ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 01.07.2024, 16:22
طلوع امیدی جدید به نام مسعود پزشکیان

داریوش مجلسی

از امیر کبیر تا ابراهیم رئیسی، یک سقوط عمیق و بزرگ در درازای تاریخ صد ساله اخیر کشورمان درسی برای امروزمان و طلوع امیدی جدید به نام مسعود پزشکیان

یک مشخصه تحولات تاریخ سده اخیر کشورمان، ناتمام و ناکام ماندن تحولاتی است که به اشکال مختلف در کشورمان آغاز گشته، تا نیمه‌های راه هم رفته و ناگهان با یک ضربه، جهش و دگرگونی بعضا خشن، راه نیمه تمام را دوباره از صفر، به شکل دیگری آغاز کرده.

با خفه کردن امیر کبیر در باغ فین کاشان قدم‌های این بزرگمرد در جهت روشنگری ناتمام ماند. جنبش بدون خونریزی مشروطه به عنوان اولین قدم در راه دموکراسی نیز با بمباران مجلس از سوی محمدعلی شاه متوقف شد البته در آن زمان در هیچ کجای آسیا دموکراسی وجود نداشت. ادامه تحولات بصورت آرام منجر به نهضت ملی شدن صنعت نفت و ظهور مصدق در صحنه سیاسی ایران گردید. قبل از آن هم ادامه مدرنیزه کردن جامعه ایران با تبعید رضا شاه دچار تاخیر گردید.

۲۸ مرداد آن ضربه کاری بود که تجربه دموکراسی در ایران را متوقف نمود. محمدرضا شاه صدای پای انقلاب را شنید و به قول دکتر محسن رنانی و احمد زیدآبادی یک موقعیت طلائی برای گفت‌وگو با شاه در جهت تحولات ساختاری پدید آمد و شاه در آن‌زمان آمادگی گفت‌وگو درباره تحولات را هم داشت که متاسفانه یک خطای فاحش از سوی شخصیت‌های سیاسی آنروز باعث شد که آن فرصت را از دست دادیم و اگر چنین نمیشد سرزمین ما امروز در موقعیت بسیار متفاوتی با آنچه امروز شاهد هستیم قرار میداشت.

بازماندگان مصدق با یادمانده او به نام جبهه ملی به بیراهه رفتند و بر خلاف نسق و روش مصدق به انقلابیون پیوستند و در عین حال این حرکت بزرگ تاریخی را در پاریس در جلوی پای “آقا” ذبح نمودند، بختیار را هم اخراج کردند و حرکتی که زمانی در برابر حزب توده بزرگترین سازمان سیاسی ایران بود تدریجا گام‌های زوال را پیمود و دیگر هیچگاه به عظمت گذشته‌اش باز نگشت.(نیاز به یادآوری ست که بخشی از هموندان و فرهیختگان جبهه ملی نخواستند در این ننگ شریک باشند و مدتی بعد شورای ششم جبهه ملی را تاسیس نمودند).

بعد از مصدق نخست‌وزیرانی را هم پشت سر گذاردیم که در مملکت‌داری نمونه‌های بدی از خود نشان ندادند مانند هویدا، حسنعلی منصور، آموزگار و وزیرانی مانند خلعت‌بری، فرخ‌رو پارسای و عالیخانی. مصدق در خانه‌اش در احمدآباد زندانی شد، بختیار از ایران فرار و بعد به قتل رسید. هویدا، خلعتبری، فرخ‌رو پارسای اعدام شدند و حسنعلی منصور هم ترور شد. بعدا هم از مرز خاتمی و روحانی نیز گذشتیم و با احمدی‌نژاد و رئیسی به قعر منجلاب سقوط کردیم، منجلابی که هنوز هم در آن مشغول دست و پا زدن هستیم.

طرفه این که هر انقلاب، براندازی و یا قتل و تروری که انجام گرفت همراه با ادعای حرکت به سوی آزادی و دموکراسی بود ولی نهایتا همه به نوعی به یک حرکت ضد خود منجر گردید. هنوز که هنوز است یاد نگرفته‌ایم که دموکراسی بیش از آن که یک مبحث سیاسی باشد یک پدیده و واقعیتی است که بدون زیربنای فرهنگی و مدنی پایدار نخواهد ماند.

در قاره ما تعداد دموکراسی‌های واقعی انگشت شمارند. آنچه که بیش از همه چشمگیر است عدم وجود زمین قابل کشت برای بذر دموکراسی در کشورهای مسلمان می‌باشد. هندوستان، پاکستان و بنگلادش هر سه یک کشور بودند که بعدا به سه کشور جدا تبدیل شدند، در دو کشور مسلمان یعنی بنگلادش و پاکستان هنوز دموکراسی پا نگرفته در حالی که هندوستان با وجود فقر فاحش در آن کشور دارای دموکراسی می‌باشد. از همه عجیب‌تر و در عین حال قابل تمجیدتر نمونه دو کشور ژاپن و آلمان، با دو فرهنگ بودائی و مسیحی، می‌باشند. دو کشوری که در جنگ دوم جهانی شکست خورده و ویران شدند ولی بعد از جنگ و کمی بعد از قرارداد صلح به یکباره تبدیل به کشورهای نمونه‌ای در دموکراسی گردیدند(به‌خصوص آلمان).

منظور از ذکر این چند نمونه این بود که نشان دهم سرزمین فلاکت زده و استبداد زده ما هیچگاه نتوانست مسیر بسوی مدنیت و دموکراسی را ادامه دهد و بقدری در طول تاریخ سرنگونی، کودتا و غیره را تجربه کرده که خیلی بچگانه است اگر تصور کنیم با یک براندازی یا سرنگونی (بر فرض هم که امکان و توانائی آن وجودداشته باشد) قادر به ایجاد یک جامعه مدنی و دموکرات خواهیم بود.

به قول رنانی ایران نحیف و زخم خورده است، رمقش را کشیده‌اند، هزاران هزار از فرزندانش یا به بالای چوبه دار و یا جلوی جوخه‌های آتش قرار گرفته‌اند . این بیمار زیبا و عزیز نیاز به یک دوران ترمیم، آرامش و باز سازی خرابه‌ها و ویرانی‌های مدنی، انسانی و منابع طبیعی‌اش دارد. این بدنه بیمار توان انقلاب و سرنگونی را ندارد. جوامعی که دموکراسی را تجربه نکرده‌اند در بزنگاههای حساس تاریخی قادر به تشخیص و اتخاذ تصمیم و ایده درست نیستند.

نمونه زنده آن انقلاب ۵۷، شکست بختیار و پیروزی خمینی بود.

وقتی به پیشرفت‌های فرهنگی، مدنی و اقتصادی زمان خاتمی می‌اندیشم و همینطور به موقعیت بین‌المللی و برجام دوران روحانی، حسرت آن دوران را می‌خورم.

من پزشکیان را نمی‌شناختم و آشنائی با گذشته‌اش نداشتم از طریق ابراهیم نبوی با نام و شخصیت او آشنا شدم. انتظار معجزه نمی‌توان داشت. او وقتی صحبت از ادامه راه رهبری می‌کند با صداقت، یک واقعیت را اقرار می‌کند که گریزی از آن نیست. او برای تغییر رژیم نیامده و بیش از یک انتظار حداقل نمی‌توان از او داشت. شعار‌ها و آرزو‌های زیبا و مژده نابودی عنقریب رژیم چیزی بیش از ابراز یک آرزو نیست.

آنچه که برای ما در کوتاه مدت دارای حایز اهمیت است انتخاب بین پزشکیان و جلیلی می‌باشد. معادله خیلی ساده است چنانچه پزشکی رای نیاورد جلیلی بر مسند ریاست جمهوری خواهد نشست. با علم به این که رئیس جمهور در این سیستم داری اختیارات چندانی نیست ولی به هر حال پزشکیان از خیلی جهات دارای امتیازات زیادتری از دید سوته دلان و عاشقان این سرزمین می‌باشد. او در میان کاندیداها تنها فردی بود که در طول صحبت‌هایش چندین بار از ایران و ایران بزرگ نام برد.

ببینید محاسبه بسیار ساده است. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم یکی از این دو انتخاب خواهند شد. چیزی هم که حتی شبیه آلترناتیو یا جانشین این رژیم باشد به چشم نمی‌خورد. در چنین حالتی عقل سلیم چنین حکم میکند یکی از این دو، که به تصور ما بیشتر دغدغه ایران و مردم از لابلای گفته‌هایش بگوش می‌خورد را انتخاب کنیم.

می‌گویند اگر مخالفان رژیم اختلاف‌نظر‌های خود را کنار بگذارند و حول چند مخرج مشترک توافق کنند می‌توان آلترناتیوی برای این رژیم بوجود آورد!! یعنی تصوری به همین سادگی، مخالفان رژیم با اقبال عمومی مردم روبرو می‌شوند و با تشکیل دولتی که قادر است سرزمینی به وسعت ایران را اداره کند دموکراسی موعود در این سرزمین حکم فرما میشود!! چه فرمول به ظاهر زیبائی که هنوز نوع گذر از رژیم، انتخاب دولت و دستگاه حاکمیت و امکانات اداره کشور از مجهولات این تصور می‌باشند و چیزی هم بیش از یک رویا و خیال نمی‌باشد. من اصفهانی ساده‌اندیش یاد گرفته ام سیلی نقد را با حلوای نسیه مبادله نکنم.

روی خطابم با دوستان جبهه ملی و ملی‌مذهبی‌های داخل کشور می‌باشد. حتی اگر هم شرکت در انتخابات را تحریم کرده اید در برابر این موقعیت جدید بی تفاوت نباشید و سعی کنید با حمایت از پزشکیان به ادامه این دور باطل پایدارها و اصولگراها پایان دهید.

برای دوستان ملی ما در داخل کشور، فعالین طیف میان و میانه‌روها بهترین موتلفین برای همکاری می‌باشند به آنها بپیوندید و ایستادن در کنار و نظاره کردن از راه دور را به شرکت فعال در صحنه سیاسی کشورمان تبدیل کنید.

با رای دادن به پزشکیان راه را به روی جلیلی و اعوان و انصارش ببندید.

در خاتمه، در هفته‌های اخیر چند واقعه در کشورمان اتفاق افتاد که می‌تواند بدون ارتباط با همدیگر نباشد. سانحه هلی کوپتر در شمال غرب، ممنوعیت ورود حجاب‌بانان به ایستگاه‌های مترو، عدم اجرای حکم اعدام توماج صالحی و تائید صلاحیت پزشکیان با وجود رد صلاحیتش در انتخابات قبل. به هر حال ندای بسیار قوی برخاسته از جنبش مدنی زن، زندگی، آزادی آنقدر رسا بود که صدای اعتراض و مخالفت حتی از روی منبر‌ها هم بگوش می‌رسد. آیا این امکان وجود ندارد که گوش سنگین و کر جناب خان، با وجود لم دادن روی ثروت‌های سرقت شده، این بار ندای رسای اعتراض‌ها را بهتر از گذشته شنیده و این واقعیت را دریافته که این در نمی‌تواند بیش از این بر روی این پاشنه بچرخد و کشتیبان را سیاستی دگر باید؟

فراموش نکنیم که نمونه‌هائی امثال کشور چین را داریم که ظاهر و اسم‌شان با محتوای درون‌شان بسیار متفاوت است. اسمش چین کمونیست است، پرچمش کمونیستی، قانون اساسی‌اش کمونیستی و حتی سرود ملی‌شان هم سرود سوسیالیست بین‌الملل است ولی به تنها چیزی که این کشور شباهت ندارد یک کشور کمونیست است بطوریکه حتی می‌توان آن را در شمار کشورهای سرمایه‌دار آن هم از نوع کثیف آن، بدون آزادی بیان به شمار آورد.

در صورت ادامه عدم وجود یک آلترناتیو سازمان داده شده با پایه مردمی، این نیز دور از انتظار نیست چنانچه جمهوری اسلامی نیز، با حفظ اسم و ظاهر، مانند چین با محتوائی کاملا متفاوت به حیات خودش ادامه دهد.

داریوش مجلسی
تیر ماه ۱۴۰۳



نظر خوانندگان:


■ آقای مجلسی عزیز. با شما همفکر هستم، اما این ضرب‌المثل ایرانی (سیلی نقد به از حلوای نسیه) خیلی خشن و افراطی است. معادل آلمانی آن آرام‌تر و مناسب‌تر است: یک گنجشک در دست، بهتر است از یک کبوتر روی درخت!
ارادتمند. رضا قنبری


■ مجلسی گرامی، با تمام کلیات شما موافقم - ایران خشونت‌زده - لزوم بر گذار آرام و تدریجی - نیاز به دوران ترمیم. اما بر مبنای نتیجه گیری نهایی شما مردم باید در هر کارزار انتخاباتی که رژیم چیده است شرکت کنند. یا اگر غیر از این است نمی‌گویید چرا این انتخابات بخصوص نباید تحریم شود؟
شرایط متفاوت و نگرش مردم حرف اول را می‌زند. دو مورد انتخاب حسن روحانی (جدای از ماهیت و ظرفیت روحانی) تبدیل به تقابل مردم و رژیم شد، تبدیل به شبه رفراندم ناگفته شد. تنها از آن منظر بود که شرکت در انتخابات کمک به مبارزات مردمی بود، که در تحلیل عمیق و استراتژیک تاثیر مثبت بر تحولات جامعه گذاشت. اما انتخابات کنونی صحنه چینی برای رفراندم حکومتی است. مردم نیز این را خوب میدانند و رای پایین آنها به همین دلیل است. شما خوب میدانید این ۴۰% ادعایی اگر درست تحلیل شود نشان از بی شوقی مردم و عدم اعتماد کامل آنها دارد. اگر (که این “اگر” مهم است) مردم در شرایط پس از سرکوب سه سال اخیر نبودند، اگر مردم در این انتخابات چشمانداز ادامه جنبش ۳ سال اخیر را میدیدند، اگر حس مقابله با دیکتاتوری از طریق انتخابات میجوشید و مردم قصد داشتند صحنه سازی رژیم را تبدیل به مبارزه با خود رژیم کنند، در آن صورت حتی نیازی به ذره بین گذاشتن روی سوابق پزشکیان نبود.
برخی افراد (نظیر آقای نبوی) شرکت در انتخابات را تنها به دلیل نه گفتن به جلیلی ترغیب می‌کنند و سوابق قشری و خطرناک جلیلی را برجسته می‌کنند. و مدعی هستند که جلیلی و دار و دسته “مصباحی‌ها” در حال زمینه‌سازی برای قبضه قدرت بعد از خامنه‌ای هستند. حتی اگر اینها درست یا محتمل باشد، آیا شما قبول می‌کنید که مردم زخم خورده ایران وارد بازی مافیایی و حذف‌های فیزیکی و پاکسازی قدرت شوند؟ آنهم مردمی که امروز تنها به بدیلی می‌اندیشند که نام آن جمهوری اسلامی نباشد. موافق تندروها از هر سمتی نیستیم، افراد را با یک چوب نمی‌رانیم، ظرفیت، فرصت، روزنه همه و همه را غنیمت می‌شماریم، با این وجود وقتی به پراگمای شرایط کنونی می‌نگریم عقل جمعی مردم درست‌ترین و متعادل‌ترین انتخاب است.
موفق باشید، پیروز