۱) «طبقهی متوسط» یا به تعبیر برخی از پژوهشگران ایرانی «طبقهی میانهی نوین» و یا با هر واژگان دیگری که از آن نام ببریم، بخش بزرگی از جمعیت جهان امروز در هر کشور و شالودهی طبقانی جنبشها و نظامهای سوسیال دموکراتیک جهان از میانهی سدهی نوزدهم اروپا تا کنون بوده و هست. این طبقهی اجتماعی، خاستگاه پلمیک میان برخی منشویکها و بلشویکهای مارکسیست از یکسو، و میان کل مارکسیستها و هواداران اقتصاد اتریشی ازسوی دیگر در پایان سدهی نوزدهم و آغاز سدهی بوده است. گفتمان و پلمیکی که هنوز هم پایان نیافته است و به شکلهای دیگری مانند گفتگو میان مارکسیستهای «متدولوژیک» و نه «آیینی» از یکسو و مؤمنان به دیکتاتوری پرولتاریا و شوراهای کارگری و نیز نولیبرالها، لومپن بورژواها، دین پیشگان و مانند آن ازسوی دیگر، وجود دارد.
یادآوری میکنیم که یکی از ویژگیهای برجستهی «طبقهی متوسط» یا میانهی نوین با تعبیرهای امروزین، سروکار ویژهی آن طبقه با ابزار و تکنولوژی نوین و نیز کار اندیشه ورزانه است. با چنین تعریف فشرده و گذرایی، همهی تکنوکراتها مانند پزشکان و پرستاران، افسران و سرداران نظامی و انتظامی، مهندسان، استادان دانشگاه و معلمان، روزنامه نگاران و روشنفکران کنشگر، هنرمندان و ورزشکان حرفهای که از راه ورزش نان میخورند و مانند آنها، در طبقهی میانهی نوین میگنجند. این جمعیت بزرگ سازمان اجتماعی تولید در سرشت خود خواهان جامعهی مدرن و سکولار است. رویدادهای سیاسی از سال ۱۳۸۸ تا کنون در ایران و بویژه رویدادهای رو به گسترش پس از جنبش زن، زندگی، آزادی و کشته شدن جاوید نام مهسا امینی نیز در این دامنه میگنجند. پیشتر هم این نگارنده در همین سایت اندکی در این زمینه گفتگو کردهاست.
۲) برپایهی پژوهشی که در سال ۱۳۹۶ در داخل کشور انجام شده و کتاب آن نیز منتشر شده است، نزدیک به ۷۴۰ هزار تن از کل ۱۱ میلیون و ۷۰۰ هزار تن نیروی کار شاغل کشور در بخش خدمات اقتصاد، در بخش «سلامت و مدد کاری» خصوصی و دولتی کار میکردهاند. گزارهی بخش «سلامت و مدد کاری»، نام رسمی این فعالیت در نظام مرکز آمار و بانک مرکزی ایران است، و سهم زنان در این بخش بیش از ۵۰درسد است. بیشتر اعضای این جمعیت و نیز کسانی که در بخشهای صنعتی و غیر پزشکی کار میکنند و معمولن دارای تحصیلات بالاتر از دیپلم تا دکترا هستند، و نیز همهی سلبریتیها، در چهارچوب مفهوم جامعه شناسانهی طبقهی متوسط یا به تعبیر پژوهشگر آن بررسی، «طبقهی میانهی نوین» میگنجند. یعنی طبقهای که جمعیت اصلی سازمان اجتماعی تولید و نقش آفرین اصلی فعالیت و تولید ارزش افزودهی ملی همهی کشورهای جهان در اکنون و آینده به شمار میرود.
این نگارنده «آمار روز» کارکنان بخش سلامت و مدد کاری کشور را ندارد، اما میتوان گفت که حتا با کوچ چشمگیر بسیاری از این جمعیت به خارج از کشور، نسبتهای سال ۱۳۹۶ همچنان پا برجا و معتبر است. بخش بزرگی از پزشکان و کمابیش همهی پرستاران با وجود ناسپاسیهای رژیم جمهوری اسلامی، همواره مرهم درد مردم و پشتیبان سلامت و زندگی آنها بوده، و گاه جان خود را در این راه نهادهاند. فعالیت در جبهههای جنگ، مبارزه با بیماری فراگیر کرونا، کمک گاه به ناگزیر پنهانی به آسیب دیدگان رویدادهای جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ و نیز جنش انقلاب ملی و مانند آن، نشان دهندهی نقش ارزنده و مهم این بخش از جمعیت شاغل کشور است. نقش سازنده و انسانی بزرگ، دربرابر نقش غیر انسانی کسانی مانند خامنهای و همدستانش در ممنوع ساختن واردات واکسن، و بازی با جان هزاران ایرانی، و دزدی و فسادهای ساختاری کلان در بخش درمان کشور رخ داده و اینک راز بر همگان آشکار شده است، و بیش از پیش خود را در کشتار و شکنجهی جوانانی که بیشتر آنها وابسته به همین طبقه و دیگر بخشهای جمعیتی کشور بوده و هست نشان میدهد.
۳) از سال ۱۳۸۸ و آغاز جنبش سبز که پیش برندهی آن بدنهی همین طبقه متوسط و نه کاسبکاران و دینپیشگان «روزنه جو»ی اصلاحطلبان حکومتی بود، اکنون بر خلاف خواست رهبری کشور و روزنهجویان رانتخوار، به «انقلاب ملی» نوین ایران فرا روییده و تکامل یافته است. در این میان و بازهم برخلاف رفتار روزنه جویان، رهبران پاکدست جنبش سبز آغازین یعنی مهندس موسوی و بانو رهنورد، همچنان دربرابر رهبری جمهوری اسلامی ایستادهاند، و همسو با روند «انقلاب ملی، خواستار گذار از جمهوری اسلامی هستند. در این سپهر اجتماعی، نه تنها گروهی از بخشهای گوناگون طبقهی میانهی ازجمله و بویژه پرستاران از کشور کوچ کردهاند، که گروهی از آنها فشارهای سنگین حکومتی را تاب نیاورده و دست به خودکشی زدهاند. بخش بزرگی از آنها نیز از روی ناگزیری دست به اعتصاب زده و همراه با بسیاری از کارگران شاغل یا بازنشسته در بسیاری از شهرهای کشور دست به اعتصاب زدهاند. این جنبش نمودی واقعی و پررنگ از یک مبارزه و نافرمانی مدنی مدرن و جنبشی رو به رشد است که همهی ایرانیان بویژه وابستگان به اپوزیسیون داخل و خارج به هرشکلی که میدانند و میتوانند، باید از آن پشتیبانی کنند.
۴) اکنون نزدیک به دو سال از روز ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ و کشته شدن یک دختر زیبای کرد ایرانی به دست مأموران جمهوری اسلامی به این بهانهی ساختگی و مرتجعانه که آن دختر حجاب اسلامی نداشته است میگذرد. این رویداد تلخ کشته شدن مهسا، اخگری بود بر آتشهای نیمه خاموش کشتار سال ۱۳۶۷، آتش هنوز گرم جنبش سبز، و چند جنبش اعتراضی و مردمی دیگر با کشتههای بسیار. این بار و پس از کشته شدن مهسا و دیگر رویدادهای همانند، جنش اعتراضی برای گذار از نظم جمهوری اسلامی به سراسر کشور ازجمله و بویژه مناطق قومی کشور و نیز دیگر کشورهای غربی که در آن جمعیت چشمگیر دیاسپورا و کوچگران ایرانی زندگی میکردند گسترده شد.
نیرو و گسترهی جنبش به گونهای بود که میرفت تا حکومت جمهوری اسلامی را واژگون سازد. اما حکومت با بهره گیری از شکافهای سیاسی درون مخالفان و رقابت و حسادتهای تنگ نظرانهی برخی از آنها باهم و به ویژه همسویی آگاهانه یا ناآگاهانهی برخی از گروههای چپ که گاه به آنها ارتجاع سرخ هم گفته میشود، و البته با سرکوب وحشیانه، رژیم توانست از پیشرفت بیشتر جنبش انقلابی البته تا خیز بعدی آن جلوگیری کند، هرچند جنبش انقلابی همچنان هرچند باشتاب کمتر، به راه خود ادامه داد. شاید بتوان گفت که پراکندگی مخالفان جمهوری اسلامی و همراهی نکردن جامعه جهانی با آنها به طمع سودهای اقتصادی، ترس از لولوی بمب هستهای جمهوری اسلامی و ترس از فراگیری و گسترش ناآرامیها و جنبش انقلاب مدرن وسکولار ایرانی به منطقه، دلیل اصلی کم توجهی جامعهی جهانی به انقلاب ایران و گوش خواباندن آن برای خیزشی دیگر باشد، برخاستن این موج دوباره دور نخواهد بود.
۵) اکنون و در زمان نگارش این گفتارنامه، تب و تاب و سرو صدای طبل میان تهی انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم که چرکین روزنهجویان متوهم حکومتی و بخشهایی از ارتجاع سرخ برمیخاست رو به فرونشستن است. اینک و پیش از آنکه مسعود پزشکیان بتواند تأیید دولت گوش به فرمان خامنهای را از مجلس اسلامی بگیرد، صدای تفرقه و پراکندگی نظام و اقتصاد پوسیده و گندیدهی آن همه جا را گرفته، و میان تهی بودن جارو جنجالهای انتخاباتی بر همه کس آشکار شده است. همهنگام، فریاد عدالتجویانهی پرستاران و دیگر گروههای اجتماعی رساتر از پیش به گوش مردم ایران و جهان میرسد.
شکستهای پیاپی رژیم در همسویی با تروریسم فلسطینی که کشته شدن اسماعیل هنیه در ایران نمود برجستهای از آن بود، هم نادرستی مصلحتجوییهای غربیان را به آنها نشان میدهد، و هم شاید تخم فساد و پراکندگیهای بیشتر را در میان تروریسم نیابتی جمهوری اسلامی در در عراق و لبنان و یمن بیش از پیش بیفشاند. شاید هم جنگ رویارو میان جمهوری اسلامی و اسراییل ناگزیر شود. در این شرایط و باتوجه به تجربهی بیش از یک سال گذشته، شرایط برای همکاری نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن جمهوری اسلامی بیش از پیش آماده میشود. این شرایط تنها این نیست که مخالفان به یک وحدت سازمانی برسند، بلکه بیشتر در آنست که گوشت خود را نخورند، دست همکاری را به سوی هم دراز کنند و فریفتهی بوی کبابی که گاو یا شکار آن هنوز زنده است، نشوند.
اکنون رسانههای همگانی نیرومند و ارزشمندی مانند تلویزیون اینترنشنال و دیگر رسانهها در دسترس نیروهای اوپوزیسیون است که میتواند به هماندیشی یگانگی سخن مخالفان یاری رساند. این امکان البته به همان اندازه و شاید بیش از آن، در دسترس کارگزاران و حقوق بگیران جمهوری اسامی نیز هست. هر کس میتواند به اندازه توان و هوشمندی خود از آن بهره گیرد. امیدوارم نیروهای سکولار دموکرات یا سوسیال دموکرات نیز از این امکان و برای گذار از نظام جمهوری اسلامی به خوبی بهره گیرند. در هر حال، پشتیبانی جدی از از اعتصابها و اعتراضهای درون مرزی و برون مرزی باید در کانون توجه همه ما باشد. باور کنیم که ساختمان جمهوری اسلمی بسی بیش از آنکه ظاهر نما نشان میدهد، فرسوده و فرویختنی است.
پیروز باشیم، بهرام خراسانی
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
■ آقای خراسانی عزیز. شما به نوعی فراخوان دادهاید که از جنبشهای صنفی و مدنی رو به رشد کشور پشتیبانی کنیم.
الان بیش از چهل سال است که در حد خود این کار را میکنیم و حتی درصد قابلتوجهی از روشنفکران ایران در جهت جایگزینی ج.ا. تلاش میکنند و بسیاری نیز حصول هدف را بسیار نزدیک دیدهاند، مثل شما که معتقدید ساختمان جمهوری اسلامی بسی بیش از آنکه ظاهر نما نشان میدهد، فرسوده و فرویختنی است. اما تاکنون این هدف تحقق نیافته است. اکنون آیا نباید از خود پرسید چرا تحقق هدف ممکن نشده است؟ آیا شما درصدد هستید مثلأ شش ماه صبر کنید و بعد، نتایج تلاش و فراخوان خود را گزارش کنید؟ و اگر تلاش شما نتایج و دستاورد مورد انتظار را نداشته، دلايل ناکامی را لیست کنید و توضیح بدهید؟
برای اینکه فقط سؤال کننده نباشم، بلکه به صورت اثباتی نتایج تجارب خودم را خلاصه کنم:
در تفکر، عادات، زبان و فرهنگ ما ایرانیها، ویژگیهایی هست که تحقق فراخوان شما را بسیار دشوار میکند. مثلأ تناسب نادرست برقرار کردن بین «جان انسان» و «فکر انسان». ما برای فدا کردن جان و ازخودگذشتگی جسمی، اهمیت بیش از حد، و برای “فکر و خلاقیت و تلاش مستمر علمی” اهمیتی کمتر قائل هستیم. این خصلت نهادینه شده، نه موضوع امروز و دیروز، بلکه سابقه بسیار طولانی دارد: از اهمیتی که فرهنگ ما برای جانفشانی امام حسین قائل است تا مثلأ سرود ای ایران در زمان شاه: ... در راه تو کی ارزشی دارد این ” جان» ما... ؟! در این مثالها “جان” انسان، ارزشمندترین بخش وجودش است. اما مادام که در فکر ما جا نیفتاده که ” فکر و دانش” ما مهمترین بخش وجودمان است، نتایج چندانی از مبارزات خود نمیگیریم. برگردیم به اصل مطلب. حاضرید بعد از مثلأ ۶ ماه، نتیجه فراخوان خود را به صورت علمی برای خوانندگان منعکس کنید؟
موفق باشید. رضا قنبری. آلمان
■ جناب قنبری گرامی درود بر شما سپاس از توجه شما به نوشتار بیشتر توصیفی و کمتر تجویزی من. کلیت نگاه شما را به نوشه خودم درست میدانم. با شما همسو هستم که یادآوری حمایت میکنیم و پشتیبانی میکنیم به خودی خود چیزی را تغییر نمیدهد و برای تغییر نیازمند تحلیل درست و نظریهپردازی و سازماندهی و سپس تجویز و یادآوری هستیم. همه دگرگونیهای بزرگ تاریخ در گذر زمان و بسیاری از آنها درست در زمانی که گمان دگرگونی نمیرفت رخ دادهاند. من شاید مانند شما، خود را هوادار این نظم میدانم و در حد توان خودم موظف به پیگیری رویدادها و تفسیر و نظر پردازی و امیدآفرینی میدانم. ما دیدهایم که کسانی را که در شوروی میگفتند اینها دو ماه دیگر میروند ریشخند میکردند اما سرانجام آنها رفتند. همانگونه که شاه رفت. توهم آفرینی و تحلیل نادرست البته چیز بدی است و تحلیل درست چیز خوبی است. از شما دوست نکتهسنج انتظار راهنمایی بیشتر میرود که همواره نیز چنین بوده است. شاد و پایدار باشید.
بهرام خراسانی