iran-emrooz.net | Thu, 11.01.2007, 6:52
دوراهی فرصت و نکبت
بابک جاودانخرد
پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۵
همانطورکه پیشبینی میشد صدام حسین دیکتاتور پیشین عراق در روز بزرگترین عید مسلمانان اعدام شد. بهعبارتی، صدام در عید قربان، "قربانی" سیاستهای خود، غرب و میراثبران خود شد. هر چند که بدلیل جنایات بیشمار وی و گماشتگانش اعدام صدام قطعی مینمود، اما محاکمهی نصفه نیمه، سرسری و جانبدارانهی دیکتاتور و برخی از پایورانش، اعدام شتابزده ی وی در حالیکه دادگاه نسل کشی موسوم به "پروندهی انفال" وی هنوز در جریان بود، و زمان بحث انگیز اجرای حکم - روز عید قربان -، جنجال زیادی برانگیخت.
از سوی دیگر صحنهگردانی شیعیان به رهبری مقتدا صدر در مراسم اعدام صدام و روابط مشکوک وی با مقامات روحانی و غیرروحانی جمهوری اسلامی، این شبهه را دامن زد که صدام با اشاره و دسیسهی آخوندهای حاکم بر ایران اعدام شد. حتا گمانهزنی پیرامون این مسئله که طرفدارانش طرح فرار وی را ریخته و قصد نجات جان وی را داشته و دستگاههای اطلاعاتی- امنیتی جمهوری اسلامی نیز با آگاهی از آن، "برادران" عراقی، و از طریق آنها آمریکاییهای "جهانخوار" را در جریان گذاشته، بالا گرفت و بدینوسیله سناریوی حذف آخرین تزار روسیه در بحبوحه ی جنگ داخلی در 1918- با هدف "بیسر"، و لذا نومید کردن روسهای سفید از پیروزی در جنگ داخلی- را، این بار با شرکت "افتخاری" صدام، بازآفرینی کردند. اگر این "نیمه" شایعات بارقهای از حقیقت را هم با خود داشته باشند، باید به "زرنگی" (در نهایت) معطوف به خودزنی رژیم اسلامی دست مریزاد گفت!
همزمانی خبر اعدام قریبالوقوع صدام و بازداشت چهار مامور سیاسی- امنیتی رژیم، ایراد اتهامات سنگین به آنها (بهمراه داشتن سلاح و مهمات برای شبه نظامیان ستیزهجو و نقشهی عملیات تروریستی و...)، و سپس آزادی پرسشبرانگیز آنها بدون ارائهی هرگونه توضیح قانع کننده، "مرگ برایران" گفتن صدام در پای چوبهی دار، فرار دو هفته پیش وزیر نفت صدام از زندان آمریکاییها، این گمانه را تقویت می کند که شاید آمریکاییها، از فرط درماندگی، دوباره به روشهای "جنگ کثیف" دههی 60 و 70 قرن گذشته روی آوردهاند. اما آنها از این رویکرد در آن دوران جنگ سرد بهرهای جز بدنامی نبردند، و اکنون نیز بنظر میرسد که اعراب و مسلمانان سنی را بیش از پیش از خود آزرده و تصویر پررنگتری از همکاری پشت پرده با "فارسهای صفوی" به جهان مسلمان عمدتا سنی مذهب مخابره کردهاند. اما "زرنگی" (در نهایت) معطوف به خودزنی جمهوری اسلامی، تقریبا همان بیان مودبانهی "خرمرد رندی" است! چرا که رژیم "منتظر ظهور" ایران با تایید شتاب زدهی اعدام صدام و راه دادن به گسترش دامنهی این "نیمه" شایعات، در عین نیاز مبرم آن به روابط ِ اگر نه دوستانه، که دست کم غیرخصمانه با همسایگان عرب و غیرعرب سنی در این هنگامهی تحریمهای بینالمللی، برگ "خاکستری" دیگری بر پروندهی پرحجم شاکیان بیشمار خود افزود – خدا آخر عاقبت همهی ما را بخیر کند!
بازی پیچیدهی شطرنجی که در خاورمیانهی اسلامی- نفتی در پایان جنگ جهانی نخست به راه افتاد، اکنون به نقطهیِ "آچمز" رسیده است. یا به زبان آشپزها، قدرتهای بزرگ و در راس آنها انگلیس، چنان آش "شله قلمکار" سوزانی برای خود و دنیا پختند که اکنون پس از گذشت 80 سال، هنوزهم داغ داغ است و دهان میزبانان و میهمانان را به یکسان میسوزاند! ایران که پای ثابت چند صد ساله ی این "ضیافت" کین (و از آغاز قرن بیستم) نفت است، از بسیاری جهات کلید حل بحران کنونی را بدست دارد. اما رژیم حاکم برآن که خود مولود بحران و درعین حال بحرانزی است، به خطا برآتش بحران(در عراق، فلسطین و لبنان) نفت میپاشد و به آن دامن میزند. ازآن سو، آمریکا و انگلیس که عطش سیری ناپذیری برای انرژی ظاهرا بیپایان خلیج فارس داشته و دارند و عراق را عمدتا به همین دلیل اشغال کردند، در چگونگی مدیریت و نه حل بحران درماندهاند. آنها اگر خرد و انصاف را پیشه کنند، باید به صراحت به اشتباه تاریخی خود در حمله به عراق و سرنگونی صدام حسین اعتراف کنند و در جستجوی راه حل و نه مدیریت بحران ناشی از آن، برآیند.
البته نگاه عینی به واقعیت در جریان، تصویری نومیدکننده از اوضاع بدست میدهد: اینکه غرب آگاهانه و عامدانه به جنگ و بحران دامن میزند و اصولا تداوم سرزندگی و حتا گذران اقتصادی آن از بحران بزرگ اقتصادی دههی 30 قرن گذشته به این سو، بیجنگ (گرم و سرد) و بحران میسر نیست و اقتصاد غرب در وجه عمدهی آن چیزی جز اقتصاد مجتمعهای نظامی- صنعتی غرب نیست. خاورمیانه در زیر زمین خود نفت و گاز دارد و در روی آن انواع و اقسام مذهب بنیادگرا، که چه در شکل شیعه، چه سنی و چه یهودی، آمادهی کارزار کشتن و سر بریدن هستند. بنابراین مرگ و مرگآفرینی، آن هم در راه اعتلای مذهب، میتواند زمینه ی" کسب وکار" وسوسه انگیزی باشد. منبع مادی آن نفت، ابزار آن اسلحه، و انگیزهی آن اختلافات مذهبی (اسلامی - یهودی، شیعه - سنی، اسلامی - مسیحی و...). چه ملغمهی وحشتناکی!
به بحث اصلی بازگردم. با اعدام صدام حسین بنظر میرسد که جنگ بین شیعه و سنی، دیگر ستیزهای مذهبی در این منطقه را تحتالشعاع قرار دهد. دو منبع تغذیه کنندهی عمدهی آن هم که حی و حاضرند: ایران شیعی و عربستان سنی. زمین بازی هم فعلا عراق پس از صدام است که شیعیان و سنیهایش یکسالیست که عملا به جان هم افتادهاند و روز نیست که از کشتهی هم پشته نسازند- و کینههای دیرینه را انباشتهتر نکنند.
حال که صدام هم، دستکم از نظر برخی سنیها، به دست شیعیان "رافضی" محاکمه و سرانجام "شهید" شده است، پس "ای حیدری، ای نعمتی، تیغ برکش، در راه دین!"
با تحریم امنیتی- حقوق بشری جمهوری اسلامی از سوی سازمان ملل، باز شدن جبههی دیگری در مرزهای جنوبی و جنوب غربی (و شاید حتا شرقی) ایران به بهانهی جنگ شیعه و سنی، ضربهای دیگر بر پیکر تمامیت سیاسی- مذهبی رژیم وارد میشود که آثار ویرانگر آن در نهایت گریبان ملت ایران را هم خواهد گرفت. اگر به تاریخ 500 ساله اخیر ایران و منطقه نگاهی از سرِ گرفتن درس عبرت بیافکنیم، میبینیم که چگونه غرب مسیحی ناتوان در آغاز قرن شانزدهم، با سود بردن- و شاید دامن زدن و برانگیختن- جنگهای طولانی، خونین و ویرانگر بین ایران شیعی و عثمانی سنی، فرصت یافت تا هم تهدید نظامی ترکهای مسلمان را پس راند و هم با تداوم خصومتهای شیعی- سنی با فراغ بال و بیترس از حملهی دشمن خارجی، پا به عصر مدرنیته و سروری جهانی بگذارد. دور نمینماید که غرب با علم به آن تجربهی درخشان (برای خود) و با توجه به زمینهی هنوز (شوربختانه) بارور خاورمیانه برای پرورش بذرهای کینهی مذهبی، گرانیگاه معضل خاورمیانه، یعنی مسئلهی فلسطین را به عراق و جنگ شیعه و سنی انتقال دهد و فضای تنفس مغتنمی برای خود و سیاستهای خود فراهم آورد. دقیقتر اگر بنگریم، بازهم میبینیم که برخی از عربهای سنی منطقه به صراحت از توطئهی "فارسهای صفوی" میگویند و بویژه پس از اعدام دشمن بزرگ ایران، صدام، لحن آنها شدیدتر و کینهتوزانهتر شده و آنها نیز میروند تا خودرا در مقام "سلطان و خلیفهی عثمانی" ببینند و بنشانند.
ایران و ایرانیان اکنون بر سر یک دوراهی یا نقطهی عطف تاریخی- جهانی ایستادهاند: یا همچنان از راه نکبت، که ظاهرا "مستقیم" و آسفالت است می روند و در سراشیب سقوط و انحطاط قرار میگیرند و بنیادشان برمیافتد، و... یا به راه پرخم و پیچ و خاکی فرصت گام میگذارند و به تعالی- آزادی و صلح و دمکراسی- میرسند. نقش نیروهای آگاه و دمکرات ایران در این راهنمایی یا چاهنمایی بیگفتگو و حدیثی ست مکرر و بعضا ملالانگیز. فقط بدانیم که "فرمان ماشین" در حال " کنده شدن" است و کامیونهایی که از روبرو با سرعت میآیند معلوم نیست "دست به فرمان"شان خوب باشد!
اما جمهوری اسلامی نیز دست خالی نیست و کماکان با تکیه بر 3 اهرم در داخل و خارج بازی می کند: 1- اشتباهات استراتژیک غرب در منطقه، بویژه در عراق، فلسطین و لبنان؛ 2- بالا بودن (و رفتن) قیمت نفت؛ 3- پراکندگی، نفاق و عدم تشکل مخالفان درون و برون- مرز آن. موارد 1 و 2 از دست ملت ایران خارج است ولی مورد سوم به ملت ایران و نیروهای سیاسی آن مربوط میشود و این مردم ایران هستند که میتوانند با حرکت تاریخساز خود پای ایران را در نهایت از منجلاب خاورمیانه (فلسطین، لبنان و عراق) بیرون کشند و حتا بنا به ویژگیهای محوری و موقعیت ژئوپولیتیک ایران، و نیز قانون "ظروف مرتبطه"، موج هر دمفزای بنیادگرایی اسلامی در منطقه و سراسر جهان را فرونشانند- البته اگر غرب بواقع و صادقانه خواستار نابودی پدیدهی بنیادگرایی بطورکلی باشد.