۱- خامنهای و سردارانش با ارسال پرتابهها به سوی اسرائیل، به مفهوم دقیق کلمه «گند زدهاند.» آنها نشان دادند که نه دیگر یک «بازیساز» و یا حتی «بازیگر» که فقط یک «بازی خرابکن» هستند که میکوشد به زور ماجراجویی ادامه حیات بدهد.
۲- این به اصطلاح «حمله» یک «قمپوز در کردن» و یک رسوایی بود که
- دست خامنهای را به لحاظ نظامی رو کرد و نشان داد که سیستم دفاعی سرداران چیزی بهتر از سیستم تهاجمشان نیست و سپاهی که موریانه فساد پایههایش را خورده، یک قدرت پوشالی است که فقط دستش به روی زنان و دختران بیگناه، کارگران، معلمان و باز نشستگان حق طلب بلند است.
- خامنهای با تاکید بر اینکه حمله به کنسولگری در سوریه، تجاوز به خاک ایران بوده است و با صدور مجوز تهاجم به خاک اسرائیل، ایران را در مقابل آمریکا، انگلستان و اسرائیل به لحاظ حقوقی خلعسلاح کرد و دیگر هیچ مرجع جهانی نمیتواند پاسخ احتمالی اسرائیل و مداخله احتمالی آمریکا را محکوم کند.
- افزایش شدید قیمت ارز و طلا، ریزش بورس و صفهای طولانی در پمپ بنزینها نشان دادند که مردم هیچ اعتمادی به حکومت ندارند و از این ماجراجویی احمقانه حمایت نمیکنند.
۳- مستقل از شکل واکنش اسرئیل، نتانیاهو و کابینه جنگی او از این فرصت طلایی که ج.ا. در اختیارشان قرار داد، حداکثر استفاده را خواهند کرد و خامنهای که بازی دیشب را باخت، باید منتظر ضربات سنگین و کاری تازهای از سوی اسرائیل و متحدانش باشد.
۴- آمریکا و اروپا امنیت اسرائیل را امنیت خود میدانند. در فضای بعد از حمله ج.ا. دست نتانیاهو بسیار بازتر شده است تا جریانات ناراضی در غرب را هم مجبور به سکوت و حمایت از تداوم سیاست نسلکشانه در غزه کند و همزمان، آنها را در یک گوشمالی جدی خامنهای، با خود همراه سازد.
۵- حکومت سعی میکند این توهم را به حامیانش بفروشد که چین و روسیه متحدان راهبردی ج.ا. هستند. این دو کشور اما، با استفاده از درماندگی ج.ا. مناسبات بسیار ناعادلانه سیاسی و اقتصادی را به کشور ما تحمیل کرده، با کارت ج.ا. به عنوان یک «بازی خرابکن» بازی میکنند. حمایت استراتژیک چین و روسیه از ج.ا. فقط یک سراب است.
روسیه، پس از شکست مخالفان و بقای بشار اسد در حکومت، به ج.ا. به چشم یک رقیب و مزاحم در سوریه نگاه کرده، عملا آسمان این کشور را برای کوبیده شدن سپاه به دست هواپیماهای اسرائیل باز گذاشته است. اصلا بعید نیست که دامنه همکاریهای اطلاعاتی آنها با اسرائیل بسیار گستردهتر باشد.
احتمالا دومینوی فروپاشی محور مقاومت از سوریه آغاز شده است. آمریکا، اسرائیل و کل دنیای غرب، بر سر نابودی یا بیاثر کردن نیابتیها و سرپنجههای ج.ا. در منطقه، همداستان هستند. حوادث بابالمندب، اراده غرب برای زدن سرپنجهها را تقویت کرده است.
۶- محور سیاست ملی و فراحزبی آمریکا در مقابل ج.ا. بر دکترین «جنگ سرد» استوار است. تحریم اقتصادی، تحمیل مسابقه تسلیحاتی و زدن سرپنجههای منطقهای ج.ا. و پرهیز از ورود به جنگ گرم از جمله عناصر مهم سیاست راهبردی امریکا در مقابل ج.ا. است. فعلا اسرائیل، خواسته یا ناخواسته، ناگزیر است که برنامههای خود را در زمین «جنگ سرد» پی بگیرد و از کشاندن ایران به یک جنگ بزرگ منطقهای بپرهیزد.
۷- مستقل از مواضع قدرتهای جهانی و منطقهای، اگر راهی برای رهایی ایران متصور باشد، کلید آن در دست مردم ایران قرار دارد. بیش از ۸۵ درصد مردم میدانند که مشکل چیست و راه حل کدام است. آنها عزم و اراده مبارزه را دارند و نشان دادهاند که از پرداخت هزینه رویگردان نیستند.
۸- ج.ا. با شتاب به سمت فروپاشی روان است. رسوایی ۲۵ فروردین، روند فروپاشی را تشدید و وارد فاز جدیدی کرده است.
۹- حکومت ج.ا. از یک ائتلاف بزرگ اجتماعی - به تعبیر درست آقای علویتبار- به سمت یک «فرقه یکهسالار» و مبتلا به فساد سیستماتیک استحاله پیدا کرده است که بر مبنای «توزیع مجوز غارت در ازای وفاداری به پیشوا»، فعلا بر سر پاست. این استحاله، با ریزشهای مستمر و بزرگی همراه بوده است.
۱۰- مردم از نیروهای سیاسی انتظار دارند که در این شرایط وخیم کشور، دست از فرقهگرایی، منافع فردی و گروهی و تنگنظریها بردارند و برای نجات ایران متحد شوند.
۱۱- رسیدن به یک حکومت غیر دینی، منتخب مردم و قابلعزل به دست مردم، فصل مشترک خواست اکثریت بسیار بزرگی از شهروندان ایرانی است. این خواست و اجماع بزرگ ملی، پشتوانه سیاستورزی دموکراتیک در ایران است. آزادسازی صندوق رای، برای آنکه اراده ملی در یک انتخابات آزاد مجلس موسسان تجلی یافته، شکل مادی مشخص به خود بگیرد، میتواند محور اصلی این سیاستورزی را تعریف کند.
۱۲- به جز تفاهم بر سر «رسیدن به یک حکومت غیردینی، منتخب مردم و قابلعزل به دست مردم »، آنچه مسیر تشکیل «جبهه نجات ملی» را هموار میکند، نه تفاهم بر سر اهداف مشخص، بلکه توافق بر سر «راه» است.
کسانی که روی قدرتهای خارجی حساب راهبردی باز کردهاند، آنها که به دنبال قیام و انقلاب قهرآمیز هستند و جریاناتی که به این یا آن شخص یا دسته حکومتی امید بستهاند، راهشان جداست و نمیتوانند در جبههای حضور داشته باشند که به جامعه مدنی، جنبشهای اجتماعی و نافرمانیهای مدنی متکی است، خشونتپرهیز است، به گذار مرحله به مرحله از ج.ا. باور دارد و به دنبال انتخابات آزاد است.
۱۳- در شرایط فعلی شعار «رفراندم قانون اساسی» به دلیل قدرت فراگیری، غیرحذفی بودن، بهرهمندی از توجیه حقوقی نیرومند و نقش تعرضی و فیصلهبخش آن، میتواند ترسیمگر راهی باشد که «جبهه نجات ملی» حول آن شکل بگیرد.
۱۴- خامنهای با پافشاری مجدد بر ضرورت مقابله با بیحجابی، دو پیام روشن را مخابره میکند.
پیام نخست، پیام اعلان جنگ و خطاب به آن ۸۵ درصد از ایرانیانی است که تصمیم خود را گرفتهاند و به دنبال عبور از این نظام هستند: به شما امیدی ندارم، اما اجازه نمیدهم که از اوضاع بحرانی تشدید شونده، برای عرض اندام استفاده کنید.
و پیام دوم متوجه عقب ماندهترین لایههای طالبانی است: تا حامی حکومت هستید، حکومت از سکسیسم و ناموسپرستی شما پشتیبانی میکند.
■ در بند ۱۳ /”کسانی که روی قدرت خارجی حساب راهبردی باز کردهاند”. اگر ممکنه این را باز کنید. چون در مورد حمایت غرب از اپوزیسیون از دید برخی “چپ”ها عامل بیگانه بودن است. معتقدم بدون حمایت بیدریغ غرب از خمینی و طرفدارانش امکان نداشت حکومت شاه سقوط کند. حمایت غرب از اپوزیسیون را برخیها برابر با “حمله نظامی” میدانند. حال اگر قدرتهای غربی بر رفتن نظام خامنهای اجماع کنند و حمایت بیدریغ کنند از اپوزیسیون از امکانات رسانهای تا مالی برای بر سر کار امدن دولتی لیبرال، شما به شخصه مخالف این کمک هستید؟ خودتان نیک میدانید چپ طرفدار روسیه، فقط کمک از روسها را حلال میدانند و کمک از غرب حرام مطلق است.
در بند ۱۳ / راه کار های عملی شدن رفراندام قانون اساسی که خیلی از اصلاحطلبان رانده شده از حکومت، هم شعارش را میدهند را بیشتر باز کنید. شما که مبارزه خشونتپرهیز را مدنظر دارید آیا در خامنهای و بیت و سپاه، این ظرفیت را میبینید که عقب نشینی کند و اجازه رفراندوم را بدهد؟ در حکومت شاه با آمدن بختیار معلوم شد ظرفیت پذیرش و عقبنشینی در او بود. آیا در صورت قتل عام مردم توسط حکومت، دست بردن به سلاح و دفاع مشروع مردم را نمیپذیرید؟ من کوچکتری ظرفیتی بر عقبنشینی این حکومت با ساختار کنونی را نمیبینم. مگر شش ماه در سوریه تظاهرات مسالمتآمیز نبود؟رژیم جنایت پیشه اسد فقط زد و کشت. مردم مجبور شدند به مقاومت مسلحانه دست بزنند. اگر حمایت سپاه قدس و بعد پوتین نبود تا حالا اسد صد کفن پوسانده بود.
محمد.ت
■ ضمن ابراز تفاهم با بسیاری گزاره هایی که آقای پورمندی ابراز کرده به نظر من آنجا که به ارائه نظر اثباتی برای برون رفت از این شرایط می رسد بکلی یا به بیراهه می رود و یا دچار درهم اندیشی است و همچنان همراه است با بدآموزی ها و درک از برخی مقوله ها در چارچوبی اصلاح طلبانه.
- در بند ۱۱ از “آزادسازی صندوق رای” سخن میرود به عنوان “محور اصلی سیاستورزی” و “آزادسازی صندوق رای، برای آنکه اراده ملی در یک انتخابات آزاد مجلس موسسان تجلی” یابد. پاسخی گذر نکرده از نظام و به باور من اصلاحطلبانه به همان مشکل و پرسش دیرینه: آیا قرار است در شرایط حضور و سرپا بودن همین نظام هرچند ضعیف شده آن، صندوق رای “آزاد” شود؟ و آیا مجلس موسسان که قرار است نظام جدید را تاسیس کند از دل این صندوق آزاد شده بدست میآید؟ آیا پیش شرط آزاد شدن صندوق رای نبود حاکمیت و سلب قدرت از جمهوری اسلامی نیست”؟ صندوق رای زمانی آزاد می شود که کلید زندان، کلید خزانه و تفنگ را از این حکومت بگیری و این یعنی سلب حاکمیت از حکومت، یعنی انقلاب سیاسی. و مگر مردم ما بارها و بویژه در انتخابات اخیر بی اعتباری انتخابات در شرایط حضور این نظام را بیان نکردند؟ حداقل آقای میر حسین موسوی در آخرین بیانیه خود براین تناقض و نقص و ابهام آگاهی داشت و بر آن انگشت گذاشت.
- چند سطر پائین تر در توصیف آنهائی که نمی توانند در جبهه ای موصوف و فرضی حضور داشته باشند از آنها که به دنبال قیام و انقلاب قهرآمیز هستند نام برده شده و بر ضرورت باور به گذار مرحله به مرحله از ج.ا. و دنبال گرفتن انتخابات آزاد تاکید شده است. باز در این گزاره، غیر مستقیم با وجود ده ها تجربه موفق انقلاب خشونت پرهیز بر مترادف بودن انقلاب با خشونت ورزی همان بدآموزی تاریخی اصلاح طلبان تاکید شده و گذار از جمهوری اسلامی مرحله به مرحله و با تکیه بر انتخابات آزاد توصیف و مشروط شده است.
- در مورد بند ۱۳ شعار «رفراندم قانون اساسی» ترسیمگر راه توصیف شده تا «جبهه نجات ملی» حول آن شکل بگیرد. پرسش این است اگر در آن شرایط رفراندمی را میتوان به نظام تحمیل کرد و به رای همگانی گذاشت چرا رفراندم “جمهوری اسلامی آری یا نه” و بعد تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید مطرح نشود و به جای آن «رفراندم قانون اساسی» نشانده شده است؟
فریدون احمدی
■ محمد.ت گرامی! همانطور که توجه کردید، «باز کردن حساب راهبردی روی قدرت خارجی» را رد کردهام. هیچ نیروی سیاسی جدی نمیتواند نسبت به تاثیرات لینک خارجی در تحولات ایران بیتفاوت باشد و طبعا تعامل با دولتهای ذینفع باید بخشی از پروژه راهبردی جبهه نجات باشد. چنین تعاملاتی اما به سه شرط «تعادل در اندازه ها»، «اثبات ضرورت» و «شفافیت کامل» مشروط است و در همه حال نباید نقش تعیین کننده جنبش اجتماعی ایرانیان را تحت الشعاع قرار بدهد. در همین ستون، در زمان جنبش سبز، آقای حسین باقرزاده به مهندس موسوی پیشنهاد کرد که از اوباما بخواهد تا تحریم قطعات یدکی هواپیماهای مسافربری را لغو کند. چنین اقدامی هم با اندازههای طرفین تناسب داشت، هم ضروری بود و هم شفاف. اوباما به احتمال زیاد پاسخ مثبت میداد و یک بازی برد-برد شکل میگرفت.
تعاملاتی از این دست در خدمت جنبش ملی قرار دارند. در مقابل اما، سیاست مجاهدین و سلطنت طلبان را داریم که به قدرت های خارجی متکی می شوند و طبعا سر نوشتی بهتر از احمد چلبی و حامد کرزای نخواهند داشت. کسانی مثل زنده یاد تیمسار احمد مدنی را هم داشتیم که در مقام دبیر جبهه ملی، بدون همه ملاحظات پیش گفته، از سیا پول گرفت و باعث رسوایی شد. امروز روشن شده است که خمینی از اوایل دهه چهل در ارتباط با آمریکایی ها بود و به آنها اطمینان می داد که در صورت پیروزی، ادامه جریان نفت را تضمین خواهد کرد. او در زمانی که حمایت میلیونی مردم را پشت خود داشت، دست بسیار بازی برای مذاکره با غرب و شرق و قطع حمایت آنها از حکومت شاه پیدا کرد. پس اگر به حساب مردم در موقعیتی نظیر خمینی یا موسوی قرار گرفتیم و صاحب اندازه های مطلوب شدیم، می توانیم برای هدایت لینک خارجی در مسیر درست گام برداریم. این البته بسیار متفاوت است با پرسه زدن در راهرو های وزارت خارجه این یا آن کشور و یا باصدام در یک جوال رفتن! در مورد، امکان عقب راندن ولایت فقیه، برعکس شما، من تردید بسیار کمی دارم. اگر جنبش های اجتماعی، رهبری فراگیر و شرایط مساعد بین المللی وجود داشته باشند، بخش بزرگی از نیرو های وابسته به حاکمیت، تداوم حضور سیاسی و اجتماعی در کادر انتخابات مجلس موسسان را بر مقاومت بی نتیجه ترجیح خواهند داد و هسته سخت قدرت چاره ای جز تسلیم به رفراندم نخواهد داشت. البته بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، قیام علیه بیداد و ستم حق توده های مردم است ، اما داشتن حق یک چیز است و استفاده از آن چیز دیگر! این حق را باید مثل شمشیر دموکلوس بر بالای گردن حکومت نگه داشت و به او بدون لکنت زبان مداوما یاد آوری کرد که اگر به عقب نشینی و مصالحه تن ندهد، مردم با قیام خود بساطش را جارو می کنند. تهدیدی که تا آخر تهدید بماند، معمولا مفید تر از تهدیدی است که تحقق بیابد!
با ارادت پورمندی
■ فریدون عزیز!
بسیاری از اتفاقات ممکن است بیفتند، به نکاتی در پاسخ به محمد. ت اشاره کردهام. آنچه را من به عنوان «مدل ترجیحی» دنبال میکنم، یک «گذار توافقی» از نوع افریقای جنوبی است. ما به حکومت پیشنهاد میکنیم که در ازای تن دادن به رفراندم آزاد و پذیرش نتایج آن، بخشی از ساختار سیاسی کشور باقی بماند و به اندازه وزنش حضور داشته باشد و سعی کند تا در قانون اساسی جدید هم دیده شود. رساندن حکومت به این نقطه، البته کار بزرگ و سختی است، اما حتما راحت تر از سرنگونی یا برکناری یا تسلیم بی قید و شرط آن است. برای تحقق این سناریو، علاوه بر وجود جنبش نیرومند اجتماعی، رهبری فراگیر و شرایط مساعد بین المللی، دوران عدالت انتقالی هم باید با پرانتر های مناسب و به گونه ای تعریف شود که به مانع تحقق توافق بدل نگردد. اگر این پیروزی بدست آید و قانون اساسی کنونی در رفراندم رد شود، گام اول و مهم ترین گام در فرایند گذار برداشته می شود و راه برای فراخوان مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید. باز خواهد شد تا گام دوم در گذار هم برداشته شود. البته بعد از تشکیل مجلس موسسان و غلبه بر همه تنش های احتمالی هم هنوز راه درازی تا استقرار دموکراسی با دوام در پیش خواهد بود که گام های بعدی را اجتناب ناپذیر می کند. پس اولا- روشن است که در این مدل ترجیحی، رفراندم در انتهای یک مرحله حیاتی و مهم ترین مرحله مبارزه و در شرایط « حاکمیت دوگانه» و در آغاز مرحله بعدی و فراخوان مجلس موسسان نشسته است و ثانیا- نهادی آنرا برگزار می کند که مورد قبول صاحبان کلیدخزانه و زندان از یک طرف و نمایندگان مردم حاضر در صحنه، از طرف دیگر باشد. در مورد سوال رفراندم، یک تمایز ظریف اما مهم میان رفراندم « جمهوری اسلامی، آری یا نه؟» و « قانون اساسی، آری یا نه؟» وجود دارد. در اولی دو قطبی سازی شدید است و شما می خواهید تکلیف بخشی از قانون اساسی بعدی را از پیش به رای بگذاری. در دومی شما این امکان را به همه از جمله باورمندان به جمهوری اسلامی می دهید که در وزن کشی مجلس موسسان شرکت کنند. در عین حال، اولی بیشتر یک آکت سیاسی است که پایان یک نظام را اعلام می کند و دومی می تواند یک روند تدوین قانون اساسی جدید در دوران مبارزه را سازمان بدهد که در آن مردم با مشارکت فعال آموزش می بینند و رابطه مردم و قانون اساسی شکل می گیرد و در انتهای روند، با لغو قانون اساسی، زمینه برای تصمیم گیری ملی، از جمله در مورد شکل نظام مهیا می شود.
در اخر، من شیطانسازی از اصلاح طلبی و اصلاحطلبان را مناسب نمیدانم و تصور میکنم که این جریان می تواند زیر هژمونی گذار طلبی، در روند گذار توافقی نقش مثبتی بازی بکند. با ولخرجی های دوران کودکی، سرمایه کافی برای به زانو در آوردن اختابوس حاکم فراهم نخواهد شد.
زنده باشی احمد
■ ۱- بند ۱۱ و ۱۲ بیان خواستگاه حداقلی جنبش است و در کلیات آن تردیدی نیست به تصور من در برگیرنده اکثریت مردم ایران و جنبش اپوزسیون است.
۲- توضیح برخی عزیزان در مورد گذار مرحلهای بدون خشونت و تضاد آن را با ماهیت ج.ا. درک میکنم. به تصور من حلقه گم شده در توضیحات قبلی وجود یک آلترناتیو قوی و مطرح است، چیزی که امروز وجود ندارد، چیزی که ما صحبتش را میکنیم. اگر چنین آلترناتیوی متولد شود، رشد کند، و به بنیهای که میخواهیم برسد، معادلات در فضای سیاسی ایران نیز تغییر میکند. هر چقدر طیف وسیعتری حامی “جبهه متحد ملی” باشند امکان تغییرات بدون خشونت (یا کم خشونت) بیشتر خواهد بود.
۳- تاکید بر اصل خشونت پرهیزی از ضروریات است. خشونت پرهیزی اصلی ترین تمایز بین خواست مردم و ماهیت ج.ا. است و در نگاه جهانیان و تاریخ میباید وجه مشخصه جنبش آزادیخواهی و بالطبع “جبهه واحد ملی” باشد. اگر چه مقابله مردم با ج.ا. همیشه توام با خشونت خواهد بود، شکی نیست، و در موقعیتی شاید دفاع از خود درست باشد. این تغییری در ماهیت خشونت پرهیز ایجاد نمیکند. اما جبهه هرگز بدنبال تاکتیک (یا استراتژی) نبرد مسلحانه نیست، برای مثال آزاد کردن یک منطقه و جنگیدن با ج.ا. جایی در رویکرد جبهه ندارد.
۴- پورمندی عزیز توضیح کامل در مورد کمک خارجی داد. در تایید نظراتش، کمک خارجی زمانی که عاری از هرگونه تعهد باشد نه تنها مجاز بلکه شایسته است. اساسا از وظایف جبهه جلب حمایت جهانی است، این حمایت طبعا مبدل به کمک هم میشود، اما حمایت یکسویه از طرف یک نیرو که مستلزم جهتگیری خاصی باشد متضاد سیاست جبهه است. بطور بی پرده جنبش مردم ایران باید از حمایت یکپارچه غرب بر خوردار باشد. نه یک نیرو یا سیاست خاصی در غرب، بلکه کلیت جامعه مدنی غرب. حتی در مورد روسیه مهم است که سیاست مقابله و ضدیت در پیش نگیرد. دشمنی عملی و فعال روسیه بدلیل حساسیت های منطقه ای نه امروز و نه در آینده به صلاح ایران نیست.
موفق باشید، پیروز.
■ درود بر دوستان، نگارنده در همان بند ۳ گیر کرده ست که آقای پورمندی چنین فرموله کرده ست: ۳ مستقل از شکل واکنش اسرئیل، نتانیاهو و کابینه جنگی او از این فرصت طلایی که ج.ا. در اختیارشان قرار داد، حداکثر استفاده را خواهند کرد...(نقل از همین نوشتار)
فکر میکنم تا همین جای ماجرا، جمهوری نکبت اسلامی خدمت بزرگی به نتانیاهو، اسرائیل و قدرتهای حامی آن کرد.
دلیل: بعداز عملیات تروریستی حماس در ۷ اکتبر۲۰۲۴، بیش از ۶ ماه طول کشید تا نتانیاهو، اسرائیل و کشور های حامی آن با عملیات جنونآمیز در غزه و کرانه باختری و قتل عام مردم فلسطین افکار جهانی را بر علیه خود و جنگ تغییر دادند و نتانیاهو و احزاب ائتلافی دست راستی در اسرائیل در ضعیفترین موقعیت قرار گرفتند.
عملیات حساب شدهی اسرائیل در کنسولگری ایران در سوریه اولین حملهی اسرائیل به نبروهای ایران در بیرون از مرزها نبود و حتی به اعتراف رژیم اسلامی دانشمندان اتمی ایران در خاک ایران هم توسط اسرائیل ترور شدند و سابوتاژهائی در تاسیسات نظامی ایران صورت گرفته بود.
اسرائیل با این عملیات در کنسولگری سوریه توانست ایران را وادار به واکنش علیه خود نماید . این حماقت حکومت اسلامی ایران با هر منطقی بنفع اسرائیل تمام شد و در همین چند روز بعداز ۲۵ فرودین جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان بجای اسرائیل قرار گرفت. جمهوری اسلامی که با مواضع ماورای افراطی خود همیشه سنگ مردم فلسطین و بین المقدس را به سینه سده ست در عمل به مردم بی دفاع فلسطین خیانت کرد و خونهای ریخته شده در این ۶ماه توسط اسرائیل و حماس را تبدیل به «آتش بازی» موشکی کرد. رسانه ای جهانی با کمال میل از این بلاهت برای «تلطیف» موقعیت نتانیاهو و اسرائیل استفاده می کنند.
مهم نیست که بر خلاف نظر آاقای پورمندی در بند ۳ «نتانیاهو و کابینه جنگی او از این فرصت طلایی که ج.ا. در اختیارشان قرار داد، حداکثر استفاده بکنند یا نکنند» بجای گمانه نی به چرائی واکنش جمهوری اسلامی فکر کنیم که بار اول نیست و بار آخر هم نخواهد بود.
در ماجرای گروگان گیری سال ۵۸ در سفارت آمریکا دیدیم که خمینی و ریگان سر ِ تمام ِ جهان کلاه گذاشتند .تا در سال ۱۳۶۵ معلوم شد که آنها چه معامله ی کثیفی انجام دادند. عجله نکنیم علیه جنگ بی قید و شرط تلاش کنیم وگرنه زمینه ای برای هیچ انتخاباتی فراهم نخواهد شد.
با احترام هومن دبیری
■ آقای پورمندی گرامی قسمت اول” اگر این پیروزی بدست آید و قانون اساسی کنونی در رفراندم رد شود” رفراندوم انجام شده و میماند بزیر کشیدن حکومت و قانون اساسی جدید و رفراندوم آن بعد از نبود این نظام توتالیتر. درصد باخت بازی در زمین اصلاح طلبان بالاست و باید از گذشته درس گرفت آقای خاتمی اصلاح طلب از حمله به اسراییل حمایت کرد. در آفریقای جنوبی شما با یک حکومتی که به هر صورت بویی از سنت های دمکراتیک اروپا برده و صاحب عقل و منطقی بود، طرف بودید. ما در جامعه مان با مشتی آدم خوار طرفیم. “مورد قبول صاحبان کلید خزانه و زندان از یک طرف و...” به شوخی تلخی شبیه است تا نقشه و آرزو برای گذار به دمکراسی. حمله حکومت به اسراییل هم محاسبه شده است: راضی نگه داشتن طرفداران و واکنش اسراییل و ایجاد شرایط جنگی برای قلع و قمع در خیابان و زندان. حمله اسراییل که بدتر از جنگ ایران و عراق نخواهد بود و چند جا را هم که برای گوشمالی دادن بزنند در محاسبات حکومت از قبل بوده و برایش در ازای سرکوب جامعه مدنی مهم نیست. بحران و جنگ برای این جانوران درنده نعمت بوده و هست. ملت ایران باید برای بدست آوردن کلید خزانه و زندان بپا خیزند و از آن خاک دفع شر کنند.
با احترام سالاری
■ با درود فراوان به آقای پورمندی برای نوشته ارزشمندشان.
چند نکته از تحلیل جناب پورمندی را میتوان به نحو دیگری بیان کرد و از آن برای بسط دامنه بحث کمک گرفت:
- خامنه ای علیرغم آگاهی از هزینه های سنگین برخوردهای نظامی مستقیم با اسرائیل مجبور شد برای جلوگیری از سقوط کامل اعتبار و نفوذ کلام خود نزد طرفداران رژیم در داخل و نیروهای نیابتی در خارج کشور دست به حرکت شبه انتحاری حمله مستقیم به اسرائیل بزند؛ هر چند برای حداقل کردن خطر جنگ تمام عیار با تمهید مقدماتی حمله را به یک نمایش حرکت تلافی جویانه تقلیل داد.
- احتمالا خامنه ای به دلیل ناآگاهی از پیشرفتهای فناوری تسلیحات و صنایع مدرن نظامی در جهان از یکسو و ادعاهای فرماندهان ناآگاه و جاه طلب سپاه از سوی دیگر قدرت موشکی ایران را بسیار بیشتر از واقع براورد کرده بود (ادعای با خاک یکسان کردن تل آویو وحیفا در صورت وقوع جنگ). شاید حوادثی مانند ساقط کردن پهباد پیشرفته آمریکایی و به آتش کشیدن انبارهای نفت آرامکو از طریق حوثی های یمن در زمان ترامپ هم که واکنشی از سوی آمریکا نداشت این توهم را در او دامن زده بود. بهمین دلیل ممکن است از ملاحظه بی اثری قدرت موشکی خود دچار شوک شده باشد. اینک و با مشاهده بی اثری قدرت موشکی خود در برابر اسرائیل وضعیتی مانند موقعیت پوتین بعد از حمله به اوکراین قرار گرفته است؛ که فکر میکرد ارتش روسیه قادر است در کمتر از یک هفته کیف را اشغال و دولت اوکراین را تغییر دهد.
- خامنه ای اینک با مواجهه با این واقعیت که قدرت موشگی او قادر نیست آسیبی به اسرائیل وارد کند (و این واقعیت که دیگران هم اینرا فهمیده اند) و اینکه در منطقه و در دنیا ائتلافی واقعی نظامی با شرکت کشورهای عربی بر علیه او شکل گرفته و هیچ کس اعم از روسیه و چین از او حمایت نکرده اند و بنابراین فاقد قدرت بازدارندگی شده است در سیاست خارجی نرمتر خواهد شد و تلاش خواهد کرد با بایدن به مصالحه ای هر چند از موضع ضعف دست یابد. از آنجا که بایدن هم در سال انتخابات به چنین مصالحه ای نیاز دارد بعید نیست به شکلی شاهد احیاء برجام، البته با مختصات کنونی، باشیم.
- در داخل بر عکس خامنه ای سعی خواهد کرد از طریق تبلیغات دیوانه بار در صدا و سیما و مطبوعات دولتی و بکارگیری مداحان و آخوندهای حکومتی از یک سو و نشان دادن نیروهای انتظامی در خیابانها و ایجاد جو رعب و وحشت به بهانه تحمیل حجاب اجباری بر زنان و برخورد با نویسندگانی که سیاست جنگ طلبانه و شکست مفتضحانه خامنه ای را زیر سئوال میبرند و احضار و زندانی کردن فعالان سیاسی اجتماعی مخالف رژیم مانع از تنویر افکار عمومی نسبت به افتضاحات سیاست خارجی او و گسترش اعتراض ها شود.
- تلاش های رژیم برای کنترل نارضایتی ها موفقیت آمیز نخواهد بود به این دلیل که هم آمریکا و هم اروپا با ارجاع به حمله ج. ا. به اسرائیل برای کنترل رژیم به تحریم های شدیدتری روی خواهند آورد که منجر به تورم بیشتر و رکود اقتصادی بزرگتر و فرار سرمایه های مالی و انسانی نمایانتری خواهد شد مگر اینکه رژیم در چارچوب یک معاهده برجامی خفت آور بمراتب ننگین تر به اصطلاح نرمش قهرمانانه تازه ای به خرج داده از ادعاهای خود در صنعت نیروی هسته ای کوتاه آمده و تعهدات دیگری از نظر محدودیت برنامه های موشگی و قطع حمایت از نیروهای نیابتی بخصوص حزب الله بدهد. حالت حدی این سیاست به دلیل از بین رفتن کلی اعتبار و آبروی رژیم نزد طرفداران خود و فروپاشی محتوم آن، آنهم در زمانی که دولت افراطیون ولایی سرکار است، بعید بنظر میرسد ولی حالتی بینابین محتمل است.
-حال با توجه به این شرایط اگر رهبری اپوزسیون میتوانست با مردم ایران گفتگو کرده و به آنها نشان میداد که تا رژيم منحط ولایت فقیه بر سر کار است گرفتاریها و فلاکتهای ملت ایران پایانی نخواهد داشت و ایران از بحرانی به بحران دیگر خواهد افتاد و این ایده را مطرح میکرد که بهترین شیوه خشونت پرهیز انحلال این رژیم با رفع هر گونه حقانیت حکومت آخوندها از طریق برگزاری یک رفراندم قانون اساسی است، موفقیت بزرگی حاصل می شد.
- نکته اینجا است و سئوال می شود که مگر میتوان در کشوری که یک حکومت دینی تمامیت خواه حاکم است رفراندم قانون اساسی برگزار کرد؟ آنهم در شرایطی که ملت فقدان مشروعیت او را در انتخابات اخیر بارها به روشنی نشان داده است. هم رژیم و هم مردم نتیجه چنان رفراندمی را به خوبی میدانند که نه به ج. ا. خواهد بود و بنابراین امکان ندارد رژیم زیر بار آن برود. پاسخ آن است که مسلم است که رژیم مایل به چنان رفراندمی نیست اما باید آنرا بر زامبی های حاکم بر تهران تحمیل کرد. -بزعم نگارنده تحمیل رفراندم قانون اساسی بر رژیم ممکن می بود بشرطی که ما دارای یک اپوزسیون آگاه و وظیفه شناس بودیم که حداقل میتوانست در این مورد بخصوص با هماهنگی و اتفاق نظر عمل کند. این اتفاق نظر میتوانست به طریق زیر باشد:
۱) اعلام یک کنفرانس عمومی (مجازی آنلاین) با شرکت رهبران اپوزسیون (اعم از پادشاهی خواهان، جمهوری خواهان و تحول خواهان داخل کشور که آشکارا گذار از ج. ا. با روش های مسالمت آمیز را پذیرفته و اعلام کرده اند). زمان و نحوه برگزاری کنفرانس با مذاکرات نمایندگان تشکل ها و شخصیتهای سیاسی اپوزسیون تعیین می شود.
۲) بحث در کنفرانس و انتشار و اعلام نتایج آن به مردم ایران و جهان در بیانیه پایانی کنفرانس که اوپوزسیون رفراندم قانون اساسی را بهترین شیوه تعیین تکلیف رژیم نا مشروع حاکم بر کشور میداند.
۳) تعیین یک گروه کاری (Task force) برای تمهید مقدمات برگزاری رفراندم آنلاین قانون اساسی برای ایرانیان داخل و خارج از کشور.
۴) فعالیت گروه کاری برای فراهم کردن مقدمات برگزاری آنلاین رفراندم (با فناوریهای نوین ارتباطات و اینترنت کاملا امکانپذیر است)، اعلام زمان برگزاری رفراندم و آگاهی دادن به ایرانیان داخل و خارج از کشور نسبت به زمان و نحوه شرکت در رفراندم.
۵) برگزاری رفراندم با نظارت سازمانهای ذیربط و حقوق بشر شناخته شده در جهان و اعلام نتایج آن که به احتمال قریب به یقین نه به ج. ا. با فاصله زیاد خواهد بود. با فرض برگزاری موفقیت آمیز این رفراندم واضح است که رژیم آنرا نپذیرفته برگزاری رفراندم را غیر قانونی و برگزار کنندگان را وابسته به قدرتهای خارجی قلمداد خواهد کرد و ... اما کیست که ارزش و اهمیت بزرگ این کار را در گذار به دموکراسی در ایران درک نکند. بعد از برگزاری موفقیت آمیز چنان رفراندمی اپوزسیون میتواند با استناد به آن مثلا با تدوین یک قانون اساسی مترقی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر به مسیر حرکت به استقرار دموکراسی در کشور را هموار کند.
خسرو
■ @آقای دبیری عزیز! من ننوشتهام که «نتانیاهو و کابینه جنگی او از این فرصت طلایی که ج.ا. در اختیارشان قرار داد، حداکثر استفاده بکنند یا نکنند» آنچه نوشتم ، همان است که در بخش نخست کامنت شما آمده است و شما هم با آن همدلی دارید: «مستقل از شکل واکنش اسرئیل، نتانیاهو و کابینه جنگی او از این فرصت طلایی که ج.ا. در اختیارشان قرار داد، حداکثر استفاده را خواهند کرد»
@پیروز عزیز! سپاسگزارم که با توضیحات تکمیلی، روشنگری کردید.
@ سالاری عزیز! ممنون از کامنت آتشین شما! به جز آنچه در پاسخ به محمد. ت گرامی نوشتم و توضیحات پیروز عزیز، حرف چندانی برای گفتن ندارم. حکومتی که بخش عظیمی از نیروی حامیاش ریزش کردهاند، در مقابل یک جنبش اجتماعی بزرگ دارای رهبری توانمند، جز تسلیم چارهای ندارد. این کار هرچه زودتر صورت بگیرد، بهتر است. به این منظور، به سود کشور نیست که نیرو های اپوزیسیون با گارد بسته و مطالبه حداکثری وارد میدان شوند و طرف مقابل را در مقابل تنها گزینه « مقاومت تا پای جان» قرار بدهند.
@خسروی عزیز! سپاس از تحلیلی که ارائه دادید. به نظرم بعد از ۲۵ فروردین، شانس دست یابی به توافقی از نوع برجام به شدت کاهش یافته و دولت آمریکا، خواسته یا نخواسته، مجبور است که دوز نمدمالی و قورباقه پزی را بالا ببرد، تحریم ها را شدیدتر کند ، مکانیسم ماشه را فعال نماید، فشار برای حذف نیابتی ها را تشدید کند و در صورت لزوم ، به ناامنی در مرز های شرقی ایران هم اشتیاق نشان بدهد. طرح رفراندم مجازی یا موازی، ایده ای خوب ، قابل اجرا و اعتبار و وحدت آفرین است، بدون آنکه بتواند جایگزین رفراندم واقعی، در میدان و در شرایط « حاکمیت دوگانه » بشود. این دومی، نقطه عطف اصلی در روند گذار از ج.ا. به نظام نوین است و در داخل از سوی سبز های حامی مهندس موسوی، ملی-مذهبی ها و اصلاح طلبان رادیکال پشتیبانی می شود.
با ارادت و مهر پورمندی
■ آقای پورمندی گرامی، احتمالا این راه حل در غیاب آن “رهبری توانمند” فعلا مجهول، میدان را برای اصلاح طلبان باز میکند که نقش محلل را دو باره به عهده بگیرند و با “اصولگرایان واقعی” کلید خزانه و زندان را مدتی به امانت بگیرند. آرزومندم که برای یکبار هم که شده نظام حاکم کوتاه آمده و دست از شرارتش بردارد و تسلیم شود، که بعید میدانم. متاسفانه ملت ایران چارهای جز به زیر کشیدن این تئوکراسی متکی به سرنیزه نظامیان دزد و آدمکش ندارد. اگر خواست یک قانون اساسی مترقی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر “گارد بسته و مطالبه حداکثری” است لطف کرده حد و حدود آن مطالبه حداقلی را مشخص کنید. فرمودید آتشین، چه عرض کنم، بدن خیلی خنک شده هم هیچ گاه سردی خنجر را بر گردنش حس نمیکند.
با درود و احترام سالاری
■ سالاری عزیز! هم این راه حل و هم هر راه حل دیگری منوط به وجود یک رهبری توانمند هستند و این را باید یک فاکتور ثابت در همه راهبرد ها تلقی کرد.یعنی یا موفق به تاسیس رهبری می شویم و یا می بازیم! در مورد اصلاح طلبان، تجربه سی ساله، نگرانی شما را تایید می کند. بخشی از آنها هم به همین نتیجه رسیدهاند که گفتمان اصلاحطلبی ابتر بود و زیر سقف قانون اساسی نمیتوان هیچ تحول دموکراتیکی را به نتیجه رساند و بازگشت ناپذیر کرد. خاتمی اخیرا “مردم سالاری توسعهگرا” را جایگزین َ”مردم سالاری دینی” کرد و در رابطه “اسلامیت” و “جمهوریت” هم بسود دومی تجدید نظر کرد. تاجزاده ترس از خیابان را کنار گذاشت و مدافع تغییر قانون اساسی شد و علوی تبار حکومت را یک ” فرقه یکه سالار” نامید. اینها تغییرات واقعی و امید بخش هستند.
به نظرم دو نکته مهم در رابطه با اصلاحطلبان حامی قاون اساسی فعلی وجود دارد. اول- بنا به تجربه، آنها در یک راهبرد خشونت پرهیز غیر قابل صرف نظر کردن هستند و دوم- ما گذار طلبان باید بکوشیم تا گفتمان ما هژمون بشود و براندازان و اصلاح طلبان نتوانند ما را به دنبال خود بکشانند. هر کدام از این دو گفتمان که دست بالا را پیدا بکنند، یا کشتی را با سر به صخره می کوبند و یا آنرا به گل می نشانند.
تبیین راه سوم، راه گذار خشونت پرهیز، کار آسانی نیست و ناگزیریم بخش هایی از مسیر را با آزمون و خطا طی کنیم. کوه کندن با تیشه را می ماند! مهم این است که با حفظ هوشیاری ، برای هر نوع ایتلافی گشاده رو باشیم و گاردمان برای گذار مرحله به مرحله بسته نباشد.
با ارادت پورمندی
■ پورمندی گرامی، ممنون از توضیحاتی که دادین و میدانم که تیشه ما هنوز آنقدر تیز نیست ولی معتقدم که گذار از این رژیم بی خرد همان براندازی خشونتپرهیز است و اصلاحطلبان رادیکال هم بر این باورند و تعدادشان هم خوشبختانه دارد زیاد میشود ولی میتوانند در موقعیتی که به سودشان هست ترمز را بکشند. خاتمی ضد سکولاریسم ترجیح میدهد وسط بخوابد و کرایه لحاف ندهد. گاه گاهی حرفهای قشنگ میزند نباید برایش فوری کف زد و غش کرد. پیچش با دو مهره به نظام بسته است.
با درود سالاری
■ اشاره آقای سالاری به خاتمی خاطره فرصتهای سوخته جنبش سبز را تداعی میکند. راه مرحله به مرحله که پورمندی عزیز اشاره کرد در آن دوره مهیا بود. اما خاتمی (اواخر دور اول و طی دور دوم) چند بار خطاب به برخی همپیمانان خود چنین گفت: “صحبت از اصلاح قانون اساسی و رفراندم متمم قانون اساسی در شرایط کنونی خیانت به انقلاب و مردم است”. ولایت فقیه میتوانست در آن زمان ضربهای جبران ناپذیر متحمل شود. سستی و تعلل و “پیچهای متصل به حکومت” و مهمتر از همه عدم اطمینان به پشتوانه مردمی، فرصتها را به باد داد. متاسفانه آنچه که بعد از آن دوره بسیار ارتقاء پیدا کرد سیستم امنیتی و کنترلی رژیم بود.
با سپاس، پیروز
■ من با بسیاری از اون گذارهها موافقم. اون نقشه راه و راه حل داده شده هم اگه به واقعیت بپیوندند عالی هستند. مشکل بزرگ اینه که همه اینها آنچنان مشروط به شرایط بیرونی خارج از کنترل و حتی قوی تر از نویسنده گرامی و چند نفر دیگرند که با هم تشکیل جبهه میدهند که توقع از این راه حل بیشتر به انتظار ظهور مسیح و امام زمان میماند تا یک طرح عملی زمینی.
جناب پورمندی بدنبال تشکیل یک نیرویی است که مستقل از اراده نیروهای خارجی و منطقهای عمل میکند. اون نیرو کمک یکطرفه از غرب میگیره و هیچ تعهدی بهشون نمیده. اون نیرو مستقل از مجاهدین و به اصطلاح ایشان سلطنتطلبان (من برداشتم اینه که منظور رضا پهلوی و هوادارنش هست) تشکیل یا تاسیس میشه. اون نیرو نباید اعمال قهر کند و کل براندازان هم که به دنبال قیام قهری هستند کنار گذاشته می شوند. حتی اصطلاح طلبان (که اول متحد و یک نیروی اساسی بحساب میان و نباید شیطان سازی ازشون کرد) هم از رقبای خطرناک هستند. براندازان و اصلاح طلبان (در صورت هژمونی) «یا کشتی را با سر به صخره میکوبند یا آنرا به گل می نشانند».
جناب پورمندی سیاستورزی باید زمینی باشه و تابع قواعدی زمینی که عامل های موثر رو به حساب بیاره و هدفهایی تعیین کنه که قابل عملی و در دسترس باشند. اون راه حلی زیبا که چند نفر ترجیحش میدهند اگر عملی نباشد در زیبایی خیالی خود میماند. پایدار باشید.
با احترام رنسانس.
■ دوست گرامی با نام مستعار رنسانس! برداشت شما با آنچه من میپندارم فاصله زیادی دارد. طرفداران این مدل گذار و شعار رفراندم یا انتخابات آزاد فقط «نویسنده و چند نفر دیگر» نیستند. طرح مشخص آن را شخصیت سنگین وزنی مثل مهندس موسوی ارايه دادند. بیش از ۴۰۰ تن از سیاسیون مطرح داخل کشور در حمایت از آن بیانیه امضا کردند و تعداد بیشتری از جمهوریخواهان در خارج از آن حمایت کرده و میکنند. فعلا هیچ طرح راهبردی دیگری در سطح الیت سیاسی به صورت رسمی به اندازه این طرح مورد حمایت قرار نگرفتهاند.
در جزییات هم، کم لطفی زیادی کردهاید. من نوشتم که معیار ائتلاف و تشکیل جبهه باور به گذار از ج.ا. به حکومتی سکولار و دموکراتیک است که در آن همه مقامات بوسیله مردم انتخاب شوند و بوسیله آنها قابل عزل باشند. پس از آن، مهمترین عامل وحدتبخش تفاهم بر سر «راه» است و نه چیز دیگر. پس معیار یارگیری و یا مرزبندی در این مدل مشخص است. اگر رضا پهلوی و یا خانم رجوی فردا اعلام کنند که همین دو ماده را قبول دارند و می خواهند وارد بازی در زمین رفراندم قانون اساسی بشوند، از نظر من آنها از جمله پایههای جبهه نجات ملی خواهند بود. مفهوم هژمونی گفتمانی هم یعنی همین! یعنی دیگران بپذیرند یا ناچار شوند که در زمین پیشنهادی شما بازی کنند. همانطور که خمینی در ۵۶ موفق به انجام آن شد و سنجابی و بازرگان را برای بیعت به پاریس کشاند.
در مورد رابطه با خارج، من کجا از کمک یکجانبه حرف زدم؟ من پیشنهاد آقای باقرزاده را مثال زدم که منجر به یک بازی برد- برد میشد و به خمینی اشاره کردم که اوایل دهه چهل به آمریکا وعده تضمین تداوم جریان نفت را داد. ضوابط بده-بسان راهم روشن بیان کردم: رعایت اندازهها، شفافیت و اثبات ضرورت. در مورد ضرورت سیاستورزی در روی زمین، حرف شما درست است. درعین حال، هم پای این راهبرد، کاملا روی زمین است و هم بنا نیست که اگر چنین جبهه ای تشکیل شد، بدنبال حذف دیگران برود و تنظیم مناسبات سازنده با دیگران، چه براندازان خشونتطلب و چه اصلاحطلبان و اعتدالیون را فاقد اهمیت بداند و کنار بگذارد. یک جبهه استراتژیک حتما میتواند در مراحل مختلف، همراهان خاص از مرحله را داشته باشد.
با ارادت پورمندی
■ جناب پورمندی سپاس از توضیحات شما. چندین مورد برای من روشنتر شد. من خوشحالم که با توضیح تکمیلی شما روشن شد که شما نیت حذف یا تخریب دیگر جریانات را ندارید. برداشت من اینست که اکثر جریانات مطرح اون بجز یک اقلیت دو ماده را قبول دارند. اگر اختلافی باشد برسر شیوه رسیدن به آنست.
پایدار باشید. با احترام رنسانس
■ جناب پورمندی گرامی،
من هر چی بیشتر فکر کردم بیشتر تحت تاثیر تحلیل شما و منش اقناعی شما قرار گرفتهام. دلیل این کامنت من هم همین است. اگر با من موافق باشید درحال حاظر و در شرایط ناتوانی رژیم در برخورد با مسائل داخلی و خارجی و ستیز لجبازانهاش با مردم خود و غرب، موضوع کلیدی تشکیل یک جایگزین قدر است که هم فعالین را بتواند منسجم کند، هم به قشر خاکستری و هم به غرب و کشورهای منطقه این اطمینان را بدهد که دوران گذار بخوبی مدیریت خواهد شد.
چندی پیش خانم بهاره هدایت که اینروزها بیمار است و مورد ستم مستقیم رژیم است نوشت که لیبرالها نمایندهای در اپوزیسیون ندارند. بنظرم میرسد که این گفته ایشان در مورد جریانی که شما هم بهش تعلق دارید صدق میکند. در حالیکه جریانات دیگر ویترین خودشان را دارند و بهر حال حضور فعالی دارند، جریان شما هم نیاز به ویترین خود و حضور فعالتری دارد. اشکال اساسی جریانات صاحب ویترین فرقهگرایی، انحصار طلبی و روش حذفی و هژمونیطلبانه آنها است. در حالیکه شما میتوانید با ارائه ویترین خود و حضور فعالتر بسیاری از نیروهای پراکنده نخبه را جذب کنید و نطفه یک جایگزین مسئولیت پذیر را بنیانگذاری کنید. من اطمینان دارم که اون دو ماده حداقلی شما و روش خشونت پرهیز مورد قبول اکثریت فعالین و مردمی است که درحال حاظر صدای رسایی ندارند. من خودم را جزیی از اون اکثریت خاموش میدانم.
پایدار باشید. با احترام رنسانس
■ رنسانس گرامی! از کامنتهای دلگرم کننده شما سپاسگزارم. زمین سیاست در ایران متاسفانه پر سنگلاخ است و پیشروی در آن سخت دشوار! بخشی از نیروها، خواستههای حداکثری خود را روی میز میگذارند. جمعی در گذشته زندگی میکنند و شمار بزرگتری اسیر زخمهایی هستند که در طوفان انقلاب و سالهای پس از آن بر پیکر یکدیگر وارد کردهاند. امید من به نسلی است که با جنبش زن-زندگی-آزادی پا در میدان سیاست گذاشت، ایدئولوژی زده نیست و گرفتاری ها و سختگیری های نسل ما را ندارد.
تلاش من متوجه آن است که این نسل از زشت و زیبای تجارب نسل ما بهرهمند شود. خطاهای ما را تکرار نکند و به کارهای خوب نسل های پیش از خود بیاعتنا نباشد. وقتی خانم هدایت آن مطلب مانیفست گونه را تنظیم و منتشر کرد، در همین ستون یادداشتی پیرامون آن نوشتم که منجر به بحثهای بسیار خوب و مفیدی میان دوستان شد. در رابطه با جنبش زن-زندگی-آزادی هم بر همین منوال عمل کردهام و در آینده هم، به قدر وسع ادامه خواهم داد. شاید در انتهای این تونل بتوان نور رستگاری را هم دید.
با ارادت پورمندی
■ ممنون از جناب پورمندی بابت انتخاب سوژهها و موضوعات با اهمیت و روزنهگشا، پاسخگویی به نظرها بسیار متین و به غنای بحث اصلی و احیانا رفع سوء تفاهمها یا اشتباه برداشت ها کمک میکنند.. امیدوارم این روش هرچه بیشتر مخاطب و موافق پیدا کند و در نهایت با کمترین آسیب و زیان از این تله خطرناک تاریخی عبور کنیم .. غیر از این بیشتر احساسی و در هوس خواهد بود نه در زمین سفت واقعیت قابل اعتنا و فراگیر ...
با ارادت - علی روحی