iran-emrooz.net | Wed, 27.12.2006, 22:08
آتشی بر جان فرهنگ
دكترعلی حصوری
چهارشنبه ٦ دی ١٣٨٥
به عنوان یک ایرانی آذربایجانی از کارهائی که برخی از آذربایجانیان میکنند، وحشت و ننگ دارم. کتابسوزان( و نه سوزاندن کتاب) یعنی جشن گرفتن و سوزاندن کتاب، آخرین شاهکاری است که در یکی از سایتها همراه عکس و تفصیلات گزارش شده است. بیجهت در پی رد یا انکار برخی از حوادث تاریخ هستیم، وقتی جلو چشم مردم دنیا عدهای کتابهائی را میسوزانند که در همهی جهان (توجه کنید در همهی جهان و نه تنها در ایران) گرامی داشته و برخی از ذخائر بشری شمرده میشود. در عکسهای مخابره شده آشکارا بوستان سعدی و شاهنامهی فردوسی از کتابهائی است که سوزاندن آنها را جشن گرفتهاند.
اینک من کاملا باور میکنم که اعراب و مغولان و ترکان به کتابسوزی دست زده و چه بسا با حرارت حاصل از سوختن کتاب به گرمابه رفتهاند. وقتی در قرن بیست و یکم چنین اتفاقی در آذربایجان و حتما در یک شهر روی دهد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
در سه سال اخیر شاهد کوششهای ایرانیان آذر بایجانی هستیم که به نظر من راهی به دهی نمیبرد. در استکهلم شاهد فرزندان یکی از ایشان بودم که فارسی نمیدانستند و فارسی حرف زدن در خانهی ایشان قدغن بود. دیگران به طور مکرر از ستم ملی، یعنی ستم فارس بر ترک سخن میگویند(و لابد به همین دلیل کتابهای فارسی را میسوزانند)، اما من هرچه به تاریخ هزار سال اخیر کشورمان نگاه میکنم، حتی یک مورد نمییابم که نه سلسلهای، حتی شاهی فارس بر این مملکت حکومت و به کسی ستم کرده باشد. پهلویها مازندرانی بودند، قاجارها ترک، زندیه لر، افشارها ترک، صفویان بکتاش، قره قویونلوها و آق قویونلوها ترک، تیموریان مغول، مظفریان و دیگر اتابکان ترک یا مغول، مغولها که حالشان معلوم است. خوارزمشاهیان و سلجوقیان و غزنویان هم که ترک. حال کدام فارس در این هزار سال صاحب قدرت بوده است که بر دیگران ستم کند نمیدانم، اما میتوانم شواهد فراوان از ستم ترک (ونه ترکزبانان) بر همهی اقوام ایرانی مثال بیاورم که نیازی به آن نیست. چرا فارسها را بدهکار و در نتیجه زبان فارسی را خوار کردهایم؟ آیا اشکال در چشمهای ما نیست؟
این هموطنان که بیجهت خود را تافتهی جدابافته و بسیاری حتی خود را نه ترکزبان که ترک میانگارند، چرا از ستمی که ترکان بر اهالی جنوب غربی آسیا، آناتولی، شرق اروپا، بخصوص کردان، ارمنیان، رومیان و یونانیان کردهاند غافلند؟ آیا این که در کشورهائی مانند مقدونیه، یونان، مصر و حتی آلمان احساسات بسیار ناخوشایندی نسبت به ترکان وجود دارد، نتیحهی ستم فارس است؟
نهضتی این چنین کور و بیفرهنگ راه به جائی نخواهد برد. برخی از آذربایجانیان میکوشند که از پیغمبران بسیار جدید مانند رئیس جمهورهای پیشین جمهوری آذربایجان و ترکمنستان پیروی کنند. پیامبران دیگر حتی از اینها هم عقب ترند، زیرا اینها دست کم در سابقهی خود رهبری حزب کمونیست کشور خودشان را پیش از فروپاشی داشتهاند و این اندازه عقب افتاده بودند که یکی نام روزها و ماههارا هم عوض کند و دیگری با ایجاد یک باند مافیائی پسرش را به جانشینی خود تعیین کند. علی اف دویم فرقی با بشار اسد ندارد، شاید هم عقب افتاده تر باشد.
اینها فکر میکنند که عقب ماندگی ایشان به علت این است که به زبان مادری خود تحصیل نمیکنند. ترکانی که به همت اروپا هر روزه تعلیم میبینند تا حتی گوشهای از اروپا که زبانش ترکی است عقب افتاده نباشد، چه کار مهمی در دنیا کردهاند؟ آیا وضع آنان درخشانتر از جاهای دیگری است که امریکا و اروپا سالهای سال برای دوشیدنشان برنامه طراحی کردهاند؟
در تبریز با شمار اندکی از همین ترکزبانان متعصب برخورد داشتم، تنها کاری که با من نکردند، زدن یا کشتن من بود. اغلب آنان پدیدهی دوزبانگی را که اکنون در بسیاری از نقاط دنیا شایع است، مانند کفر میشمردند و البته ستیزهی ایشان با زبانهای دیگر کمتر از فارسی بود. این را هم بگویم که شمار اینان در سالهای اخیر و در رویاروئی با جمهوری اسلامی و تبلیغات جمهوری آذربایجان و دیگران بیشترشده و مثلا پانزده سال پیش محدود به عدهای مدعی تحصیل کرده( در پزشکی و رشتههای غیر زبانشناسی) بود.
در جمهوری اسلامی ایران اشتباههای بسیار صورت گرفته که یکی از آنها بها ندادن به حقوق فرهنگی ویژهی هرقوم است. اقوام ایرانی حق دارند هر گلی دوست دارند به سر خودشان بزنند. اتفاقا برای عقب و بیخبر نگه داشتن اشخاصی چنین متعصب، بهترین راه میدان دادن به زبان خود ایشان است. کسی که نمیخواهد چشم بر واقعیات جهان بگشاید و باجعل علم و تاریخ و ساختن ستم دروغین فارس بر ترک و انکار تاریخ دیگران، میخواهد به تشخیص خود راه برود، خوب بگذاریم برود. میتوان از ایشان پرسید که چرا همین چیزی را که دستمایهی شما برای گفتن ستم فارس بر ترک است، در روسیه ،آلمان ، یونان و مصر و... هم نسبت به ترکان میبینیم؟ این را من در خود آذربایجانیان و در میان آذربایجانیان هم دیدهام.
هموطنان گرامی! گمان نمیکنم در دورهی ما وحشیانهتر از کتابسوزی کاری باشد. یک کتاب حاصل کار یک فرد یا حتی قوم نیست. برآیند فرهنگی است که از زبان فرد بیان میشود. کشتار، قتل عام و کارهای دیگری از این قبیل چندان زشت نیست، به همین دلیل هنوز هم فراوان اتفاق میافتد. به یاد دارم که چند سال پیش در تهران با کسی آشنا شدم که مدتی از نگهبانان آقای خمینی بود. او به من گفت که در آغاز انقلاب، آقای فخرالدین حجازی به آقای خمینی پیشنهاد تخریب گور حافظ را میدهد و آقای خمینی ایشان را از عکسالعمل مردم میترساند. همین را از یکی از مقامات پیشین جمهوری اسلامی هم شنیدهام. شما این نکتهها را با وقایع دیگری که در ایران اتفاق افتاد بسنجید تا بدانید که چرا کارهای ضد فرهنگ در روزگار ما ناپسندتر است.
من از همهی هموطنان و بویژه همولایتیهای خودم انتظار دارم که چنین کارهائی را محکوم و جوانان ناآگاهی را که به این کارها دست میزنند آگاه سازند و از عواقب آن برحذر دارند.
کیتابی عشق دیل تانیماز گوزلرین دییر هر شی
گوزون آچیخ اگر اولسا زمانه دن گچه سن (کتاب عشق زبان نشناسد، دوچشم تو گوید دوچشم گربگشائی از این زمان برهی).
با دلتنگی برای آذربایجان!