دور اول انتخابات ریاست جمهوری را شاید بتوان یک زلزله سیاسی مهم در فضای جامعه امروزی ایران دانست. روزنهگشایی میلی نهادهای قدرت با هدف “گرم کردن تنور انتخابات” با بیاعتنایی نسبی عمومی روبرو شد. معنای پس زدن انتخابات میتواند این باشد که کسانی که رای ندادند حس میکنند نمایندهای در میان نامزدها ندارند و یا ساز و کار انتخاباتی کنونی را به رسمیت نمیشناسند.
بدین گونه بخش بزرگی از جامعه با کنش انتخاباتی یکبار دیگر به زبان خود با نهادهای اصلی قدرت، اصلاحطلبان حکومتی و کسانی که آنها را به دادن رای فراخوانده بودند سخن گفت. صدای مردم اما آیا این بار شنیده شده است؟ سکوت سنگین چند روزه مسئولین درجه اول که در پس هر انتخاباتی از حماسه مشارکت مردم سخن میگفتند نشان میدهد که شاید کسی هنوز نمیداند چه باید گفت و چه باید کرد؟
پیام اول نه بزرگ ۶۲ درصدی به حکومت و نهادهای رسمی مانند دستگاه رهبری و شورای نگهبان است. نتایج این انتخابات نشان میدهد که نهادهای اصلی قدرت در بهترین حالت امروز یک اقلیت ۲۰ درصدی در درون جامعه را پشت سر خود دارند و نظام دینی نزد بخش بزرگی افکار عمومی بیاعتبار شده است.
آقای خامنهای شرکت در این انتخابات را همسنگ رای به نظام و مشروعیت آن دانسته بود. با همین منطق میتوان گفت که نظام اسلامی امروز به نماینده اقلیت کوچکی از مردم ایران تبدیل شده است. داستان قهر مردم از حکومت تازگی ندارد. اشکال گوناگون کنش اعتراضی در سال های گذشته آئینه تمامنمای جامعهای است که مردم آن از حکمرانی بد، بیعدالتی، خودکامگی، ناکارای، زورگویی، تحقیرها و ریاکاری بیپایان حکومتی خستهاند و فروپاشی اعتماد عمومی و مقاومت سیاسی و فرهنگی در برابر نهادهای قدرت به یک ساختار پایدار و فراگیر تبدیل شده است.
پیام بزرگ دوم این انتخابات به اصلاحطلبان حکومتی، روزنهگشایان و شخص آقای پزشکیان است. اقبال محدود افکار عمومی به نامزد رسمی اصلاحطلبان حکومتی نشان از بحران در معنای اصلاحات، گستره و ارتباط این رهیافت با خواستها و مطالبات امروزی جامعه ایران دارد. حرفهای کلی و گاه بسیار متناقض آقای پزشکیان و تکرار وفاداری به سیاستهای آقای خامنهای و یا ارجاع به متون مذهبی نشان میدهد که ایشان شاید از سطح نارضایتیها و سرخوردگیها بیخبر است و یا آنها را دست کم میگیرد. بر خلاف آنچه ایشان فکر میکند سیاستهای رهبری نه راه حل که خود مشکل است.
نوع برخورد بخش مهمی از اصلاحطلبان حکومتی و اطرافیان آقای پزشکیان به گونهای است که ما انگار سالهاست با نوعی اصلاحطلبی بدون اصلاحات سروکار داریم چرا که دیگر قرار نیست در پی تغییر ساختارها بود و باید به آنچه حکومت میخواهد بسنده کرد و پا هم از گلیم خود فراتر نگذاشت.
سخن امروز بیشتر بر سر کارایی حکومت دینی و نیت خوب صاحبان قدرت است و نه بیشتر. کار اصلاحطلبی به تعمیر ماشین فرسوده و از کارافتاده دولتی فرو کاسته شده است در حالیکه بدون پرداختن به مشکلات ساختاری مسئله بهبود کارکرد دولت هم با هالهای از ابهام روبروست.
مسئله امروز بازگشت به مفهوم اصلاحات در پرتو تجربه سه دهه گذشته است. اصلاحطلبی و اصلاحات چه معنایی دارند و قرار است چه چیزی بطور مشخص اصلاح شود؟ ۲۷ سال است که اصلاحطلبان حکومتی شاهد آنند که نهادهای اصلی قدرت به هیچ تغییر و اصلاح معناداری تن نمیدهند و این بنبست ساختاری سرخوردگی گسترده بخشهای ناراضی جامعه را در پی آورده است. حال به جای به پرسش کشیدن این راهبرد و بازاندیشی درباره بنبست ساختاری و معنای اصلاحات در فضای کنونی دوباره همان برهانها و گفتمان گذشته بازتولید میشود.
آقای پزشکیان و دوستانشان اگر قصد دارند شمار بیشتری را برای دور دوم به پای صندوقهای رای بیاورند باید به جای ترساندن مردم از جلیلی، تکلیف تناقضها و ابهامات پروژه سیاسی خود را روشن کنند و راهکارهای مشخص خود را با افکار عمومی در میان بگذارند. در میثاق ۲۴ مادهای آقای پزشکیان با مردم دست کم نیمی از موارد در تضاد مستقیم با سیاستهای رهبری و نهادهای زیر نظر ایشان قرار میگیرند.
آیا “ایستادن تمام قد” در برابر سانسور و سرکوب زنان، اقلیتهای دینی، دگرباشان، مخالفان سیاسی و گروههای دیگر چیزی را در عمل میتواند تغییر دهد؟ چگونه میتوان بدون دستگاه قضایی پاکدست و یا بدون شفافیت در نهادهای بزرگ زیر نظر رهبری و یا دخالت نظامیان و روحانیون با فساد سیستمی مبارزه کرد؟ چگونه میتوان بدون دگرگون کردن عوامل سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی که زمینه ساز گسترش مهاجرت نیروی انسانی متخصص به شمار میروند راهحلی برای این پدیده پیدا کرد؟ چگونه میتوان مدعی صلح با دنیا شد بدون اینکه تکیف سیاست دخالتهای منطقهای و نیروهای نیابتی را روشن کرد؟ چگونه میتواند در کشوری که تبعیض مذهبی قانونی است و دستگاه رهبری و نهادهای قدرت و امنیتی حرف آخر را در گزینش مدیران میزنند از تشکیل دولت ملی و سپردن امور بدست کارشناسان حرف زد؟
اما نیروهای سیاسی که مخالف شرکت در این انتخابات بودند هم نباید نرفتن مردم به پای صندوق رای را یکسره به حساب خود بگذارند. همه شواهد نشان میدهند که تجربه، فهم مشترک از معنای انتخابات و خرد جمعی سهمی در برآمدن این موج بزرگ داشتند. نیروهای سیاسی مخالف به جز دعوت به شرکت نکردن در انتخابات چه افقی را در برابر جامعه سرخورده و عاصی میگذارند؟ چگونه باید از بنبست کنونی خارج شد؟ چگونه میتوان از یک موج کنشی بزرگ یک نیروی سیاسی برای تغییر توازن قوا به سود دمکراسی و جامعه باز به وجود آورد؟
کانال شخصی سعید پیوندی: https://t.me/paivandisaeed