۱- ۸۰ نفر که از وزارت کشور مجوز عبور به شورای نگهبان را دریافت کردند، با شرکت در نمایشاتی که برایشان تدارک دیده شده بود، وضعیتی را پدید آورند که غلامحسین کرباسچی آن را «استند اپ کمدی» نامید و فلاحتپیشه آن را نشانه «ابتذال در امر سیاسی» خواند.
۲- به مصداق «سالی که نکوست، از بهارش پیداست»، شوهایی که با ابتذال در سیاست آغاز شدند، تا به آخر بیانگر سیاست مبتذل خواهند بود و در ۸ تیر ماه امسال، برگ تازهای به کارنامه سیاه و مبتذل جمهوری اسلامی افزوده خواهد شد.
۳- خامنهای دنبال ادامه خالصسازی و گذار از بحران فقدان رئیسی با حداقل ضایعات است و تن به هیچ تغییری که حوادث مسبب آن باشند، نخواهد داد. او واقعا باور دارد که بازی را از غرب برده، به قدرت منطقهای بدل شده و حالا نوبت بهرهبرداری اقتصادی و سیاسی از موقعیت پیروزمندانهاش در ژئوپلتیک منطقهای و جهانی فرا رسیده است.
۴- چه بایدن در کاخ سفید بماند و چه ترامپ مجددا رئیس جمهور شود، آمریکا میکوشد که بحران فلسطین را بدون ج.ا. به نتایج قابلقبولی برساند و با ادامه پیمان ابراهیم، تعادل ژئوپولتیک را به زیان ج.ا. دگرگون و اوضاع را برای خامنهای بیش از پیش دشوار کرده، فرش را از زیر پای او بکشد. عبور از تلهای که آمریکا تدارک دیده، مهمترین دغدغه خامنهای است و به صورت عزم قطعی در استخدام یک پیشکار مطیع، متجلی خواهد شد.
۵- جدای از اوضاع به شدت بحرانی اقتصاد و معیشت مردم، دغدغه مهم دیگر خامنهای عبور سلامت نظام به عصر ولی فقیه سوم است. او نمیخواهد در دوران گذار هیچ غریبهای موی دماغش بشود و حضور هیچ شخصیتی را که مطیع کامل اوامرش نباشد، در مقام ریاست جمهوری برنمیتابد.
۶- آرایش صحنه انتخابات، از هم اکنون با اعلام شرکت ۱۲ میلیون در تشییع جنازه رئیسی آغاز شده است. خامنهای به عنوان یک بازیگر پر تجربه که دهها انتخابات را مدیریت کرده، از همه کارتها و بویژه از کارت اصلاحطلبان برای آرایش صحنه و گرم کردن تنور انتخابات استفاده خواهد کرد و در نهایت فرد مورد نظرش را با آرائی اندکی کمتر یا بیشتر از رئیسی از صندوق درخواهد آورد.
۷- ورود اصلاحطلبان در این بازی، یک «کامبخشی رایگان» است که فرجامی جز «آش نخورده و دهان سوخته» نخواهد داشت.
۸- هدف فرستادن رئیسجمهور اصلاحطلب به پاستور، قابل تصور و تحقق نیست و بر فرض تحقق هم جز نوکری محض ولی فقیه نتیجهای نخواهد داشت. در شرایط فعلی جامعه، نه امکان موجسازی، زیر سایه انتخابات وجود دارد و نه شخصیتی در طراز مهندس موسوی در میدان است که از توان موجسازی برخوردار باشد.
۹- بخشی از اصلاحطلبان که در سودای روزنهگشایی و فعالیت اقتصادی ذیل تمثال اعلیحضرت، در توهم تئوریپردازی هستند و نیز مدعیان اصلاحطلبی که در فساد و ثروتاندوزی از همتایان اقتدارگرای خود کم ندارند، البته در استند آپ کمدی ابتذال سیاست نقشآفرینی خواهند کرد.
۱۰- میتوان و باید امیدوار بود که آقای خاتمی و بدنه اصلی جبهه اصلاحات، فاصله خود را با روند ابتذال و کوبیدن آخرین میخها بر تابوت جمهوریت نظام حفظ کنند و بدانند که با ورود به بازی انتخابات، قادر به جلب آرای خاکستری نخواهد شد، اما مورد غضب کوشندگان زن-زندگی-آزادی قرار میگیرد و به پیشمرگان ولایت بدل میشوند.
۱۱- آقای خاتمی یک سرمایه ملی است که تا کنون در مرز میان حاکمیت و مردم و با یک بازو فاصله نسبت به مهندس موسوی، کنشگری داشته است. او باید مورد احترام، مراقبت و نقد سازنده همه میهندوستان باقی بماند. او میتواند در قحطالرجال موجود در نظام و حواشی آن، در ایام شاهمرگی که چندان دور نیست، نقش مهمی در جلوگیری از فروپاشی و خطرات دیگری که کشور را تهدید میکند، بر عهده بگیرد. بهویژه مهم است که او با حفظ فاصله نسبت به انتخابات مبتذل و فاصلهگیری روشنتر با اسرائیلستیزی و تخاصم نسبت به ایالات متحده، همانگونه که وعده داده است، فاصله خود با مردم را کم و کمتر کند.
۱۲- برای اپوزیسیون دموکرات ج.ا. گزینهای جز تحریم انتخابات و افشای ماهیت مبتذل آن باقی نمیماند. این تحریم ناقص خواهد بود، اگر با دفاع از ضرورت برگزاری رفراندم قانون اساسی و تلاش برای تشکیل جبهه نجات ملی حول این مطالبه و گذار سامانمند و خشونتپرهیز از ج.ا. به نظامی غیر دینی، که همه مقامات آن منتخب مردم و قابل عزل به دست مردم باشد، تکمیل نشود.
■ پورمندی عزیز، تلاش مثبت شما را در مورد خاتمی و حفظ او به نفع جنبش مردم درک میکنم. اما نگاهی واقع بینانه کنیم، خاتمی بعد از دور اول ریاست جمهوری او تا به امروز آهسته ولی پیوسته شکاف بین خود و منافع دوردست مردم را بیشتر کرده و این بدلیل چسبیدن آزار دهنده وی به اصل ولایت فقیه است، که ریشه در جزم فکری وی نسبت به ضد مردمیترین دستاورد انقلاب ۵۷ است. بخاطر دارید که چیزی و نامی از ولایت فقیه (مطلقه) در بهمن ۵۷ تا اوایل ۵۸ وجود نداشت. در طول مجلس قانون اساسی بود که بحث آن بالا گرفت و شعار “مرگ بر ضد ولایت فقیه” به ورد زبان اوباش خیابانی بدل گشت. شاید هنوز روزنهای باقی باشد، اما نه طولانی مدت. شما گفتید که وی سرمایهای ست برای روز مبادا. در تئوری و روی کاغذ درست است، ولی در آن روز مبادا که خاتمی هنوز هویت همزاد با ولایت خود را ترک نکرده یا با ولایت میسوزد یا میسوزاند. موسوی بجا و به موقع خود را از مدار استبداد خامنهای جدا کرد.
با احترام، پیروز
■ جناب پورمندی گرامی. تحلیل شما در اکثریت نکات درست است ولی بنده در مورد خاتمی برداشت متفاوتی دارم. خاتمی زمانی در میان مخالفین احترام زیادی داشت ولی الان یک سرمایه از دست رفته است. ایشان در بین نسل نو و مخالفین بعنوان مالهکش رژیم دیده میشود که سعی در حفظ همین جمهوری اسلامی دارد. حتی اصلاح طلبانی که از رژیم عبور کردهاند دیگر برایش تره خورد نمی کنند. در مورد اسراییل ستیزی هم همین بس که او هفت اکتبر را ستود و دارای دستاورد بزرگی برای مردم فلسطین خواند. او با عدم شرکت در انتخابات مجلس سعی بر فاصله گرفتن از رژیم و برگشت به سمت مردم کرد. ولی بعید است با این حرکات نمایشی اعتمادی در میان مردم ایجاد کند.
از دید من باید حساب میرحسین موسوی و اصلاحطلبان سابق را که از رژیم عبور کردهاند، از اصلاحطلبان دارای رانت که در حاشیه قدرت حافظ و حامی رژیم هستند، جدا کرد. اگر در همین انتخابات خاتمی از شورای نگهبان عبور می کرد در برابر یک فرمانبر دیگر خامنهای شکستی سخت میخورد. هستند کسانی در میان مخالفین و مردم که از خاتمی بیشتر عصبانی و متنفر هستند تا تندروهایی که پشت و رویشان یکی است.
با احترام رنسانس
■ پیروز و رنسانس عزیز!
در بحث مربوط به خاتمی، مایلم ابتدا شما را به مکث بر یک نکته مهمتر دعوت کنم. لنین که به دنبال انقلاب پرولتری و دوقطبی کردن جامعه روسیه قبل و بعد از فوریه ۱۹۱۷ بود، از کائوتسکی، سوسیال-دموکرات برجسته آلمان، با عباراتی نظیر “توله سگ مرتد” یاد میکرد و سخیفترین ادبیات را در مورد سوسیال-دموکراتهای روسی (منشویکها) به کار میبرد و آنها را نوکر سرمایداری و امپریالیسم مینامید. در نگاه “قطبینگر و دوگانهساز” که بخش میانی جامعه را زیر عنوان “خرده بورژوا” مزاحم، مردد و سازشکار میداند، چنین تلاشی قابل درک است. من و همراهان چپم که خود را مارکسیت-لنینیست میدانستیم، در دوران چپروی کودکانه، از این ادبیات لنینی به وفور استفاده میکردیم. حالا که سرمان به سنگهای سخت واقعیت خورده، تا حدودی فهمیدهایم که جامعه آزمایشگاه تئوریها ماجراجویانه نیست و من سعی می کنم که از اندشه حذفی و قطبی ساز فاصله بگیرم.
متاسفانه رادیکالهایی نظیر خانم علینژاد و آقای پوریای زراعتی که هر دو به دنبال سرنگونی به هر قیمت ج.ا. هستند، در راستای دو قطبی کردن جامعه، از همان ادبیات دوران کودکی ما بهره میگیرند و هر کس را که سیاسیون را به تعمق و احتیاط فرابخواند، با ترمهایی مثل “وسطباز” و “مالهکش” مینوازند. طرفه آنکه همین افراد دایما از آب رفتن طبقه متوسط، تحت فشار حاکمیت شکوه میکنند و فراموش میکنند که طبقه متوسط، در هر جامعهای، چون چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد، محافظه کار و “وسطباز” است و اهمیت اقشار متوسط جامعه در گذار خشونت پرهیز به دموکراسی دقیقا به خاطر همین نقشی است که در حد فاصل طبقات ثروتمند و برخوردار و توده های فقیر بازی می کنند.
خلاصه کنم: بازی حذفی براندازان رادیکال، نه جواب میدهد و نه چیزی جز ویرانی و تباهی به ارمغان میآورد. ما، در راه باریک آزادی، راه تشکیل جبهه نجات ملی و راه تحمیل رفراندم قانون اساسی به حریف، اگر نتوانیم امثال خاتمی را در کنار خود داشته باشیم، یعنی مقبولیتی در میان بخش بزرگی از اقشار متوسط جامعه هم نخواهیم داشت. خاتمی میزان الحراره اقشار متوسط جامعه ماست. جاگیری سیاسی او روشن است: منطقه مرزی میان حکومت و جامعه به شدت غارت شده و ناراصی! خاتمی اگر به موسوی بپیوندد، دیگر خاتمی نیست و مهمتر از آن، این منطقه استراتژیک مرزی خالی خواهد ماند! اگر ما یک نگاه تیمی به صحنه داشته باشیم، برایمان یک دفاع پوششی به همان اندازه مهم است که یک گلزن در نوک حمله! متقاعد کردن خاتمی به پیوستن به عدم شرکت در بازی خامنهای، به معنی آن است که منطقه خاکستری مرزی، تحت کنترل گفتمان گذار در بیاید.
نکته آخر آنکه هیچ سیاستمدار دارای پروفیل را تمام شده تصور نکنیم. خاتمی تمام نشده است، همانطور که فروغی، صدیقی، بختیار ، قاسملو ، منتظری و رفسنجانی تمام نشده بودند.
با ارادت پورمندی
■ پورمندی عزیز! من جانبدار رهبری رادیکال ها نیستم ولی رادیکال ها (نه رادیکالهای افراطی) را در جبهه مردم میدانم.
من به تحلیل های طبقاتی هم معتقد نیستم و به اعتقاد من این تحلیل ها نه نتیجه تحلیل شرایط واقعی است بلکه از اون برای توجیه سیاست هایی که سیاسیون پیش می گیرند استفاده می شود. برای مثال حزب توده و سازمان اکثریت برای پیاده کردن سیاست تمایل به شرق و خارج کردن جریانات متمایل به غرب خمینی و سپاه را نماینده خرده بورژوازی خواندند و بازرگان و بنی صدر را لیبرال و نماینده سرمایه داری خواندند و چون نیروهای نماینده خرده بورژواری را ضد سرمایه داری و امپریالیزم و متحد طبقه کارگر می خواندند هواداران خود را توجیه می کردند که از خمینی و سپاه پشتیبانی کنند و بر علیه جریانات متمایل به غرب فعالیت کنند.
در جنبش مهسا پبشگامان که جوانان بودند از تمام طبقات بودند ولی بیشتربنش از طبقه متوسط بودند و شرکت طبقه متوسط که نیمی از اونها دست به اعتصاب و بستن مغازه ها زدند از طبقه کارگر که عمدتا در جنبش شرکت نکرد بیشتر بود. تحلیل های مارکسیستی در ۵٧ ناکارآمدی خود را یکبار نشان داده اند و به تقویت جریانات ارتجاعی در برابر جریانات پیشرو منجر شدهاند.
اگر شما میزان نفوذ خاتمی را می خواهید ببینید به رای به همتی در آخرین شو انتخاباتی ریاستجمهوری ١۴٠٠ مراجعه کنید. در اون رای گیری طیفی از اصلاح طلبان از خاتمی و حتی کروبی گرفته تا چپ های خارج نشبن نظیر جریان فرخ نگهدار از شرکت در رای گیری و رای به همتی جانبداری کردند. همتی با ٨،۵ در صد آرا در رده چهارم بعد از رئیسی، آرا باطله و محسن رضایی قرار گرفت. با توجه به اینکه بنا به آمار اعلام شده بیش از نیمی از واجدان شرایط در رای گیری شرکت نکردند میزان نفوذ این جریانات ذکر شده چیزی بیشتر از ۴ در صد واجدان شرایط میشود. حالا شما میزان نفوذ خاتمی را میتوانید حدس بزنید.
اینجا فرصتش نیست ولی از دید من روحانی بودن خاتمی، نظرش به اسراییل و حماس، الزامش به ولایت فقیه و وفاداریش به خامنه ای و کل نظام جمهوری اسلامی نکاتی است که جای تامل دارند.
با احترام رنسانس
■ البته امروز در خبرها آمده بود که خاتمی بیانیهای داده و اعلام کرده که در به اصطلاح انتخابات ریاست جمبوری شرکت می کند!
شاهین
■ با تشکر از جناب پورمندی برای مقاله خوبشان.
فکر میکنم اگر بررسی خود را در همان چارچوب “ابتذال سیاست، نظام مبتذل” جناب پورمندی ادامه دهیم به دو نتیجه دیگر هم میرسیم:
اولا: مرگ غیر مترقبه رئیسی (اگر سوء قصد داخلی نبود) به نفع خامنهای تمام شده و او از فرصت برای تحکیم موقعیت خود و انتقال بدون چالش قدرت به جانشین مورد نظر خود استفاده خواهد کرد،
ثانیا: یک وجه اصلی تلاش او برای کنترل وضعیت یک دست نگهداشتن دولت و کارآمدتر کردن دستگاه اجرایی برای ادامه سیاستهای ماجراجویانهاش در منطقه و جهان خواهد بود. اگر این دو استنباط درست باشد بنظر میرسد گزینه مورد نظر خامنهای برای ریاست جمهوری ایندوره قالیباف باشد،
توضیح:
ادامه کار رئیسی که خامنهای او را علیرغم هیچگونه صلاحیت و شایستگی و صرفا به دلیل اطمینان از اطاعت محض او نسبت به خود با نمایش رسوای انتخابات ۱۴۰۰ بر سر کار آوده بود میتوانست برای خامنهای بسیار گران تمام شود. زیرا اکثر مردم عملکرد فاجعهبار دولت را، که به درستی آن را دولت خامنهای میدانستند، به پای خامنهای نوشته و در کمتر از سه سال بطوری از نظام رویگردان شدند که مشروعیت نظام به پائینترین سطح سقوط کرد که در انتخابات اخیر مجلس شاهد آن بودیم. در جنبش انقلابی مهسا هم ملاحظه شد که تقریبا تمام شعارها بر ضد خامنهای بود و مردم او را بخوبی به عنوان عامل اصلی گرفتاریها و بدبختیهای خود تشخیص داده و آماج لعن و نفرین های خود کردند. بنابراین جایگزین کردن یک فرد کارآمدتر به جای رئیسی که در عین حال نسبت به سرسپردگی و اطاعت محض او از خامنهای اطمینان وجود داشته باشد میتواند برای خامنهای خوشایند باشد.
دوم: بنظر میرسد این مشخصات با قالیباف بیشتر از دیگر کاندیدا های مطرح تطبیق میکند و او گزینه مطلوب خامنه ای باشد. چند اتفاق این گمان را تقویت میکند. اینکه مخبر از ثبت نام منصرف شد به احتمال زیاد با اشاره دفتر خامنهای بوده است، زیرا اکثرا او را دارای شانس بالایی برای انتخاب شدن میدانستند و چون دولت او ادامه طبیعی دولت رئیسی تلقی میشد دلیلی نداشت منصرف شود. اینهم که کار خود را حمالی خواند احتمالا ابراز ناراحتی تلویحی از ممانعت یا توصیه مقامات بالاتر به خودداری از ثبت نام بود. شاید ارزیابی که از عملکرد مخبر در این مدت به دست آمده، خامنهای را متقاعد کرده بود که مخبر گزینه مطلوب او نیست. دیگر آنکه ابتدا اتفاق نظر وجود داشت که قالیباف، که نفر اول منتخب پایتخت هم نبود، با رسیدن به ریاست مجلس دیگر قید ریاست جمهوری را، حداقل در این دوره، بزند و ظاهرا در این مورد قولی هم به نمایندگان داده بود. اما احتمالا همان کسی که مخبر را از ثبت نام باز داشته به قالیباف هم تکلیف کرده ثبت نام کند و نمایندگان مجلس هم که طبعا مثل او ولایتمدار هستند تکلیف شرعی او را درک کرده از بدقولی او یاد نخواهند کرد.
اما چرا قالیباف در این شرایط میتواند گزینه مطلوب خامنهای باشد؟ گفته میشود در تحریمهای شدید دوره ترامپ که قالیباف شهردار تهران بود انجام پروژههای بزرگ شهری مانند توسعه مترو و نیز اتوبان دو طبقه شمال تهران و غیره ناظران خارجی را متقاعد کرده بود که تحریمها چندان موثر نیست و ظاهرا برخی از سفرای اروپایی نیز این را در مصاحبههای خود گفته بودند (البته اروپائیها از خروج آمریکا از برجام در دوره ترامپ ناراضی بودند). حال که احتمال بازگشت ترامپ به قدرت نیز وجود دارد ممکن است قالیباف مهره مطلوب خامنهای برای ریاست جمهوری باشد. زیرا نه تنها یک سپاهی بوده و ارتباط تنگاتگی با سرداران سپاه دارد بلکه میتواند با افزایش فعالیتهای عمرانی و دور زدن و بیتاثیر کردن تحریمها نارضایتی داخلی را کاهش داده به او اجازه دهد سیاستهای ماجراجویانه خود در منطقه و جهان را بدون نگرانی از اعتراضات ادامه دهد. در ضمن خامنهای از اطاعت محض قالیباف مطمئن است. نخست آنکه یک نسبت فامیلی بین آنها وجود دارد و دیگر آنکه پروندههای متعدد فساد مالی-اداری قالیباف این امکان را فراهم میکند که با کوچکترین نافرمانی این پروندهها به جریان افتاده او را بزیر بکشند.
خامنهای احتمالا از این فرصت برای خنثی کردن خطر بنیادگرایان (پایداریها که در واقع طالبان شیعی بوده و خامنهای را قبول ندارند اما فعلا تحت شعار اصولگرایی کار خود را پیش میبرند)، منزوی کردن بیشتر اصلاحطلبان و از بین بردن هرگونه شانسی برای سیاسیونی مانند علی لاریجانی برای تبدیل شدن به یک سیاستمدار در سطح ملی استفاده کند. تفصیل این نکات اما از حوصله این یادداشت خارج است.
خسرو