سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در باتلاق توهمات دینی و ناسیونالیستی
اگر سیاست داخلی، حوزه انحصاری داخل یک کشور است، سیاست خارجی حوزه تعامل با همسایگان، بقیه کشورهای جهان و زمین بازی بر اساس قواعد حقوق بینالمللی است. از این جهت، اگر سیاست داخلی را به حوض تحت اختیار کامل خود در حیاط خانه تشبیه کنیم، حوزه کارکرد سیاست خارجی را باید شبیه محیط اقیانوسی بدانیم که نیروهای بسیار بزرگ خارج از اراده ما در آنجا حاکم هستند.
حکام جمهوری اسلامی در ابتدای کار خود، سیاست خارجی را هم با کشتن و نفی بلد کرد کردن کاربلدهای این رشته شروع کردند. متأسفانه از این ۴۵ سال هم برای دادن پستهای برنامهریزی و تصمیمگیری به اهل تخصص و تجربه، استفاده نکردهاند. در نتیجه، این حوزه مهم از اداره کشور هم به دست کسانی سپرده شد که به جای تخصص و تجربه کاری، کولهباری مزاحم، از ایدئولوژی اسلام سیاسی و پوپولیسم ناسیونالیستی جهان سومی حمل میکردند.
نتیجه این اوضاع کلی از نظر کیفیت رهبری سیاست خارجی در رژیم اسلامی را میتوان در هر تصمیم مهمی طی ۴۵ سال گذشته رصد کرد. یکی از موارد پر سر و صدا در فضای فارسی زبان داخل و خارج از ایران، مسئله رژیم حقوقی دریای خزر بود. این موضوع برای چند دهه فرصتی برای بیان بیپایهترین ادعاها در اختیار مدیرانی جاهل و یک افکار عمومی برانگیخته و بیخبر از همه جا در داخل و خارج از کشور داد.
متأسفانه، فضای رسانهای فارسیزبان خارج از کشور نیز، در تبعیت از امواج صادره از مقامات رژیم و امامان جمعه، به صورت ادواری به میدان طرح ادعاهای دور از عقلی میشوند که کسی مقابله با آنها را به صلاح خود نمیبیند. زاویه نگاه این رسانههای فارسی خارج از کشور هم بر اساس فورمت “قبول اصل ادعای رژیم و اعلام بیکفایتی رژیم” در موضوعات جنجالی ادواری برپا شده از سوی خود رژیم است.
طی چهار سال اخیر از پایان جنگ دوم قرهباغ بهاینسو هم، مفر جدیدی برای طغیان ادعاهای ناشی از جهل مسئولان سیاست خارجی و احساسات “ملی و میهنی” رسانههای خارج کشور باز شده است. نام این مفر جدید، «کریدور زنگزور» است. از این مفر جدید است که شاهد فوران جهلیات و جنگ روانی بر علیه جمهوری آذربایجان از سوی مقامات شش کلاسه و هفت کلاسه و دانشگاه رفته رژیم و رسانههای پربیننده فارسی هستیم.
جالب هم هست که رسانههای مخالف رژیم در خارج، که در شرایط عادی، گزارش وضعیت هوا از سوی رسانههای دولتی جمهوری اسلامی را هم قبول ندارند، در این جوهای عصبی جهادی که جهاد بر علیه جمهوری آذربایجان در دستور کار باشد، سبقت از شش کلاسههای رژیم ربوده و عناصری بهمراتب جاهلتر از سخنگویان رژیم را وارد صحنه نبرد جهادی میکنند.
ورود عربستیزی و ترکستیزی به سیاست خارجی ایران
در دوران پادشاهی هم عربستیزی و ترکستیزی بخشی از انعکاس مبانی ایدئولوژی آریایی در سیاست داخلی کشور بود. با این وجود رابطه رژیم پهلوی در خارج از مرزهای ایران، از این خصوصیت نژادپرستانه به دور بود. رضاشاه برای فرزند خود عروس مصری انتخاب کرد، روابط گرمی با همه کشورهای عربی بهجز عراق برقرار بود، تنها سفر خارجی رضاشاه به ترکیه بود. انواع هنرهای کاربردی از ترکیه وارد میشد. موسیقی عربی ترجمه به فارسی شده و فیلم ترکیهای دوبله به فارسی مد بود و احساس میشد که امل ساین میتواند تا آخر عمر خود در ایران کنسرت برگزار کند. وقتی رشید بهبوداوف برای اجرای کنسرت به ایران دعوت شده بود، مورد محبت ملوکانه هم قرار گرفت و به دربار هم دعوت شد و در آنجا با برخی ترکی حرف بزند و فیلم ترکی حرف زدن رضا شاه در کنار آتاتورک را هم حداقل امروز همه دیدهایم. حتی محمدرضا شاه پهلوی در روزهای پایان عمر خود در حین بدرفتاری غیرانسانی متحدان غربی خود در روزهای سخت آخر زندگی خودش، مهمان انوار السادات مصری شد که هنوز هم آرامگاه وی در همان کشور است.
این یک رفتار طبیعی بود و معنی “حُسن همجواری” برای ایران محصور در میان همسایگان ترک و عرب یعنی مدارا با همان کشورهای ترک و عرب. اما رژیم تحفه جمهوری اسلامی ایران، ترکستیزی و عربستیزی مرسوم در سیاست داخلی رژیم پادشاهی را به سیاست منطقهای در دوران بعداز انقلاب گسترش داد و با این تحول مهم، سیاست خارجی ایران اسلامی به روابطی پراز تنش و نفرت بر علیه همسایگان مسلمان ترک و عرب تبدیل شد.
“شاه بیت” این پرونده زشت جمهوری اسلامی، سیاست تلاش برای مداخله در جمهوری آذربایجان بود که ابتدا سعی کرد آنجا را از طریق جاسوسان و فرستادگان مذهبی خود تحت کنترل بگیرد و سپس وارد بازی زشتتر حمایت از اشغالگران کودککُش ارمنستان برای ایجاد عملیات ایذائی دائمی و بیثبات کردن این کشور همسایه را تا به امروز ادامه داد و وقتی هم که اشغالگران ارمنی در میدان نبرد شکستی قاطع از ارتش آذربایجان خوردند، رژیم اسلامی پرده پوشی را کنار گذاشت و شمشیر از رو بست. بدینسان کشور همسایهای که همزبان یک سوم اهالی کشور ایران هم هست، به آماج کینهتوزی غیرقابل فهم رژیم اسلامی بدل شد.
اصل مسئله
اصل مسئله این است که حکام اسلامی ایران، ابتدا با بیاعتنایی به همه واقعیتها و خودفریبی، جمهوری آذربایجان را میدانی برای تأسیس “جمهوری اسلامی شماره ۲” فرض کرده بودند. اما با همه بیاستعدادی، در همان ابتدای کار متوجه این سوءتفاهم بزرگ شدند و به جایش دست بهکار بیثباتسازی آن کشور از طریق صدور مبلغان مذهبی، جاسوسان و مهمتر از همه حمایت از عملیات جنگی روسیه و ارمنستان برای اشغال بیست درصد از اراضی آن کشور و تبدیل یک میلیون نفر از اهالی آن کشور به آوارگان جنگی کردند.
حجم این کار بسیار بالا بود. هم تعداد کسانی که از جمهوری آذربایجان برای تربیت ایدئولوژیک و نظامی به مراکز دینی ایران و اردوگاههای آموزش نظامی جذب میشدند بالا بود و هم تعداد کسانی از شهروندان ایران و شهروندان جمهوری آذربایجان که از سوی ایران مأموریت شناسائی کنیسهها، مراکز فرهنگی، مدارس و کلینیکهای محل مراجعه شهروندان یهودی آذربایجان و تأسیسات حساس برای طراحی ترور و خرابکاری دریافت میکردند.
بدینسان، رژیم اسلامی ایران با قصد بیثباتسازی جمهوری آذربایجان و تقویت همهجانبه ارمنستان، در کنار صدور ایدئولوژی خشونت دینی به آذربایجان، سرمایه کشور ایران را در طبق اخلاص نهاده و در یک ماجراجویی و ماجراسازی ویرانگر، تقدیم یک کشور متجاوز نمود. در آن سالها، رژیم ایران با اطمینان کافی از حمایت نظامی روسیه از این تجاوز، از سویی به جلوگیری از صلح میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان پرداخت و از سوی دیگر با راه انداختن کارزارهای پرهزینه ایدئولوژیک (کانال تلویزیونی سحر، امام جمعه اردبیل و...) روی تز ناتوانی جمهوری آذربایجان از آزادسازی اراضی خود به تبلیغ پرداختند.
شاه بیت این تبلیغات این بود که چون در میان رهبران جمهوری آذربایجان و مردم آنجا، ایمان دینی از نوع مورد نظر فقهای ایران وجود ندارد و چون آذربایجان وابسته ناتو و اسرائیل و ترکیه است، نمیتواند و نخواهد توانست شهرهای اشغالی خود را از اشغال ارمنستان آزاد کند.
این سیاست ظاهری رژیم بود که برای دامن زدن به نارضایتی مردم جمهوری آذربایجان هدفگذاری شده بود و از سوی حسن عاملی امام جمعه اردبیل و لشگری از عمال ایرانی و آذربایجانی رژیم تا ۱۰ نوامبر ۲۰۲۰ اجرا میشد. روایتهای تکراری از جعلیاتی در مورد نقش تعصب و فاناتیسم اسلامی در “پیروزی” ایران بر علیه عراق و اشاره به قوانین سکولار و شیوه تربیت و زندگی رهبران سیاسی، فرماندهان نظامی و مدیران دولتی جمهوری آذربایجان به عنوان مانع اصلی آزادسازی اراضی اشغال شده جمهوری آذربایجان، خوراک دائمی ارگانهای تبلیغاتی رژیم اسلامی ایران بر علیه جمهوری آذربایجان در یک سوی پرده بود.
سیاست پشت پرده ایران
سیاست جمهوری اسلامی در پشت پرده را میتوان از زبان اسناد ویکی لیکس خواند. سرویس فارسی بیبیسی از اسناد نامبرده نقل قول زیر را دارد:
“دو کشور ارمنستان و جمهوری آذربایجان بر سر منطقه قره باغ با یکدیگر اختلاف ارضی دارند. در این موضوع اسناد ویکیلیکس «دخالت ایران» را در راستای پایان نیافتن این تنش ارزیابی می کند.
...یکی از اسناد ویکیلیکس که متعلق به مهر ۱۳۸۶ (اکتبر ۲۰۰۷) است، به خواسته ایران برای ادامه مناقشه قره باغ میان ارمنستان و آذربایجان میپردازد.
بر پایه این سند که حاوی گزارش فرستاده شده توسط آنه دئرسه سفیر وقت آمریکا در ارمنستان به وزارت امور خارجهاش است، ...، ارمنیها در این دیدار تاکید کردهاند که ایران خواهان ادامه مناقشه ارمنستان با آذربایجان بر سر قره باغ است.
داوید شاهنظریان مشاور امنیتی سابق رئیس جمهور ارمنستان که در این دیدار حضور داشته، به دیپلماتهای آمریکایی گفته است: «روابط بین ایران و ارمنستان، محدود به داد و ستدهای بازرگانی نیست. در مسائل سیاسی و امنیتی نیز در سطوح عالی همکاریهای متقابل وجود دارد.»
او در ادامه سخنان خود تاکید کرده است که ایران خواهان حل مناقشه قره باغ نیست زیرا وضعیت موجود، دولت جمهوری آذربایجان را از متمرکز شدن بر مسائل ترکهای ساکن در شمال ایران باز میدارد و این گونه امکان گسترش فعالیت های جدایی طلبانه در استانهای آذری نشین ایران را کاهش میدهد.” (پایان نقل قول از سایت سرویس فارسی بیبیسی) لینک خبر در سایت بیبیسی فارسی
پروفسور ژیرائیر لیباردیان، مشاور عالی لئون تئرپتراسیان اولین رئیس جمهور ارمنستان عین همین روایت از موضع رژیم اسلامپناه اسلامی، در مصاحبهها و نوشتههای خود نقل کرده است.
اما سند دیگری از نشریه تئوریک ارگان وزارت امور خارجه ایران نشان میدهد که دفاع ایران از ارمنستان هدف عالیتری دارد یعنی خدمت به روسیه به عنوان ارباب بزرگ رژیم جمهوری اسلامی ایران:
“در مذاکراتی که برای صلح و ثبات در منطقه برگزار میگردد، ایران حضور ندارد. در هر صورت جمهوری اسلامی بطور حتم با هرگونه توافقی که بر اساس آن جمهوری آذربایجان قویتر شود و روسیه بالعکس ضعیفتر شود، مخالفت میکند.” (قاسم ملکی، سردبیر “فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز”، سال ششم، دوره سوم، شماره ۲۰، زمستان ۱۳۷۶، ص ۱۹-۲۸)
تاریخ انتشار این موضع دارای اهمیت ویژه است. این حرفها در فاصله سه ماهه بسیار حساس، بعداز اعلام علنی مواضع صلحجویانه لئون تئر پتراسیان، رئیس جمهور وقت ارمنستان و استعفای ناخواسته وی بعداز این اعلام این مواضع است. (اول نوامبر ۱۹۹۷ـ سوم فوریه ۱۹۹۸) تیتر نسخه انگلیسی مقاله War or Peace? Time to Get Serious, لینک ترجمه فارسی در سایت تریبون.
جمهوری اسلامی بنحو عجیبی به این کارهای پشت پرده خود اعتراف کرده است. سران رژیم در پاسخ به دنیایی از سند دال بر حمایت همهجانبه از ارمنستان، هنوز هم به خاطرات دوران کوتاهی اشاره میکنند که امید به تأسیس جمهوری اسلامی شیعه شماره ۲ در جمهوری آذربایجان به یأس تبدیل نشده بود. این دوره یک زمان بسیار کوتاه بود و عدم اشاره رژیم به سیاستهای حمایتی از ارمنستان طی سه دهه و بازگشت مداوم به دوران خامخیالی خود از افق اسلامیستی ایدهآل برای جمهوری آذربایجان، چیزی جز تأیید همه اسناد ویکیلیکس، سخنان ژیرائیر لیباردیان، سخنان سرهنگ علی رضایی جانشین سابق اطلاعات سپاه اردبیل و زندانی سابق سیاسی و کل محتوای نفرتپراکنانه رسانههای ایدئولوژیک و امنیتی رژیم، نیست.
نتیجه کار چه بود؟
نتیجه ۳۵ سال سیاست و رفتار رژیم اسلامی، همانقدر قابل انتظار بود که پیشبینی نوع محصول برای کشاورزی که گندم میکارد. اینجا هم کشاورز فرضی ما که گندم کاشته بود، محصول دیگری نصیبش نشد. چه چیزی طبیعیتر از این! این رژیم با به فنا دادن ثروت و رفاه چندین نسل از مردم ایران به جهاد علیه اسرائیل برخاست و نتیجهاش، پناه بردن کشورهای اسلامی منطقه به اسرائیل برای در امان ماندن از شر جمهوری اسلامی شد.
تفاوت مهم در این است که حداقل اپوزیسیون و رسانههایی که با پول مالیات شهروندان غربی اداره میشوند، هرگز در کارزار اسرائیلستیزی جمهوری اسلامی شرکت نکردهاند. اما جهاد بر علیه آذربایجان نه تنها از سوی صفوف اپوزیسیون و رسانههای فارسیزبان کشورهای غربی حمایت میشود، که، این جماعت، خود رژیم شرارت جمهوری اسلامی را متهم به سستی در جهاد علیه آذربایجان و نداشتن عرق ناسیونالیستی میکنند!
امروز، سیاست خارجی “داهیانه” رهبران رژیم اسلامی ایران در قفقاز جنوبی همان نتایجی را نمایش میدهد که سیاست مشابه رژیم در خاورمیانه و ونزوئلا و هر وجب دیگر از خاک دنیا که دست جمهوری اسلامی بدان رسیده باشد.
خودفریبی
به انتظارات سادهلوحانه رژیم ایران در مورد جمهوری آذربایجان در مقطع فروپاشی اتحاد شوروی اشاره شد. در آن دوره، مردم جمهوری آذربایجان به تعداد زیادی راهی شهرهای مرزی در مرزهای ایران و شوروی یعنی شهرهای آذربایجان اینطرف مرز (ایران)میشدند. انگیزه آن هزاران انسان، امید به یافتن قوم خویشهای اینسوی مرز و نفس کشیدن در جایی بهجز ایحاد شوروی برای اولین بار در عمر خود بود. ارگانهای مسئول رژیم اما به سرعت دست به کار خودفریبی شدند و ادعا کردند که انگیزه سفر به جنوب آراز، همانا اعتقادات دینی است!
جالب است که این منظره را از زبان “صلاحالدین خدیو”، یکی از تحلیلگران ایرانی ساکن مهاباد بخوانیم. این نوشته که اینک در دسترس نیست (یا من در اینترنت نیافتم) به تاریخ ۱۲ نوامبر ۲۰۲۰ یعنی دو روز بعداز محرز شدن شکست ارمنستان و شکت بزرگتر رژیم اسلام پناه متحد ارمنستان نوشته است. صلاحالدین خدیو با اشاره به آمدن تعداد زیادی از شهروندان جمهوری سوسیالیستی شوروی آذربایجان بلافاصله بعداز نمایان شدن رخته در دیوار آهنین، مینویسد:
بازسازی واقعیت ناهمخوان با شعارهای ایدئولوژیک، در این قبیل رژیمها، یک اصل اساسی است. احمد هاشمی مترجم سابق وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران در مقالهای به شرح دشواریهای بیپایان ترجمه در رژیم ایران پرداخته است. او از جمله مینویسد:
جالب است که متحد ارمنی رژیم اسلامی هم طی سی سال مشغول اینکار بوده است. در این سیستم عجیب و غریب حاکم بر ارمنستان، طی سه دهه، جزئیترین اقدامات دورترین کشورهای جهان، کاری در جهت تأمین منافع ارمنستان و تنبیه جمهوری آذربایجان و ترکیه تعبیر شده است. به ازای هر خبر سرمایهگذاری شرکتهای بینالمللی انرژی در آذربایجان، صد خبر جعلی در رسانههای ارمنستان در باره ترک آذربایجان از سوی فلان شرکت بخاطر نبود منابع انرژی کافی و سودآور نبودن همکاری منتشر شده است و به ازای هر خرید مهم نظامی آذربایجان، فیلم و خبر انتقال تسلیحات بهجا مانده دوران شوروی از انبارهای ارتش روسیه به ارمنستان، به عنوان نشانه شکستناپذیری ارتش ارمنستان و نشانه تصرف عنقریب شهرهای دیگری از آذربایجان و ترکیه به خورد افکار عمومی برانگیخته، داده شده است.
بعداز خرابی بصره
پیروزی رعدآسای آذربایجان بر اشغالگران ارمنی چون بهمنی بر سر رهبران رژیم اسلامی هم فرود آمد و برای مدت کوتاهی برخی از تحلیلگران ترکستیز مثل صلاحالدین خدیو، دم به گله گذاری گشودند و جزئیاتی نه چندان مهم از سیاست ویرانگر و خودویرانگر رژیم اسلامی در قفقاز جنوبی را بر زبان آوردند.
طی جنگ ۴۴ روزه تا قطعی شدن آزادی چند شهر مهم، ارگانهای تبلیغاتی امنیتی رژیم وعده میدادند که همه تلاشهای ارتش آذربایجان ناکام مانده است. البته همین کار به شدت از سوی سخنگوی ارتش ارمنستان ” آرتسرون هوانیسیان” و یک “خبرنگار” فتنهگر روس خریداری شده از سوی لابی ارمنی روسیه، بنام “سیمون پگوف” انجام میشد. تولیدات و اظهارات این دو شخص، از سوی رسانههای نزدیک به ارامنه در روسیه و جهان به وسعت بازپخش میشدند. آرتسرون هوانیسیان و سیمون پگوف، به ازای خبر آزادسازی یک منطقه آذربایجان از اشغال ارمنستان، یک خبر متضاد تولید و پخش میکردند که بر اساس آنها، ویدئوی مربوط به برافراشته شدن پرچم آذربایجان در مرکز منطقه آزاد شده، حاصل نفوذ کوتاه مدت چند سرباز و یک فیلمبردار آذربایجانی به آنجا بوده است!
این “اخبار” به وسعت از سوی سایت امنیتی “آذریها” و دیگر نهادهای رسمی و غیرسمی رژیم در ایران پخش میشد. این فریب البته برای مؤمنین به شکستناپذیری اشغالگران ارمنی قابل قبول بود و فیلمهای اصابت راکتهای آذربایجانی به اهداف نظامی ارمنی جزء پربینندهترین کلیپهای یوتیوب بودند و آن جنگ در اصل اولین جنگ بدون تماس تاریخ نظامی دنیا بود که لحضات حساس آن با استفاده از مدرنترین تکنولوژی آن زمان، به دنیا مخابره میشد.
تردیدی نیست که این قبیل کتمان واقعیت پیشروی برقآسای ارتش آذربایجان، در اصل به نفع اشغالگران ارمنی نبود و باعث شده که دیاسپورای ارمنی روسیه، فرانسه و آمریکا نتواند مانعی در راه آزادسازی اراضی آذربایجان ایجاد کند.
نتیجه قلب واقعیت و انتشار اخبار جعلی در ارمنستان، ایران و در میان دیاسپورای ارمنی، آن بود که روز دهم نوامبر ۲۰۲۰ وقتی خبر کاپیتولاسیون ارمنستان به جهان مخابره شد، ناسیونالیستهای ارمنی، متحدان ولایت فقیهی و ایرانشهری آنها در ایران و طرفداران آنها در جهان، بزرگترین شوک عمر خود را تجربه کردند.
یکی از نویسندگان کارمند در رسانههای دولتی رژیم، بنام زینب رجایی در خبرگزاری مهر، دو سال پیش مواضع رژیم را با جملات زیر توضیح میدهد:
“آنچنان که در جریان جنگ ۴۴ روزه دو کشور، در شرایطی که ایران و روسیه میکوشیدند صلح یا دستکم آتشبس را برقرار کنند، اسرائیل با فروش جنگافزار و تسلیحات به جمهوری آذربایجان به آتش این جنگ هیزم میریخت.” (لینک منبع)
اجازه بدهید که جملات فوق را معنی کنیم:
۱. ایران و روسیه سعی داشتند که مناقشه قاراباغ را ابدی کنند و انتظار رژیم اسلامی ایران در جریان جنگ ۴۴ روزه، چیزی جر یک نبرد محدود بینتیجه نبود.
۲. خرید تسلیحات نظامی از سوی آذربایجان طی دو دهه (نه ۴۴ روز!) و تربیت یک ارتش مدرن در استاندارد قرن بیست و یکم برای اجرای اولین جنگ بدون تماس تاریخ نظامی دنیا، محاسبات بیت رهبری و کرملین را بهم ریخت.
رژیم در حالی که در خفا مشغول تلاش برای ابدیکردن اشغال نظامی اراضی آذربایجان بود، قربانی تجاوز نظامی را به شرکت در این تجاوز متهم میکرد! مثلا به تیتر یکی از رسانههای رژیم توجه کنید:
“حاکمیت باکو، خود اراضی اشغالی قره باغ را در ازای حکومت موروثی بر جمهوری آذربایجان به طرف ارمنی واگذار نموده است.”(لینک منبع)
بیربطگوییهای مقامات رژیم در موضوع «کریدور زنگهزور»
به این خبر خبرگزاری تسنیم از سخنان آقای باقر قالیباف به تأسی از “رهبر معظم انقلاب” توجه کنید:
“قالیباف ضمن تشکر از کشور ارمنستان... ادامه داد: ... خط قرمز ما هر گونه تغییر مرز در همسایگی ایران است و بارها بر این تاکید کردیم.” (لینک منبع)
نمیتوان از خبرگزاری تسنیم انتظار کار حرفهای داشت اما میتوان پرسید که چرا هیچیک از رسانههای متکی به مالیات دهندگان کشورهای غربی و رسانههای اپوزیسیون در قبال چنین ادعاهایی، سوالات زیر را مطرح نمیکنند:
- کدام مرزها در همسایگی ایران در معرض تغییر است؟ از کدام سو و با استناد به کدام سند؟
- وقتی در فاصله سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۲۰ مرزهای جمهوری آذربایجان از سوی ارمنستان تغییر یافته بود و مرزهای مشترک ایران و ارمنستان بواسطه این اشغال نظامی بیش از پنج برابر میزان قبلی شده بود، رهبران اسلامپناه و شیعهپناه ایران به کجا نگاه میکردند؟ آیا وقتی که ارمنستان مرزهای مشترک ۴۴ کیلومتری خود با ایران را از طریق اشغال نظامی و پاکسازی اتنیکی به ۱۷۶ کیلومتر افزایش داده بود، زبان گفتن نداشتید؟
وزیر خارجه جدید رژیم اسلامی آقای عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران روز پنجشنبه ۶ آوگوست در حساب کاربری خود در شبکه ایکس نوشت:
“هر تهدیدی علیه تمامیت ارضی همسایگان ما، یا ترسیم دوباره مرزها، چه در شمال باشد، چه در جنوب، چه در شرق و چه در غرب، کاملا غیر قابل قبول است و برای ایران خط قرمز به شمار میرود.”
کسانی که از اوضاع ایران خبر دارند به شنیدن هر ادعای محیرالعقولی از زبان امامان جمعه عادت کردهاند. اما سخنان فوق از زبان وزیر خارجه یک کشور است که اتهام بیخبری و بیسوادی را نمیشود بر وی وارد دانست.
در فوق نه به “تهدید” تمامیت ارضی، بلکه به نقض عملی ۲۴ ساله “تمامیت ارضی همسایگان ما” که دست بر قضا دومین کشور شیعه دنیا بعداز ایران هم است، اشاره شد. اگر طی ۲۴ سال در دوران صدارت و وزارت انواع و اقسام مسئولان و مدیران دولتی، آن نقض مسلم تمامیت ارضی همسایگان برای کشور اسلام پناه ایران مهم نبود، امروز چه اتفاقی افتاده است که نه تنها “نقض” تمامیت ارضی بلکه “تهدید” تمامیت ارضی هم برای رژیم اسلامی مهم شده است؟
آیا آقای عباس عراقچی و وزرات محترم امور خارجه ایران، میتوانند به جای هزار بار غوغا، یک بار برای همیشه بگویند که مبنای مستندات لازم برای پی بردن به صحت و سقم ادعای تهدید تمامیت ارضی همسایگان را کجا باید دید؟ آیا وزارت خارجه ایران هنوز مستندی دال بر وجود تهدید علیه تمامیت ارضی همسایگان (همان ارمنستان) و قصد تغییر مرزهای آن کشور، برای ارائه در اختیار ندارد یا چنین مستنداتی وجود دارد و به جز وزارت خارجه و بیت رهبری رژیم، بقیه جهان از آن بیخبرند؟
آقای عباس عراقچی بعداز انتقال اسناد پروژه اتمی ایران با کامیون به اسرائیل، گفت:
“من فکر میکنم افرادی نتانیاهو را سر کار گذاشتهاند.” (لینک منبع)
اگر وزارت خارجه ایران و بیت رهبری نتوانند مستنداتی دال بر تهدید تمامیت ارضی همسایگان (=ارمنستان) ارائه دهد، آیا نمیتوان، شائبه سرکار گذاشته شدن رهبران رژیم جمهوری اسلامی را ادعا کرد؟ چه کسی بر اساس کدام سند خواهان تعدی بر تمامیت ارضی آخرین باقیمانده رژیمهای متحد جمهوری اسلامی یا همان “همسایگان ما” (=ارمنستان) شده است؟
”حق مسلم ما” و صدای عقلانیت در میان طوفان نفرت و هیجان
زمانی صنعت اتمی “حق مسلم ما” بود و سپس نصف دریای خزر تبدیل به “حق مسلم ما” شد و اینک ممانعت از توافق دو کشور مستقل همسایه بر سر راههای ارتباطی مابین آنها تبدیل به “حق مسلم ما” شده است. آنچه اتفاق نمیافتد، ارائه یک بیلان برای برآورد نتایج سود و زیان صنعت اتمی و غوغا برای تصرف نیمی از دریای خزر است. راستش نه کسی چنین بیلانی ارائه داده است و نه کسی یا کسانی از میان امت همیشه در صحنه داخل و خارج از کشور که زمانی حنجره خود را در راه مقدسات مسلم نامبرده به زحمت انداختهاند، خواهان رسیدگی به امر سود و زیان عملیات جهادی خود شدهاند.
حقیقت آن است که این مسئله جزو موارد مورد مذاکره مابین دو کشور مستقل است که هر دو دارای دو قرن تجربه مدیریت رابطه با غول بیشاخ و دمی به نام روسیه از نوع تزاری، کمونیستی و پوتینی هستند. ارمنستان محروم از هرگونه ارتباط دریایی با جهان، ۴۴ کیلومتر مرز با ایران در جنوب دارد و ۱۲۷۸ کیلومتر مرز زمینی در شرق و غرب خود با آذربایجان و ترکیه. صلاح هر مملکت هم خسروان آن مملکت دانند. حال برعهده نیکول بابایئویچ پاشینان است که اگر اجباری در انتخاب است کدام را انتخاب کند.
در اصل هیچ اجباری نیست و گرجستانی که همه راههای ارتباطی از قبیل راه آهن، اتوبان و مسیرهای انتقال نفت و گاز آذربایجان از آنجا میگذرد، مجبور نبوده است که در قبال دادن راه ترانزیت به آذربایجان و ترکیه، مثلا مرز خود با ارمنستان را مسدود کند! البته بهجز آنهایی که عقل و چشم و گوش خود را بسته و حنجره خود را به کار میاندازند، بقیه بشریت خبر دارند که حتی کشورهای دارای دسترسی به دریاهای آزاد مثل ایران و روسیه هم به ارتباطات زمینی از طریق اراضی همسایگان با جهان، احتیاج دارند.
مثلا در نقشه نگاه کنید به اهمیت راه اتباطی روسیه و ایران از طریق اراضی جمهوری آذربایجان یا اهمیت راههای زمینی ترکیه برای ایران جهت ارتباط با اروپا. هم آذربایجان و هم ترکیه تاکنون میلیاردها دلار صرف احداث و نگهداری جادههایی کردهاند که ایران از طریق آنها با بقیه دنیا ارتباط زمینی حیاتی دارد. به عقل کسی در ترکیه و آذربایجان هم نرسیده است تا بگوید مثلا جلوگیری از احداث راههای مراسلاتی ایران و ترکمنستان یا افغانستان، “حق مسلم ما” است! آلمان در قلب اروپا هم، هابی برای اتصال کل کشورهای قاره اروپا با یکدیگر است. نه برای آلمان و نه برای جمهوری آذربایجان و ترکیه، چیزی بهنام “حق مسلم ما” در چوب گذاشتن لای چرخ همسایگان، جز سادیسم و نفهمی نوع برقراری روابط بینالمللی، معنی دیگری ندارد.
مثل جنگ روانی جهادیون تهران و امت همیشه در صحنه ایرانشهری داخل و خارج از کشور در مورد حق پنجاه درصدی ایران بر دریای خزر(!) و حق مسلمی به نام صنعت اتمی خارج از کنترل جهانی، حق مسلمی برای مداخله در نوع توافقات آذربایجان و ارمنستان وجود نخواهد داشت. دولتهای حاکم بر ایران طی صد سال اخیر هرگز نتوانستند سهم توافقی ایران از آبهای جاری مشترک میان افغانستان و ایران را استیفا کنند، چگونه است که در برابر روسیه، ترکیه، آذربایجان و حتی ارمنستان برای خود، “حق مسلم ما” تعریف میکنند؟
روسیه حتی یک روسیه ضعیف امروزی، در آنسوی کره زمین در قطب جنوب برای خود منافع تعریف کرده و ده پایگاه تحقیقاتی دارد. ایرانی که قادر به استیفای “حق مسلم ما” از آبهای مشترک با افغانستان تحت حاکمیت طالبان نیست، در برابر فعال شدن مسیری که هم برای روسیه و هم برای چین و غرب اهمیتی استراتژیک دارد، چکاره است؟
قابل انتظار است که این غائله جدید “حق مسلم ما” هم، تا ایجاد یک غائله مشابه جدید جهت کوبیدن مشت بر دهان جهان و جهانیان، فروکش کند و صاحبان حنجرههای به زحمت افتاده هم، اصلا بهخود زحمت بازخواست از معرکهگردانان و مرشدان “حق مسلم ما” برای مداخله در نوع توافقات آذربایجان و ارمنستان را ندهند.
صدای عقلانیت
مثل موارد پیش، مثل نامهنویسی به موقع زندهیاد مصطفی رحیمی و هشدار نسبت به عواقب برقراری یک رژیم اسلامی، مثل هشدارهای دلسوزانه کارشناسان در مورد ماجراجویی اتمی، امروز هم صداهایی برخاسته از سوی افرادی که قدرت تعقل خود را در هیاهوی “حق مسلم ما” از دست ندادهاند، میشنویم. دریغ که مثل گم شدن صدای دکتر مصطفی رحیمی در هیاهوی برخاسته از جهاد ضدامپریالیستی راست و چپ (یکماه پیش از سرنگونی رژیم شاه در ۲۵ دی ۱۳۵۷) صدای دعوت به عقلانیت در غائله جاری بر سر موضوعی مربوط به دو کشور مستقل همسایه هم، توان رقابت با غوغای غوغاسالاران برانگیخته را ندارد.
چند نمونه از آرأی کارشناسنان و صاحبنظران در این موضوع
مهدی پرپنچی: “طرح زنگزور پیش برود یا نرود، یک چیز هرگز فراموش نخواهد شد: بیش از ۲۰٪ خاک آذربایجان در مجاورت مرز ایران، برای بیش از ۲۰ سال در اشغال ارمنستان بود و صدای جمهوری اسلامی در نیامد. اما عبور کامیونهای باری آذربایجان از خاک ارمنستان را تغییر مرزهای منطقه میدانند و به آن معترضاند!”
(برای آشنایی با ماهیت ایرانشهریان محترم و خواندن یک میلیون فحش رکیک به شبکه ایکس و زیر این پست نگاه کنید)
دکتر افشار سلیمانی، سفیر پیشین ایران در آذربایجان و کارشناس روابط بینالملل: “ایران باید راه دیپلماسی واقعبینانه را در پیش بگیرد نه سخن پراکنیهای زیانبار و مواضع خصمانه. ... عدهای در طول سالهای اخیر در اینگونه مواقع اشتهایشان فزونی میگیرد و هوس باز گردندان هفده شهر قفقاز و سرزمینهای ازدست رفته در دوره روسهای تزاری در سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ در قالب پیمانهای گلستان و ترکمنچای به سرشان میزند و شمشیر از رو میکشند و لسان در دهان میچرخانند و صوتشان را اکویی میکنند و این مطالبات را فریاد میزنند.! ... دست آخر هم نه تنها این مطالبات تأمین نمیشود بلکه فرصتهای بیشتری هم از دست میرود و هیچ کس هم پاسخگو نیست چنانکه تا کنون پاسخگو نبودهاند.”
محسن پاک آیین، دیپلمات ایرانی و سفیر سابق ایران در جمهوری آذربایجان: “نوردوز [گذرگاه مرزی ایران به ارمنستان از مسیر زنگزور] مسیر اتصالی ایران به اروپا نیست. جادههای ارمنستان به طرف گرجستان صعبالعبور و فاقد استانداردهای لازم هستند. تریلیهای دو دیفرنسیاله میتوانند از این مسیر عبور کنند. برای ساخت بزرگراه در این مسیر، سی میلیارد دلار بودجه لازم است. مسیر ما به اروپا از ترکیه و آذربایجان است.”
علی بیگدلی، کارشناس مسائل بینالملل: “مقامات ارشد ایران نمیتوانند جلوی روسیه بایستند. وجود پایگاههای قدرتمند اسرائیلی در آذربایجان هم میتواند عامل تهدیدکنندهای برای امنیت ما باشد. آقای عراقچی گفته بود ما اجازه تعرض به خاک همسایگان را نخواهیم داد درحالیکه این مسائل به ما ارتباطی ندارد.”
کیش، مات! مثل دفعات قبل!
رژیم جمهوری اسلامی ایران طی ۴۵ سال مشغول زدن مشت بر دهان جهان بوده است. در همه موارد هم، بخش مهمی از افکار عمومی ایرانیان داخل و خارج از کشور، بر علیه این رویه جهادی بوده است. البته بخشی از این افکار عمومی، در صورت اعلام و اعمال جهاد از سوی رژیم بر علیه کشورهای عربی و ترکی منطقه، چنان رفتار کردهاند که گویی اعلام جهاد از سوی رژیم نبوده است و ادعای بیکفایتی رژیم در پیشبرد امر جهادی مربوطه را داشتهاند. اینک هم کسانی اعم از عامی و عالم، از اپوزیسیون و رسانههای اپوزیسیونی ایرانی چنان وانمود میکنند که گویی خودشان مبتکر اعلام جهاد علیه جمهوری آذربایجان بودهاند و رهبران رژیم اسلامی تنها مشتی مدعیان نالایق رهبری این جهاد هستند.
سران ارمنستان، ممکن است، از آذربایجان تقاضای عاجزانه برای استفاده متقابل از مسیرهای ارتباطی موجود را بکنند. چنین تقاضای عاجزانهای دور از عقل یا به ضرر ارمنستان نیست. ارمنستان عملا راههای ارتباطی زیادی با جهان ندارد. یقینا استفاده جمهوری آذربایجان از منطقه مجاور مرز ۴۴ کیلومتری ارمنستان با ایران، برای برقراری ارتباط با نخجوان و ترکیه و کمک به تسریع و تسهیل ارتباطات جادهای و ریلی بین ترکیه با آسیای مرکزی و تجارت جهانی در خط لندن و چین، در مقابل کسب اجازه استفاده از ۱۲۷۵ کیلومتر مرزهای ارمنستان با ترکیه و آذربایجان، معامله بدی برای ارمنستان نخواهد بود. ممکن است که این نکته بدیهی از سوی جهادیون تهران فهمیده نشود، اما بسیار محتمل است که ارمنستان عاجزانه خواهان این معامله بشود.
انسداد همه راهها یا رفع انسداد برای همه؟ مسئله این است!
آذربایجان چندین دهه است که ارتباط همهجانبه با آسیای مرکزی دارد و ۴ سال است که ارتباط ریلی اروپا با چین را از طریق به کار انداختن قدرت دیپلماسی، سرمایه و توانایی اجرایی خود ممکن کرده است (۲۷ دسامبر ۲۰۲۰). اگر کشوری در دنیا بیشترین نیاز را برای ایجاد ارتباطات جادهای و ریلی با دنیا دارد، این کشور ارمنستان است و نه آذربایجان. نکته مهمی را که عمدا برای آخر مقاله نگاه داشتهام، افشای این راز آشکار است که زمان لازم برای طی مسیر ایروان تا گذرگاه مرزیاش با ایران از طریق خاک خود ارمنستان تقریبا ۸ ساعت و از طریق نخجوان تقریبا ۳ ساعت است. حدس بزنید تصمیم ارمنستان را!
در همین روزها خبر افتتاح عنقریب اولین فاز نیروگاه انرژی اتمی “آککویو” ترکیه از سوی روس اتم منتشر شد. این نیروگاه اتمی با پنج برابر ظرفیت نیروگاه بوشهر، قرار است با تکمیل هر پنج فاز آن، ده درصد انرژی برق ترکیه را تولید کند. توجه کنید که بعداز چندین مرحله جنگ رژیم اسلامی با جهان و خسارت میلیاردها دلاری ناشی از انواع تحریمها، نیروگاه بوشهر تنها یک درصد انرژی برق ایران را تأمین میکند. کشورهای عربی در جنوب ایران هم، انواع تأسیسات مشابه را بدون تحریم شدن و بدون جنگ با کسی، تأسیس کردهاند.
علت نتیجه بد رژیم اسلامی در قیاس با همسایه غربی ترک و همسایگان جنوبی عرب، چیزی جز گرفتاری حکومت و سیاست و سیاست خارجی ایران در باتلاق جهل و توهمات نیست. اپوزیسیونی که به درستی از فقدان مدیریت حکومتی متکی به علم و تخصص شاکی است، وقتی نوبت توهمات ناسیونالیستی بخصوص توهمات دارای مایه عرب ستیزانه و ترک ستیزانه باشد، داوطلبانه و با تمام قوا در صفوف جهاد دیگرستیزانه رژیم جای میگیرد.
پایان
استکهلم ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۴
■ درود و خسته نباشید به هممیهن علیرضا، من با خیلی از نکاتی که بر شمردهاند همرای هستم، مانند اینکه رژیم آخوندی میخواست از آذربایجان هم یک اخوندستان شیعه بسازد، که کامیاب نشد، اما من در چند مورد مخالف گفتههای شما هستم، از جمله حکومت فارسها یا ایرانشهری.
حکومت اخوندی پیش و بیش از همه انسانستیز است، این انسان میتواند عرب و یا ترک و یا کرد و فارسی زبان باشد. حکومتی که با نوروز و جشنهای ایرانی مشکل دارد، ایرانی نیست حکومتی که از بامداد تا شامگاه درد و درمانش فلسطین و اسلام است، ایرانی نیست. حکومتی که اگر ایرانی بود همانگونه که فلسطین و تروریستهای عرب و مسلمان کمک میکند به پاره تن جغرافیای فرهنگ و زبان و تبار ایران، تاجیکستان هم کمک میکرد که نمیکند. حکومت اگر ایرانی بود باید بیشتر پول و نیروی خود را در آسیای میانه، که از باستان تا امروز خانه دوم فرهنگ و تاریخ ایران است، میبرد.
حکومت آخوندان ایرانستیز اسلامیست به رهبری امام شاه سلطان حسین خامنهای در سالهای ۲۰۰۰ و تلاش زیادی کردنند تا از تاجیکستان عزیز هم یک اسلامستان آخوندی بسازند که به میمنت بودن روسیه! و دانایی برخی از تاجیکان سر به سنگ خوردند.
کجای حکومتی ایرانی است که رئیس جمهورش ترک است، رهبر شاه سلطان حسیناش ترک است و رئیس جمهورش ترکش در عراق عربی سخن میگوید و شب و روز از و در نهج البلاغه روضهخوانی میکند. حکومتی که اگر روزی یک نیروی به او بگوید، ما یک بمب اتم داریم و میخواهیم یا بر روی مکه و یا مدینه بیاندازیم و یا روی اصفهان و تهران، به باور من این قبیله آدمخوار ایرانستیز بیدرنگ اصفهان و تهران را قربانی خواهند کرد.
کجای این رژیم به راستی ایرانی است که نام همه لشگر و سلاحهای جنگی و هزاران کس و چیز را عربی کرده؟
من خوشحالم و باور دارم که مردم آذربایجان صدها بار از ایرانیان دربند زندگی آرامتر و شادتر و آزادتری دارند، من هم چنین باور دارم که آذربایجان بدرستی رابطه خوب با اسراییل دارد و این یکی از دلیلهای دشمنی آخوند شیعه با حکومت آذربایجان است.
ما ایرانیان ۴۵ سال است که تاوان یهودستیزی بیپایان ارتجاع سرخ و سیاه را میدهیم. تاوانی که تار پود این ملت را از هم پاشیده و گرسنگی، بیآبرویی و آوارگی برای میلیونها انسان ایرانی و منطقه به ارمغان آورده.
شما نوشتهاید که ارمنیهای کودککش، نمیدانم، اما میدانم که کودک کشی از سوی آذربایجانیها هم بوده، و جه بسا بیشتر هم بوده. گفتهاید ملایان علیاوف را علیزاده میگفتند، خوب ۲۰۰ سال پیش علیاوف، مگر علیزاده نبوده، ۲۰۰ سال پیش که آذربایجان علیاوف همان آذربایجانی بوده که پاره دیگرش تبریز و مراغه است. همانگونه که آذربایجان ایران اوف و پوف ندارد.
میافزایم، که من ایرانشهری هستم، اما با هیچ قوم و قبیلهای مشکل ندارم، دوست دارم کشورها در همین مرزها که دارند با هم زندگی آرام داشته باشند. من جمهوری آذربایجان علیاوف را ۱۰۰ بار برای زندگی به ایران اخوندی شاه سلطان حسین خامنهای برتر میدانم. تنها کشوری که زندگی در آن بدتر از ایران است افغانستان طالب و کره شمالی هستند. مشکل کشور و مردم ایران مافیای ایرانستیز اخوند-پاسدار است. از اینکه رژیم و برخی از ایرانیان توهم زده هستند هم با شما هم رای هستم.
برای شما تندرستی و شادکامی آرزو دارم.
کاوه
■ با تشکر از دقت و حساسیت شما آقای کاوه،
هموطن گرامی، شما مینویسید: “اما من در چند مورد مخالف گفتههای شما هستم، از جمله حکومت فارسها یا ایرانشهری.”
“فاکت”ی که شما نقد میکنید یعنی “حکومت فارسها” بودن رژیم اسلامی از من نیست. کشوری به یک سوم اهالی ترک و یک سوم اهالی غیرفارس و غیرترک، چگونه میتواند “حکومت فارسها” باشد؟
این که همه شهروندان به یک اندازه از رفاه و حقوق برخوردار نیستند، رژیم فعلی یا رژیم شاه را به “حکومت فارسها” بدل نمیکند. یا این واقعیت که طی صد سال اخیر، پروژه یکسانسازی برای یکدست کردن ایران همیشه متکثر جریان داشته است، هم برای “حکومت فارسها” بودن این دو رژیم کافی نیست. حکومت ایران امروز هم مثل بقیه دوران دارای تاریخ مکتوب آن، یک امپراطوری است. چنین حکومتی نمیتواند “حکومت فارسها” باشد. همانطور که بقیه امپراطوریهای بزرگ و کوچک دنیا، حکومت یک گروه اتنیکی نبودند. نمونه زیاد است: امپراطوری روم، بیزانس، امپراطوریهای اسلامی، بریتانیای بزرگ، صفویه، عثمانی، روسیه و امثالهم. این سیستمها علیرغم همه تنوعات درون خود و تنوعات مابین این سیستمها، یک چیز مشترک داشتند: تنوع فرهنگی و زبانی و اتنیکی. حکومت استالین “حکومت روسها” نبود و “حکومت گرجیها” اصلا نبود و الا آخر.
شما مینویسید: “کجای این رژیم به راستی ایرانی است که نام همه لشگر و سلاحهای جنگی و هزاران کس و چیز را عربی کرده؟” مگر همین رژیم اسلامی نبود که هشت سال علیه دولت عربی عراق جنگید؟ مگر حزباللهیهای طرفدار رژیم فعلی نبودند که هزاران هزار در جبهه نبرد (بی معنی) کشته شدند؟ آیا فکر میکنید اگر بجای جنگ با عراق، ایران درگیر جنگ با افغانستان یا تاجیکستان بود، بخاطر وجود دریزبانان افغانستان و تاجیکزبانان تاجیکستان، رژیم با انگیزه بیشتری جنگ را اداره میکرد؟ آیا واقعا فکر میکنید متعصبترین طرفداران رژیم در جنگ با عراق، بخاطر عرب بودن طرف مقابل، انگیزه کمتری برای جنگ، کشتن و کشته شدن میداشتند؟ مگر داعشیهایی که اینهمه مسلمان را خاورمیانه کشتند، خود مسلمان نبودند؟
در جای دیگری نوشتهاید: “۲۰۰ سال پیش علیاوف، مگر علیزاده نبوده، ۲۰۰ سال پیش که آذربایجان علیاوف همان آذربایجانی بوده که پاره دیگرش تبریز و مراغه است. همانگونه که آذربایجان ایران اوف و پوف ندارد.”
اولا، “اوف” پسوند نام خانوادگی دویست میلیون انسان در بخش بزرگی از دنیاست و اشاره به نام دویست میلیون انسان با لفظ تحقیرآمیز “اوف و پوف” زیبنده کسی نیست. سابقه رسمی نام خانوادگی در ایران زودتر از ۱۳۱۳ شمسی نیست. و در نتیجه ادعای شما در مورد وجود نام خانوادگی با پسوند “زاده” در دویست سال قبل، درست نیست. کسانی در مناطق شمالی ایران که پیشاز ۱۳۱۳ از طریق تجارت و حرف شغلی با روسیه مرتبط بودند، بسیار قبلاز مرسوم شدن نام خانوادگی با هر پسوندی، نام خانوادگی با پسوند “اوف” داشتند که “عبدالرحیم طالبوف” تبریزی متولد ۱۸۴۳ معروفترین آنهاست. هیچ شخصیت تاریخی در ایران یا جای دیگر هم چیزی معادل “نام خانوادگی” به معنی امروزی نداشته است و این پدیده را هم مثل هزاران چیز دیگر، در زمانهای نه چندان دور، از غربیها یاد گرفتهایم.
دقیقا با شما همفکرم که گرفتار نشدن شش جمهوری دارنده اکثریت اهالی مسلمان شوروی به سرنوشت ایران، نعمت بزرگی برای آنها و حتی همسایگان و بشریت بوده و است. تا حدودی هم، سرنوشت غمبار ما، به هشیاری آنها کمک کرد. در سالهای اول بعداز فروپاشی شوروی، آن دسته از شهروندان این شش جمهوری که به ایران سفر میکردند، با تفسیری مشابه مضمون جمله زیر از ایران برمیگشتند: “ایران سالهای ۱۹۳۷ خود را زندگی میکنند.” یعنی رفرنس به بدترین سالهای کشتار اهالی شوروی توسط رژیم شوروی.
در مورد صبغه ایرانشهری رژیم اسلامی حاکم هم رژیم پهلوی حول ایده “بازگشت به خویشتن” شکل گرفته بود و هم فلسفه ظهور رژیم اسلامی بر این مبنا بود. فرق این بود که اولی قرار بود ما را به خویشتن آریایی رجعت دهد و دومی به تشیع علوی. جالب است که ایده بازگشت به خویشتن شیعی از درون جنبش رجعت به ایران پیشااسلامی جوانه زد و شخصیتهای فکری دارای درکی التقاطی از این رجعت، کم نیستند. “آن دیگری” هر دوی این ایدئولوژیها هم مشترکند: اجانب، بیگانگان، امپریالیسم، غرب، روس، انگلیس و امثالهم. لولای اتصال “ایرانشهریسم” از نوع آریایی بازگشت به خویشتن با نوع شیعی این پدیده، در هیبت صاحب نظران و شخصیتهای تأثیرگذار و نخبگان کم نیستند. کسانی چون سید احمد فردید، احسان نراقی، سید حسین نصر، فخرالدین شادمان، غلامعلی حداد عادل، آیت الله مطهری و بسیاری دیگر، نمونههای هیبریدی این دو ایدئولوژی هستند.
به ایرانشهری بودن خودتان هم اشاره کردهاید و در جایی مینویسید: “کجای حکومتی ایرانی است که رئیس جمهورش ترک است، رهبر شاه سلطان حسیناش ترک است و رئیس جمهورش ترکش در عراق عربی سخن میگوید و شب و روز از نهج البلاغه روضهخوانی میکند.”
معنی جملات فوق چیست؟ چون رئیس جمهوری و رهبر کشوری ترک است و علاوه بر این رئیس جمهور عربی هم صحبت میکند (به تسلط وی به زبان کردی اشاره نکردهاید) پس “حکومت ایرانی نیست” کشوری که در یک مقیاس جهانی، یکی از پر تنوعترین جوامع زبانی دنیاست (شامل ترکی، عربی و کردی) و از میان ۱۵ همسایه آن، زبان غالب در ۱۱ کشور عربی و ترکی است هم میتواند مسئولان ترک و عرب و کرد داشته باشد و هم به سود منافع ملی آن است که اگر رهبران و دیپلماتهای طراز اول آن به زبانهای همسایگان مسلط باشند.
اینکه ترک بودن و عربی دانستن را مغایر با ایرانی بودن بدانید، یک ایدئولوژی شناخته شده مخرب است که از جمله آنرا بنام “ایرانشهریم” میشناسیم. این ایدئولوژی دقیقا التقاط بازگشت به خویشتن آریایی و شیعی است که بجای پذیرش بیقید و شرط لیبرالدموکراسی غربی، مدعی داشتن نسخه یکی دو هزار ساله کشورداری به نام “ایرانشهریسم” است. توجه کنید که هم لیبرالدموکراسی و هم حقوق بشر و حقوق زنان و حقوق اقلیتها همه نتیجه تکامل تجربه طولانی بشری در زمانهای نزدیک به ما هستند. تا همین اواخر در اروپا زنان جنس درجه دو بودند و همجنسگرایی هم بیماری تلقی میشد و هم در اکثریت مطلقی از کشورهای جهان جرم انگاری شده بود و برایش مجازات تعریف شده بود.
متأسفانه یا خوشبختانه، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتهای و همزیستی مسالمتآمیز بدون جنگ، “نسخه بومی” تحت هیچ نامی و در هیچ جای دنیا نداشته و ندارد. ژاپن، سنگاپور، اندونزی، مالزی، کره جنوبی و هر کشور دیگری با هر مشخصات تاریخی و دینی و زبانی، ناچار به استفاده از تنها مدل شناخته شده اداره موفق کشورها است. این نکته همانقدر بدیهی و جهانشمول است که جدول تناوبی یا مثلثات. ایرانشهریسم میخواهد ما را مجاب کند که نه! ما وارث نسخه آلترناتیو بومی کشورداری ایرانی (ایرانشهریسم) هستیم و این همان بازگشت به خویشتین خویش است.
با سپاس از شما آقای کاوه گرامی
علی رضا اردبیلی