آقای خاتمی و جبهه اصلاحات چند ماه پیش، در انتخابات مجلس شرکت نکرده و اعلام کردند دیگر قصد دارند در کنار مردم بمانند. چه اتفاقی افتاد که در ظرف چند ماه، «کنار مردم ماندن» به شرکت در انتخابات رئیس قوه مجریه و تشکیل دولت ذیل ولایت مطلقه فقیه ترجمه شد؟
تنها دلیل معتبری که از سوی فعالین و سخنگویان جبهه اصلاحات مطرح شده، این است که خامنهای تصمیم به تغییر ریل و انجام اصلاحاتی گرفته و به سراغ آنها آمده است.
اگر این ادعا صحت نداشته باشد، طبعا تمام نظریهپردازیها و احتجاجات آقایان بیپایه و اساس خواهد بود و تصمیم به شیرجه زدن در استخر خالی، نتیجهای جز خودکشی ندارد. اما اگر این ادعا درست باشد، برای طراحی یک نقشه راه انتخاباتی درست، طبعا باید به سوالات زیر پاسخ داده میشد:
۱- میزان اصلاحات موردنظر بیت و حوزههای آن؟
۲- میزان مقاومت اقتدارگرایان در مقابله با تغییر ریل؟
۲- توانایی واقعی خامنهای برای غلبه بر این مقاومت؟
۴-چشمانداز جانشینی؟
۵- سیر تحولات در جهان و منطقه؟
میتوان گفت که برای هیچ یک از این سوالات، پاسخ روشنی داده نشده است و نظر به تجربههای تا کنونی، نمیبایست بر اساس شایعات و وعدههای اغواگر و بدون اخذ تضمینهای لازم، تصمیمی برای قبول مسئولیت لایروبی طویله به جا مانده از دولت رئیسی گرفته میشد.
آیا گزینهای بهتر از ورود به انتخابات و رسیدن به ریاست دولت از طریق حمایت از پزشکیان وجود نداشت؟
از منظر منافع حزبی، پاسخ این سوال احتمالا منفی است و جبهه اصلاحات که با ورود به انتخابات، موقتا جان دوبارهای گرفت، میتواند از اقدام خود دفاع کند. اما از منظر منافع ملی و آینده کشور، سوالات مهم و جدیدی مطرح میشوند:
۱- چرا خامنهای باید کردیت اصلاحات را به شما بدهد که در اغلب اوقات خار چشم او بودهاید؟ آیا دامی بر سر راه شما تعبیه نشده است؟
۲- اگر دولت تشکیل دادید و معلوم شد که بیت اراده و توانی برای اصلاح ندارد، آیا حریف شنا در خلاف جهت امواج سنگین اقتدارگرایی و هر دو روز یک بحران، هستید؟
۳- اگر شما را به مثابه چاقوی بیتیغه، مثلا مجبور به حذف یارانههای پنهان حاملهای انرژی و چندین برابر کردن قیمت برق و بنزین کنند، آیا وزیر کشورتان تنها به پای مردم شلیک میکند و یا مثل ۹۸ سرها هم بینصیب نمیمانند؟
۴- اگر گره مناسبات با ایالات متحده، ناگشوده ماند و تحریمها باز هم شدیدتر شد، چه خواهید کرد؟
به این سوالات آزار دهنده میتوان باز هم افزود، اما تا همینجا، میتوان به سوال اصلی نزدیک شد که آیا از منظر منافع جامعه، گزینه بهتری وجود نداشت؟
به باور من، حتما راه بهتری وجود داشت.
اگر در مذاکرات پیش از انتخابات، جبهه اصلاحات، شرکت در انتخابات و پذیرش مسئولیت اجرایی را به پیششرطهایی نظیر اعلام التزام به اجرای بیتنازل قانون اساسی از سوی خامنهای، رفع حصر، آزادی زندانیان سیاسی، انحلال مجلس فرمایشی، فراهم کردن مقدمات کوتاه کردن دست سپاه از اقتصاد و سیاست و… مشروط میکرد و در صورت عدم پذیرش آنها، بازی را واگذار مینمود، چه اتفاقی ممکن بود بیفتد؟
با این فرض که خامنهای قصد تغییر ریل داشته، آیا جز این است که او ناچار به چینش دیگری از کاندیداها میشد تا در نهایت یک اصولگرای معتدل از نوع قالیباف، لاریجانی و یا حتی پزشکیان از صندوق بهدر آید که هم مورد اعتماد او باشد و هم به اصلاحات حداقلی مورد نظرش باور داشته باشد؟
کنار کشیدن از یک بازی که شانس بردش در اطراف صفر است، نه تنها شرط عقل است، بلکه راه را برای بهترین گزینه ممکن هم باز میکند. اگر جبهه اصلاحات در کنار مردم و در جبهه امتناع میماند، هم خطر بیآبرویی را به جان نمیخرید و هم میتوانست با دست باز، در فاصله میان حکومت و مردم، اما در کنار مردم و از منظر منافع آنها، فضای مانور در جهت گسترش کمی و کیفی اصلاحات احتمالی را فراهم آورد.
با چنین تاکتیکی، توپ در زمین اصولگرایان قرار میگرفت و آنها میبایست از سد داعشها و امثال پایداری عبور کنند. تصورش دشوار نیست که در این سناریوی آلترناتیو، جلیلی دیگر به یک وزنه ۱۳ میلیونی تبدیل نمیشد و این جریان به حاشیه رانده میشد.
اینک که جبهه اصلاحات، به منافع حزبی ، فشارهای کاسبان اصلاحات و تحلیلهای نزدیکبینانه، تسلیم و روانه باتلاق قوه مجریه شده است، بیم و هراس در میان اصلاحطلبان هر روز آشکارتر میشود. در حالی که برخی از آنها سعی میکنند تا با نقد مواضع پزشکیان، نسبت به او فاصلهگذاری کنند و کسانی نظیر علویتبار که مردم را به مشارکت در رایگیری فرا خوانده بود، نسبت به خطر جدی شکست هشدار میدهند، خانم آذر منصوری رئیس جبهه، تمام مسئولیت برآمدن پزشکیان و دولت آینده او را به گردن میگیرد. ظاهرا همه دست به دعا نشستهاند تا از بیت دود سفیدی به آسمان بلند شود!
در خوشبینانهترین تحلیلها هم نمیتوان امیدوار بود که در ساختار فاسد و مافیایی قدرت، ارادهای برای تغییر وجود داشته باشد و سقف آنچه خامنهای میخواهد و میتواند انجام دهد، در حد اقداماتی بسیار کمدامنه است که از حد خرید زمان تجاوز نخواهد کرد. خامنهای مرد پروندههای ناتمام و فرار از تصمیم، در لحظه تصمیمگیری است.
ابربحران پیچیده و عمیقی که کشور ما را فرا گرفته، راه حل درون حکومتی ندارد. سو استفاده از استیصال مردم به سود کاسبان اصلاحات، در سایه نزدیکبینی و توهم، جبهه اصلاحات را به آستانه خودکشی سوق داده است. این جبهه دیگر بخشی از حکومت است و فضای مبارزه خشونتپرهیز در اختیار گذارطلبان است.
بحران جانشینی در ایام شاهمرگی در راه است. مرکز ثقل تحول دیرگاهی است که به بیرون از حکومت منتقل شده است. هر روز تاخیر در تشکیل جبهه نجات ملی حول مطالبه «رفراندم قانون اساسی» گامی به سوی از دست دادن فرصتها و فروپاشی کشور خواهد بود و چنین مباد!
■ آقای پورمندی عزیز، با تحلیل منطقی و مستدل شما هم نظرم. اگر از کاسبان اصلاحات بگذریم دوستانی نیز هستند که حتما نیت خیر دارند اما به برخی نکات بنیادین بیتوجهاند و هنوز نه ماهیت توتالیتر این رژیم را درک کردهاند و نه به تنگی وقت و سرعت ویرانی سرزمینی ایران در تمام ابعاد محیطی و انسانی توجه دارند. یکی از دوستان در مقالهای ج.ا. را «نیمه توتالیتر» نامیده و احتمال اصلاح را با ریاست جمهوری پزشکیان ترویج میکرد. «نیمه توتالیتر» در ادبیات سیاسی وجود ندارد. مثل آن است که خانمی بگوید «کمی حاملهام».
با احترام، بهرام اقبال
■ جناب پورمندی عزیز. قبول میکنم که تشکیل جبهه نجات ملی حول مطالبه «رفراندم قانون اساسی» گامی به جلو است. اما اولأ چشمانداز تشکیل چنین جبههای را چطور میبینید؟ ثانیأ تشکیل جبهه تا برگزاری رفراندم خیلی کار دارد. زیرا رژیم به رفراندم رضایت نمیدهد، مگر اینکه نیرو و توان این جبهه، رژیم را به استیصال بکشاند. مادام که چنین نیرویی وجود ندارد، «خرید زمان» برای تشکیل آن، کار غیرعاقلانهای نیست.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ آقای اقبال عزیز. درست میفرمایید که اگر خانمی بگوید «کمی حاملهام»، عبارت بیربطی است، اما برای سیستم توتالیتر، قائل شدن به درجهبندی، عبارتی بیربط نیست. کما اینکه اکنون درصد قابل توجهی از مردم ایران معتقدند که توتالیتاریسم شاه بهتر از توتالیتاریسم رژیم فعلی بود.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ آقای قنبری عزیز، با کمال احترام بایستی عرض کنم که حکوت پهلوی دیکتاتوری بود و نه توتالیتر. اما حکومت فعلی توتالیتر است. از آنجا که توضیح هر دو طولانیتر از آن است که در قالب یک کامنت قابل بیان باشد، لطف کنید و به ادبیات معتبر سیاسی در هر دو مورد مراجعه فرمایید. حال عوام از چه عباراتی استفاده میکنند مورد بحث ما نیست. از دوستان بسیار فرهیخته در این وبسایت توقع دقت بیشتری دارم.
ارادت دارم و برایتان آرزوی سلامتی و موفقیت
بهرام اقبال
■ آقایان معتقد به اصلاح نظام عبارت نیمه توتالیتاریسم را بر پیشانی آن میزنند تا به دکترین خویش حقانیت ببخشند اگر هم احیانا کمی هانا آرنت خوانده باشند با آن عینکی که به چشم زدهاند اعوجاج برداشتشان را میشود در این نوع نوشتهها و “درجهبندی”ها دید. اگر درک درستی از این مقوله داشتند استبداد شاه را توتالیتاریسم نمیخواندند. و در ضمن آنقدر ماشاءالله صبر دارند و منتظر میمانند تا “رژیم به رفراندم رضایت” بدهد چون “تشکیل جبهه تا برگزاری رفراندم خیلی کار دارد” و تا اون موقع دست در دست “روزنه گشایان” خود و مردم را هر وقت رژیم اراده کرد سر کار میگذارند، تا نفت و آب و جنگل کاملا خشک شود.
سکه “خرید زمان” از طرف رژیم برای از سر گذراندن بحران را به نام خود زدن دیگر از اون حرفهاست. از آقای پورمندی انتظار میرود که از ادبیات اصلاحطلبان حکومتی استفاده نکند و از “پیش شرطهایی نظیر اعلام التزام به اجرای بیتنازل قانون اساسی از سوی خامنهای” سخن نگوید چون در این قانون حق زدن حرف اول به ولی فقیه داده شده است و دارد اجرا هم میشود و تنزل و ترفیع آن را هم او تعیین میکند.
با درود و احترام سالاری
■ آقای سالاری عزیز. خوشحالم که پاسخ من را، هر چند بدون ذکر اسمم نوشته بودید، چون در آخرین پیام خود نوشته بودید «دیگر عرضی نیست»، فکر کردم به این نکته توجه کردهاید که بسیاری از استدلالها، برای نویسنده، روشن و مبرهن هستند، اما نه الزامأ برای خواننده. صبر کنیم ببینیم آقای پورمندی خود چه نگاهی به موضوع دارند.
موفق باشید. رضا قنبری
■ آقای اقبال عزیز. به روی چشم! حتمأ سر فرصت در روزهای آینده به ادبیات معتبر سیاسی رجوع میکنم تا ببینم پدیدههایی مثل توتالیتاریسم و دیکتاتوری چه نوع پدیدههایی هستند که قائل شدن به درجهبندی در مورد آنها منتفی است. از نتیجه، حتمأ شما را مطلع میکنم.
ارادتمند. رضا قنبری
■ پورمندی همیشه زنگ بیداری میزند: “هر روز تاخیر در تشکیل جبهه نجات ملی حول مطالبه «رفراندم قانون اساسی» گامی به سوی از دست دادن فرصتها و فروپاشی کشور خواهد بود و چنین مباد!”
تایید میکنم سخن آقای اقبال را. حکومت شاه دیکتاتوری کلاسیک قرن بیستمی بود، که عموما وجهی از ملیگرایی نیز داشتند. ج.ا. توتالیتر است و برخواسته از جنبش پوپولیستی، یعنی ایدئولوژی تا به آخر. حکومتهای توتالیتر پدیده پروسهای هستند. یعنی ابتدا و انتها دارند اگر عامل داخلی یا خارجی پروسه را قطع نکند (شکست در جنگ پروسه توتالیتر هیتلر را
نیمه تمام گذاشت). اگر چه ج.ا. توتالیتر است ولی جامعه ایران قابلیت پذیرش نظم تمامیتخواهی حکومت را ندارد. اگر پستی بلندی در شیوه حکومتی ج.ا. میبینیم به همین دلیل است. این عدم توان حکومت در مهار صد در صدی جامعه فرصت هایی پدید آورده نظیر اصلاحطلبی. اما ماهیت حلقه قدرت تغییر نکرده و نمیکند. بر عکس، پیرو قانونمندی تکامل توتالیترها قدرت مرکزی رو به نقطه پایانش میرود. تاریخ معاصر جهان تجربه کافی ندارد که تمامی جزییات و سرنوشت دقیق توتالیترها را بطور علمی ترسیم کند. صاحبنظران و محققان اینکار را باید مورد به مورد و با موشکافی علمی انجام دهند.
میگویند فرض محال، محال نیست. فرض کنید خامنهای یا قذافی یک شب بخوابند و صبح انسان دیگری بیدار شوند. (مثل فیلمهای تخیلی), آیا میتوانند مبدع حرکت و تحولات مثبت مردمی شوند؟ اگر خیلی هم دلشان بخواهد؟ هزاران هزار اعدام و خانوادههایشان را چه کنند؟ شکنجهها قتل ها و تجاوزات را؟ مادرانی که بعد از دهها سال هنوز سرگردانند که دختر یا پسر من کجاست؟ حمله شیمیایی به مدارس؟ قتل درمانی روشنفکران؟ صدها و هزارها میلیارد دلار بر باد داده شده و برگشت ناپذیر؟ دها هزار شریک جرم که دستشان آلوده است و اگر شاه ببخشد شیخ علی شاه نمیبخشد؟ و بسیار موارد دیگر؟
به این دلایل خود آقای خامنهای با آن دسته از عزیزان که تصور کنند گربه کمی عابد میشود به شدت مخالف است. در هر سناریو و آینده نامعلومی تنها اتکا به جنبش نیرومند مردم میتواند منافع ایران را پاس دارد. ولی جنبش مردم ایران سر ندارد و این فاجعه است. هر اندازه هم آگاهی در بدنه جنبش باشد زمانی که راهبردی و متشکل نیست کارساز نمیباشد.
روزتان خوش، پیروز
■ جناب اقبال! من فکر میکنم رژیم نیمه-توتالیتر دینی توصیف بهتری برای ج. ا. نسبت به رژیم توتالیتر است. کافی است به تعریف رژیم سیاسی توتالیتر دقت کنید و خواهید دید که ج. ا. این ویژگیها را ندارد. نه اینکه نمیخواسته داشته باشد بلکه نمیتواند این شرایط را احراز کند. در رژیم های توتالیتر:
- آزادیهای سیاسی و مدنی بکلی نفی میشود و خارج از رژیم یا حکومت اصولا اشخاص حقوقی و حقیقی رسمیت ندارند،
- کنترل کامل بر اقتصاد اعمال می شود،
- قادر به بسیج کامل جمعیت کشور هستند،
- کنترل کامل بر رسانه های جمعی و تبلیغاتی اعمال می شود،
- ایدئولوژی رژیم حاکم یک ایدئولوژی توتالیتر است و برای کنترل کامل مردم ساخته شده است،
- هیچگونه احزاب و تشکل های سیاسی غیر از حزب حاکم تحمل نمیشود،
حال اگر به حال و روز ج. ا. توجه کنید می بینید که در واقع کاریکاتوری از رژیم توتالیتر است. مثلا آیا کنترل خامنه ای بر کشور و مواردی که در بالا گفته شد اصولا قابل مقایسه با کنترل رهبر کره شمالی یا حتی چین بر آن کشورها است؟ اینها اتحادیه ای از گروه های مافیایی متشکل از آخوندهای مرتجع فاسد، بروکراتهای اختلاسگر که اکثر از بستگان همان آخوندهای حکومتی هستند، لاتهایی بی استعدادی و بی فرهنگی مانند سلامی و فدوی و محسن رضایی و غیره که لباس نظامی پوشیده اند و اسم پاسدار بر خود گذاشته اند هستند که در پس یک سلسله اتفاقات شگفت انگیز تاریخی به قدرت رسیده و حکومت ایران را قبضه کرده و پول آسان نفت و گاز را غارت و با آن ناکارایی خود را پوشانده و صرف توهمات خود در ترویج شیعه در منطقه و دنیا میکنند. انتخابات اخیر هم نشان داد که متاسفانه هنوز حدود ۱۵ الی ۲۰ درصد مردم کشور به ایدئولوژی رژیم باور داشته و از آن حمایت می کنند. بنابراین ج. او را نمیتوان یک رژیم توتالیتر دانست. یعنی خامنه ای و اراذل و اوباش اطراف او (اعم از آخوند حکومتی و پاسدار و مقامات اداری) عرضه اش را ندارند یک حکومت توتالیتر بر پا کنند نه اینکه نخواهند. حتی خمینی هم نتوانست. با اینکه با نظریه قلابی ولایت مطلق فقیه آرزویش را داشت.
البته همه اینها توجیهی برای طرفداری از اصلاح طلبان حکومتی نیست.
خسرو
■ مکتوب است که نخست رئیس دورهای جبهه اصلاحات یعنی خانم آذر منصوری میگوید: در انتخابات با کاندیدای نیابتی شرکت نمیکنیم.
خاتمی: اگر جبهه اصلاحات کاندیدایی در انتخابات داشته باشد در انتخابات شرکت خواهم کرد.
جبهه اصلاحات: کسانی که خواهانند جبهه اصلاحات از آنها پشتیبانی کنند نخست باید میثاق جبهه را امضا کنند. و بعد چهار نفر برای گرفتن پشتیانی جبهه اعلام امادگی میکنند. خانم زرآبادی، پزشکیان، جهانگیری و عباس آخوندی. در نهایت بهجز خانم زرآبادی بقیه را رای اعضای جبهه مورد تائيد قرار میگیرند. جبهه اعلام میکند در صورتی در انتخابات شرکت میکند که یکی از کاندیداهایش تایید صلاحیت شود.
آنچه آمد مکتوب است. اینهم میثاق نامهای که امضا شده است. بقیه آنچه میآید بیشتر سخنانی ست که در شرایطی به دلایلی گفته شود.
به گزارش صبح ما، متن این میثاق نامه به شرح زیر است:
۱. به کلیه سازوکارهای تصمیم جبهه اصلاحات ایران برای رسیدن به نامزد واحد پایبند باشم.
۲. در صورتیکه نامزد منتخب جبهه اصلاحات براساس سازوکارهای تعیین شده فرد دیگری بود، رسماً کنارهگیری از رقابت انتخاباتی و حمایت خود را به نفع نامزد منتخب اعلام نمایم.
۳. قبل و بعد از اعلام صلاحیتها و تا رسیدن به نامزد واحد علیه هیچیک از نامزدهای جبهه موضعگیری نداشته باشم.
۴. به منظور اجرای فصل سوم قانون اساسی و با در نظر گرفتن بیانیه ۱۵ بندی آقای خاتمی یعنی تأمین حقوق کلیه شهروندان جامعه ایران من جمله: حق حاکمیت ملی، حق آزادی بیان، حق استفاده از فرصتهای برابر فارغ از جنسیت، قومیت و مذهب، گرایش سیاسی و اصلاح ساختارها، سیاستها و عملکردها همه توان خود را بکار گیرم.
۵. برای قدرتمند شدن جامعه مدنی ایران که از لوازم دولت توانمند است، بکوشم و تقویت جامعه مدنی را از اولویتهای دولت خود بدانم.
۶. حل مشکلات معیشتی و تامین رفاه و کاهش آلام مردم ایران را با اصلاح اقتصاد سیاسی کشور و نیز تعامل سازنده با جهان در رأس اولویتهای دولت خود قرار دهم. نامزدهای مورد حمایت جبهه اصلاحات ایران میبایست تعهد خود را نسبت به این میثاقنامه بهشکل کتبی اعلام نمایند.
مهدی دهنوی
■ آقای قنبری گرامی گفتگو با شما ادامه خواهد داشت و موضوع و طرف آن به هیچ وجه شخص و شخصی نیست. در موضوعات کلی به طیف فکری اشاره دارم نه لزوما به شخص. اگر رنجشی حاصل شد میبخشید.
در مورد رژیم توتالیتر در جوامع جنبشی مانند ایران نمیتوان مشخصات کلاسیک آن را تعمیم داد وجه اصلی آن را به کناری نهاد قبلا هم در این مورد خدمت دوستان عرض کردم که هانا آرنت بیش از هر چیز دو ویژگی حکومت توتالیتر را بر میشمارد: ایدئولوژی و ترور، بقیه خصوصیات که عبارت باشند از: بسیج تودهای و ترغیب آنان به پیوستن به ایدئولوژی اش و ماشین خستگیناپذیر دروغ و تبلیغاتش، دشمن تراشی و قانونی که از آن اطاعت میکنند که ریشهاش در همان جهان بینی (طبیعی و تاریخی و الهی ) است. و هم چنین برخورداری از رانت و دزدیهای ناشی از آن. با توجه به تغییرات شگرفی که در همه عرصهها بعد از نظامهای توتالیتر هیتلر و استالین رخ داده بیشک شکل و شمایل و ابزار رژیم های توتالیتر هم دستخوش تغییر شده و اینکه نظام اسلامی هنوز موفق به سرکوب کامل جامعه نشده از ماهیت توتالیتر آن ذرهای کم نمیکند. و از طرفی هم باید به جامعه زنده میهنمان دست مریزاد گفت. به قول پیروز گرامی “تاریخ معاصر جهان تجربه کافی ندارد که تمامی جزییات و سرنوشت دقیق توتالیترها را بطور علمی ترسیم کند. صاحبنظران و محققان اینکار را باید مورد به مورد و با موشکافی علمی انجام دهند.”
در نظامهایی مانند جمهوری اسلامی توتالیتاریسم آن هم شکل و شمایل خاص خودش را دارد. توتالیتر ندانستن چنین رژیمهایی چه آگاهانه و ناآگاهانه میتواند نتیجهاش به نحوی به تلطیف کردن آن بینجامد. اگر فقط اجرای بند چهارم میثاق نامه جبهه اصلاحات ذکر شده توسط آقای دهنوی در توان و حیطه قدرت رییس جمهوری باشد که تازه لیفاش را باید رهبر و دست نشاندگانش بزنند “تحلیف”، پس باید آقای خامنهای و بیتش برای یک مرخصی همیشگی مهمان علم الهدا باشند. اصلاح کنندگان نظام از این حرفهای کلی و کشدار زیاد زدند و وقت عمل تدارکات چی شدند و در مقابل دولت با تفنگ کم آوردند. و عدهای زیادی از آنها هم که اصلا مسئلهشان این چیز ها نبود.
پایدار باشید و با درود سالاری
■ بسیار خوشوقتم که باب تفکر و صحبت در مورد توتالیتاریسم و تفاوت اساسی آن با استبداد سنتی باز شده است. از این بابت از همه دوستان تشکر می کنم. این سخنی متداول است که قبل از تصمیم برای درمان بایستی بیماری را صحیح تشخیص داد. اگر تشخیص این باشد که ایران گرفتار یک استبداد دینی شده است، یک نوع روش مبارزه جستجو می شود و اگر تشخیص توتالیتاریسم باشد، روشهای دیگری را باید جست. در مورد اول می شود تصور کرد که با مرگ خامنهای راه برای خلاصی از ج.ا. هموار می شود. اما در مورد دوم به این فکر خواهیم کرد که، مجموعهای از بیت رهبری، سپاه پاسداران، نهاد روحانیت و مافیای هزارتوی مالی-اقتصادی-نظامی-امنیتی که همگی را ساختار پنهان حکومت می نامم، فکر بعد از خامنهای را هم کرده و انواع نمایشنامه ها و سناریوها را نوشته و به موقع به اجرا خواهد گذاشت. اولویت شماره یک بر اساس گفته خمینی حفظ نظام است.
توتالیتاریسم یک پدیده قرن بیستمی است و قبل از آن در تاریخ بشر سابقهای نداشته است. از نمونه های بارز آن نازیسم آلمان بود که با جنگ جهانی دوم متوقف شد و اتحاد جماهیر شوروی که دچار فروپاشی گردید. توتالیتاریسم یک ساختار است و با استبداد فردی تفاوت بنیادین دارد. این ساختار می تواند نمادهای بیرونی متفاوتی بیابد بسته به تفاوتهای فرهنگی، ژئوپولیتیک منطقه، منابع اقتصادی، توسعه فنی و تکنولوژی، رشد سیاسی، ساختار جمعیتی، توازن قوا در کشمکش بین حکومت و مردم آگاه شده و بسیاری عوامل دیگر. توتالیتاریسم غولی نیست که یک شبه از چراغ جادو بیرون آید بلکه یک پروسه تودهای-پوپولیستی است که مثل سرطان رشد می کند و مثل سرطان دوران پیشرفت و پسرفت یا به به عبارتی بالا و پایین را طی می کند. نمی توان گفت که فردی مبتلا به نیمه سرطان است. فرد یا سرطان دارد یا ندارد. آلبته در زمان بیماری انواع تلاشها با شیمی-درمانی، پرتو-درمانی، داروهای خاص، عملهای جراحی و سایر امکانات درمانی صورت می گیرد. گاه حال ظاهری بیمار بهتر می شود و گاه بد تر. فرد شاید درمان شود یا بمیرد. امیدوارم دوستان به این مثال ساده اشکال نگیرند که صرفا جهت درک موضوع ذکر کردهام. باز تکرار می کنم که نمی توان گفت که فردی کمی سرطان دارد یا نیمه سرطان دارد همانطور که نمی توان گفت که خانمی کمی حامله است.
یک کشور نیز یا گرفتار توتالیتاریسم به معنی ساختاری هست یا نیست. نمی توان گفت که ج.ا. نیمه توتالیتر است چون
- هنوز به اندازه نازی ها آدم نکشته است.
- به اندازه استالین خودی-غیرخودی نکرده و از اعضاء و هواداران حزب کمونیست نکشته - هنوز منتقدانی می توانند انتقاد کنند.
- هنوز جامعه مدنی با افت و خیز تا حدی زنده و پویا است.
- و مثال های دیگر
اگر بر اساس شواهد تاریخی مستند تشخیص این باشد که ج.ا. ساختار توتالیتر دارد، آنگاه اسیر پروپاگاندای بسیار پیچیده آن نمی شویم و در می یابیم که به اصطلاح انتخابات اخیر یک صحنهآرایی برنامه ریزی شده برای خرید وقت و بزک کردن چهره کریه رژیم بود و ساز و کار کمیته های انتخاب وزرا توسط ظریف که به حق لقب مالهکش اعظم را دارد صرفا ادامه تبلیغات ستاد انتخاباتی است چون می دانیم که چینش کابینه در جایی دیگر تصمیم گرفته می شود. همان ظریف که گفت در ایران زندانی سیاسی نداریم، که ما (ملت) خودمان تصمیم گرفتهایم که این گونه زندگی کنیم، که در ج.ا. هیچ مقام غیر انتخابی نداریم...
این که توتالیتاریسم در ایران ما، که دیگر زمان زیادی برای آواربرداری ۴۵ سال گذشته ندارد، چگونه پایان می پذیرد، صفحات نوشته نشده کتابی باز است. در باب شاخص های یک ساختار توتالیتر و روشهای مبارزه با آن سخن فراوان است و در قالب یک کامنت نمی گنجد. اما امیدوارم اساتید محترم در این موضوع به کمک آیند و به تبیین آن بپردازند.
با آرزوی سلامتی و توفیق برای همه عزیزان، بهرام اقبال
■ اشاره آقای سالاری به بند ۴ “میثاق نامه” در کامنت دهنوی گرامی پر معناست. محتوای این متن زیربنای ممنوع بودن جرم سیاسی در کشور است. التزام اصلاحطلبان و کاندید آنها، به این میثاق, آنها را موظف به مقابله با جرم سیاسی میکند.
ج.ا. با اختراع عناوین جرم من درآوردی قانون را دور میزند. مشخصا دو عنوان اصلی عبارت اند از “تشویش اذهان عمومی”، “مخالفت با نظام” این دو جرم واهی دست هر قاضی (مغرض) را در محاکم باز میگذارد. حتی مورد “محاربه با نظام” را نمیگویم. چون فرد متهم میتواند ارتکاب فعل محاربه را در محکمه به چالش بکشد. اما “مخالف نظام بودن” و “گفتگو با دیگران” ادعای علنی میلیونها زن و مرد ایرانی است.
نرگس محمدی و دیگر بانوان در بند، تاجزاده و دیگر اصلاح طلبان در بند، باید در لیست فوری پزشکیان باشند. پشت میکروفون رسمی و مستقیما نزد خامنهای. اگر این حداقل را نکند شریک زندانبان خواهد بود. این حرف که “زندانی سیاسی” در حیطه من نیست چه معنایی دارد؟ تسلیم و تبعیت ۱۰۰% از قدرت؟ شما بگویید. رییس دولت یعنی رییس “مدعیالعموم” پس میتواند بگوید هزاران پرونده حبس و اعدام در کشور شامل جرم سیاسی هستند و باید طبق قانون بسته شوند. انجام شدن یا نشدنش موضوعی دیگر است.
در مباحث قبل از رای گیری آقای فرخنده در دفاع از مشارکت مطلب خوبی گفتند ولی دیگر پی آن را نگرفتند. مضمون صحبت این بود که “اگر کاندیداتوری در انتخابات ج.ا. فعالیت مترقی مدنی است، استعفا از مقام نیز در صورت برخورد به مانع عبور ناپذیر بخش مکمل این کنش مدنی میباشد.” سوال باقیمانده اینجاست که چه میزان زمان لازم است تا پزشکیان استعفایش را تقدیم کند، تا شریک جرم خامنهای نباشد.
با احترام، پیروز
■ جالب است که برخی از دوستان میگویند پزشکیان هیچکاره است اما مطالباتی از او دارند که اگر او موفق شود آنها را انجام دهد جمهوری اسلامی تقریبا حکومتی دموکراتیک میشود. درست است که آقای دهنوی لیست خواستهای خوب و دموکراسیخواهانه اصلاحطلبان در میثاقنامهشان برای حمایت از کاندیدای ریاست جمهوری را نوشته است. اما دقت کنید که رژیم حقیقی با حقوقی فرق دارد. رژیم حقوقی یعنی مادههای بسیار خوب در جهت حقوق ملت در همین قانون اساسی جمهوری اسلامی و یا میثاق جبهه اصلاحات. رژیم حقیقی یعنی واقعیت صحنه سیاسی ایران و آنها که قدرت واقعی را در دست دارند. هم اصلاحطلبان، هم جامعه مدنی و هم دیگر نیروهای سیاسی باید خواستهای خود در جهت احقاق حقوق مردم، آزادی احزاب و تشکلهای جامعه مدنی، رفع حصر و آزادی همه زندانیان سیاسی را مطرح کنند و از رئیس جمهور جدید بخواهند آنها را پیگیری کند، اما باید به محدودیتهای او نیز توجه کنند. پزشکیان به تنهایی و در بهترین حالت ۲۰٪ قدرت را دارد. مقامی با چنین قدرت محدودی نمیتواند آن خواستها که بجا هم هستند را پاسخ دهد. خلاصه اینکه از رئیسجمهور ۲۰ درصدی نمیتوان انتظار برآوردن خواستهای تقریبا ۱۰۰ درصدی داشت.
حمید فرخنده
■ سلام آقای سالاری گرامی. خوشحال شدم بابت پاسخ سنجیده شما و این را به فال نیک میگیرم که باز نگه داشتن باب گفتگو چه بسا ما را به پله بالاتری از تفاهم برساند. میبینیم که هفتههای متوالی است که بحث پیرامون انتخابات و نتایج آن ادامه داشته است. من اجازه میخواهم خیلی متواضعانه آلترناتیو دیگری را نیز پیشنهاد کنم، شاید بهتر بتوان از نظر فکری تشریک مساعی کرد.
آلترناتیو این است که به این سؤال بپردازیم که چطور میشود جامعه مدنی را تقویت کرد؟ فکر میکنم هم برای شما، هم برای من و هم برای همفکران ما این سؤال، موضوع مرکزی است. چرا که بهترین راه برای عقب نشاندن یک رژیم تماميت خواه، تقویت جامعه مدنی است. درست میگویم؟ دراین راه تشویق و امیدواری دادن به خودمان برای پیش گرفتن و جلو بردن یک راه طولانی به صورت استوار و پیوسته (نه مقطعی) از اهمیت درجه اول برخوردار است. در این زمینه، مشکل اصلی نه تحریمگر است و نه حامی پزشکیان. مشکل اصلی میلیونها شهروندی هستند که از هرگونه تغییر مثبت در جامعه مأیوس شدهاند و خود را به قضا و قدر سپردهاند. باید چشمانداز مثبتی باز شود تا این نیروی «بالقوه» به نیروی «بالفعل» تبدیل شود. در این رابطه از همفکری استقبال کنیم.
با درود. رضا قنبری
■ درود بر همه دوستان. من با چارچوب نوشتار جناب پورمندی همسو هستم و گمان میکنم که دیگر دوستان هم با این چارچوب مخالف نیستن یا من چنین برداشتی دارم. شوربختانه در چند سال گذشته برخی واژگان تعریف نشده و چندپهلو مانند توتالیتر و تمامیتخواه مدگرایانه مانند آن از انبان کسانی مانند آرنت از زبان روشنفکران معمولا ملی مذهبی به زبان فارسی راه یافته که با ادبیات و فرهنگ اصلاح و انقلاب حتی در نوشتههای کسانی مانند مارکس یا مارکوزه و پوپر که طرف گفتگوی او بود سازگار نیست و با آنچه ایرانیان در سد سال گذشته با آن درگیر بودهاند جفت و جور نمیشود یا هنوز نشده است. چون میدان نبرد ضد هيتلری کسانی مانند آرنت دل آزرده با سپهر سنتی و جا افتاده انقلاب و اصلاح هواداران سپهر گفتمان انقلاب متفاوت است. به همین دلیل شاید بتوان گفت کتاب آرنت درباره ” انقلاب” بیارزشترین کتاب درباره گفتمان انقلاب و اصلاح است. البته در اینجا نمیتوان به این گفتگ پرداخت تنها میتوان گفت که از نگه این نگارنده و همانگونه که از یادداشت همه دوستان میتوان دریافت شاید بهتر باشد کلیات نوشتار جناب پورمندی را بپذیریم و بیشتر به یافتن راههای اجرایی همراه با به دست دادن تعریف روشنتر از مفهومها بپردازیم.
پیروز باشیم . بهرام خراسانی
■ مادههای سیاه مدام مادههای بسیار خوب سفید را در شطرنج این قانون اساسی پر از تبعیض کیش و مات کردهاند و بر همین اساس هم رییس جمهور پیشکار ولی فقیه است با اختیاراتی محدود و در صورت لزوم کاملا بیاختیار. با وصل و پینه کردن قطعات این قانون اساسی معیوب کنش سیاسی نیز به همان شکل و قیافه درمیآید و نازاست به سان همان قضیه رقتانگیز اخیر ترجیح یک سیلی به جای ده تا. با وجود رییس جمهور بیشتر از ۲۰ درصد رسیدیم به اینجا حالا توبه نکردهها دخیل به ۲۰ در صدیاشبستهاند. در ضمن لطفا دوستان مورد اشاره آقای فرخنده جوابشان را بدهند تا پارادوکس مورد نظر در اول جمله ایشان روشن شود.
با احترام سالاری
■ با تشکر از جناب اقبال برای توضیح بیشتر در دلایل خوشان برای توتالیتر دانستن رژیم جمهوری اسلامی. اتفاقا دلیل منهم برای استقبال از این گفتگو نه مجادله بر سر روا بودن به کار گیری اصطلاح نیمه یا شبه توتالیتر دینی (Semi-Totalitarian Theocracy) برای رژیم ولایت فقیه بلکه دقیقا برای روشن کردن بهترین راهبرد و شیوه براندازی یا انحلال رژیم زامبی های حاکم بر تهران است. زیرا تجربه تاریخی نشان میدهد که رژیم های توتالیتر یا با ناکارایی خود دچار فروپاشی میشوند (شوروی) یا در جنگ و منازعات مسلحانه توسط قدرتهای خارجی سرنگون میشوند (دولت خمر سرخ در کامبوج، دولت نازی المان هیتلری و فاشیستی موسولینی ایتالیا). در غیر اینصورت راهی به خروج از جهنم این رژیم ها نیست و مثلا با مبارزات مدنی خشونت پرهیز نمیتوان از شر آنها راحت شد.
همانطور که به درستی گفته اند توتالیتریسم یک پدیده اجتماعی-سیاسی نسبتا جدید است و به قرن بیستم بر میگردد زیرا پیش از آن اصولا هیچ دولتی فناوریهای ارتباطات، نقل و انتقال نیروها و ادوات، تبلیغات و رسانه های اجتماعی و آموزش ایدئولوژی دولتی را برای کنترل کامل و سرکوب مردم در حد دولتهای توتالیتر را در اختیار نداشته است. این خود یک دلیل است که رژیمی که بر اساس یک نظریه قلابی ولایت فقیه بر اساس آیات روایات متعلق به قرنها پیش از یک جامعه نیمه متمدن بنا شده چطور میتواند یک رژیم توتالیتر که پدیده ای معاصر است ایجاد کند. همانطور که بارها شنیده ایم خمینی پس از رسیدن به قدرت برای جلب حمایت تهیدستان جامعه میگوید “این ثروتهایی که به دست ما افتاده غنایم اسلام است و من دستور داده ام به مستضعفان بدهند”. یا اینکه “اقتصاد مال خر است”. که سطح درک او از حکمرانی در دوران معاصر را نشان میدهد. بنابراین این یک حکومت غارتگر است و سران و کارگزاران اصلی آن هدفی جز غارت منابع ایران و بکارگیری آن در توهمات ترویج تشیع در منطقه و جهان ندارند. در حالیکه رژیم های توتالیتر معمولا اهداف مهمی مانند جبران عقب افتادگی کشور نسبت به دیگر ملتها و رسیدن به قدرت برتر اقتصادی نظامی در بین ملتها داشتهاند.
من برای اجتناب از هر اشتباهی مجددا به دائره المعارف بریتانیکا برای تعریف توتالیتریسم مراجعه کردم. و بر اساس آن، که هر کس نیز میتواند به راحتی در اینترنت مراجعه کند و ببیند، فکر نمی کنم بتوان رژیم ج. ا. را یک رژیم توتالیتر کامل دانست. حتی بعضی آنرا یک رژیم خودکامه یا اقتدار گرای رقابتی (Competitive Autocracy) دانسته اند. بنابراین من همچنان فکر میکنم دقیقتر آن است که این رژیم را یک رژیم نیمه یا شبه توتالیتر دینی بنامیم. مخصوصا به این دلیل که فکر میکنم با بسیج آن ۸۰ درصد مردم ایران که مخالف این رژیم هستند اما به دلیل فقدان یک الترناتیو قابل اعتماد و توانمند و ترس و نگرانی از آشوب و هرج و مرج در کشور حاضر به شورش و قیام حساب نشده نیستند میتوان این رژیم حتی بدون خونریزی زیاد منحل کرد. در کدام رژیم توتالیتر بیش از ۵۰ درصد مردم میتوانند از شرکت در نمایش انتخابات خودداری کنند (در کره شمالی معمولا ۱۰۰ درصد به رهبر رای میدهند. در عراق صدام حسین و لیبی معمر قضاوی و مصر مبارک این ارقام البته کمتر و در حد ۹۹ درصد یا کمی کمتر بوده است). در کدام رژیم توتالیتر احزاب سیاسی مخالف، شخصیتهای علمی و دانشگاهی، اجتماعی و سیاسی مخالف در داخل کشور صریحا رژیم را به نقض حقوق بشر و اتخاذ سیاستهای علیه منافع کشور متهم میکنند و حتی با رسانه های جمعی خارج از کشور در این مورد مصاحبه میکنند یا بیانیه با امضای صدها فعال سیاسی منتشر می کنند. بنابراین واقع بینی حکم میکند که بدون اینکه مرعوب رژیم شویم که توتالیتر است و سرکوب میکند با ایجاد یک ائتلاف بزرگ و یک جایگزین مورد اعتماد مردم با مبارزات مدنی به عمر این رژیم قرون وسطایی خاتمه داده این پارانتز سیاه را در تاریخ ایران ببندیم.
خسرو
■ آقای فرخنده گرامی، هرگز توقع دمکراتیک شدن از دولت یا حکومت ایران نداریم. شما گفتید دولت پزشکیان ۲۰ درصدی است؟ روی چشم. چرا اللحساب ۵ درصد آنرا خرج زندانیان سیاسی (که برخی یاران خود او هستند) نکند؟ توقع برآورده کردن مطالبات از او نیست. تنها از وی میخواهیم نزد هواداران خود اظهار نظر کنند که بسیاری از زندانیان کنونی به جرم سیاسی و بطور غیر قانونی در زندان هستند.
آقای قنبری گفتند “مشکل اصلی میلیونها شهروندی هستند که از هرگونه تغییر مثبت در جامعه مأیوس شدهاند” من نیز موافقم، و بر هیچکدام از دوستان پوشیده نیست که اگر یاس اجتماعی از حد و مرز خود فراتر رود فاجعه رقم میزند. هرگز و هرگز پیرو تفکر “بالاتر از سیاهی رنگی نیست” نمیباشیم.
اینکه پزشکیان از تریبون خود نام نرگس محمدی، خانم وسمقی ، تاجزاده و یارانشان را بخواند توقع بالایی نیست. میدانم که او چنین نمیکند (شاید؟) اما طرح این خواسته از او توسط همه نیروها اثر گذار است. همه کنشگران سیاسی باید چنین کنند، هر روزه و مداوم. هم حسگرهای رژیم فضای سیاسی را خوب دنبال میکنند و هم هاله نزدیک به پزشکیان. اگر روشنفکرانی هستند که امید به پزشکیان دارند دست روی دست نگذارند، چون بطور خود به خودی تنها پیمان او با خامنهای عملی میشود.
در ضمن، این روحیه که تحریم گران پزشکیان نباید از وی چیزی مطالبه کنند قابل پذیرش نیست. اگر چه انتخابات و دولت وی دستساز خامنهای است ولی پزشکیان در ۴ دهه اخیرشریک جنایات ضد مردمی نبوده (سالهای اول انقلاب را به پای امروز نوشتن “فعلا” انصاف نیست). تا زمانی که دولت پزشکیان چرخش عملی به سمت قدرت و رویارویی با مردم نکرده، طرح مطالبات منطقی از دولت وی یک کنش صحیح مدنی است.
با احترام، پیروز.
■ اگر گزارش رویتر درست باشد اصلاح طلبان به قول آقای پورمندی شیرجه زدن در استخر خالی را انتخاب کردند. از نظر منافع کوتاه مدت ممکن است نظام به گذشتهایی تن دهد ولی با جمع و جور کردن و برداشتن موقتی بحران مانند دفعات قبل منافع دراز مدت ضد ملی خود را حفظ کرده و نفس تازه میکند و برای مردم و اپوزیسیون شرایط حادتری رقم میخورد. بیشک در صورت ایجاد جبههای از مخالفین یکپارچگی کنش این اصلاحطلبان و حامیانشان که همیشه در دایره بسته حکومت بوده را دچار مشکل کرده و احتمالا بخش زیادی از رویکرد همیشگیشان رویگردان خواهند شد. کنار نرفتن قالیباف یا جلیلی به نفع دیگری در همان دوره اول، چیدمان این سناریو را توسط خامنهای پررنگ میکند. گروهها و سازمانهای سیاسیای که دل در گرو میهن خود دارند باید انرژی اصلی خود را در این مقطع صرف تشکیل چنین جبههای کنند و منافع حزبی و سازمانی خویش را بعد از گذار از حکومت اسلامی پی گیرند. برای ایجاد جبهه حداقلهایی که همه آن را قبول دارند وجود دارد و اتلاف وقت بیاعتنائی به منافع ملی که همه در آن سهیمند میباشد. در صورت نبود یک بدیل مورد اعتماد مردم، کودتای جبهه پایداری و عناصر طالبانی بر ضد جناح دیگر خصوصا بعد از مرگ خامنهای دور از انتظار نیست. نظر مصباح یزدی پدر جبهه پایداری در مورد صلاحیت رهبر شدن خامنهای (به نقل از آقای کدیور: مصباح که در زمان رهبر شدن خامنهای در سال ۱۳۶۸ او را مجتهد نمیدانست.) نشاندهنده کمین کردن گروه دیگر از این گرگهاست و رقم زدن یک دوره تیره دیگر برای میهنمان.
با درود سالاری
■ با تشکر از همه عزیزانی که به بهانه یادداشت، بحث های مفیدی را از جمله در مورد توتالیتریسم پیش بردند، در این مقوله، با خسرو عزیز همسویی بیشتری دارم. در عین حال، تصور می کنم که کلمات خاکستری هستند ، تاریخ مصرف دارند و نباید دست و پا گیر شوند.
با اطلاعرسانی رویترز در مورد نقش خامنهای در راهی شدن پزشکیان به پاستور، امروز دیگر نباید تردیدی در مورد مهندسی پیچیده انتخابات بوسیله بیت، وجود داشته باشد. خامنهای با این مهندسی، با یک تیر سه هدف زد، هم تنور یخ زده انتخابات را تا حدوی گرم کرد، هم در جبهه بزرگ امتناع شکاف کوچکی ایجاد کرد و هم خاتمی و اصلاح طلبان را به تله انداخت. پزشکیان یک آدم تصادفی، بدون تشکل و فاقد عقبه و عده و عده است. او قطعا گردن کلفت تر از روحانی نیست و در لابیرنت هزار توی قدرت، مصلوب الاختیار است و فقط تا جایی امکان پرواز دارد که خامنهای اجازه بدهد. این اما چندان مم نیست. آنچه مهم است این است که جبهه اصلاحات تمام مسولیت رییس جمهورشدن او را پذیرفته است.
این بسیار مضحک است که بخواهیم خودمان را تا سقف امکانات پزشکیان کوچک کنیم. آقای خاتمی کنار مردم ایستادن را ۶ ماه هم تاب نیاورد و به صف حکومت پیوست. به چه دلیل نیرو های گذار طلب باید دنبال او دراز شوند؟ این استدلال که شاید برای چند صباحی، وضع مردم اندکی بهبود یابد، بسیار کوته بینانه و غیر سیاسی است. از مردم مستاصل انتظاری نمیرود، اما سیاست را تا این حد فروکاستن، نامی جز ابتذال ندارد که متاسفانه اصلاحطلبان و دنبالچههای آنها بدان آلوده شدهاند.
مردم از سیاستمدار ان انتظار افق گشایی دارند و نه تمکین به هر خفتی! کشور ما نیازمند تصمیم گیری های بزرگ است. خامنه ای اراده و توان این کار را ندارد. در حکومت هیچ ظرفیت اصلاح وجود ندارد و اگر برفرض دولت پزشکیان چند ماه هم دوام بیاورد، ابر بحران کنونی تشدید خواهد. نظام در سراشیب فروپاشی قرار دارد. دخیل بستن به وعده های حیله گرانه خامنه ای ، یک خودکشی سیاسی است.
راه بسیار دشواری در پیش داریم. مساله پیچیده، راه حل ساده ندارد.
احمد پورمندی
■ پیروز عزیز، وقتی صحبت از ۲۰درصد قدرت میشود این عدد یک کیفیت و یک کل است. کمیت نیست، مانند یک اسکناس ۲۰ دلاری نیست که خرد کنیم و مثلا ۵ دلارش را خرج یک امر خیر کنیم. پزشکیان در جواب دانشجویان دانشگاه تهران در آمفیتاتر دانشکده فنی گفت که برخی کارها مانند رفع حصر یا آزادی زندانیان سیاسی در اختیارش نیست. خوب است او برای آزادی زندانیان سیاسی تلاش کند و از آنها و از نرگس محمدی نام ببرد، چنانکه باید از آزادی احزاب نیز دفاع کند، اما ورود چالشی با حاکمیت در این حوزهها و پافشاری بر آنها درحالیکه حاکمیت نمیخواهد و اجازه نمیدهد یعنی وارد ستیزشدن با هسته سخت قدرت و شروع دعوا در بالا. البته من به نگاه شما احترام میگذارم، این هم راه و پیشنهاد شما و کسانی است که مانند شما فکر میکنند. اما دقت کنید که برنامه و وعده او برای حل مشکلات و دفاع از حقوق پایمالشده چنانکه خودش گفته از راه ستیز یا طرح خواستههایی که حاکمیت زیربار آن حداقل فعلا نمیرود، نیست. درهرحال باید بالانس و تعادلی باشد که هم اقداماتی در جهت حقوق ملت از جمله زندانیان سیاسی انجام دهد و هم آنقدر دچار چالش و دعوا نشود که چندتا کار مهم دیگر را نیز نتواند از پیش ببرد.
با احترام/ حمید فرخنده
■ خوب عزیز جان اگر قرار نیست آقای پزشکیان با کابینهاش با هسته اصلی قدرت سر شاخ بشوند و هر چی را که آنها قبول دارند “که به تجربه ابعادش را میدانیم” اجرا کنند فرقش با بقیه در چی هست؟ فکر میکنید رایدهندهها ایشان را برای سازش و نرمش با بالاییها انتخاب کردند. اصولا چرا فتیله چراغ خواسته شما این قدر پایین کشیده شده است و اصرار دارید ظرفیت اصلاح این حکومت را با هر تشبثی ثابت کرده و با دست بسته شمشیر بازی میکنید. ایده دیگری به ذهن شما برای حل کمی از مسائل جامعه ما نمیرسد؟ یعنی این ملت غارت شده سزوار بیش از آنچه که شما برایش گریبان پاره میکنید، نیست؟ تکرار این همه بیهودگی از کنشگر سیاسی بعید است و سرافکندگی جامعه روشنفکری را بدنبال خواهد داشت. انتظار جامعه ما بیش از اینهاست و واضح و روشن مدتهاست که فریادش کرده است.
با درود سالاری
■ آقای فرخنده, سپاس از پاسخ. من نیز منظورم از ۲۰ درصد و ۵ درصد کیفیتی بود، پوزش از نارسایی. فشار به پزشکیان برای “ستیز” با قدرت هم منظورم نیست. پزشکیان میگوید ماموریت و هدف دولت من تعامل دوستی و صلح با جهانیان است در ضمن برنده جایزه صلح نوبل در زندان من است. اگر گفته میشود نام نرگس محمدی را از تریبون خود بخوان، باور کنید برای آبرو و بقای دولتش باید چنین کند. پایداری ها روز شماری بلکه ساعت شماری میکنند تا سکان را بدست بگیرند.
پورمندی گفت سیر تحولات در سراشیبی قرار دارد و به تصورم شیب آن تند است. در صورت پیروزی ترامپ، پوتین کل ایران را مال خود خواهد پنداشت. چگونه با این قدرت در جهت منافع پلید و خطرناک خود عمل کند یک مجهول است. عزیزان با دید گسترده تر بهتر موضوع را میشکافند. اما میدانیم تنها مانع بر سر راه پوتین جنبش مردم است. از این جهت وجود و آزادی افرادی که پتانسیل رهبری و تماس مدنی با مردم را دارند از اهمیت خاصی بر خوردار است. نرگس محمدی و میر حسین موسوی سرمایه هایی هستند که میتوانند در شرایط امروز تفاوت ایجاد کنند، بویژه در فقدان تشکیلات فراگیر دموکراسی خواه.
بامید فردای بهتر، پیروز