پس از حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل، بخشی از اپوزیسیون ایران حرکتی را تحت عنوان «گفتمان» «نه به جنگ» آغاز کرده است.
نخست، استفاده از واژه «گفتمان» نادرست است.
گفتمان یا دیسکورس به مجموعه گفتارها و نوشتارهایی اشاره دارد که حول یک موضوع خاص شکل میگیرند و ممکن است در حوزههای مختلف علمی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وجود داشته باشند. گفتمان به شکلگیری و تداوم فهم مشترک از مفاهیم و موضوعات مرتبط کمک میکند و میتواند شامل متنها، گفتگوها، تبلیغات، سخنرانیها و سایر اشکال ارتباطات باشد. شرط وجود گفتمان، یک فضای دمکراتیک و منصفانه است که در آن هر کسی در مطبوعات، تلویزیون یا شبکههای اجتماعی با آزادی کامل به بیان نقطهنظرهای خود بپردازد. از این رو، دریچه و نتیجه گفتمان باز است و میتواند به نتایجی کاملاً متفاوتی بیانجامد.
کارزار یا کمپین به فرایند هدفمند و سازمانیافتهای اشاره دارد که برای دستیابی به یک هدف خاص طراحی میشود و معمولاً با اهداف سیاسی، اجتماعی یا مذهبی انجام میگیرد. کارزارها شامل مجموعهای از اقدامات و فعالیتهای هماهنگ هستند که با استفاده از رسانهها، تبلیغات و جمعآوری حمایت صورت میگیرند.
هدف اصلی کارزار تأثیرگذاری بر افکار عمومی، تغییر نگرشها و رفتارها و دستیابی به اهداف مشخص است. هدف کارزار، مشخص و غیرقابل تغییر است. اما هدف گفتمان، شیوه منصفانه و دمکراتیک آن است که به نتیجه مطلوبی که نامشخص است، برسد.
با این تمایز مفهومی، شعار «نه به جنگ» به عنوان یک گفتمان اجتماعی میتواند به این نتیجه بیانجامد که شاید جنگی عادلانه یا جنگی که به سقوط رژیم بیانجامد، قابل توجیه باشد. میتوان حدس زد که هدف حامیان این حرکت، نه گفتمان بلکه کارزار است، زیرا «گفتمان» در چنین بافتی در سیستم جمهوری اسلامی غیرممکن است و اساساً موضوعیت بخشیدن به آن، شعاری توخالی است.
حال بیایید «نه به جنگ» را به عنوان یک کارزار بررسی کنیم.
خطر جنگ علیه جمهوری اسلامی از زمان تأسیس آن به دلایل مختلفی همواره وجود داشته است. ریشه اصلی آن در سیاستهای جنگطلبانه و توسعهطلبانه این رژیم به ویژه علیه اسرائیل و آمریکا است.
جنگ ایران و عراق به دلیل سیاستهای توسعهطلبانه رژیم به مدت هشت سال طول کشید. تحریمهای اقتصادی و نظامی به دلیل برنامه هستهای ایران و نگرانیهای امنیتی کشورهای غربی، به ویژه ایالات متحده و اسرائیل، وضع شده بود. این تحریمها تنشها را افزایش داد و خطر درگیری نظامی را به همراه داشت.
فعالیتهای هستهای ایران و نگرانیهای بینالمللی در مورد احتمال دستیابی ایران به سلاح هستهای همواره منجر به تشدید تنشها و تهدیدات نظامی شده است. این مسئله به ویژه در زمانهایی که مذاکرات هستهای به بنبست میرسید، خطر جنگ را افزایش میداد.
حملات سایبری و عملیاتهای نظامی اسرائیل علیه تأسیسات هستهای و نظامی ایران، نگرانیها از جنگ احتمالی را همواره افزایش داده است. اسرائیل به عنوان یک دشمن اصلی جمهوری اسلامی همیشه به دنبال جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه و تواناییهای نظامی آن بوده است.
همچنین تنشها با کشورهای همسایه، مانند عربستان سعودی و درگیریهای نیابتی در سوریه، یمن و لبنان، خطر درگیری نظامی را افزایش داده است. جمهوری اسلامی به عنوان یکی از بازیگران اصلی در این درگیریها، همواره با تهدیداتی از سوی کشورهای رقیب مواجه بوده است.
اما نکته مهم و کلیدی این است که رژیم جمهوری اسلامی به طور مکرر از خطر جنگ و تهدیدات خارجی به عنوان ابزاری برای توجیه سیاستهای داخلی و سرکوب مخالفان استفاده کرده است. حکومت ایران با استناد به تهدیدات خارجی، اقداماتی را برای سرکوب مخالفان سیاسی، مدافعان حقوق بشر و فعالان اجتماعی توجیه میکند و اغلب ادعا میکند که این سرکوبها برای حفظ امنیت ملی و مقابله با دشمنان خارجی ضروری است.
از سوی دیگر، با مطرح کردن خطر جنگ، رژیم سعی میکند تا احساس خطر و نگرانی را در بین مردم ایجاد کند و بدین ترتیب، احساس همبستگی و وحدت ملی را افزایش دهد. در گذشته، این امر توانسته به تقویت حمایت بخشی از مردم از حکومت کمک کند و انتقادات داخلی را کمرنگ سازد. اما شرایط کنونی پس از جنبش مهسا و کشتار و سرکوب رژیم به کلی تغییر کرده است و اکثریت مردم از هر حملهای که رژیم را ضعیف کند، استقبال میکنند. رژیم تصور میکند که از جنگ و تهدیدات خارجی میتواند به عنوان ابزاری برای منحرف کردن توجه مردم از مشکلات داخلی، اقتصادی و اجتماعی استفاده کند.
رژیم همچنین با استناد به خطر جنگ، هزینههای نظامی و برنامههای تسلیحاتی خود را توجیه میکند. علاوه بر این، با اشاره به تهدیدات خارجی، رژیم به نهادهای امنیتی و نظامی خود قدرت بیشتری میبخشد و اختیارات آنها را افزایش میدهد. افزایش کنترل و سرکوب حکومت بر جامعه، پیامد این امر است.
نظر بخشی از اپوزیسیون این است که کارزار «نه به جنگ» میتواند به عنوان یک تلاش برای ایجاد صلح و جلوگیری از درگیریهای نظامی تلقی شود و برخی از گروهها و فعالان سیاسی ممکن است به دنبال این باشند که از این کارزار به عنوان راهی برای ایجاد تغییرات مثبت در کشور استفاده کنند. اما با توجه به مطالب ذکر شده و تاریخچه چنین کارزاری که در گذشته مکرراً موضوعیت یافته، کارزار «نه به جنگ» در شرایط کنونی نیز به نفع رژیم جمهوری اسلامی ایران است. این کارزار هدف خیزش انقلابی مهسا، سرنگونی جمهوری اسلامی را زیر سایه میبرد.
شعار جنبش مهسا «نه به جمهوری اسلامی» است. جمهوری اسلامی جنگ نمیکند، زیرا میداند که پتانسیل و توان مقاومت علیه اسرائیل را ندارد.
جمهوری اسلامی میداند که با جنگی ناموفق نمیتواند به اهداف خود برسد. از سوی دیگر، دولت اسرائیل میداند که حمله نظامی میتواند رژیم را به زانو درآورد. با این حال، رژیم از طریق «جنگطلبی» به «امکان» جنگ همواره موضوعیت بخشیده تا بخشی از اپوزیسیون و افکار عمومی مردم را منحرف سازد. بنابراین، شعار یا کارزار اصلی باید «نه به نظام جنگطلب» باشد.
امروز رژیم جمهوری اسلامی به دلیل فروپاشی نیروهای نیابتیاش بسیار ضعیف شده است. امکان فروپاشی این رژیم به اندازهای است که حتی احمد زیدآبادی اخیراً اشاره کرده که اگر اسرائیل به تأسیسات انرژی اتمی و نفتی ایران حمله کند، سقوط رژیم حتمی است و پهلوی به عنوان قدرتمندترین آلترناتیو مطرح میشود. از اینرو، او به همه توصیه میکند که برای حفظ نظام جمهوری اسلامی تلاش کنند. اما غافل از این حقیقت که هر آلترناتیوی که منافع ملی ایران و مردم ایران را به هر شکل ممکن در مرکز توجه خود قرار دهد و جلوی نابودی روزانه سرمایههای ملی، اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و انسانی را بگیرد، بسیار بر این رژیم ارجحیت دارد. امروز حتی نزدیکترین افراد به جمهوری اسلامی به نتیجه رسیدهاند که راهی جز سرنگونی این رژیم نیست و ندیدن هیچ آلترناتیوی برای این ابلهان رژیم، توهین بزرگ و نابخشودنی به مردم ایران است.
■ آقای اسفندیار طبری درود بر شما، به نکات بسیار مهمی اشاره کردید. هر انسان منطقی و عاقلی قاعدتا از جنگ و تبعات آن متنفر و گریزان است. اما فریاد ها و بیانیه های ضدجنگ تا وقتیکه منادیان آنها به عامل و علت اصلی جنگ نپردازند نه تنها بیفایده و ناموثر بلکه گمراه کننده هستند. علت و عامل اصلی حوادث خونبار خاور میانه و جنگ احتمالی با اسراییل، رژیم جمهوری اسلامی و پراکسی های دست نشانده آن، از حزب الله گرفته تا حماس و حوثی های یمن هستند. مبارزه جدی و واقعی با جنگ هیچ معنایی بجز مبارزه با رژیم فاسد و جنایتکار و جنگ طلب جمهوری اسلامی ندارد.
آرش جهاندار
■ آقای طبری عزیز. مقاله شما فشردهای بود شامل مسائل بسیار مهم که البته در برخی از موارد آن میتوان چند و چون کرد. اما در اساس با شما موافقم که شعار «نه به نظام جنگطلب»، به شعار «نه به جنگ»، همانطور که شرح دادید، برتری دارد. حتی اگر آن را به شعار «نه به جنگطلبی نظام» هم کاهش بدهیم، باز هم در شرایط فعلی، مناسب است.
نیز با شما موافقم که «اکثریت مردم از هر حملهای که رژیم را ضعیف کند، استقبال میکنند». اما بعید میدانم که حمله نظامی بتواند رژیم را به زانو درآورد. رژیم خود را حامی ستمدیگان و جنگزدگان بیپناه معرفی کرده و صفوف طرفداران خود را فشردهتر میکند. الان در همه جای دنیا رسانههای جمعی پر هستند از خرابی، خونریزی و فجایع جنگ. اکیدأ توجه داشته باشید که اکثریت قاطع افکار عمومی (در همه جای دنیا) به تفاوت بین دو مقوله «ضعیف بودن» و «محق بودن» توجه ندارند.
با احترام. رضا قنبری. آلمان
■ درود جناب طبری،
نوشته شما هم خوشحالکننده و هم امیدوارکننده است که سرانجام کسی پیدا شد که این طلسم و تابو را بشکند و راست و زلال بگوید که جمهوری اخوندی ریشه و سرچشمه بیشترین درگیریها و کشتار در خاورمیانه بوده و اگر هم جنگ نمیکند، نه از برای انساندوستی که از روی ناتوانایی در برابر اسرائیل و آمریکا است. چیزی که بیشتر اپوزیسیون ایرانی یا شوربختانه یا نمیداند و یا سرپوش روی آن میگذارد و از آنهم بدتر اینکه دل و جرئت ندارد که آنرا بر زبان آرد. من یک هفته پیش همین دیدگاه را ، شاید کمی بیپروار و یا نخراشیدهتر، در کامنتی در همین سایت نوشتم، که شوربختانه از صافی سانسور رد نشد.
من نوشته بودم که به جای اینهمه نه به جنگ و دوبارهگوییها، اپوزیسیون ایرانی باید یک بار هم شده دور هم جمع شوند و با هم بگویند، بیاندیشند و تصمیم به گیرند که از این شانس پیشآمده چگونه بهترین را برای مردم و سرنوشت کشور بهره برند. عاشوراخوانی و هیئتی نگریستن به ایران و منطقه و جهان دردی از ما دوا نمیکند. برای فلسطین و نصرالله گریه میکنند، از وطن سخن میگویند، اما نمیگویند که اکنون چه باید کرد.
شما نخستین نوشته را در چند هفته گذشته در این سایت نوشتید که اما و اگر رودربایستی با اهریمن در میهن ندارد. سر مار در ایران است و عقربهای ریز و درشت پراکنده در منطقه نفرین شده. باز هم از بیباکی و نگرش آکادمیک شما به گره کور خاورمیانه سپاسگزارم.
شاد و تندرست باشید؛ کاوه
■ با درود به جناب طبری، این شعار ظاهرا بیضرر که بسان بادی در بالون عدهای قلمزن و کنشگر بیکنش دمیده میشود چیزی شبیه موضع چپ اروپا است که الان شاهدش هستیم خصوصا در رابطه با اوکراین. شعاری که پوتین و خامنهای در پس آن میتوانند اهداف خود را دنبال کنند. بیتعارف این حرف اکثریتیها و تودهایها است هر چند از دهان دیگرانی که هنوز با قلم قدیمی مشق مینویسند، بیرون میآید. عدهای از جمهوریخواهان معتاد ایدئولوژی هنوز برای خالی نبودن عریضه اعلامیه میدهند و محکوم میکنند و از دیگران میخواهند که به جنگ پایان دهند نگاه کنید به “بیانیه: جنگ در خاورمیانه را متوقف کنید” فریاد بیعملی گوش کر کن است و قلم دیگر بسان رقاصهٔ کسلکنندهای ست با اجرای تکراریاش در صحنه سیاست. اگر “محق”ها را دنبال طرفداران نظام هل ندهیم و با پخش ترس آنها را بسوی انتخاب بد تشویق نکنیم و شجاعت و مبارزه را تبلیغ کرده تا رژیم را منزوی کنند و از کار بیندازند آنگاه “ضعیف بودن” هم بیمحتوا خواهد شد. صلح در منطقه از طریق سقوط نظام حاکم بر ایران میگذرد باقی کوره راه است و کجنمایی. ما بیش از چهل سال است در جنگیم مردم کدام کشور بیش از ما در منطقه قربانی جنگ شدهاند. جنگ ملتی با نظامی اهریمنی.
با احترام سالاری
■ من نیز با کلیات آقای طبری همراهم. چند نکته را اضافه میکنم.
۱- فروپاشی رژیم میتواند بسیار جلوتر از پیشبینیهای ما روی دهد. نگرانیهای دوست عزیز قنبری را درک میکنم اما بدانید که رژیم امروز تنها (یا بطور عمده) از طرق تواناییهای نظامی درونی و بیرونی مشروعیت خود را نزد هواداران عمدتا بدنه سپاه و نیروهای امنیتی حفظ میکند. ترکیدن این حباب و شکست نظامی آنها را بیجواب و بیدفاع میگذارد.
۲- شاید جنبش آزادیخواهی به لحاظ داشتن آلترناتیو باالقوه برای این رژیم غنی باشد, اما خلاء تشکیلات عینی و فیزیکی برای دفاع از منافع ایران در شرایط تشتت و فروپاشی به شدت حس میشود. تنها صدایی که تا حدودی برد داخلی و خارجی دارد آقای رضا پهلوی است. معترفم که بیانیههای ایشان بویژه این اواخر و همین دیروز در سالگرد ۷ اکتبر عاری از جهتگیری گروهی یا تعصبات افراطی است. هستند گروهها یا افرادی که با تمایلات متعصب , دیکتاتور موابانه, یا حتی شبه فاشیستی ایشان را دنبال یا آدرس دهی میکنند. اما فکر میکنم روشنفکران دمکراسیخواه و خشونت پرهیز میتوانند با دفاع از آقای رضا پهلوی وجهه و تصویر ملی-دمکرات ایشان را تقویت کنند.
۳- اصلاحطلبان حکومتی، پزشکیان، خاتمی و طیفهای متنوع آنها به دو راهی تعیین کنندهای نزدیک میشوند.
۴- جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی مربوط به خودشان است. ضربه به سامانه های اقتصادی و هر آنچه زندکی و جان غیر نظامیان را تهدید کند از نظر ما محکوم است. سایت های اتمی تا زمانی که خطر نشت و صدمه به غیر نظامیان در کار نباشد هدف نظامی هستند. یکی از نگرانیهای سیاستمداران غربی و آمریکایی از این جهت است. اگر اسرائیل که متحد غرب است با تخریب سایت اتمی موجب ضایعه رادیواکتیو ماندگار شود, بالطبع سایت های اتمی اکراین و پس از آن دیگر نقاط اروپا هم هدف مشروع روسیه خواهند بود.
با احترام، پیروز
■ میدانیم که جنگ ادامه سیاست است وقتی چهل سال حکومت خواهان نابودی اسراییل است وانواع گروهها را برای این هدف بسبج کرده حالا دیگر وضعیت از حرف و سیاست عبور کرده خواه و ناخواه به جنگ ختم خواهد شد. حالا دیگر دیر شده که بخواهیم خطرات جنگ را گوشزد کنیم چرا که میبایست که از همان ابتدا که سخن از نابودی اسراییل میرفت جامعه موضع میگرفت تا کار باینجا ختم نشود. حالا دیگر آن جنگ خفیف سیاسی به جنگ نظامی رسیده دیگر اختیار از جامعه سلب و در اختیار حاکمان ایدِئولوژیک قرار گرفته. دیگر پژواک نه به جنگ ما تاثیری بر واقعیت نمیگذارد جز اینکه برای حفظ این موازنه وحشت و برای باز دارندگی طرف مقابل بر قدرتمند شدن و حتی دسترسی به سلاح اتمی حاکمیت تاکید کنیم و با صراحت در طرف حکومت قرار بگیریم و شرایط نه جنگ و نه صلح همه رویای توسعه و زندگی نرمال را نابود خواهد کرد.
برای سر براه کردن حاکمیت دو راه بیش وجود ندارد یا جامعه مدنی آنقدر قدرتمند شود که از پس این غول تا دندان مسلح برآید و یا به سبب تضعیف قدرت نظامی آن در یک نبرد ناگزیر خارجی زمینه برای رشد و تشکل مناسبتر توده ناراضی و همآوردی قدرت مدنی با حاکمیت فراهمتر شود و شاید با افول امید تغییرات تدریجی حاصل از روی کار آمدن پزشکیان و برگشت دوباره حاکمیت به تنظیمات کارخانه، این امکانپذیرترین وقوع تحول باشد.
بهرنگ
■ جناب آقای طبری درود بر شما. پیش از هرچیز، انگشت نهادن شما را بربایستگی «تعریف» پیشاپیش هر چیزی که میخواهیم در بارهی آن گفتگو کنیم، بسیار ارج مینهم.
شوربختانه بسیاری از ما بی توجه به آنکه روشن کنیم درباره چه چیزی میخواهیم گفتگو کنی با هم کلنجار میرویم و سرانجام به جایی نمیرسیم و خود و دیگران را دچار سرگشتگی میکنیم.
همانگونه که از درونمایهی نقد شما از فراخوان کارزار «نه به جنگ» جمعی از افراد اپوزیسیون ایران که بیشتر آنها مبارزان خوشنامی نیز هستند، نوشتهاید: «شعار نه به جنگ به عنوان یک گفتمان اجتماعی میتواند به این نتیجه بیانجامد که شاید جنگی عادلانه یا جنگی که به سقوط رژیم بیانجامد، ...... خطر جنگ علیه جمهوری اسلامی از زمان تأسیس آن به دلایل مختلفی همواره وجود داشته است. ریشه اصلی آن در سیاستهای جنگطلبانه و توسعهطلبانه این رژیم به ویژه علیه اسرائیل و آمریکا است».
من این دو واگویه را جانمایه نوشتار شما میپندارم و با هر دو دیدگاه شما به ویژه باتوجه به جایگاه و پایگاه سست نویسندگان آن بیانیه همسو هستم. نخست به این دلیل که این دوستان در ۴۰ سال گذشته بارها شعارهای «محکوم میکنیم...»، «فوراً آزادش کنید» و مانند آن دادهاند بیآنکه هیچ نتیجهای بگیرند نیرو و امکانی برای چنین کاری داشته باشند. همین نگرش در جنگ ایران و عراق هم با پیش کشیدن گفتمان شاید نابجای لنینی «جنگ عادلانه و غیرعادلانه»، پس از چندین ماه کشمکش درونی گروههای چپ، سرانجام جنگ ایران با عراق را «عادلانه» دانستند، و پس از چندی نیز همهی آنها به صف جمهوری اسلامی خزیدند. این در حالی بود که به راستی جنگ طلبی و جنگ افروزی دستکم با هدف ظاهری حفظ انقلاب، در سرشت ایدئولوژی جمهوری اسلامی و همهی گروههای تروریستی راست و چپ با ظاهر ضد آمریکایی نهفته است.
از این رو، کل این بیانیه افراد اوپوزیسیون، از آنجا که به سود چندین کشور ارتجاعی و گروههای تروریست بنیادگرای اسلامی و چپ است که اسراییل را تنها گیر آورده و محاصره کردهاند، و زشت ترین رفتارهای تروریستی در روز هشتم اکتبر سال پیش را از خود نشان دادهاند، خود یک فراخوان غیر عادلانه، ایدئولوژیک، و یهودستیزانه است. به همین دلیل، من خود این فراخوان را محکوم میکنم.
اگرچه نه همه، اما بیشتر امضا کنندگان آن فراخوان که از نگاه من در اردوی ارتجاع سرخ میگنجند و شبه آنارشیست میگنجند، تنها آب به آسیاب جمهوری اسلامی، تروریسم و اسلامگراییی میریزند و در عمل به درازتر و ویرانگرتر شدن این جنگ یاری میرسانند و به منافع ملی ایرانیان بیش از پیش آسیب میزنند. من با هرگونه جنگی مخالفم اما بر آنم که سرانجام جنگ کنونی با همه ویرانگریهای آن، یش از هرچیز به زیان جمهوری اسلامی و به سود آزادی مردم و حتا و پیروان فریب خورده و ناآگاه فلسطینی است.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی
هفدهم مهرماه۱۴۰۳
■ قابل تامل این است که عدهای از امضاءکنندگان این نوع بیانیهها جزو تحصیل کردگان و فرهیختگان و همچنین افراد صادقی هستند و این بیتوجهی آیا نشان دهنده فقر اندیشهورزی نیست؟ گرگهای به جان هم افتادهاند و مردم چند کشور در این میان له میشوند و ندای صلح برایی ندارد و کند است. سرنیزهها باید به سوی گرگها برگردانده شود. وظیفه اصلی بر عهده مردم ایران است با پیروزی مردم ایران نتانیاهو هم خلع سلاح میشود و لولویی به نام حفظ امنیت در دستش برای ترساندن مردم کشور اسراییل نخواهد بود. ما غفلت کردیم و هیولا پرورش دادیم و حالا در جلوی صف برای آوردن ثبات و صلح در ایران و خاورمیانه قرار داریم. تا دیرتر نشده باید هیولا را کنار زد.
با احترام سالاری
■ جناب پیروز عزیز. من هم مثل شما نسبت به آقای رضا پهلوی نظر مثبت دارم. ترسم از این است که کمتوجهی به این امکان، همان پشیمانی را به بار آورد که نسبت به شاپور بختیار شد. در مورد اینکه جنگ احتمالی آینده با اسراییل میتواند رژیم را به زانو درآورد یا نه، نظر من «عدم قطعیت» بود؛ و توجه دادم به برخی پیامدهای محتمل.
پایدار و موفق باشید. رضا قنبری
■ اولا جنگ همواره دو طرف دارد. اگردنبال جنگ خوب و جنگ بد می گردید دنبال سراب می دوید. چه کسی شروع اول شروع کرد و چه کسی دوم ... نیز جایی در اصل محکومیت جنگ وخشونت ندارد. خشونت ذاتی جنگ، قربانیانش اساسا مردم عادی و زنان وکودکان و تمدن و زندگی است. لاجرم همواره ویرانگر و نابودکننده است و محکوم. برای بمب ها فرقی ندارد چه کسی مقصر اول است و یا دوم. و هیچ کسی نمیتواند به عنوان یک انسان باوجدان و شیفته زندگی و مردمان از چنین داروینیسم اجتماعی و تباه کنندهای حمایت کند و با تاکیدمجدد براین که جنگ تحت هرشرایطی محکوم است و بنابراین ممانعت و یا توقف آن و شعارصلح و آتش بس، فی نفسه خود غایت است. این که امثال پاپ و این همه نهادهای حقوق بشر و سازمان ملل و وجدان جهانی و.... جنگ را محکوم می کنند و نسبت به آن هشدار میدهند بی دلیل نیست.
ثانیا مبارزه با جنگ و شعار صلح باتوجه به همان دلیل اقامه شده مبنی بر ماهیت و خوی جنگ طلبانه رژیم اسلامی (بهعنوان یک طرف جنگ افروز)، خود مبارزهای است علیه آن و در جهت خلع سلاح کردن از یک حربه و تضعیف موقعیتش و چه بسا هموارکردن مسیر زوال هرچه بیشترش. اما نه با قربانی کردن زندگی و رواج خشونت که بانجات زندگی و حفظ زندگی مردم از شر آن. مسیر پیشروی از متن مبارزه زنده و مسائل هم اکنون کانونی شده به سوی اهداف والاتر و حداکثری و چه بسا تغییرنظام جریان دارد و نه برعکس آن یعنی مشروط کردن اقدامات میانه راه به هدف و مقصدنهایی و شیپور را از دهان گشادش زدن. چرا که مسیربسیج نیروی هرچه بیشتر در جهت نیل به هدف از این جا می گذرد. ثانیا گفته اند اگر کاوهای نیست اسکندری باید....
مردم ایران محکوم نیستند که بین عقرب جرار و مارغاشیه یکی را گزین کنند و به آن دخیل بندند... یعنی در برابر یک گزینه واقعی هم اکنون موجود. چنان که وزیردفاع گالانت صراحتا از نمونه تحقق وضعیت غزه و لبنان در ایران هم سخن گفته است. چنان که نمونه شخم زدن غزه را در لبنانی که چه بسا بخش مهمی هم با حزب اله موافق نباشند قرارداده است. کسی که این وضعیت و تجربه و حشتناک و زنده را می ببیند ولی بازهم از جنگ و موکول کردن صلح به تحقق یک هدف دیگر حرف میزند گوئی دارد از یک پیکنیک رفتن حرف میزند. که اگر آگاهانه و از سر اشباع از خشم و خشونت خواهی نباشد از سراستیصال و دخیل بستن به یک نجات دهنده است که البته تصوری کودکانه است و درکی از این ندارد که قربانیان اصلی و تاوان دهندگان چنین جنگی با چنین خشونت بربرمنشانه، قبل از حاکمان چه کسانی خواهند بود.
مفهوم ضمنی شعار نه به حکومت جنگ افروز یعنی ابتدا فرصت بدهیم که حمله طرف مقابل کا را را بهانجام رساند. جنگی که بقول اکثر تحلیل کنندگان مشهور جهانی و حتی نهادهای امنیتی (از جمله رئیس سیا) ظرفیت حتی منطقه ای شدن هم دارد ... و بالاخره باید اشاره کنم که خیزش زن زندگی آزادی بوساطت هرسه شعارش و بویژه هدف بازپسگیری زندگی اولا هیچ قرابتی با جنگ و جنگ افروزی ندارد و ثانیا بنا به ماهیت و سرشت خویش که محصول همگرائی و پیوند جامعه متکثر ایران و مطالبات آنها بوده هیچ سنخیتی با رویکرد رضاپهلوی وحامیانش و حباب برپاکردنهای سیاسی او ندارد. همانطور که دخیل بستن مجاهدین به صدام هیچ ربطی به مبارزات مردم نداشت و جز روسیاهی ورسوایی نازدودنی در پی نداشت. این که وزیرمهاجرت اسرائیل به رضاپهلوی بگوید به امید دیدار در تهران! چیزی از جنس همان رسوائی است. بنابراین با صدای بلند از صلح و زندگی دفاع کنیم ... و هرنوع جنگ طلبی از هرسو را محکوم کنیم. بر آزادی مردم به دست خویش و نه هیچ اسکندری دل بندیم....
تقی روزبه
■ آقای روزبه عزیز چنان از جنگ سخن میگویید که گویا برای شروع و یا ادامه جنگ از مردم نظر خواهی خواهد شد و شما میخواهید با ذکر خطرات جنگ رای مردم را بنفع صلح و یا نه جنگ و نه صلح معطوف نمایید یعنی که حاکمیت اینقدر رای مردم برایش اهمیت دارد که از جنگ منصرف شود. دوست عزیز مگر حاکمیت به صدای مردم گوش کرده که نه غزه و نه لبنان... حتی برای این شعار جرمانگاری هم کرده زمانیکه از رهبران متخاصم یک کشور در مراسم تحلیفی که با شعار تعامل با جهان رای گرفته از رییس متخب جمهور و طرفدارانش نظری پرسیده و یا حداقل احترامی گذاشته که باعث ترور آن توسط دشمنانش در ایران گردیده آیا هدف اعلام شده آن و گروههای ساخته پرداخته او به جز نابودی است؟ نابودی هم که با حرف نیست پس ادامه این سیاست جنگ است چه ما مردم بیاختیار بخواهیم و یا نخواهیم. آری جنگ بد است سخت است نابودی دارد و همه ما میدانیم اما گرفتار حکومتی هستیم که گوشش به حرف ما نیست و برای این مردم در غایت به قول خودش حماسه حسینی میخواهد و تنها در یک صورت کوتاه میآید یا طرفش به اندازهای قدرتمند باشد و شاخکهای نظامی او و دنبالههایش را کوتاه کند و یا اینکه باز دارندیگیاش را آنقدر قوی کند و معیشت جامعه را در چاه ویل نظامیگراییاش بریزد که با حفظ توان تهاجمی کسی جرات مقابله با انرانداشته باشد شما با کدام موافق هستید.
بهرنگ
■ معلوم نیست جناب روزبه اینجا چه کسی را مورد عتاب و خطاب قرار داده است میشود حدس زد که در اینجا بوی “ضد امپریالیسم” مورد نظرشان به مشام ایشان نرسیده است که این جوری ذغالهای گداخته خشمشان را خالی کردند. خیلی از آقایانی که این جور بیانیههای به ظاهر صلحدوستی را امضاء میکنند اصلا “نهادهای حقوق بشر و سازمان ملل” را قبول ندارند و ابزار امپریالیسم میدانند. به هر حال از یک پا در ۱۳۵۷ و یک پا در ۱۴۰۳ آبی برای ملت ایران گرم نمیشود و این جور بیانیههایی که برای رفع مسئولیت نوشته میشوند تنها مرهمی ست بر وجدان آزرده عدهای که به جای سیاستورزی و کنشگری در عرصه جامعه دچار عارضه عریضهنویسی ممتدند. نه همه ولی عدهای بیشک با این نوع بیانیهها در پی صلح با معاویه وقت هستند هر چند میدانند که مردم از این خط عبور کردهاند و خود کار رژیم را سرانجام و بدون دخالت خارجی و جنگ یکسره خواهند کرد.
با احترام سالاری
■ آقای بهرنگ گرامی، من صلح را از حاکمیت نخواستهام. برعکس گفتهام که جنگ افروزی حاکمیت را میتوان با شعار صلح به چالش کشید و سلطه آن را به مسیرزوال و حذف انداخت. گفتهام که مقاله هرم را وارونه نهاده است. حاکمیت گوشش به هیچ چیز بدهکار نیست و بیشتر از همه به برانداری. بنابراین ما همانطور که در عرصههای دیگر مبارزه میکنیم در اینجاهم باید مبارزه کنیم. با جمع آمد هرچه بیشتر نیرو و اعتراض و توانمان برای تحمیل صلح و علیه جنگ افروزی، مثل هر مورد دیگر. مهم آنست که ما از منظر ارزشهای انسانی، و نه کیش خشونت و ویرانی با تکیه به نیرو و آگاهی خود و نه امیال و مطامع قدرتها که اساسا هیچ نسبت و سخیتی با آمال و خواست مردم ندارند و به مردم صرفا به مثابه ابزاری برای اهداف خود می نگرند مبارزه کنیم.
ضمنا بدانید که برخلاف تصورتان جهنم انتها ندارد. یعنی همین وضعیت موجود در ایران اگر هوشیارانه و سنجیده و اگاهانه برای تغییر آن به سود شرایط بهتر همراه نباشد، درست دروازه جهنمی را باز میکنیم که آرزوی بازگشت وضعیت فعلی تبدیل به حسرت خیلیها شود. و در منطقه هم بارها آن را آزمودهاند و گرفتارهمین چرخه معیوب شدهاند. نمونه ۷ اکتبر حماس با انگیزه رهایی از شر اشغال و قیمومیت یکی از همین موارد تیپیک گشودن درب جهنم بود. در افعانستان و سوریه و عراق و... نیز. بنابراین در شرایط کنونی جهان هیچ افق نجات بخشی در سایه دامن زدن و برافروختن و پیشروی از طریق جنگ وجود دارد. درجامعه خود ما مجاهدین در گذشته با همین تصور با اقدام به هزار ان ترور و دادن هزاران کشته آن را آزمودهاند. منطقه پیرامون خودمان اشباع از این نوع خشونت و گشودن درب جهنم است.
براستی داریم ازچه چیزی صحبت و دفاع میکنیم؟ از تغییر نظام در شرایط بس خطیر منطقه و جهان بهمریخته امروز، به گونهای که در این اوضاع خطیر که تنازع بقاء تنگ نظرانه سخن نخست را می گوید بدست خودمان ضربه فنی نشویم. هم دروازه جهنم را بروی خودمان بازنکنیم و هم به نحوهوشیارانه پیش رویم و به هدف برافکندن حاکمان و آزادی برسیم. اوضاع البته بشدت پیچیده و بغرنج است. اما ما تجربههای مثبت هم داشتهایم. با عاملیت خودمان یعنی خیزش زن زندگی آزادی، به میدان آمدن زنان و جوانان و دانشجویان و حمایت کارگران و معلمان و روشنفکران و... حتی با مشارکت و نقشآفرینی استانهایی چون بلوچستان و کردستان.... ، مسیر پیشروی را روشن کردهایم. و تاکنون هم دستاوردهای مهمی داشته است. چه کسی باور میکرد که در حکومت اسلامی با سلطه آپارتاید جنسیتی زنان بتوانند با نفی حجاب مدنظر رژیم که آن را به گفته خودشان ناموس و رمزبقاء و پرچم نظام میدانستند و میدانند و رهبرنظام آن را حرام شرعی و سیاسی اعلام کرده است، پرجم نظام را عینا رادان استفاده است... درخیابانها و معابر و مغازهها بدون حجاب رژه بروند؟ آیا از پتانسیل این نوع نافرمانی پرشکوه و برآمدآن غافلید؟ این مسیر با جمع آوری نیرو و کنشگری مثبت و رهایبخش حول خواست ها و مطالبات اثباتی و دموکراتیک مردم ممکن و مقدور شده است. یعنی در راستای همان کلان مطالبات رهایی زن، بازپس گیری زندگی مصادره شده و تأمین آزادی و دمکراسی و پلورالیسم...
در پایان کوتاه اشاره کنم که بحران فلسطین و اسرائیل پیشینه خود را دارد که تمامی نهادهای رسمی جهان بقول نتانیاهو در سخنرانی فقط بیش از ۱۰۰ قطعنامه علیه اسرائیل صادرکردهاند. در غزه تنها ۲۸۹ نفر امدادگر سازمان ملل زیر بمباران اسرائیل و بیسابقه درکل تاریخ سازمان ملل به قتل رسیدهاند. دولت اسرائیل دبیرکل سازمان ملل را بزرگترین ننگ تاریخ اعلام کرده و ممنوعالورود به اسرائیل و سرزمینهای تحت کنترل خود. پاپ و همه نهادهای بین المللی حقوق بشر و از جمله اکسفام آن را محکوم میکنند. بنابراین یک بحران مزمن تاریخی و مستقل از حکومت ایران است که البته دولتهای منطقه و بویژه حکومت اسلامی از آن بسودمنافع و اهداف خود سوء استفاده میکند که محکوم است. اما مساله بحران فلسطین را نباید به این دعواها تقلیل داد بویژه که در مقاله آقای طبری نیز اصل مساله یک جانبه مطرح شده است....
تقی روزبه