از شهریور ۱۳۲۰ به بعد در ایران بطور عمده شاهد سه نوع حضور اعتراضی مردم در خیابان برای رساندن صدا و درخواست خود به مسئولان یا حاکمیت سیاسی بودهایم؛ برای یک درخواست صنفی یا منطقهای(اعتراضات کارگران، معلمان و مالباختگان در سالهای اخیر و اعتراضات آب در اصفهان و خوزستان)، جهت یک اعتراض یا خواست سیاسی(۳۰ تیر ۱۳۳۱ برای بازگشت مصدق به قدرت، ۱۵ خرداد۴۲، «رای من کو» در آغاز اعتراضات ۸۸ و اعتراض به کشته شدن مهسا امینی، گشت ارشاد و حجاب اجباری در شروع اعتراضات ۱۴۰۱) و نهایتا برای سرنگونی نظام سیاسی مستقر(پایین کشیدن مجسمههای شاه بعد از ۲۵ مرداد ۳۲ درپی خروج شاه از کشور و در انقلاب ۵۷).
در سالهای اخیر اعتراضات صنفی معلمان، کارگران، پرستاران یا مالباختگان متشکلترین نوع حضور خیابانی در ایران بوده است. علیرغم فشارها و دستگیریهای نمایندگان صنفی، چون آن اعتراضات، سیاسی و بویژه علیه رأس نظام و با شعارهای سرنگونیطلبانه نبوده است، از نظر کمی گسترده نبوده (به جز اعتراضات آب در اصفهان و خوزستان) و به اعتراض صنفی مشخصی محدود بوده است. این نوع اعتراضات خیابانی عموما حاشیه نسبتا امنی برای شرکتکنندگان فراهم آورده است.
حضور خیابانی با شعار مرگ بر این و آن و یا «تا فلان کفن نشود وطن وطن نشود» را البته در ابعاد مختلف هم قبل و هم بعد از انقلاب بویژه در سالهای اخیر، شاهد بودهایم.
در این میان آنچه کم داشتهایم حضور خیابانی بین این دو طیف است. یعنی فراتر از اعتراضات صنفی و کمتر از خواستهای رادیکال یا سرنگونیطلبانه.
در ایران اما عمر تظاهرات سیاسی مسالمتآمیز و غیربراندازانه بسیار کوتاه بوده است. بخاطر عدم وجود احزاب ریشهدار در کشور و درنتیجه نبودن تبعیت و انضباط حزبی، اعتراضات سیاسی خیابانی در ایران به سرعت رادیکال و حداکثری میشود، به خشونت میانجامد و بعد از چند روز ( ۱۸ تیر ۷۸) یا چند هفته (دی ۹۶ و آبان ۹۸) و یا نهایتا چند ماه (۸۸ و ۱۴۰۱) با دادن هزینه زیاد و دستاورد کم یا نسبتا کم در مقایسه با هزینههای داده شده، پایان مییابد.
در اعتراضات ۱۸ تیر تظاهرات دانشجویان با اعتراض به بستن روزنامه «سلام» در کوی دانشگاه تهران آغاز شد و بعد از روزهای اولیه شعارها و سمت و سوی حرکت رادیکال شد و اعتراضات به خشونت کشیده شد. واضح است که آغازگر خشونت نیروهای سرکوب حکومت بودند، اما همه نکته و ظرافت سیاسی در این است که اگر اعتراض یا حضور خیابانی برای طرح یک درخواست مشخص و غیرخشونتآمیز است، نباید در دام خشونتطلبی حاکمیت و تغییر ناگهانی خواست و شعار اولیه افتاد. دلیل چنین چرخشی نیز عدم حضور احزاب سیاسی و سازمانهای جامعه مدنی یا دانشجویی است که بتوانند یک خواست سیاسی را با انضباط سیاسی و بدون اجازه تحریکپذیری از سوی حاکمیت به پیش ببرند.
در شروع جنبش سبز نیز شعار «رای من کو» واقعا در اعتراض به نتیجه انتخابات و برای روشن شدن میزان آرای واقعی رایدهندگان بود، اما به موازات اینکه شعارها تندتر شد و رأس نظام را نشانه رفت هم میزان خشونت حکومت افزایش یافت و هم تعداد تظاهرکنندگان کاهش یافت.
جنبش زن، زندگی، آزادی نیز بعد از چند روز اولیه که حرکتی اعتراضی به کشته شدن مهسا(ژینا) امینی و رفتار گشت ارشاد بود، تقریبا به همین سرنوشت دچار شد و بلافاصله بعد از چند روز به رادیکالیسم و خشونت کشیده شد. لازم به تاکید و تکرار است که مانند موارد قبل آغازگر خشونت مردم یا جوانان معترض نبودند، اما اگر یک حزب یا نیروی سیاسی معتبر و تحولخواه اما غیرسرنگونیطلب و خشونتپرهیز در صحنه حضور فعال داشت و اعتراضات را رهبری میکرد، نمیگذاشت نه در ۸۸ «رای من کو» به «انتخابات بهانه است/کل نظام نشانه است» ختم شود (البته گروه کوچکی از کل نیروهای شرکت کننده در جنبش سبز طرفدار چنین شعار و نگاهی بودند) و نه در ۱۴۰۱ شعار «مرگ بر» سر داده شود و نه اینکه احساسات جوانان پر شوری که شاهد خشونت حکومت در خیابان بودند، به پاسخ خشونتآمیز از سوی بخشی از آنها گسترش یابد. البته احزاب سیاسی نمیتوانند همه اتفاقات یا شعارها را در میان جمعیتهای بزرگ کنترل کنند اما با رهبری حساب شده و اطلاعیهها و شعارهای مشخص خود اجازه خارج شدن حرکت اعتراضی خیابانی از هدف و برنامه اولیه خود را نمیدهند.
تبدیل شدن شعار حداقلی و مقاومت حداکثری به شعار حداکثری و مقاومت حداقلی پاشنه آشیل اعتراضات سیاسی خیابانی در ایران است. البته طبیعی است که در شرایط سرکوب شدید، مقاومت نمیتواند علیرغم شجاعت معترضان، حداکثری باشد. کسانی که شعار حداکثری میدهند باید بتوانند حداقل میلیونها نفر را در سرتاسر کشور به خیابانها بیاورند تا بتوانند دستگاه سرکوب را خنثی کنند. البته این یعنی انقلابی دیگر با همه پیآمدهایش که خود بحث دیگری است.
اکنون با تغییر دولت، مطالبات سیاسی و مهمی هستند که از سوی رئیسجمهور منتخب وعده آن داده شده است، اما تندروهای شکستخورده در انتخابات و نیروهای ذینفع دیگر مانع عملی شدن آن وعدهها شدهاند. دستور ریاست جمهوری برای بازگشت اساتید اخراجی و دانشجویان محروم از تحصیل از این جمله است.
اعتراض سیاسی خیابانی به مقاومت تندروها در برابر دستور و وعده انتخاباتی پزشکیان یا تظاهرات علیه عدم بیطرفی صداوسیما و فعالیت رسانه ملی با بودجه ملت علیه دولت منتخب میتوانست کمکی باشد به رئیسجمهور و پیگیری آرای به صندوق ریخته شده برای تغییر و تحول سیاسی در کشور. حتی بسیاری از آن ۵۰ درصدی که در انتخابات شرکت نکردند نیز طبیعتا از عملی شدن وعدههای پزشکیان استقبال میکنند، چون رای ندادن آنها عمدتا بخاطر عدم باور به امکان تغییر و تحول حتی با پیروزی پزشکیان بود. اما شاهد حضور خیابانی برای به کرسی نشاندن این خواستها که تبلور آرای رایدهندگان به پزشکیان هست، نیستیم. به احتمال زیاد چنین انتظاری اصولا در شرایط کنونی غیرعملی به نظر میرسد، اما در یک نظام حزبی چنین اعتراضاتی دور از انتظار نیست. البته حضور خیابانی از سوی خود رئیسجمهور منتخب یا حامیان اصلاحطلب او نیز به دلایلی که اشاره شد در موقعیت کنونی ترغیب و تشویق نمیشود.
اگر یک حزب سیاسی در کشور وجود داشت که آن ۱۶٫۵ میلیون رای دهنده به پزشکیان، یعنی نزدیک به یکسوم واجدان شرایط را سازماندهی کند، آن حزب میتوانست با رفتار و تصمیم چارچوبدار حزبی خود و دعوت از مردم برای حضور و اعتراض در مقابل ساختمان صدا و سیما یا بیرون و درون دانشگاه بدون ریسک از دست دادن کنترل تظاهرات، بدون خطر به خشونت کشیده شدن و شعارهای حذفی یا سرنگونیطلبانه و انقلابی، تعداد زیادی از مردم را در آن مکانها گردهم آورد. همین روش میتوانست در موارد احتمالی دیگری که در دولت جدید پیش خواهد آمد، تکرار شود.
البته چنانکه مسبوق به سابقه است احتمال اینکه اصولا مجوز برگزاری چنین تظاهرات خیابانی مسالمتآمیزی صادر نشود، زیاد است. اما جامعهای که به درجهای مشخص و تعیین کننده از تحزب دست یافته باشد نمیتواند از سوی حاکمیت آن نادیده گرفته شود. حتی اگر حاکمیت بر عدم صدور مجوز اعتراض خیابانی مصر بود، حتما کسانی که توانستهاند یک حزب قوی با پشتوانه بیش از ۱۶ میلیون(نزدیک به یکسوم واجدان شرایط) تشکیل دهند، میتوانند راههای مسالمتآمیز دیگری برای اعتراض خود پیدا کنند.
■ نوشتید: “اگر یک حزب سیاسی در کشور وجود داشت که آن ۱۶٫۵ میلیون رای دهنده به پزشکیان، یعنی نزدیک به یکسوم واجدان شرایط را سازماندهی کند.....” چنین حزبی (بخوانید تشکیلات سیاسی) وجود دارد!! اصلاحطلبان به رهبری آقای خاتمی که بانی و حامی دولت کنونی هستند. آنها بخوبی قادرند حضور صلحطلبانه خیابانی را سازماندهی کنند؟ چنین عملی محکمه پسند نیز هست و بهانه خشونت حکومتی را نمیدهد. و خوب میدانیم که تمامی نیروهای ترقیخواه چنین حرکتی را پاس خواهند داشت یا لااقل بر علیه آن نخواهند بود. پس بپرسید از آنها، که چرا چنین نمیکنند؟ و خود نیز صادقانه به جواب این سوال بیاندیشیم ؟!
با احترام، پیروز
■ پیروز گرامی، این ایراد اصلاحطلبان است و دلایل مختلفی دارد که نتوانستهاند به چنین جایگاهی دست یابند. من فکر نمیکنم آنها در شرایط کنونی و با شکل جبههای کنونی امکان این کار را داشته باشند.
حمید فرخنده
■ آقای فرخنده عزیز. ضمن قدردانی از طرح موضوع تظاهرات، چقدر خوبست یک بار بحث خوبیها و بدیهای تظاهرات خیابانی باز شود و صاحبنظران پیرامون آن اظهار عقیده کنند. من خودم تظاهرات خیابانی را (جز در مواقع خاص) روش خوبی برای اظهار نظر سیاسی نمیدانم و معتقدم که جنبه “احساسات” در آن بر جنبه “تعقل” پیشی دارد. البته در مواقع خاص شادی (مثل آزادی خرمشهر) یا مواقع فاجعه (مثل نیروگاه چرنوبیل) نمیتوان از بروز احساسات عمومی پرهیز کرد، و البته در چنین مواردی برای تحکیم پیوندهای اجتماعی بسیار مفید نیز هست.
اما اصولا نباید پذیرفت که هرکس صدایش قویتر است، حق بیشتری هم دارد. توضیح اینکه، از یکطرف، تظاهرات همراه است با مخارج زیاد تدارکات و راهبندان و آمادهباش پلیس و... واز طرف دیگر، با چند پرچم و پلاکارد و شعار، نمیتوان به عمق مسائل رفت. من روشهای دیگر مثل سمینار، مصاحبه، میزگرد، گردهمایی منظم و ادواری تخصصی یا دوستانه، سخنرانی، میزکتاب،.....را ترجیح میدهم (که البته اغلب عملیتر نیز هستند).
با احترام. رضا قنبری. آلمان
■ آقای قنبری عزیز، اعتراض خیابانی که من از آن نام بردهام در صورت امکان از سوی کسانی میبود که علیرغم رایی که دادهاند یا اعتراضهای به حقی که دارند صدایشان یا شنیده نمیشود یا ضعیف است. از این گذشته منظور من تظاهرات بدون مجوز و به چالش کشیدن حاکمیت و درگیری و و زد و خورد در خیابان نیست. هرچند طبق نظام حقوقی یعنی قانون اساسی تظاهرات بدون حمل سلاح آزاد است، اما نظام حقیقی در شرایط کنونی اجازه اعتراض سیاسی را نمیدهد. چنانکه در نوشته خود به آن پرداختهام تظاهرات خیابانی در شرایط کنونی به سرعت رادیکال میشود و به خشونت و سرکوب میانجامد.
با احترام/ حمید فرخنده