ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 06.10.2024, 13:22
کارکرد گفتمانی مفهوم “نسل ۵۷” چیست؟

احمد علوی

فریب زبانی، و به‌کارگیری زبان فریب رویکرد شناخته شده‌ای است. یکی از دلایل تدوین منطق صوری بوسیله ارسطو اجتناب از فریب زبانی و مغلطه و همچنین دقیق و وثیق کردن گزاره‌های لفظی بود. به دلیل نقش مهم زبان در فرایند اندیشه، گفتگو در خصوص “زبان” ادامه یافت. دوره مدرن، فیلسوفان فلسفه تحلیلی تلاش خود متوجه جنبه‌های گوناگون “زبان” و بخصوص “دلالت شناسی” نمودند. ویتگنشاتین متقدم، بر این باور بود که فلسفه یک آموزه نیست بلکه نوعی فعالیت است که هدف از آن روشن سازی سرشت زبان و کارکرد است.

دستاورد فلسفه نیز گزاره‌های فلسفی نیست بلکه آزمون و روشن شدن گزاره‌هاست(Wittgenstein, ۱۹۹۲). چه فلسفه باید مرزهای امور قابل اندیشه از اموری که قابل اندیشه نیستند را تعیین کند(همان). او در پیشگفتار رساله اش نوشته است که فلسفه سراسر سنجش زبان است تا نشان دهد هیچ چیز نبایستی گفت مگر آنچه را می‌توان گفت(همان). همین فیلسوف در آخرین اثر خود نوشت که فلسفه تلاشی بر علیه فریب انسان به وسیله زبان است (Wittgenstein, ۲۰۰۱). کارکرد فلسفه در برهوت زندگی انسان یافتن نگاهی روشن و نه کسب دانش بیشتر است(همان).

البته باید بر این نکات افزود که رهایی از فریب زبانی همچنین شرط آزادی از زبان فریب است. فریب‌های زبانی و همچنین “مَغلَطِه” بخصوص در عرصه فعالیت‌های سیاسی کم نیست. یکی از جلوه‌های فریب زبانی “مفهوم” سازی‌ها غیر موجه است که طبیعتا به پیدایش زبان فریب می‌انجامد. یکی از مفاهیمی که اخیر در این راستا بکار گرفته شده است مفهوم “نسل ۵۷ “.

از منظر دلالت شناسی، معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی اجتماعی، و تعاریف منطقی مفهوم “نسل ۵۷” به‌عنوان تعبیری برای کسانی که در سقوط سلسله پهلوی در ۱۳۵۷ مشارکت داشتند، از منظرهای گوناگونی در معرض نقد است. چه مدلول این مفهوم و گزاره‌هایی که این مفهوم در آن بکار برده می‌شود روشن نیست. حال آنکه شرط “اعتبار” هر نوع مفهوم سازی این است که از نظر دلالت شناسانه و منطقی موجه باشد. در غیر این صورت به عنوان ابزاری در جدال و خصومت سیاسی بکارگرفته می‌شود بدون اینکه از نظر منطقی یا معرفت شناسانه دارای معنای دقیق، وثیق یا محصل و موجهی باشد.

از منظر دلالت شناسی و هستی‌شناسی اجتماعی، و تعاریف منطقی مفهوم “نسل ۵۷” به‌عنوان تعبیری برای کسانی که در انقلاب ۱۳۵۷ مشارکت داشتند، از منظرهای گوناگونی در معرض نقد است.

تنوع تجربیات فردی و گروهی
هر یک از افراد حاضر در انقلاب ۵۷ تجربیات متفاوتی داشتند. بعضی‌ها به‌صورت فعال در رویدادهای انقلابی شرکت کردند، برخی دیگر تنها ناظر بودند یا حتی مخالف بودند. بنابراین، یک مفهوم کلی مانند “نسل ۵۷” که همه این افراد را در یک دسته قرار می‌دهد، نمی‌تواند به‌درستی پیچیدگی‌های تجربیات فردی و جمعی را منعکس کند. از این منظر، چنین مفهومی فاقد دقت معرفتی است. بنابراین مفهوم “نسل ۵۷” قادر نیست تمام افرادی را که در آن دوره زیسته‌اند یا درگیر انقلاب بوده‌اند، به‌طور کامل پوشش دهد. این مفهوم بنابراین جامع نیست. چون تنوع گرایش افراد را نادیده می‌گیرد.

به عنوان مثال، کسانی که در آن زمان مخالف انقلاب بوده‌اند، یا حتی افرادی که بی‌تفاوت بودند، در این مفهوم جزء نسل ۵۷ تلقی می‌شود حال آنکه آنها گرایش مثبت یا مشارکتی هم نداشته‌اند. همچنین افراد بعدی که پس از انقلاب متولد شده‌اند اما به دلایلی از انقلاب طرفداری می‌کنند، یا حتی نقد می‌کنند، را در تعریف خود نمی‌گنجاند. بنابراین، این مفهوم جامع نیست، زیرا قادر نیست تمامی گروه‌ها و زیرگروه‌های مرتبط با انقلاب را به‌درستی و کاملاً در برگیرد.

از سوی دیگر، مفهوم “نسل ۵۷” مانع هم نیست، زیرا نمی‌تواند به‌طور کامل کسانی که به این گروه تعلق ندارند را از آن حذف کند. افرادی که به صورت مستقیم در انقلاب مشارکت نداشته‌اند، یا حتی متولد نشده‌اند، ممکن است با عنوان “نسل ۵۷” شناسایی شوند، تنها به این دلیل که تحت تأثیر آن رویدادها قرار گرفته‌اند. بنابراین، این مفهوم به‌خوبی مرزهای خود را مشخص نکرده و به‌درستی نمی‌تواند تعریف کند که چه کسانی خارج از این گروه هستند.

به دلایلی که آمد مفهوم “نسل ۵۷” مورد اجماع عمومی هم نیست. چرا که تعاریف و تفاسیر مختلف از این مفهوم وجود دارد هر مفسری مصداق متفاوتی برای آن قائل است. برخی این مفهوم را به همه کسانی که در آن دوران زیسته‌اند اطلاق می‌کنند، در حالی که دیگران ممکن است تنها مشارکت‌کنندگان فعال یا حامیان انقلاب را در این دسته جای دهند. دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی مختلف باعث شده که برداشت‌های متنوعی از این مفهوم وجود داشته باشد. مخالفان انقلاب یا افرادی که از تغییرات پساانقلابی ناراضی‌اند، ممکن است به کل از این مفهوم فاصله بگیرند و آن را به رسمیت نشناسند.

این مفهوم بیشتر به یک روایت تاریخی یا اجتماعی وابسته است که در نتیجه در برخی گفتمان‌ها مهم باشد، اما در سطح تحلیل دقیق‌تر یا حتی در سطوح بین‌المللی معنای محصل و مشخصی ندارد. به‌عبارتی، این مفهوم برای گروهی از افراد یا در فضای خاصی ممکن است معنا و کاربرد عملی سیاسی دارد و جزئی از یک گفتمان است، اما در گفتمان‌های گسترده‌تر، مورد پذیرش یا اجماع عمومی قرار نمی‌گیرد.

تحول زمان و تغییر دیدگاه‌ها
انسان‌ها در طول زمان تغییر می‌کنند. افراد ممکن است در دوره‌ای از انقلاب حمایت کرده باشند، اما بعدها دیدگاه‌هایشان تغییر کند یا برعکس. به این ترتیب، اطلاق یک مفهوم ثابت مثل “نسل ۵۷” به کسانی که در آن زمان مشارکت داشتند، واقعیت پویای هویت اجتماعی و سیاسی افراد را نادیده می‌گیرد و نمی‌تواند تغییرات معرفتی و ارزشی آنان را به‌درستی منعکس کند.

هم‌زمانی نسلی
افرادی که در انقلاب ۵۷ زندگی می‌کردند، تنها به یک گروه خاص محدود نبودند. این گروه شامل سنین مختلف، با دیدگاه‌ها، تجارب و منافع متنوع بود. بنابراین، از منظر هستی‌شناسی اجتماعی، مفهوم “نسل ۵۷” که همه را به‌عنوان یک واحد همگون در نظر می‌گیرد، فاقد اعتبار است. نسل‌بندی بر اساس یک واقعه خاص نمی‌تواند تفاوت‌های عمیق اجتماعی و فرهنگی درون آن نسل را پوشش دهد.

برساخته اجتماعی بودن مفهوم نسل
مفهوم “نسل” یک برساخته اجتماعی بودن است و به‌طور مستقل از ذهن و زبان و بطور طبیعی وجود ندارد. نسل‌بندی‌ها ساخته می‌شوند تا روایت‌های تاریخی یا اجتماعی خاصی را توجیه کنند، اما به خودی خود بر مبنای واقعیت‌های اجتماعی متنوعی قرار ندارند. در این صورت، مفهوم “نسل ۵۷” بیشتر یک ابزار روایی است تا بازتاب‌دهنده یک واقعیت اجتماعی خاص.

فقدان تبیین دقیق معیارهای تعریف
مشخص نیست که “نسل ۵۷” بر اساس چه معیارهایی تعریف شده است. آیا صرفاً حضور در زمان انقلاب کافی است؟ آیا مشارکت فعال شرط است؟ یا حتی مخالفان هم در این دسته قرار می‌گیرند؟ نبود معیارهای مشخص برای تعریف این مفهوم، آن را از منظر معرفت‌شناسی مشکل‌دار می‌کند، چرا که نمی‌تواند به‌وضوح بیان کند که چه کسانی و به چه دلیلی در این دسته قرار می‌گیرند.

کنش گفتاری به مثابه یکی از ابزارهای مهم تثبیت گفتمان
از منظر لویی آلتوسر (Louis Althusser)، زبان یکی از ابزارهای مهم تبلیغ، تثبیت و تحمیل یک گفتمان معین است که به شکل‌گیری “سوژه‌ها” نقش‌های اجتماعی و حفظ ساختارهای قدرت و تسلط طبقاتی در سطح خُرد گروهی یا کلان حکمرانی کمک می‌کند. آلتوسر زبان را به عنوان بخشی از دستگاه‌های گفتمان دولت (ISAها یا Ideological State Apparatuses) تلقی می‌کند(Althusser, ۱۹۷۱). این دستگاه‌ها شامل نهادهایی مانند آموزش، دین، رسانه‌ها، و خانواده هستند که در خدمت بازتولید ایدئولوژی‌های حاکم برای تثبیت وضعیت موجود عمل می‌کنند.

زبان به‌عنوان ابزار گفتمان
بر پایه نظریه آلتوسر یک گفتمان یا ایدئولوژی نه صرفاً مجموعه‌ای از انگاره‌ها یا باورها، بلکه مجموعه‌ای از روش‌ها و فرآیندهاست که از طریق آن، افراد به‌طور خواسته یا ناخواسته، اگاه یا ناآگاه به “سوژه‌های” اجتماعی تبدیل می‌شوند. در همین راستا، زبان مثابه یکی از ابزارهای اصلی گفتمان یا ایدئولوژی، در شکل‌گیری هویت و جایگاه اجتماعی افراد نقش دارد. زبان با ساختن مفاهیم و ارائه تعاریف به افراد کمک می‌کند تا به‌طور ناخودآگاه در چارچوب‌های گفتمان پذیرفته‌شده قرار بگیرند و جایگاه خود را در جامعه بشناسند.

احضار یا فراخوانی(Interpellation)
یکی از کارکردهای کلیدی زبان، از منظر آلتوسر همانا “Interpellation” یا احضار است. بنابراین ایدئولوژی از طریق زبان، افراد را به عنوان سوژه فرا می‌خواند و با خطاب کردن افراد به‌عنوان سوژه‌های اجتماعی، آن‌ها را در نقش‌های خاصی قرار می‌دهند. برای مثال وقتی پلیس با گفتن «هی، تو!» فردی را صدا می‌زند، آن فرد با واکنش به این فراخوانی به‌عنوان یک سوژه شناخته می‌شود و در جایگاه اجتماعی مشخصی قرار می‌گیرد. به همین ترتیب، زبان گفتمان به‌طور مداوم افراد را خطاب کرده و جایگاه و یا نقش‌های اجتماعی و گفتمان آنها را تعریف و تعیین می‌کند.

زبان و بازتولید گفتمان
زبان نه تنها افراد را به سوژه‌های یک گفتمان یا ایدئولوژی تبدیل می‌کند، بلکه به بازتولید آنها کمک می‌کند. بازیگران عرصه سیاسی با استفاده از زبان و مشارکت در گفتمان‌های اجتماعی، نقش خود را در تثبیت و تقویت گفتمانهای معین ایفا می‌کنند. زبان به‌عنوان یکی از مهم‌ترین واسطه‌های ایدئولوژی، این امکان را فراهم می‌کند تا مواضع خود را با سیستم‌های اجتماعی حاکم هماهنگ کنند و از طریق آن به بازتولید مناسبات قدرت کمک کنند.

زبان و هژمونی طبقاتی
از آنجا که گفتمان حاکم توسط طبقات مسلط برای حفظ قدرت و سیطره بر طبقات فرودست استفاده می‌شود، زبان نیز به‌عنوان ابزاری در خدمت این هدف به کار گرفته می‌شود. نهادهای گفتمان‌های گوناگون مانند رسانه‌ها، مدارس، و کلیساها از طریق زبان، ایدئولوژی‌های حاکم را به‌گونه‌ای طبیعی و بلامنازع جلوه می‌دهند و افراد را در نقش‌های طبقاتی خود تثبیت می‌کنند.

کارکردهای مفهوم “نسل ۵۷” از منظر آلتوسر
از منظر آلتوسر و با توجه به مباحث او درباره ایدئولوژی و زبان، استفاده از مفهوم “نسل ۵۷” کارکردی گفتمانی دارد و به عنوان یک ابزار برای فراخوانی (Interpellation) افراد در ساختارهای اجتماعی و سیاسی عمل می‌کند. این مفهوم نه تنها برای توصیف گروهی از افراد بلکه برای تعیین یا حتی تحمیل هویت اجتماعی، تاریخی و سیاسی آن‌ها به‌کار می‌رود و در نتیجه به بازتولید ساختارهای قدرت و مشروعیت‌بخشی به ایدئولوژی معینی کمک می‌کند.

احضار یا فراخوانی (Interpellation) افراد به‌عنوان سوژه‌های گفتمان معین
استفاده از اصطلاح “نسل ۵۷” افراد را در نقش‌های تاریخی و گفتمان خاصی قرار می‌دهد. این مفهوم، آن‌هایی که در جریان سقوط سلسله پهلوی در سال ۵۷ نقش داشتند یا به هر نحوی به این دوره مرتبط بودند، به عنوان نوعی سوژه‌های گفتمان فرا می‌خواند و مورد خطاب قرار می‌دهد. این فراخوانی می‌تواند آن‌ها را به عنوان افرادی که در یک فرایند نامطلوب که به فلاکت ایران انجامید کلیدی مشارکت داشتند، تعریف کند و همچنین مسئولیت‌های خاصی را بر دوش بگذارد ، اعتبار آنها را زایل کند و آنها را مقصر جلوه دهد.

بازتولید ایدئولوژی و تثبیت گفتمان تاریخی معین
مفهوم “نسل ۵۷” می‌تواند به بازتولید گفتمان‌ سلطنت سلسله پهلوی و مشروعیت‌بخشی به آن پیش از آن انقلاب کمک کند. این مفهوم از طریق زبان، نقش تاریخی نسلی که و آن را به عنوان بخشی از روایت رسمی تاریخ در ذهن جامعه نهادینه می‌کند. در اینجا، زبان به‌عنوان یکی از اجزاء یک گفتمان عمل می‌کند و در نتیجه نقش‌هایی تاریخی به افراد می‌دهد و به بازتولید گفتمان پهلوی در جامعه کمک می‌کند.

هژمونی طبقاتی و تثبیت قدرت
مفهوم “نسل ۵۷” همچنین می‌تواند در چارچوب هژمونی یک گروه و یا طبق معین عمل کند و به تثبیت قدرت گروه یا طبقه مسلط پیش از انقلاب، یا هواداران سلطنت پهلوی کمک کند. بنابراین از عنوان “نسل ۵۷” به گونه‌ای استفاده می‌شود که یک گروه یا طبقه خاص از افراد (مانند مسئولین یا افرادی که نقشی در دوره پهلوی داشتند) از طریق زبان و گفتمان، مشروعیت خود را بازتولید کنند. با این تقسیم بندی جامعه به دو گروه تقسیم می‌شود: کسانی که از “نسل ۵۷” قلمداد می‌شوند و کسانی که جزء این مقوله نیستند. این تقسیم‌بندی به بازتولید گفتمان نوسلطنت طلبان کمک می‌کند.

تثبیت هویت و تعریف تاریخ معاصر
به‌کارگیری اصطلاح “نسل ۵۷” به عنوان یک ابزار گفتمانی نه تنها به تعریف هویت فردی و گروهی بلکه به بازنویسی و بازگفت یک روایت معین از تاریخ معاصر کمک می‌کند. این مفهوم نقش تعیین‌کننده‌ای در تعیین اینکه چه کسانی در یک لحظه تاریخی مهم مشارکت داشته‌اند یا به آن تعلق دارند و چه کسانی در سمت درست یا نادرست تاریخ ایستاده بودند یا ایستاده‌اند نقش مهی ایفا می‌کند. بر پایه این رویکرد است، یک روایت از تاریخ سقوط سلسله پهلوی از منظر یک گفتمان معین و به شکلی گفتمان بازنویسی و بازتولید می‌شود.

* Wittgenstein,L.(1992), Tractatus logico-philosophicus; översättning och inledning: Anders Wedberg Wittgenstein, Ludwig, 1889-1951, Stockholm : Thales, 1992.
* Wittgenstein, Ludwig (1953/2001). Philosophical Investigations. Blackwell Publishing.
* Althusser, Louis. Ideology and Ideological State Apparatuses (Notes towards an Investigation). In Lenin and Philosophy and Other Essays, translated by Ben Brewster, 121-176. New York: Monthly Review Press, 1971.