آغاز پایان بایدن مدتی است شروع شده است. بحران سن کاندیدای دموکراتها که هفتههای اخیر اوج گرفته است، تازه نیست، با توجه به سن بالای جو بایدن قابل پیشبینی بود. اگر مشکل را پیشبینی نکرده بودند که ایراد بزرگی است، اگر هم حدس میزدند اما خود را آماده نکردند که باز این هم برای یک حزب سیاسی باتجربه نقص بزرگی است. حال باید دید چرا حزب دموکرات امریکا برای نرسیدن به چنین روزی زمینهسازی لازم برآمدن کاندیداهای مناسب دیگری را نکرده بود؟
کشور بزرگی مانند امریکا که دارای استعدادهای فراوان در هر عرصهای از جمله سیاست است چرا به چنین روزی افتاده است. از یکسو کاندیدایی پوپولیست و سالخورده با فقط ۳۴ مورد محکومیت مالی رسمی و بسیاری اتهامات دیگر رسیدگی نشده در صدر نظر سنجیها قرار دارد. و از سوی دیگر یک دموکرات سالخوردهتر که تقریبا هرهفته خطاهای حافظهاش سوژه داغ رادیو تلویزیونها و مطبوعات امریکا و دنیاست. حضور بایدن با چنین شرایطی و ترامپ با چنین پروندههایی در انتخابات ریاست جمهوری نشانهای از بیماری دموکراسی آمریکا و سیستم دو حزبی آن است.
انتخابات ریاست جمهوری امریکا به مثابه قویترین کشور نظامی و اقتصادی دنیا از آنجا که کم یا بیش بر سرنوشت دیگر کشورها تاثیرگذار است، از سوی بسیاری از مردم دنیا دنبال میشود.
نکته مهم دیگر این داستان تراژیک، جنبه انسانی قضیه هست که به نوبه خود به حزب دموکرات ضربه سیاسی خواهد زد. اینکه یک فرد سالخورده که در این سن و سال لغزشهای حافظه برایش طبیعی است را در معرض دید خبرنگاران و دوربینهای پربیننده تلویزیونها قرار بگیرد تا بنا به سرشت بازی سیاسی لغزشهای حافظهاش مورد تمسخر رقبا یا عموم قرار بگیرد، از نظر انسانی و اخلاقی عملی شایسته نیست.
بایدن در این سن و سال و وضعیت جسمی باید در آرامش، بهدور از مسئولیتهای بزرگ و استرسزا، با رعایت احترام و با توجه به حقوق انسانیاش زندگی کند. باقیماندن جو بایدن در صحنه رقابتهای انتخاباتی هر روز که میگذرد به شانس پیروزی حزب دمکرات لطمه وارد میکند و هرکدام از خطاهای حافظهاش تبلیغ مجانی و بزرگی برای ترامپ است.
خطای دیشب بایدن، هنگامی که او زلنسکی را پوتین و معاون خود کاملا هریس را ترامپ خطا کرد میتوان اوج لغزشهای شتابان حافظه او در یک سال گذشته دانست. به نظر میرسد این اتفاق صدای اعتراض بیشتری در میان چهرهها و سیاستمداران حزب دموکرات بلند خواهد کرد و جریان جانشینی او با فرد مناسب دیگری در انتخابات نوامبر آینده را تسریع کند.
■ کاملا نگاه درستی است خصوصا جمله “از نظر انسانی و اخلاقی عملی شایسته نیست” که درخشش بیشتری دارد.
با احترام سالاری
■ آقای فرخنده عزیز. موضوع بسیار مهمی را به میان آوردید و عنوان مقاله را هم جالب انتخاب کردهاید. اما احتمالأ خودتان هم واقفید که سؤالات مهم همچنان باقی هستند. من گرچه طرفدار تئوری توطئه نیستم اما در این زمینه، معتقدم که موضوع مهمی از دید یک ناظر معمولی (حتی اگر تیزهوش باشد) پنهان است که در آینده باید روشن شود.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ سوال بسیار خوب و مهمی مطرح کردید. لذا باید در صدد جوابگویی به آن بر آمد. بویژه که این قحط الرجال لیبرالیسم منحصر به امریکا نیست، اگر به تمامی کشور های غربی بنگریم مشکل بتوان قهرمان لیبرال یا لیبرال خیلی موفق یافت کنیم. درست بر عکس دهه های پایانی قرن بیستم. انکلا مرکل با اینکه حزبش محافظه کار بود آخرین لیبرال منش اروپایی و تا حدی موفق بود. امانوئل مکرون که ۶ سال پیش تصور میشد دوران طلایی لیبرالیسم را رقم بزند. آفتابش زود غروب کرد. یک نتیجهگیری کلی اثبات این نظریه است که نیاز تاریخ، اجتماع، و مردم است که شخصیتها را خلق میکنند و نه بر عکس. چالش بزرگ روشنفکران درک ویژگیهای قرن ۲۱ و تفاوتهای زیربنایی آن با گذشته است، شخصیتهایی که گذشته را نمایندگی میکنند - هر چقدر هم موجه، درستکار، آزادیخواه باشند - ظاهرا دیگر توان ایجاد حرکتهای تاریخساز را ندارند. امید که عزیزان پژوهنده و متفکر تلاششان را متوجه این موضوع کنند.
روزتان خوش, پیروز.
■ ممنون از توجه دوستان. اما پیروز گرامی، من فکر میکنم مشکل بزرگتر از لیبرالیسم یا سیاستمداران لیبرال است. فکر میکنید اگر ژاک لوک ملانشون یا مارین لوپن به جای مکرون در قدرت بودند اوضاع بهتر بود و مشکلات جامعه فرانسه را بهتر حل میکردند؟ البته به نظر من چپها و راست افراطی در پایههای فکری با هم اشتراکات بیشتری دارند تا با لیبرالیسم. اقتصاد سوسیالیستی، دولت بزرگ و سیاستهای حمایتگرانه و ملیگرایانه به معنای مخالفت با گلوبالیسم و ضدیت با امریکا و نگاه به شرق از مشترکات آنهاست. اختلاف آنها درمورد مهاجرین هست، در اینمورد هم برخی احزاب چپ به سیاست جلوگیری از افزایش مهاجرین روی آوردهاند، مانند حزب جدید چپ آلمان به رهبری زارا واگنکنشت.
مردم در فرانسه و بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی در صحبت خیلی طرفدار محیط زیست هستند اما هنگامی که احزاب سبز پیشنهاد افزایش قیمت بنزین در جهت کاهش مصرف سوختهای فسیلی میدهند در روز رایگیری این احزاب یا نیروهای مشابه چنین پیشنهادهایی میدهند از محبوبیتشان کاسته میشود و آرای زیادی بدست نمیآورند. نمونه واضح آن جنبش جلیقهزردها در فرانسه که علت اصلی جنبش آنها همین بود. من متوجه مشکلات مردم و پایین آمدن قدرت خرید آنها هستم و خواستم آنسوی قضیه را هم ببینیم. باز در همین فرانسه که در اروپای غربی پایینترین سن بازنشستگی را دارند هنگامی که نیکلا سرکوزی خواست ۲ سال سن بازنشستگی را بالا ببرد که تازه بازهم کمتر سن بازنشستگی در دیگر کشورهای مهم اروپای غربی است چه مخالفتها و اعتراضهایی به این تصمیم شد. چپها نسخه سادهای دارند و فکر میکنند با گرفتن ثروت میلیونرها و میلیاردرها میشود مشکل صندوق بازنشستگی یا کاهش قدرت خرید مردم را حل کرد. درحالیکه ثروت یک جامعه با کار و تولید بیشتر افزایش مییابد و جابجا شدن پولها یا ثروت کار اصلی را انجام نمیدهد.
احزاب جمهوریخواه و دمکرات امریکا دچار بحران هستند، اما امریکا و جامعه مدنی ضعیف این کشور نیز در نابسامانیها نقش دارند. اینکه مشکل داشتن اسلحه در امریکا علیرغم کشتارهایی که چندین بار هر سال اتفاق میافتند و هیچ سیاستمداری تا بحال علیرغم خواست و تلاشش نتوانسته این معضل را حل کند فقط کمپانیهای اسلحهسازی و لابیهای آنها نیستند، مردم و روشنفکران، هنرمندان و کسانی که بدن انجام کاری دارند ولی انجام نمیدهند نیز به سهم خود مسئول هستند. هرکس امکانات و قدرتش بیتر است، مسئولیتش هم بیشتر است. شرکتها و جوامع غربی از کالاهای ارزانی که درنتیجه گلوبالیسم و بخاطر کار ارزان در کشورهای دیگر نصیب آنها شده بهره میبرند، اما از اینکه برخی صنایع خودشان به این علت تعطیل شده ناراضی هستند و این نارضایتی را علیه خارجیها در انتخابات نشان میدهند. اینها تنها گوشهای از این بحث گسترده است و فقط خواستم به یکی از جنبههای این مشکل، یعنی پذیرش پرداخت هزینه از سوی جوامع غربی اشاره کنم.
حمید فرخنده
■ تیراندازی به دونالد ترامپ در متینگ انتخاباتی که به مجروح شدن سطحی او، کشته شدن یکی از شرکت کنندگان در مراسم و زخمی شدن دو نفر دیگر انجامید محکوم است و حمله به دموکراسی امریکا. این تیراندازی اوج خشونتی است که در فضای دوقطبی امریکا که اتفاقا با به قدرت رسیدن ترامپ و گفتمان پوپولیستی او تشدید شد. خوب است تشویق کنندگان نفرت و خشونت و و حامیان آنها به این موضوع بیشتر توجه کنند که احتمال قربانی شدن خودشان نیز در موج فزاینده نفرت هست.
حمید فرخنده
■ جناب فرخنده میشود لطف کرده و “تشویق کنندگان نفرت و خشونت و و حامیان آنها” را با اسم و رسم دقیقا نام برده تا ما از سر ناآگاهی در دامشان نیفتیم؟
بآ احترام سالاری
■ جناب سالاری، منظور من خود شخص ترامپ و هوادارانش، همان افرادی که در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ زیر نگاه او و با تشویق او به کنگره امریکا حمله کردند و کسانی که با ماشین از روی یک تظاهرکننده علیه ترامپ رد شدند و او را کشتند، هست. لابیهای اسلحه و حزب جمهوریخواه بویژه جرعههای تندرو آن که این حزب با سابقه را تابع ترامپ و پوپولیسم کردهاند نیز مقصرند. و البته رقبای ترامپ که با ناکارآمدیهای خود به دوقطبی شدن جامعه امریکا کمک کردند نیز در این ماجرا مقصرند.
با احترام/ حمید فرخنده