۱- انتخابات تیر ماه ۱۴۰۳ به شدت و دقت مهندسی شده بود تا به ریاست جمهوری پزشکیان منجر شود.(آقای تاجزاده در آخرین مطلبی که با عنوان عصر جدید یا سراب؟ منتشر کرده به خوبی این مهندسی را تحلیل کرده است)
۲- تغییر سیاست از سوی خامنهای، بلافاصله پس از حذف شدن رئیسی، این نکته را ثابت میکند که مستقل از علل و دلایل مرگ نابههنگام رئیسی، خامنهای و همراهان او متوجه بنبست سیاست یکدستسازی و خطراتی که موجودیت نظام را تهدید میکرد، شده بودند و مرگ رئیسی فقط تغییر سیاست را جلو انداخت.
۳- خامنهای نه میخواهد و نه -در چنبره هزار تو و مافیایی قدرت، میتواند در راهبردهای اساسی خود که تقابل با اسرائیل و غرب و تداوم حکومت انحصاری و ولایی از ارکان آن است، تجدید نظر اساسی کند. هدف خامنهای از بالا کشیدن پزشکیان، این است که بدون هر گونه تغییر راهبردی، اقدامات خطرناک و پر ریسکی نظیر افزایش بهای انرژی را بدست پزشکیان و به خرج اصلاحطلبان به انجام برساند.
۴- بحران اقتصادی و زیست محیطی به جا مانده از چهار ونیم دهه حکمرانی خامنهای و سلفش، آن چنان عمیق، گسترده و ویرانگر است که همه اقتصاددانان داخل و خارج ، مستقل از تعلقات سیاسی و فکری خود، همه چراغهای قرمز را روشن کردهاند. به روایت آقای دکتر نیلی، کل آنچه به عنوان سهم نفت در بودجه دولت لحاظ میشود و رقمی بالغ بر ۵۰۰ هزار میلیارد تومان است، تماما صرف تامین کسری صندوق بازنشستگی میشود و دولت برای ادامه حیات، روزانه با تولید پول، مبلغ ۸ هزار میلیارد تومان نقدینگی جدید را روانه بازار میکند!
۵- کشور نیازمند اصلاحات جامع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. بدون پایان دادن به غرب ستیزی و تلاشهای جدی و باور پذیر برای ترمیم شکافهای عمیق بین نسلی و درون نسلی، هیچ اعتمادی نسبت به حکومت شکل نمیگیرد و بدون این دو، انجام اصلاحات جامع اقتصادی غیر قابل تصور است.
۶- دولت پزشکیان هیچ یک از ابزارهای لازم برای انجام اصلاحات جامع اقتصادی را در اختیار ندارد و در تبعیت از احکام و منویات خامنهای، تنها میتواند جراحی با کارد آشپزخانه را جایگزین اصلاحات جامع کند. در ناصیه این دولت هیچ نور امیدی دیده نمیشود . اینگونه جراحیها که میتواند در شکل افزایش شدید قیمت انرژی و بویژه بنزین تجلی یابد، به بهبودی منجر نمیشود، اما مرگ مریض را تسریع خواهد کرد.
۷- به رغم آینده تیره و تار دولت پزشکیان، این دولت خواسته یا ناخواسته، ناگزیر است که مجوز برخی گشایشهای حداقلی، در زمینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را از خامنهای اخذ کند. این امر سبب میشود که فشار بر تشکلها و فعالین مدنی، کاهش یابد و اندکی هوای تازه وارد فضای جامعه شود.
۸- گرچه عمر این بهار تهران هم کوتاه خواهد بود، اما تا وقتی این دریچه باز است باید پا لای در گذاشت و رسیدن خزان را به عقب انداخت. جامعه مدنی برای تمدید قوا، به این زنگ تفریح نیازمند بوده است و قطعا از آن به خوبی استفاده خواهد کرد.
۹- اکنون ، نیروی سوم که مستقل از حاکمیت و جریانات درون آن قد کشیده، برای جمهوریت و جدایی دین از دولت پیکار میکند، به یک واقعیت وزین و غیر قابل انکار بدل شده است. جنبش درخشان زن-زندگی- آزادی بانگ بلند نیروی سوم بود و البته نه بلندترین بانگ آن!
این جنبش که از متن چند دهه تحول فرهنگی و اجتماعی سر بر آورده، گرچه با افت و خیز، اما به سمت اهداف متعالی خویش روان است و قطعا شاهد بانگهای بلندتر آن خواهیم بود.
۱۰- بنا بر نتایج پیماشهای دولتی، بیش از ۷۳٪ مردم مخالف در هم آمیزی دین و دولت هستند، بالای ۸۵٪ با شیوههای موجود تحمیل حجاب مخالفند، ۶۲٪ مردم خواستار اصلاحات اساسی در همه شئونات زندگی هستند و ۳۰٪ هم نظام را اصلاح ناپذیر و شایسته براندازی میدانند. اگر این ارقام و آمار تن کرخت خامنهای را نلرزانند، اما اندام تنومند نیروی سوم را به زیبایی و صلابت ترسیم میکنند.
۱۱- نیروی سوم برای دستیابی به پیروزی ناگزیر از اتخاذ راهبردی مبتنی بر اصل شناخته شده «شلاق و شیرینی» است. جنبش امتناع ، جوامع مدنی مطالبه محور و جنبشهای اجتماعی سه جز شلاق نیروی سوم هستند.
۱۲- در انتخابات تیرماه، اگر توجه داشته باشیم که اکثریت قریب به اتفاق رای دهندگان به پزشکیان، دماغ خود را گرفتند و پشت به صندوق رای دادند، آنگاه به این عدد میرسیم که حدود ۸۴٪ دارندگان حق رای، در موضع مخالفت با مرکز اصلی قدرت و در جبهه امتناع قرار دارند. این در صد البته بدون پالایش آرای جلیلی بدست میآید. اگر آرای جلیلی را از منظر رای خریدنها، سو استفاده وسیع از امکانات عمومی، در اختیار داشتن شبکه نانخورها و وابستگان به ساختار قدرت، پالایش کنیم، در صد مخالفان شاید از ۹۲٪ مورد تائید آخرین پیمایش دولتی هم فراتر برود.
۱۳- «انتخابات آزاد» جعبه شیرینی نیروی سوم است که پیشنهاد سازش و کوتاه آمدن را در مقابل حکومت قرار میدهد. اینکه این امر از طریق رفراندم قانون اساسی مور نظر مهندس موسوی یا تشکیل مجمع نمایندگان نهادهای مدنی، مورد نظر جبهه ملی ایران یا از راههای دیگری متحقق شود، در این مهم خدشهای وارد نمیکند که هدف، عقب راندن اقتدارگرایان، پایان دادن به بازی حذفی و ریل گذاری سیاست بر سکولاریسم، همبستگی ملی و دموکراسی است.
۱۴- نیروی سوم هم اکنون بوسیله شخصیتها و نهادهای آبرومندی در داخل و خارج، کم و بیش نمایندگی میشود، اما هنوز عدم وجود یک نهاد نمایندگی و رهبری صاحب صلاحیت و اقتدار، مهم ترین نقطه ضعف و کمبود آن است.
۱۵- نقش برجسته انبوه زنان جوان و فرهیخته در جنبش زن-زندگی- آزادی و تضمین تداوم این جنبش، آنها را به ستون اصلی نیروی سوم بدل کرده است. شاید خلا فقدان نهاد رهبری و نمایندگی هم در مسیر پیکار برای رهایی زنان، به این یا آن شکل برطرف شود.
■ با تشکر از جناب پورمندی برای مقاله ارزندهشان.
مشاهدات جناب پورمندی بطورکلی صحیح است اما نکته آن است که ایشان با شناسایی “عدم وجود یک نهاد نمایندگی و رهبری صاحب صلاحیت و اقتدار” به عنوان “مهم ترین نقطه ضعف و کمبود” نیروی سوم اظهار امیدواری میکنند که “شاید خلا فقدان نهاد رهبری و نمایندگی هم در مسیر پیکار برای رهایی زنان، به این یا آن شکل برطرف شود”. این میتواند بطور تلویحی کناره گرفتن از فعالیتهای سیاسی برای شکل دادن به رهبری جمعی اپوزسیون دموکراسی خواه ایران و نشستن به امید موفقیتهای مبارزان حقوق زنان در ایران تلقی شود؛ تا شاید در این مبارزات رهبری انقلاب دموکراسی خواهی ایرانیان هم شکل گیرد.
اما آینده ممکن است به روشنی آنچه ایشان پیش بینی میکنند نباشد و اپوزسیون دموکراسی خواه ایران بعدها از کوتاهی خود در امر شکل دادن به رهبری جمعی توانمند و مورد اعتماد مردم در فرصتهایی که پس از مبارزات مردم در جنبش انقلابی زن زندگی آزادی و سپس حرکات هوشمندانه مردم در تحریم انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و روی کار آوردن دولت چهاردهم با میزان رای بمراتب کمتر از 50% آراء (با در نظر گرفتن ایرانیان خارج از کشور و نیز آراء باطله) جمعیت حائز شرایط انتخاب پیش آمد، افسوس بخورد. اما چرا؟
دو حالت ۱) ادامه رهبری خامنه ای برای چهارسال آینده و ۲) مرگ او در این فاصله را میتوان در نظر گرفت. من تنها حالت اول را در نظر میگیرم.
معمولا با سرکار آمدن هر دولت جدید مردم (در شرایط فقدان رهبری سیاسی) مدتی منتظر می مانند تا ببینند دولت جدید چه میزان به وعده هایی که داده عمل میکند. مثلا در مورد دولت چهاردهم فیلترینگ اینترنت را بر میدارد و یا موضوع حجاب اجباری و گشت ارشاد یا نور را حل می کند و یا تنش روابط خارجی و تحریم های اقتصادی را بر طرف میکند و یا مطالبات بازنشستگان و پرستاران و غیر را برآورده میکند و غیره. طبعا خامنه ای و هسته سخت قدرت، همانطور که شما و نیز آقای تاجزاده و شمار دیگری از تحلیل گران سیاسی، به درستی اشاره کرده اید خواهان تغییرات اساسی در روابط و مناسبات خارجی و داخلی کشور نیستند در شراط صبر و انتظار و فقدان مبارزات سیاسی موثر مردم سعی خواهند کرد بجای این اصلاحات دولت پزشکیان را به سمت جراحی های اقتصادی سوق دهند تا بتوانند بخش بیشتری از رانت نفت را بالا کشیده و بخشی را هم صرف پیشبرد سیاستهای ماجراجویانه خود در منطقه و جهان کنند.
حال از آنجا که این جراحی ها مانند واقعی کردن قیمت انرژی و غیره با توجه به تجربیات قبلی ممکن است با مقاومت برخی از مقامات دولت چهاردهم و حتی شخص پزشکیان مواجه شود و از طرفی کشمکش بر سر گماردن مدیران میانی (معاونان وزرا، استانداران، روسای سازمانها و شرکتهای مهم دولتی و خصولتی مدیران کل و غیره) که از مدتی قبل با انتقاد قالیباف از پزشکیان از انتصابهای اخیر دولت شروع شده بالا بگیرد احتمالا دولت چهاردهم، مخصوصا با توجه به ناتوانی پزشکیان در چانه زنی با هسته سخت قدرت و بی تجربگی او در کشمکش ها در این سطح، از اصلاحات مورد نظر خود بکلی منحرف شده و گرفتار درگیری های (در واقع زرگری) بین جناحهای حاکم اصولگرا و اصلاح طلب با تجلی آن در مجلس (مثلا استیضاح برخی وزرا) بشود.
شکی نیست که در این شرایط وضع اقتصادی و اجتماعی مردم روز به روز بدتر خواهد شد اما بجای حل این معضلات، که عملا بدون اصلاح در روابط خارجی و رفع تحریم ها و رفع فیلترینگ و کنار گذاشتن قانون مسخره حجاب اجباری و موارد مشابه، ممکن نیست اصلاح طلبان حکومتی و امکانات رسانه ای آنها در داخل و خارج کشور به میان آمده مردم را تشویق خواهند کرد در انتخابات مجلس آینده شرکت کنند تا نمایندگان اصلاح طلب مجلس را در دست گرفته و با پشتیبانی از دولت اصلاحات وعده داده شده آقای پزشکیان را ممکن کنند.
حال اگر تا آن زمان یک رهبری توانمند و مورد اعتماد مردم شکل گرفته بود اپوزسیون میتوانست با هدایت افکار عمومی مردم را به تحریم گسترده انتخابات مجلس مجاب کرده و رژیم را وادار به عقب نشینی و مثلا کنار گذاشتن نظارت استصوابی و آزادی زندانیان سیاسی، کنار گذاشتن قانون حجاب اجباری و رفع فیلترینگ و غیره کند. در غیر اینصورت و با منتظر ماندن به اینکه فعالیتهای فداکارانه و خودجوش زنان و جوانان ایران یک رهبری جمعی سیاسی برای اپوزسیون ایجاد کند، به احتمال زیاد سر در گمی ادامه یافته و گروه هایی از مردم با تبلیغات اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات مجلس شرکت و در واقع به ادامه حکومت ناکارآمد و ایران برباد ده ولایت فقیه رای خواهند داد و این دوره محنت ادامه مییابد.
بررسی و تحلیل اتفاقاتی مانند آنچه برای رئیس دولت قبلی پیش آمد و یا فوت خامنه ای در این فاصله به پیچیدگی موضوع می افزاید اما بدون یک رهبری سیاسی اپوزسیون مورد اعتماد مردم هر چقدر هم پیش بینی های تحلیل گران سیاسی مقرون به صحت باشد نمی تواند تاثیر مهمی در رفتار مردم ایران و آینده کشور داشته باشد. هیچ چیزی در این شرایط جای ایجاد یک رهبری سیاسی جمعی اپوزسیون مورد اعتماد مردم را نمیگیرد و امیدوارم رهبران سیاسی اپوزسیون با فداکاری راه حل عملی برای حل این معضل پیدا کنند.
خسرو
■ خسرو گرامی! سپاسگزارم که مثل اغلب موارد، بحث را از زوایای متفاوت گسترش دادهاید. من البته روی تاسیس رهبری “در مسیر پیکار برای رهایی زنان” تاکید کردم که مختص به زنان نیست و به یک جنبش رهایی بخش نظر دارد که در آن، زنان به عنوان ذینفعان اصلی، طبعا نقش محوری، - نه تنها نقش - را ایفا میکنند. شما اغلب روی ضرورت تشکیل پارلمان در تبعید پافشاری میکنید. چه پارلمان، چه کنگره یا هر نهاد دیگری، ما را به طرح این سوال وادار میکنند که چرا کاری سر نمیگیرد؟ تلاش برای پاسخ به این سوال، ما را به هزار توی تاریخ صده اخیر و قصه پر غصه رشد نایافتگیها، ناکامیها و ندانمکاریها میبرد. ناکامی ملی در ۵۷، نسل ما را مثل یک تریلی زیر گرفت و بسیار بعید است که به عنوان بخشی از مسببان این مشکل، بتوانیم از همه عوارض آن خلاص شویم، چه برسد که بخواهیم پرچمداری آینده را هم بکنیم. به نظرم جنبش ززآ نخستین تکانه جدی جامعه ایران برای رهایی از زیر بار ی است که در بهمن ۵۷ بر سر آن آوار شد. این جنبش از هر نظر بی نظیر است و بدون تردید در پهنه جهانی هم تاثیرات مهمی بر جای گذاشته و میگذارد.
من هر چه به این جنبش با فاصله نگاه می کنم، بیشتر مجذوب زیبایی و عظمت آن می شوم و بر این باورم که هنوز بسیاری از زوایای آنرا نمی شناسم. شاید بتوان گفت که اگر بهمن ۵۷ قیام پدر سالاری تاریخی ایرانی- اسلامی علیه جوانه های نوزایی بود، ززآ جنبش مردمان ایران برای رهایی از سلطه این پدرسالاری است. درهمآمیزی پدرسالاری و مرد سالاری، بطور اجتناب ناپذیری زنان را به پرچمدار اصلی ززآ بدل کرده است. به کنشگران این جنبش در داخل و خارج نگاهی بیندازید. زنان بسیار بیشتر از مردان با این جنبش یگانهاند. آنها این جنبش را زندگی میکنند.
ما مردان، همراهیم اما هنوز “هم جان” نشدهایم. این جنبش چون زن را بر تارک خود نشانده، زندگی-ستایی و آزادیخواهی آن اوریجینال و باور پذیر است. نسل ما که در کلیت خود با قیام غول پدرسالاری همراهی کرد، از جمله برای جبران خطای خود، باید تلاش کند تا نسل به پا خواسته با ززآ رهبری تحول را بدست بگیرد. زن-زندگی-آزادی یک شعار دست چندم در کردستان ترکیه و بعدا در کوبانی بود که از آنجا به سقز آمد و از زادگاه مهسا به آسمان ایران پر کشید. ایران آنرا مال خود کرد چون با شرایط تاریخی آن و جنبشی که در زهدانش نطفه بسته بود، انطباق بی نظیری داشت. با نگاه به همه این واقعیت هاست که نگاه فردایی ما می تواند خود را در این جنبش ببیند. آنرا تیمار کند، با آن همراه و با آن تنومند شود.
با ارادت پورمندی
■ احمد پورمندی گرامی، سه نکته را مطرح میکنم.
اول: از دیدگاه من، همهی “مسببان این مشکل” را نباید به یک چوب راند. چه بسا که “مسببانی” باشند که با نقد و انتقاد از گذشته (ایدئولوژیها، راهحلها، تشکلها، موضعگیریها، رفتارها، ...) بتوانند در جلب اعتماد همگانی موفق باشند. آن چه که من از موضعگیریهای خودت دیدهام آن است که میتوانی حتی برای میرحسین موسوی یا رضا پهلوی، تحت شرایط خاصی (و با اما و اگرهایی)، نقش مثبتی قائل باشی. آن چه که “مسببان این مشکل”، در حال حاضر میگویند و میکنند بسیار مهم است و میتواند اعتماد ساز باشد (یا نباشد). در مورد خودت هم میدانی که توانایی جلب اعتماد را دارا هستی.
دوم: در ارتباط با نظر خسرو گرامی، مایلم اشاره کنم که در اوایل سال ۲۰۲۳ در مقالهای که در همین ایران امروز با نام “جعبههای سیاه برای اشتراک عمل سیاسی” نوشته بودم ۵ مرحله را برای گذار از وضعیت (نامطلوب) کنونی به وضعیت (نسبتا مطلوب) آینده، در نظر گرفته بودم. آن چه را که خسرو میگوید/میخواهد و آن چه را که خودت میگویی/میخواهی میتوان خواستهایی برای مراحل مختلف گذار در نظر گرفت. من اصراری ندارم که “جعبههای سیاه” را بهترین مدل بدانم، اما یک “جعبه سیاه” میتواند مثل یک “جعبه دنده” شامل “چرخ دنده”های فراوانی باشد. هیچکدام از چرخدندهها در رقابت با یکدیگر نیستند، بلکه هر یک نیرو را از جایی به جایی دیگر منتقل میکنند. تشکیل پارلمان در تبعید که خسرو پیشنهاد میکند، و من هم با او موافقم (به مانند یک چرخ دنده)، شباهتهایی با تشکیل “اتحادیه سرسری ایرانیان” در کشورهای مختلف دارد. حداقل در سوئد، تجربهی (هر چند ناکام و غمناک) اتحادیه سراسری ایرانیان وجود دارد. فکر ایجاد یک تشکیلات برای “نیروی سوم”، حتی اگر در خارج از کشور باشد، میتواند مانند یک چرخ دنده دیگر در نظر گرفته شود. هیچ اشکالی هم ندارد که بعضی از “مسببان این مشکل” در ایجاد چنین تشکیلاتی دخالت داشته باشند. شرایط خاص، و اما و اگرهای، آن هم این است که منعکس کنندهی “زن، زندگی، آزادی” باشد. در غیر این صورت، این تشکل تازه هم به سرنوشت تشکلهای گذشته دچار میشود.
سوم: یکی از مشکلاتی که ما از سال ۱۳۵۷ به بعد با آن مواجه بودیم، این بود که هیچ کسی و نیرویی قبل از سال ۱۳۵۷، هیچ چیزی را با جزئیات مطرح نمیکرد. یک مثال آشکار آن که قول “مجلس موسسان” به شکل “مجلس خبرگان” به اجرا درآمد. یک کاری که امروز از دست ما “خارج از کشوریها” برمیآید آن است که جزئیات پیشنهادها را به بحث بگذاریم و سطح توقعها را بالا ببریم (!!!)، تا در فردای جمهوری اسلامی کسی نتواند چیزی را به شهروندان ایران قالب/غالب کند. یک مثال همین است که بگوییم یک مجلس موسسان میخواهیم که نه ۷۲ عضو، و نه ۲۹۰ عضو، بلکه ۹۰۰ عضو یا ۱۲۰۰ عضو داشته باشد. یا اینکه، علاوه بر احزاب سیاسی، اتحادیههای صنفی هم در مجلس موسسان نماینده داشته باشند، یا درصد نمایندگان در مجلس موسسان واقعا نمایاننده ترکیب جمعیتی در کشور باشد. بحث در مورد جزییات را میتوانیم به دولت موقت/گذار، طول زمان گذار، و ...، تسری دهیم تا جزئیات برای شهروندان روشن باشد و بدانند که چه چیزی را میخواهند و در چه اندازهای میخواهند.
با احترام – حسین جرجانی (سوئد)
■ حسین آقا جرجانی عزیز
من شیطانسازی از پنجاه و هفتیها را به اندازی تبدیل «لیبرال» به دشنام در ایام انقلاب، مضر و نادرست میدانم و فکر میکنم که فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بدون پنجاه و هفتیها بسیار سرد و کچل خواهد شد. بحث من مربوط به تغییر نقشهاست. نسل ما باید تعلیمی رهبری ارکستر را به نسل برآمده از زن-زندگی-آزادی بدهد و نقش خود را به مشاوره، تولید فکر و انتقال تجربه محدود کند. در خصوص به بحث گذاشتن جزییات در فضای عمومی با شما کاملا همدلم. پیشتر هم در همین ستون نوشتم که اگر طرح مهندس موسوی (اون یکی!!) دائر بر رفراندم قانون اساسی پذیرفته شود، بازی به زمین قانون اساسی منتقل میشود و میتوان مثل کره جنوبی، پا به پای مردم روی همه جزییات و بندهای قانون اساسی مباحثه ملی برگزار کرد و از فرصت تدارک رفراندم به نحو احسن و در جهت بالا ردن جایگاه قانون و آشنایی عموم روشنفکران و طبقات مختلف مردم با جزییات بهره جست.
با مهر پورمندی
■ سلام فرهیختگان
آنچه روشن است و البته هیچ نیروی سیاسی اعم از فردی یا تشکیلاتی، گذار از این هیولای سیاسیون حاکم فعلی در برنامه عملیاش نیست، و شما بزرگان نیز حق مطلب را ادا کردهاید. آنچه انگار جای بحث دارد ابزار لازم برای این گذار است. پس شمای روشنفکر دست از نوشتن نکشید تا تشکیلات داران عجوز و نگران را مجبور به ورود به این آوردگاه کنید. چون اینان فقط در خلوت سراهای خود بحثهای درون گروهی میکنند و جز اختلاف و پاپس کشیدن و انشعاب هنری در کوزه ندارند.
نسل پنجاه و هفت که سردمدار مبارزه و به چالش کشیدن توتالیتیسم پادشاهی بود امروز دیگر تاریخش گذشته و مشاورهاش نیز چارهساز نیست، فقط محتاج تکریم و تشویقاند. جنبش زنان به چنان رشد و بالندگی رسیده که پس از سه سال هنوز از پا ننشسته و همچنان ترکتاز میدان است. این را باید تشجیع و تقویت کرد و این جنبش بالنده قطعا رهبر بزرگی در زهدان خود دارد یا که در آوردگاه بوجود میآورد، چشم انتظار شاهان و چپها و لیبرالها نباشید، نیش یا دندان تیزی برای درهم کوبیدن آن هیولا ندارند.
با احترام اکرم
■ چرا در ایران هیچ حزب راست حکومتی و غیر حکومتی وجود نداشته ست؟ در حکومت های جمهوری پارلمانی و پادشاهی پارلمانی ، طبق قانون اساسی در آن کشور ها ؛آزادی احزاب ، انتخابات آزاد ادواری و حقوق شهروندی و مدنی ، آزادی اجتماعات و تشکیل نهادهای صنفی و فرهنگی و...اس و اساس ست.
شور بختانه نه حکومت پادشاهی ایران و نه جمهوری اسلامی به هیچکدام از حکومت های پارلمانی جهان شباهت نداشته و ندارند. با وجودی که ایران ما در ۱۰۰ سال آخر به کلی تغییر کرد و مناسبات سرمایه داری در بخش های مختلف دست بالا را داشته ست. بدلایل زیادی که در یک کامنت امکان تشریح آن نیست . حکومت ها با در اختیار داشتن بخش بزرگی از فعالیت اقتصادی کشور که به تولید و در آمد نفت گره خورده ست . اراده ی خود را بر دیگر بخشهای مولد اعم از بزرگ یا کوچک و کار آفرینان تحمیل می کنند.
در ایران هرگز یک حزب به معنی دقیق آن که منافع سرمایه داران و اقشار بالائی جامعه و کار آفرینان را نمایندگی کند وجود نداشته و حتی چند حزب سیاسی که در فرصت بین شهریور ۱۳۲۰ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فعالیت داشتند نیز بعداز کودتا ممنوع گردیدند.بعداز انقلاب ۵۷ به مراتب بدتر بوده ست.سرمایه داران هم باید «اسلامی» باشند! آزادی احزاب و انتخابات ادواری در این ۷۰ سال حکم کیمیا داشته ست. در جامعه ای که نمونه ای از «حزب راست» شناسنامه دار مانند کشور های جمهوری پارلمانی یا پادشاهی پارلمانی وجود نداشته باشد. حکایت از بحران و صعف دموکراسی و لیبرالیسم در طبقات حاکمه می کند.
همین ضعف و فقدان یکی از دلایل سرکوب دگر اندیشان و منقدان حکومت ها بوده ست. حکومت بزرگترین کارفرمای کشور بوده و هرچه خواسته کرده ست و پاسخگوی هیچ نهادی هم نیست. حکومت ها نه خودشان اهل فعالیت حزبی بوده و نه دیگران را تحمل می کنند. حرف حرف حاکم است !! آنتی تز این نقص اساسی در جامعه ، تشویق و هدایت نیروهای سیاسی به همگرائی ست که به موازات دیگر فعالیت های سیاسی برای ایجاد احزاب مدرن راست ، میانه و چپ بکوشند که از پراکندگی کنونی رها شویم.
جامعه ایرانی هنوز در مرحله دموکراتیزاسیون خیلی کارها باید انجام دهد.
متاسفانه در نبود احزاب راست و چپ متعادل میدان و جّو سیاسی در اختیار راست افراطی حکومتی و مخالقان افراطی آن از یک طرف و رسانه ها محصور شده ست.
راست و چپ باید یکدیگر را تحمل کنند تا ازاین وضع بیرون رویم. راست افراطی حکومت های تمامیت خواه همیشه ناتوانیهای خود را به دیگر نیروهای سیاسی که هیچ حق و حقوقی نداشته اند نسبت داده ست. حکومت اسلامی که به هیچ حکومت قرن بیست و یکمی شباهت ندارد.
در حالیکه وظیفه حکومت ها و دولت های ادواری حراست از قانون اساسی و فراهم کردن زمینه مشارکت غیر مستقیم تمام شهروندان از طریق نمایندگان خود می باشد.
ما در ایران نه چنین حکومت و دولت هائی را داریم و نه احزابی که در سپهر سیاسی ایران وجود دارد که بتوانند در این باره امکان فعالیت داشته باشند. در باره ی آزای احزاب و انتخابات باید خیلی کار کنیم.
با احترام کامران امیدوارپور
■ سلام خانم اکرم گرامی. سبک نوشته و عبارات و کلماتی که به کار میبرید خیلی جالب هستند. من نیز نظر شما را (شمای روشنفکر دست از نوشتن نکشید) میپذیرم و متذکر میشوم که ما که مینویسیم، یا مشروطهخواه هستیم، یا چپ یا لیبرال. یعنی همانها که معتقدید «نیش یا دندان تیزی برای درهم کوبیدن آن هیولا ندارند». مگر خارج از اینها چه کسانی هستند؟ جنبش «زن زندگی آزادی» نیز در همین طیف میگنجد. ما باید به فکر پیدا کردن «مبتکرانه» روشهایی برای هماهنگ کردن تمام نیروهایی که طرفدار حاکمیت مردم (نه حاکمیت فرد یا متون مقدس) هستند، باشیم.
با احترام. رضا قنبری