم گزینه اول با توجه به واقعیتهای ایران، محتملتر است.
ارادتمند: محمد علی فردین
■ از قرار معلوم تاثیر اظهارات عباس پالیزدار با همکاری دوستانش در وزارت اطلاعات برای جا انداختن بن سلمانیسم شیعی در حال آشکار شدن است و این بار قرار است آقا مجتبی سکاندار کشتی اصلاحات از بالا جا انداخته شود. بیخود نیست که عدهای این نظام را قابل اصلاح میدانند و حالا باید یخ زده منتظر بمانند با این امید که “الهی فال زینب راست باشد” و دو باره دستیار ولی فقیه جدید برای حفظ نظام شوند. باید مواظب و هشیار بود که تراوشات اتاق فکر نظام نباید اساس تحلیلها قرار گیرد و فعالان سیاسی و بدنبالش مردم را به سرگردانی فکری و عملی سوق دهد.
با درود سالاری
■ # با تشکر از خسروی گرامی که بحث را بازتر کردند، در شرایط دشواری که داریم، ناگزیر به هم اندیشی و راه جویی مشترک هستیم. طبعا در شرایط عدم وجود یک نیروی اپوزیسیون مورد اقبال مردم، وقتی شیرازه اقتدار حاکم دچار بحران جدی شود، نقش عوامل خارجی که به آنها اشاره کردید، پر رنگ تر خواهد شد. همه امید ما این است که ایران از بحرانهای سنگینی که در راه هستند، به سلامت عبور کند.
# با تشکر از آقای خراسانی، جناب فردین گرامی!
من هم امیدوارم که حکومت تن به عقبنشینی بدهد و با اقدامات اصلاحی، جامعه را به ثبات و آرامش هدایت کند. متاسفانه اما، خوش بینی شما را ندارم . ساختار قدرت در ایران به گونهای ست که توافق برای عقب نشینی منظم را ممتنع میکند. فعلا اگر توافقات موجود برای ادامه وضعیت فعلی به بن بست بخورند، سیر محتملتر ، نوعی هرج و مرج، همراه با خشونت و شورش های مختلف خواهد بود .چیزی به مرتب خشونت بار تر و پر آشوب تر از دوران دوازده ساله بعد از شهریور بیست و دوران بعد از انقلاب فرانسه، منظور من است. در این دوران، طبعا هم در بالا و هم در پایین ، شاهد تنشها و درگیری های زیادی خواهیم بود تا سرانجام قدرت تازهای شکل بگیرد. امیدوارم این بدبینی من بی پایه باشد و به همت نیرو های خواستار اصلاح، تحول و گذار، یک اجماع نخبگانی شکل بگیرد و کنترل کار از دست عقلای جامعه خارج نشود.
با ارادت پورمندی
■ جناب پورمندی! با تشکر از توجه شما به اظهار نظر ها. چون اظهار علاقه کرده اید با همفکری راه هایی برای نجات کشور از بلیه ای که در آن گرفتار شده پیدا شود پیشنهاد زیر را مطرح میکنم:
مسلما دوستان اطلاع دارند که وضعیت کشور بسیار ناگوار است و کثیری از هموطنان ناراحت و عصبی هستند. فردی نوشته بود این حد از نفرت مردم از حاکمیت را در طول عمرش به یاد ندارد. در این جو تشویش و نگرانی و نا امیدی مردم نسبت به آینده از رهبران و فعالان سیاسی اپوزسیون انتظار میرود ابتکاری به خرج داده و راه کاری پیشنهاد کنند. دیروز خواندم آقای قوچانی، روزنامه نگار اصلاح طلب معروف که عضو مرکزیت حزب کارگزاران سازندگی است گفته بود با این قانون اساسی به توسعه نمی رسیم. خبری هم از ملاقات خانم فائزه هاشمی با دکتر پزشکیان منتشر شد بود که نشان میدهد حتی کارگزاران سازندگی که نزدیکترین گروه های اصلاح طلب به حاکمیت هستند از جو موجود در جامعه وحشت زده شده اند و شاید هم نگران شورش های مردمی هستند. شاهزاده رضا پهلوی هم با آنکه اعلام رهبری مبارزات اپوزسیون را کرده است هنوز برنامه خاصی ارائه نداده.
بنظرم اگر در این شرایط شماری از رهبران سیاسی اپوزسیون (از همه نحله های فکری و سیاسی) طی متن کوتاهی پیچیدگی و بحرانی بودن شرایط کشور و مسیولیت مستقیم خامنه ای، و هسته سخت قدرت در سقوط کشور به این شرایط و مستمسک قراردادن قانون اساسی برای اقدامات خود را تذکر داده و به اپوزسیون و مردم به جان آمده ایران پیشنهاد کنند که قدمی پیش گذاشته و خواستار امضای نامه ای برای ارائه به سازمان ملل و دیگر سازمانهای حقوق بشری و پارلمانهای کشورهای آزاد در رد قانون اساسی فعلی ایران و درخواست برگزاری رفراندمی آزاد، زیر نظر سازمانهای بین المللی، برای تعیین مشروعیت و مرجعیت قانون اساسی از نظر مردم ایران را کنند، این پیشنهاد مورد توجه و استقبال مردم قرار گیرد. زیرا:
اولا درخواست رفراندم قانون اساسی ابتدا توسط مهندس میر حسن موسوی مطرح شده و مسلما مورد تائید طرفداران ایشان، که هنوز هم باید قابل توجه باشند، و نیز اصلاح طلبانی، مخصوصا افراد جوان، که فکر میکردند با رای دادن به پزشکیان اتفاقی در کشور می افتد و اکنون متوجه اشتباه خود شده اند، قرار میگیرد،
ثانیا از آن زمان تا کنون تحولات زیادی پیش آمده و افرادی مانند مهدی نصیری و روحانیون قم به صراحت از حاکمیت تبری جسته و اصولا نظریه ولایت فقیه را رد کرده اند و این فرصتی برای ثبت نظرات آنها در این مخالفت است،
ثالثا، ابراز نظر افرادی مانند آقای قوچانی که ضمن عضویت در حزب کارگزاران سازندگی بنا به دلایل شغلی و سوابق خود ارتباط گسترده ای با گروه های مختلف به خصوص تحصیل کردگان و فعالان اجتماعی-سیاسی دارند نشان میدهد که این خواسته به یک خواست اجتماعی تبدیل شده است،
رابعا این درخواست غیر قانونی نیست و کسی را نمی توان برای اصلاح قانون اساسی کشور مواخذ و یا زندانی کرد.
در ضمن میتوان با هماهنگیهای قبلی پشتیبانی چهره های سیاسی-اجتماعی شناخته شده در سطح جهانی مانند شیرین عبادی، نرگس محمدی، نسرین ستوده، مصطفی تاجزاده، سعید مدنی و دیگر زندانیان سیاسی را نیز به دست آورد. فکر میکنم اگر این نامه درست تنظیم و اهمیت آن برای مردم کشور به عنوان حرکتی صحیح و مدنی خشونت پرهیز برای رهایی از شر حاکمیت مستبد، عقب افتاده و مسئولیت نشناس بخوبی روشنگری شود به احتمال زیاد با اقبال جامعه حداقل در مراکز شهری و بین تحصیلکردگان مواجه شود. میتوان در نامه تصریح کرد که هنگامی که شمار امضا کنندگان نامه از رقم معینی (مثلا یک میلیون) عبور کرد آنرا به ریاست سازمان ملل و دیگر سامانهای حقوق بشری تسلیم خواهند کرد.
این حرکت در شرایط کنونی که رژیم کاملا مستاصل بوده و با بازگشت ترامپ به قدرت نگران موجودیت خویش است میتواند موجب وحشت و عقب نشینی او شده و مثلا با آزادی زندانیان سیاسی، لغو قانون حجاب اجباری، آزادی اینترنت و غیره در صدد تلطیف جو و نشان دادن اینکه این قانون اساسی ضد مردمی نیست شود. امیدوار این پیشنهاد مورد توجه قرار گیرد.
خسرو
■ خسرو گرامی! همانطور که اشاره کردید، تشکیل وسیعترین ائتلاف ملی حول خواست رفراندم قانون اساسی، میتواند زمینهساز یک گذار مسالمتآمیز به دموکراسی باشد. چیزی برای اضافه کردن به آنچه در امتیازات این مطالبه و راه نوشتید، ندارم. لابد میدانید که بعد از انتشار بیانیه ۱۵ بهمن مهندس موسوی و طرح سه مادهای رفراندم، بیش از ۳۵۰ تن از الیت سیاسی داخل کشور، طی بیانیهای، به دفاع از مفاد بیانیه مذکور بر خاستند. پس از آن هم، جلسهای با شرکت برخی از امضاکنندگان داخل، داخل زندان و شماری از حامیان خارج، تشکیل شد که جلسه پر باری بود. شماری از دوستان داخل، پس از این نشست، دستگیر و روانه زندان شدند. بعد از آن پیگیری طرح رفراندم در داخل به کندی و پراکندگی دنبال شد. متاسفانه در خارج ، به دلایل و بهانههایی که برای من قابل فهم نیست، تا کنون هیچ حرکت جدی در دفاع از این راه، سر نگرفته است. اصلاحطلبان محافظهکار و سرنگونیطلبان چپ و راست، علاقهای به سرمایه گذاری در این راه ندارند و در عمل «نجات ملی» را اولویت اول خود نمیدانند و عملا تنها گذار طلبان خشونت پرهیز کوشندگان ثابت قدم در این راه هستند. انتشار یک اعلامیه پر امضا در خارج میتواند گام مثبتی باشد، اگر با گامهای بعدی و نهاد سازی در مسیر «جبهه نجات ملی» پشتیبانی شود و حرکتی منفرد باقی نماند. باید دید که چگونه می توان شمار بیشتری از نهاد ها و شخصیت های موثر را به حمایت از این فکر برانگیخت.
با ارادت پورمندی