این عنوان گفتار من در همایش دهم اتحاد جمهوریخواهان است. در این گفتار بویژه به مناسبت بیستمین سال انتشار منشور جمهوری و تاسیس اتحاد جمهوریخواهان ایران، بر نکات زیر تاکید کردهام.
۱-تدوین و انتشار منشور جمهوری و اجتماع باشکوه برلین برای تاسیس اتحاد جمهوریخواهان ایران، نتیجه همافزایی تاثیرات سه عامل زیر بود.
عامل نخست، سر بر آوردن یک جریان بزرگ لیبرال و سوسیال دموکراتیک از درون چپ ایران، اعم از چپ مارکسیستی و چپ مذهبی بود. شکست انقلاب بهمن، شکست برنامه و سیاست چپ در این انقلاب - و مهمتر از این دو، شکست تمام عیار آنچه «اردوگاه سوسیالیسم» خوانده میشد، چپ ایران را دستخوش تحولات عظیمی کرد که یکی از نتایج بزرگ آن پیوستن وسیع چپهای سابق به لیبرال-دموکراسی و سوسیال-دموکراسی بود. این نیروی بزرگ در جستجوی خانه سیاسی جدید خود، به جمهوریخواهی روی آورد.
عامل دوم که روند گردهم آمدن را تشدید کرد، خطری بود از ناحیه دولت جرج بوش - با قرار دادن ایران در محور شرارت، متوجه تمامیت ارضی و آ ینده ایران شده بود.
عامل سوم نیز این واقعیت بود که در دولت دوم خاتمی، موتور اصلاحات از نفس افتاده و اصلاحات در چارچوب قانون اساسی به بنبست رسیده بود.
تاثیرات این سه عامل، گرچه در هدایت نیروهای دموکراسیخواه به سمت «جمهوریخواهی» هم راستا بودند، اما در زمینههای مهم دیگری میتوانستند بسترساز واگرایی باشند.
۲- منشور جمهوری که زیر هژمونی گفتمان گذار از ج.ا. تدوین شد، با داشتن مقدمه تحلیلی، راهبرد روشن مبتنی بر «گذار» و ترسیم خطوط کلی سیمای ایران فردا، در عمل به سند برنامهای یک «حزب جمهوریخواه گذارطلب» بدل شد. این امر راه ورود بیدغدغه جمهوریخواهان اصلاحطلب، جمهوریخواهان فدرالیست و جمهوریخواهان برانداز به درون اتحاد را سد میکرد.
۳- تدوین اساسنامهای بر اساس عضویت حقیقی و اصل هر نفر یک رای، راه ورود احزاب دیگر به صورت عضو حقوقی به درون اتحاد را بست.
۴- اجا با سند برنامهای و اساسنامه حزبی، خود را در چنبره مناسبات حزبی محدود کرد، بدون آنکه داعیه «تشکل فرا گیر جمهوریخواهان» را کنار بگذارد. این امر بسترساز اصلی چالشهای بعدی در درون اجا بوده است.
۵- حضور غیر رسمی، اما نیرومند احزاب و گروههای سیاسی موجود، در اجا و پیوستن بخشهایی از جمهوریخواهان اصلاحطلب و یا برانداز که نه به منشور باور و نه به آن التزام داشتند، اتحاد را از همان فردای تاسیس، با چالشهای بزرگی در درون و بیرون مواجه ساخت که به لاغر شدنهای مستمر، یک انشعاب بزرگ و انشعابات اعلام نشده کوچکتر منجر شد.
۶- در نتیجه این تناقضات، اجا هم از تبدیل شدن به یک حزب جمهوریخواه گذارطلب، بر اساس منشور جمهوری باز ماند و هم نتوانست به جبهه وسیع جمهوریخواهان تبدیل شود.
۷- بویژه تحت فشار چالشهای یاد شده، اجا نتوانست به اندازه کافی و موثر با جنبشهای بزرگ سبز و زن-زندگی-آزادی پیوند برقرار کند.
۸- امروز، با نگاه به راه طی شده، این پرسش در مقابل ما قرار دارد که آیا گزینه مناسبتری وجود نداشت؟ آگر بهجای ایجاد یک تشکل «متعین نامتعین !!» به سراغ تشکیل جبهه وسیع جمهوریخواهی حول برنامه کلی تاسیس یک جمهوری عرفی که در آن همه مقامات منتخب مردم و قابل عزل به وسیله مردم باشند، میرفتیم، آیا به نتایج بهتری نمیرسیدیم؟
۹- به این سوال نمیتوان پاسخ روشنی داد، اما میتوان بطور قطع گفت که ایجاد جبهه یا ائتلاف وسیع جمهوریخواهان یک ضرورت درنگ ناپذیر است که نیازمند برنامهریزی و اقدامات سنجیده است.
۱۰- تشکیل همگامی جمهوریخواهان مرکب از اجا، هجا، حزب چپ، جبهه ملی اروپا و جبهه ملی -سازمانهای خارج از کشور، گام مهمی در راستای درس آموزی از گذشته و حرکت به سوی جبهه فراگیر جمهوریخواهان است.
۱۱- نگاهی به منشور همگامی نشان میدهد که این منشور هم، نظیر منشور جمهوری، در خدمت تشکل محدود جمهوریخواهان گذارطلب قرار دارد و فاقد ظرفیت و انعطاف لازم برای تشکیل جبهه وسیع جمهوریخواهی است.
۱۲- در شرایطی که خطر جدی فروپاشی کشور ما را تهدید میکند، همه ما جمهوریخواهان باید نجات ملی را در صدر اولویتها و برنامههای خود قرار بدهیم و در عمل نشان بدهیم که جمهوریخواهان پیگیرترین میهندوستان کشورند و میتوانند مدافع پیگیر تشکیل «جبهه نجات ملی» به منظور تحمیل رفراندم قانون اساسی به حکومت و گشودن راه برپایی مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید باشند.
■ آقاى پورمندى عزيز
مطلب شما را که ظاهرا متن سخنرانى شما در گرد همايى جمهورى خواهان است با علاقه خواندم.
نخست يک تذکر دو ستانه در رابطه با مطلب شما: براى من و امثال من که با جزييات سياسى و سازمانى جمهورى خواهان آشنايى کافى ندارند، حاشيه هايى در مطلب شما براى تو ضيح بيشتر مطالب شما لازم مى آيد، به عنوان مثال من نوعى نمىداند که اجا (احتمالا: اتحاد جمهورى خواهان ايران) چيست وبا هجا چه فرقى دارد. يا گذار طلبان چه تفاوت ماهوى با بر اندازان دارند. من با اطمينان مىدانم که مطالب نشريه ايران امروز در محافل دانشگاهى (به ويژه دموکرات، چپ گرا و آزاديخواه) خوانده مىشود و مورد بحث قرار مىگيرد. از اينرو در تنظيم متونى که براى انتشار در اين نشريه انتخاب مىشوند بايد دقت شود که خواننده مقيم داخل ايران هم بتواند به راحتى خط و ربط اش را تشخيص دهد. اميدوارم که اين تذکر دوستانه به عنوان خرده گيرى تلقى نشود.
بارى، مطلب شما حاوى نکات بسيار مهمى بود که به نظر من بايد که در نوک پيکان گفتگو هاى ضرورى اپوزيسيون قرار بگيرد. نکته مرکزى و نقطه ثقل مطلب شما همانا ضرورت تشکيل جبهه نجات ملى ايران است. الان ديگر وقت آن گذشته که گروه هاى اپوزيسيون نخست با تشکيل بلوک هاى جداگانه (جمهورى خواهان، مشروطه خواهان و غيره) به مذاکره براى همکارى بپردازند.
سير وقايع بر نامه عاجلترى را طلب مى کند. بسيارى از محافل دانشگاهى و روشنفکرى داخل به طور کلى از نيرو هاى جبهه اصلاحات قطع اميد کردهاند. پاسيو بودن آنها در طول سالهاى اخير کمکى به شرايط فعلى و موفقيت آنها در “تسخير” دولت نمى کند. شما به زن يا مرد جوانى که با بهترين نمرات از دانشگاه هاى معتبر ايران فارغ التحصيل شده، و دنبال پذيرش از دانشگاه هاى اروپايى و يا آمريکايى است نمى توانيد بگوييد صبر کن، شايد اوضاع بهتر بشود. اين نخبگان حق دارند که دو روزه عمر خود را آنطور که دوست دارند بگذرانند، به خارج بيايند و ادامه تحصيل بدهند يا مشغول کار بشوند. گر چه تا جايى که من مى دانم کمى پس از خروج از ايران دپرسيون و غم دورى از خانه و کاشانه گريبان آنها را مى گيرد و در ماه ها و سال هاى نخست ادامه تحصيلات يا کار دچار مشکلات روحى عديده مى شوند و قدرت کار آيى شان بسيار کمتر مى شود. خطر واقعى براى کشور ما همين است که طبقه متوسط جامعه که حامل دموکراسى، پيشرفت، تفکر غير مذهبى و غير سنتى است روز به روز بيشتر آب مى رود. بدتر آنکه همراه با نااميدى به بهتر شدن اوضاع مملکت، ميل و شوق به باز سازى کشور در ميان جوانان به شدت رو به کاهش است. سرکوب و کشتار بىرحمانه جوانان در طول جنبش زن، زندگى، آزادى اميد به بهبود شرايط زندگى در ميان نسل بعدى جامعه را از آنان گرفت و به نظر من اين خسران جبران ناپذير از تمامى ضرباتى که جاکميت جمهورى اسلامى در طول اين سالها به اقتصاد و جامعه ايران وارد کرده کارى تر است.
اينها مسائلى است که خود شما بهتر از من مى دانيد و نياز به ياد آورى شان نيست، اما من اينها را با بغض در گلو مىنويسم و اميدوارم که حرف هايم بر دل ميهن دوستان و دلسوزان بنشيند. لب کلام من اين است: جمهورى خواهان که شما از جمله مبارزان صفوف آنان هستيد بايد که با نهايت تواضع و صبورى حصار سال هاى سال عدم گقتگوى رودر رو و مستقيم با ساير نيرو ها و از جمله مشروطه خواهان را بشکنيد و بر سر يک چهارچوب منطقى و عملى اتحاد به توافق برسيد. در آن جبهه و در ميان اطرافيان رضا پهلوى نيروهاى بى خرد، کوته نظر و کوته بين کم نيست. اما جاى اميدوارى است که هنوز مقالات زنده ياد داريوش همايون خوانده مى شود و افکار او در ميان گروه هاى مشروطه خواه هواداران زيادى دارد. گر چه متاسفانه صداى اين افراد در هياهوى فحاشان و قوادان گم شده است.
همانطور که شما به درستى اشاره کردهايد، شرط پيروزى ما در تشکيل جبهه وسيع جمهورى خواهان در درجه نخست و اتحاد وسيعى براى نجات ايران در درجه بعدى است. براى شما و همرزمانتان در اين راه دشوار آرزوى پيروزى دارم.
با احترام وحيد بمانيان
■ آقای بمانیان عزیز!
از اظهار لطف شما سپاسگزارم. از اینکه از اثر گزاری مطالب سایت ایران امروز در محافل روشنفکری و سیاسی کشور خبر میدهید، عمیقا خوشحال هستم. همانطور که اشاره کردید، اجا مخفف نام اتحاد جمهوریخواهان ایران و هجا هم نام اختصاری همبستگی جمهوریخواهان ایران هستند. البته ضرورت معرفی گروههای سیاسی خارج از کشور را انکار نمیکنم، اما خوشبختانه با فیلتر شکن هم میتوان در گوگل و چت جی پی تی جستجو کرد و به اطلاعات زیادی دست یافت. کوتاه کردن نام احزاب و تشکلها، حداقل در آلمان که من زندگی میکنم، بسیار مرسوم است و همه احزاب بزرگ با اشکال کوتاه شده نامشان نظیر SPD ,AFD, FDP, CSU ,CDU و ... نام برده میشوند.
علاوه بر مواردی که به درستی به آنها اشاره کردید، امروز شکست استراتژی محاصره اسرائیل به اتکای محور مقاومت، به مثابهبخشی از راهبرد کلان ایجاد عمق استراتژیک و تامین امنیت ج.ا. شکست خورده است و حکومت بر سر دو راهی سرنوشت ساز قبول شکست و رها کردن محور مقاومت و یا کشاندن کشور به یک جنگ بدفرجام قرار گرفته است. زمزمههای مربوط به رفتن به سمت تولید بمب اتمی هم ناشی از همین بنبست راهبردی است. حکومتی که کار را به اینجا کشانده، قادر به خارج کردن کشور از ورطه بحران و خطر جنگ نیست و این امر ضرورت و فوریت تشکیل «جبهه نجات ملی» را ده چندان کرده است. طبعا اگر «رفراندم قانون اساسی» شعار محوری این جبهه باشد، نیازی به این نیست که از کسی کارت شناسایی مطالبه شود. خود این «راه» ، «همراهان» را بسیج می کند.
کسی که دنبال اعمال خشونت، جنگ افروزی و تکیه بر قدرت های خارجی نباشد، یک عضو بالقوه این جبهه است. در چارچوب این راهبرد، میتوان، در مسیر فراگیر کردن مطالبه رفراندم قانون اساسی، بزرگترین کارزار آشنایی با قانون و نوشتن قانون اساسی را به راه انداخت تا قانون اساسی جدید با مشارکت وسیع مردم نوشته شود و همه رقابتها هم به کانال قانون و قانون اساسی هدایت شود. همچنین این راهبرد از ظرفیت طرح مطالبه برکناری خامنه ای، به عنوان مانع اصلی تحقق رفراندم و عامل اصلی شکست استراتژی امتیت ملی و انتقال مسولیت های او به یک شورای موقت رفراندم، هم برخوردار است.
«جبهه نجات»، ضمن آنکه مرکز ثقل بودن داخل را تصریح میکند، مناسبترین راه ها را هم در دسترس ما فعالین خارج قرار می دهد تا در کارزار تدوین قانون اساسی و بسیج ملی و بینالمللی برای استعفا یا برکناری خامنهای سهم موثری داشته باشیم.
با احترام متقابل پورمندی
■ آقای پورمندی عزیز. نکات بسیار مهمی را مطرح کردید که من هم اجمالأ به چند نکته و سؤال میپردازم. در این نکته تردیدی نیست که میهن ما در شرایط بسیار دشواری است؛ و هر ایرانی باید سهم خود را در پیدا کردن و پیمودن راه نجات، ادا کند.از من همین جملات کوتاه برمیآید که عرض میکنم.
۱- نوشتهاید که «کسی که دنبال اعمال خشونت، جنگ افروزی و تکیه بر قدرت های خارجی نباشد، یک عضو بالقوه این جبهه است». به نظر شما رضا پهلوی متکی بر قدرتهای خارجی است؟ و شرایط عضویت ندارد؟ البته شما «رفراندم قانون اساسی» را نیز به عنوان شعار محوری مطرح نمودید. اگر یک ایرانی پذیرای کمک خارجی برای پیشبرد سیاست خود باشد، آیا از حق و چارچوب آزادی شهروندی خود عدول کرده است؟ (ژنرال دوگل با کمک متفقین فرانسه را آزاد کرد، بدون اینکه به استقلال آن کشور لطمه بزند). توجه دارید که بحث بر سر اصول است.
۲-آیا این «حق» را برای یک سیاستمدار به رسمیت میشناسیم که خودش روش مبارزه خودش را (در چارچوب حقوق بشر) انتخاب کند؟ از جمله گرفتن کمک از کشور خارجی؟
۳- شما جمهوریخواه هستید، بنده هم همینطور. در بطن جمهوریخواهی، رعایت رأی اکثریت برای تمشیت امور کشورداری نهفته است. اگر اکثریت ایرانیان در یک رفراندوم به سیستم مشروطه رأی دهند، من نیز به عنوان یک جمهوریخواه ملزم به قبول آن هستم. غیر از این است؟
۴- آقای بمانیان به درستی ضرورت «اتحاد وسيع براى نجات ايران» را مطرح کردند که البته با نظر شما که «رفراندم قانون اساسی» شعار محوری این جبهه باشد، تناقضی ندارد. تا چنین رفراندمی، شاید راه کوتاه باشد، اما بسیار بسیار دشوار است. از نظر محتوا، به نظر من باید این جبهه از تمام افراد و نیروهایی که به «منشور حقوق بشر» معتقدند، تشکیل شود. و برعکس، به طور روشن و صریح، کسی که در اداره امور جامعه «نصوص مقدس» را به رأی مردم ترجیح میدهد، در این جبهه جایی ندارد. این نکته است که باید مورد توجه دقیق باشد. آیا نباید از امثال خاتمی و موسوی و کروبی خواست، که صریحأ موضع خود را در این باب، روشن اعلام کنند؟ نصوص مقدس یا رأی مردم؟!
سلامت و موفق باشید. رضا قنبری. آلمان
■ آقای قنبری عزیز! با پوزش از تاخیر ،
کوشش می کنم در حد مقدورات یک کامنت به ۴ سوال شما پاسخ بدهم..
۱- شواهد نگران کنندهای که حاکی از تکیه رضا پهلوی بر قدرتهای خارجی است، متاسفانه کم نیستند. اما اینکه آیا او - و هر کس دیگری - حق شرکت در جبهه نجات ملی را دارد یا نه، از نگاه من به رابطهای مربوط میشود که با شعار محوری جبهه برقرار می کند. هر کس که برای تحمیل و به کرسی نشاندن رفراندم قانون اساسی پا پیش بگذارد، باید مقدمش را بدون هر گونه پیش شرطی گرامی داشت. این شخص میتواند خاتمی، لاریجانی، روحانی، قالیباف و.. یا رضا پهلوی، امیر طاهری یا فلان فرشگردی باشد. از نگاه من، این «راه» است که«همراه» را پیدا می کند و نه برعکس! راه رفراندم و راه براندازی، دو راه متفاوت هستند.
۲- قضاوت پیرامون یک سیاستمدار و یا یک گروه سیاسی، ذیل مفاهیم حق و ناحق صورت نمیگیرد. هر گروهی آنها را از منظر خاص خود قضاوت میکند. منشور حقوق بشر، که به آن اشاره کردید، در خیلی از زمینهها میتواند مبنای قضاوت باشد، اما در مقوله دریافت کمک از دولت های خارجی، احتمالا چندان کارساز نیست. دریافت کمک را نمیتوان «اصولا» اثبات یا نفی کرد. به باور من این کار باید تابع سه شرط اثبات ضرورت، شفافیت و رعایت اندازهها باشد. دو شرط اول شاید نیاز به توضیح نداشته باشند، اما روی شرط سوم باید کمی مکث کنیم. هر حکومتی، در درجه اول موظف است که در مناسبات با کشور های دیگر، بیشترین سهم از کیک های ثروت، قدرت و منزلت را از آن کشور خود کند و مطلقا حق ندارد چیزی از امکانات کشورش را به کسی ببخشد. پس باید روشن باشد که طرف کمک گیرنده وارد چه مناسباتی می شود. حال اگر این رابطه در حد فیل و فنجان باشد، نتیجه از پیش معلوم است و سر نوشت تلخ مزدوری در انتظار کمک گیرنده خواهد بود. فقط کسی می تواند با اطمینان وارد چنین مناسباتی بشود که از پشتوانه قوی مردمی در کشور برخوردار باشد و بتواند با شفافیت کامل از ضرورت دریافت کمک، بدون خطر ابتلا به عاملیت دفاع کند. از آنها که به اسم نجات مردم و غیره در کریدور های وزارت خارجه دولت های دیگر پرسه می زنند، فقط مزدور و وابسته در میآید.
۳- حکومت مشروطه برای ایران یک کمدی بیشتر نیست. اگر بنا بر مشروطیت است، اول- جمهوریخواهان به گواه تاریخ ۱۵۰ سال اخیر، پیگیرترین مشروطه خواهان هستند دوم- مشروطهخواه کسی است که دنبال مشروط کردن حکومت بر سر کار به قانون است و در ایران مروز ، اصلاحطلبان بیش از همه برازنده عنوان مشروطهخواه هستند. دقیقا به خاطر موقعیت کمیک مقوله «مشروطه خواهی» در خارج از کشور ، به نظر من جامعه سلطنت طلب ایران اساسا «پهلوی طلب» و در نتیجه ضد مشرطه خواهی، غرب گرا، مدرنیست و اقتدارگراست. هیچ چیز مضحک تر از این نیست که بخواهیم حکومتی را به ایران برگردانیم که بیشترین نقش را در انهدام مشروطیت داشت و بعد سعی کنیم که آنرا مشروطه کنیم! پس برای رسیدن به تفاهم، گام اول این است که بچه را به اسم خودش بنامیم و به این پرسش بپردازیم که با این شتر- گاو-پلنگ «احیای پهلویسم» چه باید بکنیم. خلاصه کنم. اگر اکثریت مردم ایران بخواهند پهلویسم را احیا کنند، طبعا ما مشروطه خواه پیگیری که بجای کپی، به نسخه اصلی مشروطه خواهی یعنی جمهوریخواهی باور داریم، حکومت بر آمده از اراده آزاد مردم را «قانونی» ، اما فاقد حقانیت می دانیم.
۴- پاسخ سوال چهارم را در متن بقیه جوابها دادهام. همه کسانی که برای رفراندم قانون اساسی، برگزاری انتخابات آزاد مجلس موسسان، تدوین همه پرسی قانون اساسی جدید تلاش کنند، همراهند و هم جبهه!
با پوزش از تطویل کلام و با ارادت / پورمندی
■ جناب پورمندی عزیز. ممنوم بابت پاسخ روشنگر شما. تلاش ما همگی در «ایران امروز»، جهت تدقیق واژهها و تعاریف، و نیز تعمیق مباحث اجتماعی، اهمیت زیادی در تقویت جامعه مدنی دارد.
سپاسگزارم. رضا قنبری
■ دوستان گرامی درود بر شما.
در شرایط وجود جنبش انقلابی واقعی در هر کشور، وجود دشمن خارجی در حال جنگ با دولت خودی مشروط به آنکه در برابر جنبش انقلابی بیطرف باشد و یا حتا پشتیبان آن باشد، به سود انقلاب خواهد بود. در جنگ اول جهانی و بیطرفی دولت آلمان در برابر بلشویکها، جنگ به سود انقلاب روسیه بود. اما چنانچه یک دولت خارجی به کشور حمله کند و یا به زیان انقلابیها وارد میدان شود، جنگ به زیان انقلابیها یا اوپوزیسیون خواهد بود. مانند داستان سوریه و پشتیبانی ایران و روسیه از دولت اسد یا نمونههای دیگری در اروپای سدهی ۱۸ و ۱۹ که ارتجاع اروپا هم با دولت فرانسه و هم با جنبش انقلابی و کمون میجنگید.
در چنین شرایطی از جمله و بویژه در شرایط کنونی کشور ما، آنچه مهم و تعیین کننده است، نه دشمن خارجی مانند اسرائیل یا دشمن داخلی مانند رژیم جمهوری اسلامی، بلکه دودلی، دودوزه بازی، سوگیری دربرابر حکومت، و میزان آگاهی و همبستگی نیروهای انقلابی است. در شرایط کنونی کشور ما، این زاهد نماییهای تکراری در برابر دولت خارجی گروهی از اوپوزسیون است که میتواند جنبش انقلابی را به شکست بکشاند. این زاهدنماییها در سرشت خود مانند همان شعارهایی است که طالبان و جمهوری اسلامی در برابر آمریکا میدهند. آنهم در ایرانی که هنوز بخشی از اپوزیسون آن از نام ایران، ملیگرایی ایرانی و پرچم شیروخورشید بدشان میآید. این گروه خطر حمله اسراییل به دولت جمهوری اسلامی را به این دلیل بزرگ میکنند که میخواهند از تروریسم فلسطینی پشتیبانی کنند یا رضا پهلوی را بکوبند. تا جایی که من میدانم، تا کنون کمتر کسی از وابستگان به اپوزیسیون ایران از اسراییل خواستهاند که به ایران حمله کند. اما بسیار کسان از کشته شدن هنیه و نصرالله و مانند آنها خوشحال شدهاند. این رفتار جنگ طلبانه ۵۰ سال گذشته رژیم است که همه را به دشمنی با خود کشیده است و اکنون باید همه ایرانیان تاوان جنگ طلبی آن را بدهند. هم اکنون ۴۰ سال است که در عمل شرایط جنگی بر کشور حاکم است و کشور در پرتگاه نابودی است.
بهتر است همه ما از این زاهدنماییها و اگر صلح طلب هستیم، به جای پشتیبانی کورکورانه از روسیه، از مردم اکراین دربرابر دخالت آشکار روسیه پشتیبانی کنیم. اگر کسی میخواهد به رضا پهلوی دشنام بدهد، بدهد اما مشروطیت به معنای عام آن را که جمهوری نیز شکلی از آنست برای ایران یک کمدی نخواند. این نغمه را از شیخ فضل الله تا خمینی و دیگران را خواندهاند و طالبان هم این کار را میکنند. بهتر است کسانی که خود را سوسیال دموکرات میخوانند این کار را نکنند و تنها به رضا پهلوی دشنام دهند تا هم در میدان دیده شوند، و هم بین دو صندلی جای خود را نگهدارند، و هم دلشان خنک شود.
بهرام خراسانی ۲۶ مهرماه ۱۴۰۳
■ سلام جناب پورمندی گرامی
جواب هوشمندانه و منطقی شما را به دو عزیز تقدیر میکنم. جمهوری خواهی یعنی گرفتن آرای جمهور، یعنی نفی دیکتاتوری که در نتیجه همیشه و همه جا مطیع آرای حمهور و نظر اکثریت است چه به سود خودش باشد و چه بر علیه خودش. اما مشروطهخواهی باز بر حسب نام خودش، حکومتش مشروط است، مشروط به چه چیزی؟ به اینکه حکومتش تایید شود. بنابراین اولویت هر کسی پیداست از مشروط بودن حمایت کند یا از جمهور بودن.
متاسفانه جمهوری خواهان خارجنشین پیوسته نشستهاند و بر سر کلمات و جملات جدل میکنند و ابدا به اتحاد و کناره هم بودن با وجود اختلافات نمی اندیشند و این بد بختی از عصر زنده یاد دکتر مصدق قهرمان ملیگرایی تا کنون پابرجاست. آرزوی همه اینست همه خارجنشینان به صدای محکم داخلی گوش دهند و کنار هم جمع گردند. اما مشروطهخواهان پهلویطلب منزوی هم بیکار ننشستهاند چون میبینند نیروی لازم برای بدست آوردن دل مردم را ندارند بناچار دست طلب بسوی اجانب دراز میکنند.
با تشکر اکرم